کاربر:Hosseiney4030/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Hosseiney4030}}
{{در دست ویرایش|کاربر=Hosseiney4030}}


{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


{{سوال}}آیت‌الله سید حسن صدر کیست؟{{پایان سوال}}
{{سوال}}قاعده لطف چیست؟{{پایان سوال}}
 
{{پاسخ}}قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام  و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.
 
== مفهوم‌شناسی ==
واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.<ref>اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.</ref> لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:
 
قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از [[گناه]] بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref> مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال [[پیامبران]] که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.</ref>
 
در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از [[صفات فعل]] خدا<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، [[تکلیف|مکلَّف]] به اطاعت نزدیک و از [[گناه]] دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.<ref>علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.</ref>
 
در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> از جمله علم نافذ خدا،<ref>سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»</ref> نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،<ref>سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»</ref> درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»</ref> ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»</ref> احسان و جود.<ref>سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ</ref>
 
== اقسام لطف ==
متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:
# به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
#* لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.</ref>
#*# لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.</ref>
#*# لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.<ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.</ref> [[نقش علامه حلی در گسترش تشیع|علامه حلی]] در شرح عبارت [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسی]] در [[تجرید الاعتقاد (کتاب)|تجرید]] می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.<ref>حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.</ref>
# به اعتبار فاعل آن.
#* به این اعتبار لطف سه گونه است:
#*# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
#*# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
#*# لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.
 
=== تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل ===
در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.</ref>
 
=== تفاوت بین لطف محصل و مقرب ===
برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.<ref>ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.</ref>
ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند.
ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:
# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
== شرایط لطف ==
برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
* در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
* به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»<ref>این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
* میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
* مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.<ref>ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
 
== دلایل وجوب لطف ==
متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref>
 
=== برهان حکمت ===
مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است:
«و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref> لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید».
توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.<ref>قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.</ref>
 
=== جود و کرم خداوند ===
شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:
 
{{نقل قول|ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الکرم|ارجاع=اوئل المقالات، ص ۵۹.}}توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.
با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟
پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است.
«مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»<ref>گوهر مراد، ص ۲۴۷.</ref>
 
==== حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند ====
اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:
* خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
* علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
* گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.
از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.<ref>میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.</ref>


{{پاسخ}}{{درگاه|حوزه و روحانیت}}'''سید حسن صدر''' (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) فقیه، اصولی، محدث و از مراجع تقلید شیعی، مشهور به محدث کاظمینی بود. وی از عالمان دینی بسیاری اجازه روایت دریافت کرد. کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام با موضوع «نقش شیعیان در تاسیس علوم اسلامی» مشهورترین اثر اوست.
== قرآن و قاعده لطف ==
از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.


== ولادت ==
قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>
سید حسن صدر جمعه، ۲۹ رمضان سال ۱۲۷۲ق در [[کاظمین]] به‌دنیا آمد. پدرش سید هادی صدر از علمای دوران خود بود. صدر روز پنج شنبه، ۱۱ ربیع‌الاول ۱۳۵۴ق درگذشت و در یکی از حجره‌های صحن حرم کاظمین در کنار پدرش به‌خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او، از سوی [[سید ابوالحسن اصفهانی]] سه روز عزای عمومی اعلام شد.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۵؛ سید حسن صدر، ترجمه تاسیس الشیعه، ص ۱؛ محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۱۳۵۲ش، ج ۶، ص ۳۰۳.</ref>


== مراحل تحصیل ==
این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:


سید حسن صدر که در خانواده‌ای فقیر، اما با تقوا رشد کرده بود. به سفارش پدر، شروع به تحصیل علم نمود. پدرش استادانی فرزانه برای فرزندش انتخاب کرد. هنوز پانزده سالش نشده بود که علم صرف و نحو و بیان و معانی و بدیع را کاملاً فرا گرفت. سپس علم منطق را فراگرفت. همت بلند و تلاش فراوان سید حسن و نظارت همیشگی پدر در ادامه تحصیل وی باعث شد که در هجده سالگی فقه و اصول را از بزرگ‌ترین استادان کاظمین، که پدرش نیز یکی از آنان بود، فرا گیرد.
چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>


=== اقامت در نجف ===
قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>
سید حسن صدر به امر پدر، به نجف اشرف مهاجرت نمود تا هر چه بیشتر از علوم و معارف الهی بهره‌مند گردد. وی هفده سال در حوزه علمیه نجف، حکمت، کلام، فقه، اصول و سایر علوم اسلامی را فرا گرفت. و در فقه و اصول مجتهد شد.


=== مهاجرت به سامرا ===
خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».<ref>سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.</ref>
آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی در سال ۱۲۹۱ هـ . ق. از نجف به سامرا هجرت کرد. عده بسیاری از شاگردان او نیز به آن جا مهاجرت کردند. سید حسن صدر نیز در سال ۱۲۹۷ هـ . ق. برای بهره بردن از محضر مرجع بزرگ شیعه، به سامرا مهاجرت نمود و مدت هفده سال در آن اقامت کرد. وی ضمن استفاده از درس آیت الله شیرازی، خود نیز به تدریس پرداخت. بیان شیوا و گیرایش توجه همه را به وی جلب کرد. مرجع شیعیان نیز ارادت و عنایت خاصی نسبت به وی ابراز می‌داشت. دو سال از رحلت آیت الله سید محمد حسن شیرازی گذشته بود که ـ در سال ۱۳۱۴ هـ . ق. ـ سید حسن صدر همراه پسر عمویش، سید اسماعیل صدر به زادگاهش کاظمین بازگشت.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۵ و ۸ و ص ۴ ـ ۱۱ و ۱۰ ـ ۱۱؛  ملا علی واعظ تبریزی، علمای معاصرین، ص ۱۷۱، ۱۷۰؛ ملا علی تبریزی، صیام وقایع الایام، ، ص ۶۶۴،  سید مصطفی خمینی، معارف و معاریف، ج ۶، ص ۶۶۱، اعیان الشیعه، ۱۴۲۱ق، ج ۵، ص ۳۲۵؛ محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۳۰۴.</ref>


=== اساتید ===
از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».<ref>سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>
سید حسن صدر علم صرف و نحو را از علامه باقر بن محمد حسن آل یاسین و علامه سید باقر بن الحیدر (متوفا: ۱۲۹۰ هـ . ق.) علم معانی و بیان و بدیع را از شیخ علامه عطار و علم منطق را از شیخ محمد بن الحاج کاظم و میرزا باقر سلماسی فرا گرفت. او حکمت و کلام را از پدرش، شیخ محمد باقر شکی، شیخ محمد تقی بایکانی؛ شیخ عبدالنبی نوری طبرسی و محمد تقی گلپایگانی (متوفی: ۱۲۹۳ هـ . ق.) فراگرفت؛ فقه و اصول را نیز از پدرش، عبدالحسین بن نعمة الطریحی (متوفا: ۱۲۹۵ هـ . ق.) و میرزای شیرازی؛ اخلاق را از ملاحسینقلی همدانی و علوم غریبه را نزد شیخ عبدالحسین هندی فرا گرفت.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۶؛ سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۵ و ۱ ـ ۲.</ref>


استادان وی، همگی از بزرگان حوزه بودند، امّا به عنوان نمونه، به زندگی دو استادش اشاره می‌شود:
جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.


* میرزای شیرازی: وی در نیمه جمال الاول سال ۱۲۳۰ هـ . ق. در اصفهان دیده به دنیا گشود. وی تحصیلاتش را از اصفهان آغاز کرد. در سال ۱۲۹۵ هـ . ق. در ۲۹ سالگی عازم نجف اشرف شد. و پس از سال‌ها تحصیل، از صاحب جواهر گواهی اجتهاد مطلق گرفت. مرجعیت شیعه بعد از شیخ مرتضی انصاری به او سپرده شد. وی فقیهی با درایت بود که قاطعانه در مقابل نقشه‌های شوم استکبار ایستاد و نقشه‌های آنان را نقش بر آب کرد. وی در سال ۱۳۱۲ هـ . ق. در سامرا درگذشت.<ref>محمد علی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۱۳۲۶ش، ج ۳، ص ۴۲۵.</ref>
از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».<ref>سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref>
* ملا حسینقلی همدانی: او سال‌ها از محضر شیخ انصاری استفاده کرد. وی فقهی آراسته به اخلاق دینی و حکیم و عارفی بریده از دنیا بود. او در تهذیب نفس بسیار کوشید و از مقام و ریاست دوری گزید. هر روز صبح در خانه‌اش اخلاق و عرفان درس می‌داد. بسیاری از تشنگان حقیقت در درس او شرکت می‌کردند. او نماز جماعت را درخانه‌اش به پا می‌داشت. وی در سال ۱۳۱۱ هـ . ق. که برای زیارت قبر سید الشهداء ـ علیه السلام ـ به کربلا رفته بود، به دیار باقی شتافت و در حجرة چهارم، در صحن شریف به خاک سپرده شد.<ref>سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ۱۴۳۸ق، ص ۵.</ref>


=== شاگردان ===
و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.
علامه محمد جواد بلاغی (متوفا: ۱۳۱۳ هـ. ش) <ref>جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، 1385ش، ج ۲، ص ۵۴۳.</ref>، شیخ مرتضی آل یاسین کاظمی و بسیاری از فرزانگان جزو شاگردان سید حسن صدر بودند. سید حسن صدر از کارشناسان علم حدیث بود و به همین سبب، به محدث کاظمینی مشهور بود. کسانی که وی از آنها حدیث نقل کرده است، دو گروهند: گروه اول: کسانی هستند که بدون اجازة کتبی از آنان حدیث نقل می‌کرد، که عبارتند از: میرزا حسن شیرازی (متوفا: ۱۳۱۲ هـ . ق.) میرزا حبیب الله رشتی (متوفا: ۱۳۱۳ هـ . ق.)، محمد حسن بن هاشم کاظمی (متوفا: ۱۳۰۸ هـ . ق.) محمد ایروانی (متوفا: ۱۳۰۶ هـ . ق.)، محمد حسن آل یاسین کاظمی و سید هادی صدر (متوفا: ۱۳۱۶ هـ . ق.). گروه دوم، عالمانی که به او اجازه کتبی برای نقل حدیث داده‌اند، که عبارتند از: شیخ ملا علی بن خلیل رازی (متوفا: ۱۲۹۷ ه.ق.) سید مهدی قزوینی حلی، میرزا محمدهاشم بن زین‌العابدین اصفهانی (متوفا: ۱۳۱۸ ه.ق.)


سید حسن صدر محدث بزرگی بود. او به عدة زیادی اجازة کتبی نقل حدیث داده است که به نام برخی اشاره می‌شود: آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۱ هـ. ش)، علامه سردار کابلی (متوفا: ۱۳۳۱ هـ. ش)، سید شرف الدین عاملی (متوفا: ۱۳۳۷ هـ. ش)، شیخ آقا بزرگ تهرانی (متوفا: ۱۳۴۸ هـ. ش)، شیخ عباس قمی (متوفا: ۱۳۱۹ هـ. ش)، آیت الله ابوالحسن اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۵ هـ. ش)، شیخ هادی آل کاشف الغطاء، ابوالحسن نقوی، سید رضا هندی، میرزا محمد علی اردوبادی نجفی (متوفا: ۱۳۸۰ هـ . ق) میرزا هادی خراسانی، شیخ آقا رضا اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۲ هـ . ق).<ref>سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ۱۴۳۸ق، ص ۲۲ و ۲۳ و ۲۵؛ جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، 1385ش، ج ۲، ص ۵۴۳.ص ۵۸۰، ص ۶۲۵ و ۶۵۵؛ محمد حرزالدین، معارف الرجال،۱۳۶۵ش، ج ۱، ص ۲۴۹؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۳۳۸ و شیعه و پایه‌گذاری علوم اسلامی، ص ۱۷ ـ ۱۸.</ref> نویسنده کتاب نقد فلسفه که در اصفهان سکونت داشته است و سید صدر الدین صدر.
== لطف در گفتار معصومین(ع) ==
از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.


== در عرصه فرهنگ ==
و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:
آیت الله سید حسن صدر در عرفه فرهنگ، کارهای بی‌نظیری را انجام داده و در تمام عمرش نشان دهنده‌ی این بود که فردی دغدغه‌مند و غیرت مند برای اسلام است. نمونه های زیادی در این باره وجود دارد که برای مثال، چند مورد ذکر می‌شود:


* جرجی زیدان، تاریخ نویس معروف (متوفا: ۱۹۱۴ م) در کتاب (تاریخ آداب اللغة العربیه) که در چهار جلد منتشر شد، نوشت: «شیعه طایفه‌ای کوچک بود که آثار قابل اعتنایی نداشت و اکنون شیعه‌ای در دنیا وجود ندارد.» وقتی این خبر به سید حسن صدر رسید، با شیخ آقا بزرگ تهرانی و محمد حسین کاشف الغطاء هم پیمان شد تا به معرفی شیعه بپردازد. علامه سید حسن صدر درباره فعالیت‌های علمی شیعه و نقش آنان در تأسیس و تکمیل علوم اسلامی تحقیق کرد و کتاب معروف خود را به نام تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تألیف کرد، که در سال ۱۳۷۰ هـ . ق در ۴۴۵ صفحه به چاپ رسید. شیخ آقا بزرگ تهرانی با تألیف الذریعة الی تصانیف الشیعه در ۲۹ جلد به معرفی آثار و تألیفات شیعه در علوم مختلف پرداخت. علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نیز نقدی بر تاریخ آداب اللغة العربیه نوشت.<ref>شیخ آقا بزرگ تهرانی، محمد رضا حکیمی، ص ۲۲ ـ ۲۳.</ref>
«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>
* فعالیت‌های فرهنگی وهابیت روز به روز گسترش می‌یافت. علامه سید حسن صدر برای دفع این فتنه، کتابی تحت عنوان «رسالة الشریفه فی الردّ علی فتاوی الوهابین» نگاشت.<ref>تأسیس الشیعه، ص ۲۰.</ref>
* کتابخانه‌ای ماندگار، علامه سید حسن صدر علاقة بسیار شدیدی به خرید و جمع‌آوری کتاب داشت. این علاقه به قدری شدید بود که برای خرید یک کتاب از هزینه‌های ضروری زندگی چشم پوشی می‌کرد. وی کتاب‌های قدیمی و خطی را جمع آروی می‌کرد و اگر کتابی بدون نام مؤلف بود، آن قدر تحقیق و تفحص می‌کرد تا نویسنده را بشناسد. اکنون کتابخانه‌اش شامل بیش از ۱۰۰۰ جلد کتاب نفیس است.<ref>تاسیس الشیعه، ص ۲۱ و ۲۲ و اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۳۲۵.</ref>
* نویسندة پرتلاش، علامه سید شرف الدین می‌گوید: من از آیت الله سید حسن صدر شنیدم که وی در ایام جوانی شبها را معمولا برای مطالعه بیدار بود و در روز، خواب قبل یا بعد از ظهر را نمی‌شناخته، خودم نیز مشاهده کردم او در سال‌های پیری، شب و روز در کتابخانه اش قلم به دست راست و کاغذ در دست چپ، مشغول تحقیق و تألیف بود. به جرأت می‌گویم که آن بزرگوار یک چهارم عمرش را خوابید و باقی عمرش را بیدار بود؛ برعکس عموم مردم که فقط یک چهارم عمرشان را بیدارند.<ref>علمای معاصرین، ص ۱۷۰.</ref>


این گفتار چنین است:


«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>


== آثار ==
در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.
از آیت الله سید حسن صدر، ۸۲ کتاب به یادگار مانده است که برخی از آنها به عنوان نمونه ذکر می‌شود:<ref>علمای معاصر، ص ۱۷۲.</ref>


{{ستون|۲}}
ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.<ref>طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.</ref>
* اصول دین و اخلاق: الدرر الموسویه فی شرح العقائد الجعفریه، وی در این کتاب، ضمن تبیین اصول دین، امامت را از منابع اهل سنت اثبات می‌کند.
* سبیل الصالحین: این کتاب هفت راه سیر و سلوک و عبادت خدا را بیان می‌کند.
* احیاء النفوس بآداب ابن طاووس. این کتاب دربارة ارتباط بنده با خدا و بنده با اولیاء الله و بنده با ملائکه و مردم بحث می‌کند.
* سبیل الرشاد فی شرح نجاة العباد.
* تبیین مدارک السداد للمتن و الحواشی من نجاة العباد.
* تحصیل الفروع الدینیه فی فقه الامامیه.
* المسائل المهمه.
* المسائل النفسیه.
* حاشیه بر العروة الوثقی.
* حاشیه بر غایة القصوی.
* حاشیه بر نجاة العباد.
* حاشیه بر تبصره.
* حاشیه بر فصول فارسی.
* الغالیه لاهل الانظار العالیه، این کتاب در تحریم ریش تراشی است و به عربی و فارسی چاپ شده است.
* تبیین الرشاد فی لبس السواد علی الائمة الامجاد، این کتاب که به زبان فارسی چاپ شده، در مورد پوشیدن لباس سیاه برای عزاداری اهل بیت است.
* نهج السداد فی حکم اراضی السواد.
* الدر النظیم فی مسألة التتمیم، در موضوع تکمیل آب کر با آب متنجّس.
* لزوم قضاء مافات ـ من الصوم ـ فی سنة الفوات.
* تبیین الاباحه (در این که نماز خواندن با اجزاء حیوان مشکوک) جائز است.
* ابانة الصدور: در مورد ارث.
* کشف الالتباس عن قاعدة الناس (دربارة قاعدة الناس مسلطون علی اموالهم).
* الغرر فی نفی الضّرار و الضرر: دربارة بحث حکومت و ورود.
* احکام الشکوک الغیر منصوصه (روایاتی که در شک در رکعات نماز بناء را بر اکثر می‌گذارند).
* رسالة فی حکم الظن بالافعال و الشک فیها.
* الرسائل فی اجوبة المسائل: جواب به استفتائات.
* سبیل النجاة فی المعاملات.
* تعلیقة علی رسالة التقیة لشیخنا الانصاری.
* تعلیقة علی مباحث المیاه من کتاب الطهارة للشیخ الانصاری.
* الرسالة فی حکم ماء الغساله.
* رسالة فی تطهیر المیاه.
* رسالة فی مسألة تقوی العالی بالمسافل.
* تعلیقة مسبوطة علی ما کتبه الشیخ الانصاری فی صلاة الجماعه.
* رسالة فی شروط الشهادة علی الرضاع.
* رسالة فی بعض مسائل الوقف.
* رسالة فی حکم ماء الاستنجاء.
* رسالة فی الماء المضاف.
* رسالة وجیزة فی روایة الاخفات فی التسبیحات فی الرکعتین الاخیرتین.
* من الناسک فی المناسک (حدیث).
* شرح وسائل الشیعه الی احکام الشریعه: علامه شرف الدین می‌گوید: این کتاب، کتابی است که نظیر آن تألیف نشده است. این کتاب شامل علم فقه، حدیث، اصول و علم رجال است که چند جلد آن منتشر شده است.
* محاسن الرسائل فی معرفة الاوائل.<ref>تأسیس الشیعه، ص ۲۱ـ ۱۴؛ اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۳۲۶ و الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۷۰.</ref>


{{پایان}}
«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»<ref>گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).</ref>


== وفات ==
{{پایان پاسخ}}
هشتاد و دو سال از عمر این اسوه تقوی گذشته بود که حالش دگرگون شد و مریض گشت. وی را به منزل پسرش واقع در محله کرخ بغداد بردند تا کار مداوا راحت‌تر انجام شود؛ امّا هنگام مرگش رسیده بود. وی در غروب خورشید روز پنج شنبه ۱۱ ربیع الاول سال ۱۳۵۴هـ.ق. وفات کردند.


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ تمدن اسلامی
  | شاخه اصلی =کلام
|شاخه فرعی۱ =مشاهیر
|شاخه فرعی۱ =نبوت
|شاخه فرعی۲ =عالمان دینی
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۰


سؤال
قاعده لطف چیست؟

قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.

مفهوم‌شناسی

واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.[۱] لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:

قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از گناه بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛[۲] مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال پیامبران که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.[۳]

در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از صفات فعل خدا[۴] و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، مکلَّف به اطاعت نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.[۵]

در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛[۶] از جمله علم نافذ خدا،[۷] نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،[۸] درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،[۹] ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،[۱۰] احسان و جود.[۱۱]

اقسام لطف

متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:

  1. به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
    • لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.[۱۲]
      1. لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.[۱۳]
      2. لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.[۱۴] علامه حلی در شرح عبارت محقق طوسی در تجرید می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.[۱۵]
  2. به اعتبار فاعل آن.
    • به این اعتبار لطف سه گونه است:
      1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
      2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
      3. لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.

تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل

در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.[۱۶]

تفاوت بین لطف محصل و مقرب

برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.[۱۷] ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند. ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:

  1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
  2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.

شرایط لطف

برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:

  • در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
  • به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»[۱۸]
  • میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
  • مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.[۱۹]

دلایل وجوب لطف

متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.[۲۰]

برهان حکمت

مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است: «و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛[۲۱] لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید». توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.[۲۲]

جود و کرم خداوند

شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:

توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.

با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟ پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است. «مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»[۲۴]

حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند

اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:

  • خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
  • علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
  • گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.

از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.[۲۵]

قرآن و قاعده لطف

از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.

قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».[۲۶]

این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:

چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».[۲۷]

قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».[۲۸]

خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».[۲۹]

از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».[۳۰]

جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.

از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».[۳۱]

و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.

لطف در گفتار معصومین(ع)

از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.

و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:

«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».[۳۲]

این گفتار چنین است:

«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».[۳۳]

در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.

ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.[۳۴]

«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»[۳۵]


منابع

  1. اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.
  2. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  3. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.
  4. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  5. علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.
  6. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  7. سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»
  8. سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»
  9. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»
  10. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»
  11. سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ
  12. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.
  13. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.
  14. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.
  15. حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.
  16. شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.
  17. ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.
  18. این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  19. ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  20. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  21. کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.
  22. قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.
  23. اوئل المقالات، ص ۵۹.
  24. گوهر مراد، ص ۲۴۷.
  25. میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.
  26. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  27. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  28. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  29. سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.
  30. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  31. سوره اعراف، آیه ۹۴.
  32. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  33. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  34. طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.
  35. گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).