برهان‌های اثبات خدا: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - ' ج ' به ' ج')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


{{سوال}}
{{سوال}}
با چه دلايل و برهان هایی مي شود وجود خدا را اثبات کرد؟
با چه دلایل و برهان‌هایی می‌شود وجود خدا را اثبات کرد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
به طور كلي همه براهين اثبات وجود خدا را می توان در سه طريق و راه اصلي جمع كرد: ۱. راههاي رواني و يا فطري مثل [[برهان فطرت]] ۲. راههاي علمي و يا شبهه فلسفي مثل [[برهان نظم]] و [[برهان حدوث]] ۳. راههاي فلسفي مثل براهين [[صديقين|برهان صدیقین]]، [[امكان و وجوب|برهان امکان و وجوب]] و... که در ادامه از هر گروه یک مورد ذکر خواهد شد.
برهان‌های اثبات وجود خداوند در سه روش عمده ذکر شده است. روش اول طریق روانی یا فطری مانند [[برهان فطرت]] است. خداوند در وجود و فطرت انسان تمایل خداشناسی را قرار داده است و چنین جاذبه‌ای انسان را به حقیقتی که نامش خداست می‌کشاند. روش دوم در برهان اثبات خدای متعال راه‌ علمی یا شبه فلسفی مانند [[برهان نظم]] و [[برهان حدوث]] است. دقت در عالم و مشاهده مخلوقات از روش‌های شناخت وجود خالق و نظم دهنده است، کسی که این جهان را با این جزئیات و نظم خلق نموده است. روش سوم برای شناخت خدای متعال راه‌ فلسفی مانند برهان‌های صدیقین، امکان و وجوب است. در این روش با اثبات [[واجب الوجود]]، مبدأ هستی به موجودی بر می‌گردد که وجود برای او واجب بوده است و از ابتدا وجود داشته است.


==برهان فطرت==
== برهان فطرت ==
يكي از راههاي اثبات خدا از طريق روان و فطرت است، به اين معنا كه گفته‎اند [[وجود خدا]] در انسان هست يعني در فطرت و در خلقت هر كسي يك احساس و يك تمايلي وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سوي خدا مي‎كشاند. اين راه فقط اين را مي‎گويد كه يك چنين جاذبه‎اي را انسان احساس مي‎كند (چون راه دروني و رواني است)، و چنين جاذبه‎اي ميان انسان و ميان آن حقيقتي كه نامش خداست وجود دارد.<ref>مطهري، مرتضي، توحيد، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاييز ۷۳.</ref>
طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که در فطرت هر کسی یک احساس و تمایلی وجود دارد که انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.<ref>مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.</ref>


بنابراين در فطرت و سرشت هر انساني حس خداشناسي نهاده شده و سرشت او به گونه‎اي است كه بدون نياز به برهان و دليل، بالفطره خداشناس است. همان طور كه مقتضاي طبيعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگي و تشنگي و يا گرايش به محبت است، همچنان هم مقتضاي فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاك خداوند و گرايش به سوي او است.
بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، گرایش به سوی خدا است. بنابر این یکی از دلایل پیدایش [[ادیان غیر الهی]] در طول تاریخ خلقت بشر غریزه «خداجویی»، «خداخواهی» و «خداپرستی» است، که برخی در تعیین مصداق خداپرستی دچار خطا شده‌اند.


به هر حال از ابتداي خلقت بشر اين سه غريزه‌ «خداجويي» و «خداخواهي» و «خداپرستي» در نهاد آدمي وجود داشته است، گر چه برخي از انسانها در تعيين اين مصداق خداپرستي به خطا رفته‎اند و به همین دلیل  ادیان بسیاری در جهان به وجود آمده است.  
=== برهان فطرت در آیات و روایات ===
از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: {{قرآن|فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ|ترجمه=هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند|سوره=عنکبوت|آیه=۶۵}}. در شرح این آیه روایتی ذکر شده است که شخصی به [[امام صادق(ع)]] عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: {{عربی|فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث|ترجمه=پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است که قادر به نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده‌ای نیست.}}.<ref>نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..</ref>


===برهان فطرت در آیات و روایات===
== برهان نظم ==
از جمله آياتي كه دلالت بر فطري بودن «خداشناسي» مي‎كند اين آيه است: «هنگامي كه در كشتي سوار مي‎شوند؛ خدا را با اخلاص مي‎خوانند، ولي آنگاه كه (خدا) آنها را به خشكي رساند، (و از غرق و هلاك ) نجات بخشيد ناگهان به پروردگار خود شرك مي‎ورزند».<ref>عنکبوت /۶۵.</ref>
یکی از راه‌های اثبات خداوند [[برهان نظم]] است که انسان با دقت در مخلوقات از کوچک‌ترین ذرّه تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها، متوجه می‌شود که نظمی وجود دارد که هر کدام از مخلوقات در جایگاه خود بهترین شکل از عملکرد خود را انجام می‌دهند و هیچ ناهماهنگی‌ای میان این اجزاء نیست. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است و در همه اجزای بدن نظم و هدفی وجود دارد که بدون وجود خالق و ناظم امکان تحقق چنین نظمی وجود نخواهد داشت.


در حديثي بسيار زيبا در شرح اين آيه آمده است: شخصي به [[امام صادق (ع)]] عرض كرد: مرا به خدا راهنمايي كن. فرمود: هيچ گاه سوار كشتي شده‎اي؟ گفت:‌ آري. فرمود: هيچ اتفاق افتاده است كه كشتي تو بشكند و به حالت اضطراب افتاده باشي و چاره‎اي براي نجات نيابي؟ گفت: آري. فرمود: آيا دل تو تعلق گرفت به اينكه موجودي هست كه قادر به خلاصي تو باشد، گفت: آري. فرمود: « فذلك الشيء هُو الله القادرُ عَلَي الانجاءِ حَيثُ لا مُنجيَ و علَي الاغاثَه لا مُغيث»<ref>نور الثقلين، ج۱، ص۱۳..</ref> پس آن موجود همانا خداي قادر متعالي است.
قرآن در آیات بسیاری، سفارش به دقت در جهان خلقت می‌کند {{قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ|ترجمه=در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى‌روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان؛ براى خردمندانى كه در مى‌يابند نشانه هاست.|سوره=بقره|آیه=۱۶۴}}


==برهان نظم==
== برهان امکان و وجوب ==
يكي از ساده ترين راههاي اثبات خدا [[برهان نظم]] است. وقتي ما به اين جهان پهناور و بزرگ نگاه مي‌كنيم مي بينيم كه در همه پديده‌ها از كوچك‌ترين ذرّه يعني اتم گرفته تا بزرگ‌ترين آفريده‌ها يعني كهكشان ها، نظم و دقت بسيار بالائي به كار رفته و همه چيز حساب شده است و نيز مي‌دانيم كه هيچ نظمي وجود ندارد مگر اين كه كسي آن را برقرار كرده باشد.
این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.


در هر حال يكي از بهترين و آسان ترين راه ها براي بهتر شناختن خداوند اين است كه انسان به مخلوقات و نظم جهان بيشتر فكر كند. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت مي‌كند مي‌بيند هر چيز براي هدفي معيّن آفريده شده است حتّي گودي كف پاي انسان براي كاري ساخته شده است و در همه اجزاي بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد، حال چطور ممكن است اين همه نظم و محاسبه بي‌هدف بوده، خالقي نداشته و براي كاري و هدفي ساخته نشده باشد؟!
=== مقدمات برهان امکان و وجوب ===
۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:


قرآن در آيات بسياري به ما سفارش مي‌كند كه درباره جهان خلقت بينديشيم تا به وجود خدا بيشتر پي ببريم و خدا را بهتر بشناسيم مانند آيه‌اي كه مي‌فرمايد: «در خلقت زمين و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بينديشيد و در اين كه مي‌بينيد كشتي‌ها (با اين عظمت و سنگيني) در روي آب‌ها به حركت در مي‌آيند و اين كه خداوند از آسمان باران را فرود مي‌آورد و زمين مرده را زنده مي‌كند و حيوانات زيادي در زمين خلق نموده است فكر كنيد، همه اينها نشانه وجود خداوند است.<ref>سوره بقره، آيه ۱۶۴.</ref>
الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.


==برهان امكان و وجوب==
ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده است. مانند انسان و سایر مخلوقات.
قبل از بيان اصل برهان و مقدمات آن بايد توجه داشت كه اين برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» يعني موجودي كه وجودش ضروري و بي‎‏نياز از ايجاد كننده است اثبات مي‎كند و صفات ثبوتيه و سلبيه او مانند علم و قدرت و جسماني نبودن و زمان و مكان نداشتن را بايد با براهين ديگري اثبات كرد.


متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلي ـ يا [[واجب الوجود]] است و يا ممكن الوجود، و هيچ موجودي عقلا از اين دو فرض، خارج نيست. و نمي‎توان همه موجودات را ممكن الوجود دانست، زيرا ممكن الوجود نياز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممكن الوجود و به نوبه خود نيازمند به علت ديگري باشند هيچ گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت و به ديگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علتها به موجود ديگري منتهي مي‎شود كه خودش معلول موجود ديگري نباشد يعني واجب الوجود باشد.<ref>مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.</ref>
ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.


===مقدمات برهان امکان و وجوب===
۲. هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. با توجه به اینکه ممکن الوجود به خودی خود وجود ندارد، برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که ممکن الوجود یا وجود خود را از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند به وجود دیگری است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.
اما تبيين مقدمات بحث: 


۱. هر چيزي نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نيست:
۳. تسلسل علل محال است. سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته به علت دیگر و اگر سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته موجود باشد، بی‌آنکه وجود مستقل و واجب الوجود که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.


الف) وجود براي آن شيء ضرورت دارد و محال است كه معدوم باشد. از چنين موجودي در فلسفه به واجب الوجود نام مي‎برند، لذا واجب الوجود موجودي است كه خود به خود وجود داشته باشد و نيازي به موجودي ديگر ندارد.
'''متن برهان:''' موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا [[واجب الوجود]] است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علت‌ها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد، که او همان خداست که مبدأ هستی است.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.</ref>
 
== برهان صدیقین ==
ب) شيئي كه وجود و عدم براي او يکسان است يعني نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروري است. لذا براي اينكه وجود پيدا كند نياز به موجود ديگري دارد از اين وجود به «ممكن الوجود» تعبير شده مثل انسان و مخلوقات دیگر
برهان صدیقین با توجه به مقدمات برهان امکان و وجوب، به تقریر دیگری بیان شده است. به این بیان که وجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود، اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد با معلول علت دیگری است و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.
 
ج) شيئي كه نه تنها وجود برايش ضرورت ندارد بلكه عدم برايش ضروري است مانند وجود شريك برای خداوند كه ممتنع الوجود است.
 
۲. هر ممكن الوجودي نيازمند علت است. در توضيح اين مقدمه مي‎گوييم: با توجه به اينكه ممكن الوجود خود به خود وجود ندارد، لذا براي تحقق خود محتاج و نيازمند موجود يا موجودات ديگري است. چرا كه چنانكه در تعريف ممكن الوجود ذكر كرديم او نسبت وجود و عدمش مساوي است، لذا هستي و كيان خود را يا از خودش بايد دريافت كند كه اين «دور» و محال است و از طرفي چيزي كه خودش نيازمند است و فاقد است چگونه مي‎خواهد به خود هستي دهد و از يك جنبه هم معلول و هم علت خودش باشد اين محال و باطل است و يا اينكه بايد هستي خود را از ديگري بگيرد تا پاي به عرصه وجود بگذارد. بنابراين هر ممكن الوجودي كه خود به خود متصف به وجود نمي‎شود بواسطه موجود ديگري بوجود مي‎آيد و معلول آن خواهد بود. و اين همان اصل مسلم عقلي است كه: هر ممكن الوجودي نيازمند به علت است.
 
۳. تسلسل علل محال است. توضيح اينكه سلسله علل بايد منتهي به موجودي شود كه خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بي‎نهايت، محال است. زيرا چنانكه بيان شد، وجود معلول، وجودي است وابسته، محتاج، نيازمند و غير قائم به ذات خود. حال اگر فرض كنيم كه سلسله بي‎نهايتي از چنين موجوداتي وجود داشته باشد، لازم مي‎آيد بي‎نهايت وجود محتاج و وابسته و قائم به غير داشته باشيم بي‎آنكه آن غير، و آن وجود مستقل كه تكيه گاه اين وجودهاي وابسته و محتاج است موجود باشد و اين محال است.
 
==برهان صدیقین==
با توجه به اين مقدمات، اين برهان را به تقريري ديگري بيان مي‎كنيم كه از آن به برهان صديقين تعبير شده است. به اين بيان: وجود از دو حال خارج نيست يا واجب الوجود است و قائم به ذات خود است يا واجب الوجود نيست. اگر واجب الوجود باشد مقصود ما كه همان اثبات واجب الوجود است حاصل مي‎شود و اما اگر واجب نباشد يعني ممكن و قائم و وابسته به غير باشد مستلزم وجود «واجب الوجود»‌ است زيرا دور و تسلسل محال است؛ زيرا اگر وجود قائم به ذات خويش نباشد ناگزير بايد علت داشته باشد؛ اين علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل مي‎شود و اگر نباشد ناچار بايد معلول علتي باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد... و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام اين رشته بايد به واجب الوجود منتهي شود.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:==
جوادي آملي، عبد الله، تبيين براهين اثبات خدا، مركز نشر اسراء.
مطهري، مرتضي، توحيد، انتشارات صدرا.


مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج۱، ص۸۰ ـ ۶۰ انتشارات سازمان تبليغات اسلامي.  
==مطالعه بیشتر ==
* جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
* مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
* مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج۱، ص۸۰–۶۰ انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
* جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱، ص۷۶–۲۲. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها.


جمعي از نويسندگان، معارف اسلامي، ج۱، ص۷۶ ـ ۲۲. سازمان مطالعه تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
  |شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  | شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  |شاخه فرعی۲ = شناخت و اثبات خدا
  | شاخه فرعی۲ = شناخت و اثبات خدا
  |شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
| شناسه = شد
| شناسه = شد
| تیترها = شد
| تیترها = شد
| ویرایش = شد
| ویرایش = شد
| لینک‌دهی = شد
| لینک‌دهی = شد
| ناوبری =  
| ناوبری =  
| نمایه = شد
| نمایه = شد
| تغییر مسیر =  
| تغییر مسیر = شد
| ارجاعات =  
| ارجاعات =  
| بازبینی =  
| بازبینی نویسنده =
| تکمیل =  
| بازبینی =  
| اولویت =  
| تکمیل =  
| کیفیت =  
| اولویت = ب
| کیفیت = ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
<references />
[[رده:برهان اثبات خدا]]
[[رده:برهان اثبات خدا]]
[[رده:اثبات عقلی خدا]]
[[رده:اثبات عقلی خدا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۲


سؤال

با چه دلایل و برهان‌هایی می‌شود وجود خدا را اثبات کرد؟


برهان‌های اثبات وجود خداوند در سه روش عمده ذکر شده است. روش اول طریق روانی یا فطری مانند برهان فطرت است. خداوند در وجود و فطرت انسان تمایل خداشناسی را قرار داده است و چنین جاذبه‌ای انسان را به حقیقتی که نامش خداست می‌کشاند. روش دوم در برهان اثبات خدای متعال راه‌ علمی یا شبه فلسفی مانند برهان نظم و برهان حدوث است. دقت در عالم و مشاهده مخلوقات از روش‌های شناخت وجود خالق و نظم دهنده است، کسی که این جهان را با این جزئیات و نظم خلق نموده است. روش سوم برای شناخت خدای متعال راه‌ فلسفی مانند برهان‌های صدیقین، امکان و وجوب است. در این روش با اثبات واجب الوجود، مبدأ هستی به موجودی بر می‌گردد که وجود برای او واجب بوده است و از ابتدا وجود داشته است.

برهان فطرت

طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که در فطرت هر کسی یک احساس و تمایلی وجود دارد که انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.[۱]

بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، گرایش به سوی خدا است. بنابر این یکی از دلایل پیدایش ادیان غیر الهی در طول تاریخ خلقت بشر غریزه «خداجویی»، «خداخواهی» و «خداپرستی» است، که برخی در تعیین مصداق خداپرستی دچار خطا شده‌اند.

برهان فطرت در آیات و روایات

از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند(عنکبوت:۶۵). در شرح این آیه روایتی ذکر شده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: «فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث؛ پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است که قادر به نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده‌ای نیست.».[۲]

برهان نظم

یکی از راه‌های اثبات خداوند برهان نظم است که انسان با دقت در مخلوقات از کوچک‌ترین ذرّه تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها، متوجه می‌شود که نظمی وجود دارد که هر کدام از مخلوقات در جایگاه خود بهترین شکل از عملکرد خود را انجام می‌دهند و هیچ ناهماهنگی‌ای میان این اجزاء نیست. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است و در همه اجزای بدن نظم و هدفی وجود دارد که بدون وجود خالق و ناظم امکان تحقق چنین نظمی وجود نخواهد داشت.

قرآن در آیات بسیاری، سفارش به دقت در جهان خلقت می‌کند ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى‌روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان؛ براى خردمندانى كه در مى‌يابند نشانه هاست.(بقره:۱۶۴)

برهان امکان و وجوب

این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.

مقدمات برهان امکان و وجوب

۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:

الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.

ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده است. مانند انسان و سایر مخلوقات.

ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.

۲. هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. با توجه به اینکه ممکن الوجود به خودی خود وجود ندارد، برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که ممکن الوجود یا وجود خود را از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند به وجود دیگری است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.

۳. تسلسل علل محال است. سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته به علت دیگر و اگر سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته موجود باشد، بی‌آنکه وجود مستقل و واجب الوجود که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.

متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علت‌ها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد، که او همان خداست که مبدأ هستی است.[۳]

برهان صدیقین

برهان صدیقین با توجه به مقدمات برهان امکان و وجوب، به تقریر دیگری بیان شده است. به این بیان که وجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود، اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد با معلول علت دیگری است و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.



مطالعه بیشتر

  • جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
  • مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
  • مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج۱، ص۸۰–۶۰ انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
  • جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱، ص۷۶–۲۲. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها.


منابع

  1. مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.
  2. نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..
  3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.