مذهب مولوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(شاخه بندی تغییر داده شد)
 
(۴۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آیت الله میرزای نائینی کیست؟
مولوی شیعه بود یا سنّی و دیدگاه وی درمورد واقعه غدیرخم چه‌بوده است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانش‎‌آموخته حوزه‎‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‎‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود.


همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.
در اینکه مولوی یک سنی حنفی بود تردیدی وجود ندارد تا جایی که حتی صاحب نظران [[صوفیه|صوفی]] شیعه و علاقمند به وی نیز به این مسئله اذعان نموده‌اند. برای تسنن مولوی نیز شواهد و قرائن محکم و عدیده ای وجود دارد. اساتید و پدر و فرزندان مولوی همگی سنی مذهب بوده‌اند. برترین استاد و پیر و مراد مولوی یعنی [[شمس تبریزی]] نیز شیعه نبود. مولوی خود نیز بر اساس فقه حنفی فتوا می‌داد و در آثار خویش به کرات به مدح خلفای اهل تسنن پرداخته است. او چه در اصول و اعتقادات و چه در فروع دین، بر مبنای اهل تسنن مشی نموده و از ابراز مخالف صریح خود با تشیع و شیعیان نیز دریغ نکرده است.


== ولادت ==
== شخصیت مولوی ==
بی‌تردید برخی شخصیت‌ها در جهان اسلام و در علومی خاص، سرآمد روزگار خود بوده و به نسبت مهارتی که داشتند، با استقبال مسلمین مواجه شده‌اند. همچنان که ابن سینا در علم طب و [[ابن رشد]] و [[فارابی]] در فلسفه اینگونه بوده‌اند. از جمله این دانشمندان که با اقبال بی‌نظیری از سوی عموم مسلمانان واقع شده است، جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولوی یا مولاناست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref> شاعری بی نظیر و بی بدیل در ساحت شعر و ادب پارسی، که در کنار حافظ و سعدی و سنایی و جامی، بار گرانی از انتقال نظم و ادب فارسی به آیندگان را برعهده داشته است. یکی از مهم‌ترین ارکان اشعار مولوی، عرفان است. ورود مولانا به مقوله عرفان و نظریات خاص عرفانی او به دو نتیجه عمده انجامیده است:<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۱|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>
# اقبال بی نظیر برخی از علما (عموما از اهل سنت) و اندیشمندان جهان اسلام به وی که تبلور آن را در شروح متعدد بر مهم‌ترین اثر او یعنی مثنوی می‌توان دید.
# نقدها و اشکالات بی پرده علمای اسلام در مخالفت با آموزه‌های او.


== مذهب خاندان مولوی ==
یکی از مواردی که به شناخت مذهب مولوی می‌توان کمک کرد، بررسی مذهب خاندان ایشان است. با دانستن مذهب و عقائد خاندان مولوی، حداقل می‌توان احتمالات قوی تری نسبت به مذهب ایشان مطرح کرد.


محمدحسين در سال ۱۲۴۰ش. / ۱۲۷۷ق. در شهر نايين و در خانداني فاضل و محيطي روحاني و خانه‎اي پر مهر و عطوفت، قدم به عرصه گيتي نهاد و با قدوم مبارك خود آن خانه را رونق و صفايي افزون بخشيد.<ref>اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملي، ج 6، ص 54.</ref>
=== مذهب پدر مولوی ===
پدر او شيخ الاسلام ميرزا عبدالرحيم، از خاندان بزرگ منوچهري بود كه در شهر اصفهان پدرانش - پشت به پشت - لقب شيخ الاسلامي داشتند. خاندان ناييني در اصفهان به بهره‎مندي از خوبيها شهره عام و خاص و از نظر علم و دينداري زبانزد همگان بودند و خانة ايشان در زمان بروز مشكلات پناه مستمندان بود.
پدر مولوی، به نام بهاءالدین ولد، از جمله فقها و امامان مشهور [[حنفی]] بود. او تعصب بر مذهب را لازم و ضروری می‌دانست. تذکره‌نویسان، نسب او را به [[ابوبکر]] رسانده و به او لقب بکری داده‌اند، و شجره‌نامه‌هایی نیز در این زمینه نقل نموده‌اند. بهاءالدین ولد در پاسخ به پرسش‌های فقهی بر اساس مذهب [[ابوحنیفه]] فتوی و به اشکالات پیروان [[شافعی]] پاسخ می‌داد. او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خدا و کسب نیز به مذهب اهل سنت ([[اشاعره]]) قائل بود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۸۵۸-۸۶۰|مکان=تهران}}</ref>


== تحصيل علوم ديني ==
یادداشت‌ها و مطالب بهاءالدین ولد، نشان‌دهنده آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. بسیاری از نویسندگان تذکره، سلسله و سند خرقه او را از طریق احمد خطیبی به احمد غزالی می‌رسانند. کتاب «معارف بهاء ولد» نشان‌گر اندیشه‌ها و اعتقادات اوست. این کتاب به نحو چشمگیری بر تفکرات مولوی تأثیر گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۱۰۶|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>
ميرزا محمدحسين تحصيلات ابتدايي حوزوي خود را در زادگاه خويش گذراند و پس از آن بار سفر بست و در هفده سالگي (1293 ق) به شهر اصفهان هجرت كرد و در آن حوزه علمي بزرگ تحصيل علوم ديني را ادامه داد و دروس عالي فقه، اصول، فلسفه و حكمت را از اساتيد فرهيخته ذيل آموخت.


# ابوالمعالي فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسي (1247 - 1315 ق).
میان اندیشه‌ها و اعتقادات بهاءالدین ولد و فرزندش مولوی، شباهت‌ها و اشتراکات بسیاری وجود دارد. بر اساس مطالعات استاد فروزانفر، کمتر نکته مهمی در معارف بهاءالدین ولد وجود دارد که در مثنوی به آن اشاره نشده باشد. بهاءولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می‌شود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۶۱۵|مکان=تهران}}</ref>
# شيخ محمد باقر ايوانكي فرزند شيخ محمدتقي اصفهاني (1235 - 1301 ق)
# جهانگير خان قشقايي (1243 - 1328 ق.)<ref>ر.ك: مجله حوزه، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، ش 30، ص 39 و 40؛ تذكرة القبور اصفهان، مصلح الدين مهدوي، ص 160.</ref>


ناييني اين اسطوره تقوا، بعد از چندين سال كسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال 1303 ق آن حوزه را ترك گفت و راهي نجف اشرف شد. او پس از زيارت بارگاه ملكوتي اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ به شهر سامرّا رفت. زيرا آن ديار مقدس با حضور ميرزا محمدحسن شيرازي و ديگر اساتيد، رونق علمي يافته و دانش پژوهان بسياري را به سوي خود جلب كرده بود.
=== مذهب سلطان ولد (پسر مولوی) ===
فرزند محبوب مولوی یعنی سلطان ولد نیز یک سنی متعصب بود. وقتی سلطان ولد مطلع می‌شود که سلطان محمد خدا بنده با روشنگری‌های علامه حلی به مذهب تشیع گرویده و دستور داده که از خلفای اهل سنت بر روی منابر اسلامی یاد نشود، به شدت ناراحت می‌شود و به فرزندش عارف چلبی دستور می‌دهد که آماده سفر شده و خَربنده (به معنای بندهٔ خر)<ref group="یادداشت">شیعیان بخاطر خدمتی که الجایتو نسبت به نشر تشیع کرده بود او را خدا بنده می‌خواندند و در مقابل اهل سنت از روی دشمنی و ناراحتی از تشیع وی، او را خربنده می‌نامند.</ref> را که گمراه شده و در مسیر جهنم به پیش رفته است، نصیحت نماید تا از این گمراهی نجات یابد. سلطان ولد (فرزند مولوی) در هنگام مرگ نیز به عارف چلپی توصیه می‌کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر!


ناييني در آغاز ورود به حوزه سامرّا در درس دو استاد فرزانه ذيل شركت جست:
سلطان ولد درباره پدرش یعنی مولوی می‌گفت: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر، عُمَر وار هرچه کرد برای خدا کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مناقب العارفین افلاکی، ج ۲، ص ۸۵۸ – ۸۶۰|سال=۱۳۹۶|نام=شمس الدین احمد|نام خانوادگی=افلاکی عارفی|ناشر=دوستان|جلد=۲|صفحه=۳۰۹|مکان=تهران}}</ref>


# سيد محمد طباطبايي فشاركي (متوفي 1316 ق.)
== مذهب شمس تبریزی ==
# سيد اسماعيل صدر (1258 - 1338 ق.)
شمس تبریزی، برترین استاد مولوی نیز سنی مذهب بود و تصریح می‌کرد که شافعی است: «المؤمن مفتش. اکنون آنچه معقول است از نجوم قبول باید کردن؛ مثلاً من شفعویم»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۱۸۲}}</ref> مطالب بسیاری از شمس نقل شده است که بر خلاف مکتب تشیع و نیز در مدح خلفا و شخصیت‌های اهل سنت است؛ شمس در بحثی درباره ایمان و اینکه اگر کسی قلبش تاریک باشد، با وجود معجزات متعدد هم ایمان نخواهد آورد، مدعی می‌شود که ابوبکر بدون دیدن هیچ معجزه ای به پیامبر ایمان آورد و این را کرامت و فضیلتی برای وی قلمداد می‌کند: «اندرون خالیست، براندرون باز می‌زند، ایمان آرد. و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه می نمائی ایمان نمی آرد. ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه نخواست. گفت: پیغمبرم. گفت: آمنّا و صدّقنا»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۶۱۹}}</ref>


او سپس در محفل پربار درس ميرزا محمد حسن شيرازي (1230 - 1312 ق.) حضور يافت و مدت نه سال از دانش سرشار استاد عالي مقام خويش بهره برد و علاوه بر آن، محرم خاص ميرزا گرديد.<ref>اعيان الشيعه، ج 6، ص 54؛ مجله حوزه، ش 30، ص 40.</ref>
او در راستای کرامت‌سازی برای ابوبکر، شأن نزول آیات [[قرآن]] را تحریف می‌کند و از جهل و بت‌پرسی عمر نیز برای او فضیلت می‌تراشد؛ او [[عمر بن خطاب|عمر]] را با لقب [[امیرالمؤمنین]] مورد عنایت خود قرار داده و سپس مدعی می‌شود که در همان حالی که عمر بت‌ها را می‌خواند نیز خداوند او را اجابت می‌کرد و لبیک می‌گفت: «امیر المؤمنین عمر رضی اللّه عنه چهل سال خدمت صنم می‌کرد و حاجت از صنم می‌خواست و می‌گفت: ای صنم، صمد می‌گفتش: لبیک»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۲۰۹}}</ref> و همچنین بنابر جستجو و تحقیق اجمالی که در این زمینه صورت گرفته، هیچ فضیلتی از [[امام علی(ع)|امیرمومنان علی(ع)]] و [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]] در مقالات شمس وجود ندارد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقالات شمس|سال=۱۳۶۹|نام=شمس الدین محمد|نام خانوادگی=تبریزی|مکان=تهران|کوشش=محمدعلی موحد|ناشر=خوارزمی|صفحه=۲۰۹}}</ref>


ميرزاي ناييني همچنين با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالك درگاه الهي آخوند ملّا حسينقلي همداني استفاده كرد.<ref>مجله حوزه، ش 30، ص 40.</ref>
== دیدگاه مولوی درمورد غدیر خم ==
[[غدیر خم]] یکی از مهمترین وقایعی است که نشانه‌گر مذهب تشیع شده و همانا کسی که معتقد به ولایت امیرالمونین باشد، قطعاً واقعه غدیر و مخصوصاً تفسیر شیعه در این‌باره را معتقد است. مولوی نه تنها به مانند اکثر اهل تسنن، مولا را به معنی دوست می‌گیرد، بلکه همانند برخی مخالفین حاضر در غدیر، اصل این انتخاب و ابلاغ را ناشی از اجتهاد شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌داند نه دستور خداوند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>


او پس از رحلت ميرزاي شيرازي به همراه استاد ديگر خويش سيد اسماعيل صدر راهي كربلا شد و در جوار مرقد امام حسين ـ عليه السلام ـ از اين استاد عزيز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجاميد و سپس با اندوخته‎اي ارزشمند و كوله‎باري گرانسنگ در سال 1316 ق راهي نجف شد و در آنجا اقامت گزيد.<ref>اعيان الشيعه، ج 6، ص 54؛ نقباء البشر، آقا بزرگ تهراني، ج 2، ص 593.</ref>
{{نقل قول|زین سبب پیغمبر با اجتهاد *** نام خود و ان علی مولا نهاد|ارجاع=مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹}}


او در كنار تدريس، در جلسة علمي آخوند خراساني حاضر مي‎شد و در كمترين زمان از ياران و محرمان اسرار او گرديد.[6]
در بیت بعدی، معنای بهتری برای مولا نقل می‌کند و عجیب است که برخی می‌خواهند از این بیت، تشیع مولوی را نتیجه بگیرند. در حالی که از آن، صرفاً نوعی فضیلت معنوی و ولایت صوفیانه (نه افضلیت و برتری معنوی بر سایرین) برای امیرالمؤمنین علیه السلام استنباط می‌شود.


== پرورش يافتگان مكتب ميرزا ==
{{نقل قول|گفت هر کاو را منم مولا و دوست *** ابن عم من علی مولای اوست‏|ارجاع=مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹}}
ميرزاي ناييني با مقام والاي علمي، سياسي و معنوي خويش شاگردان فاضل و آگاهي را به عالم اسلام عرضه كرد كه هر يك محور فكري و علمي در جامعه شدند. در مورد شاگردان برجستة اين رادمرد بزرگ مي‎توان به شخصيتهاي ذيل اشاره كرد:


* شيخ محمدعلي كاظمي خراساني (1309 - 1365 ق.)
خلافت و جانشینی بلافصل امیرمومنان(ع) و انحصار چنین فضائلی در وجود مقدس ایشان و همچنین برائت از دشمنان ایشان نقطه اصلی اختلاف شیعه و سنی است.<ref group="یادداشت">مولوی علاوه بر اینکه از دشمنان اهل بیت علیهم السلام برائت نجسته، بلکه پا را فراتر نهاده و معاویه را در جایگاه ولی‌اللهی نشانده و در موارد بسیاری از عموم اهل سنت نیز افراط نموده است.</ref> سایر سران اهل سنت نیز در کتب و مطالبشان فضائل بسیاری برای مولای متقیان نقل نموده‌اند؛ لذا این بیت از مولوی نهایتا نقل فضیلتی عادی (نسبت به حقیقت مقام ایشان و اعتقادات شیعه در این زمینه) برای امیرمومنان(ع) است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=معارف بهاء ولد|سال=۱۳۸۲|نام خانوادگی=فروزانفر|نام=بدیع الزمان|ناشر=انتشارات طهوری|جلد=۲|صفحه=۳۳۰|مکان=تهران|سری=چاپ سوم}}</ref>
* سيد محسن طباطبايي حكيم (1306 - 1390)
* سيد جمال الدين گلپايگاني (1295 - 1379 ق.)
* سيد محمود حسيني شاهرودي (1301 - 1394 ق.)
* سيد محمد حجت كوهكمري (1310 - 1372 ق.)
* سيد محمد هادي ميلاني (متوفي 1395ق.)
* شيخ محمدتقي آملي (1304 - 1391 ق.)
* سيد ابوالقاسم خويي (1317 - 1413 ق.)
* سيدمحمد حسين طباطبايي (1321 - 1402 ق.)
* ميرزا هاشم آملي (1322 - 1413 ق.) [7]
* شيخ محمّد رضا طبسي نجفي (1322 - 1405 ق.)
* سيد محمد حسيني همداني (متولد 1322 ق.)
 
== ویژگی‌های اخلاقی ==
محمدمحسن بن علی منزوی تهرانی معروف به‌ آقابزرگ تهرانی (۱۲۹۳-۱۳۸۹ق) [[مجتهد|فقیه]] و کتاب‌شناس [[شیعه]]، او را «ورِع، پرهیزگار، صالح، بی‌اعتنا به زخارف دنیا و بی‌توجه به مقام و ریاست» معرفی کرده است.<ref>نقباءالبشر، ج۲، ص۵۹۳</ref> شاگردانش از تقوا و وارستگی، صفای باطن، خوش‌رویی و مهربانی، فروتنی و رهایی او از غرور و خودبینی، سخن گفته‌اند.<ref>ر.ک: مجله حوزه، ش۷۶ - ۷۷، ص۲۶ - ۸۷؛ آل‌محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج۳، ص۳۶۴</ref>
 
از ميان انبوه خصلتهاي پسنديده و فضيلتهاي آموزنده ميرزا، تنها چند نمونه آن را مرور مي‎كنيم:
 
=== مناجات با خدا ===
ميرزا هنگام مناجات چنان گريه مي‎كرد كه قطرات اشك بر محاسن شريفشان جاري مي‎شد و در قنوت نماز شب دعاي ابوحمزه ثمالي را مي‎خواند و در موقع نماز آشكارا رنگ رخسارش زرد مي‎شد و لرزه بر اندامش مي‎افتاد.[8]
 
آقاي حسيني همداني - شاگرد ميرزا‌ - به نقل از پدر ارجمندش مي‎گويد: گاهي يك ساعت به اذان صبح مانده مي‎رفتيم به حرم، هنوز در حرم را باز نكرده بودند مرحوم ناييني در شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا به منزل برمي‎گشت تا به درس و بحث خود برسد.[9]
 
=== شرط شركت در درس ===
استاد در هنگام بيان درس، توصيه‎هاي متعددي به شاگردان تند و تيز نداشته باشند، اعتدال و خوشرويي را پيشه خود قرار دهند و پا را از اعتدال فراتر نگذارند. ايشان همچنين خواندن نماز شب و شب زنده‎داري كردن را شرطي براي حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصيه مي‎كرد تا درسها را بنويسند و خود نيز به نوشته‎هاي آنان نظر كرده، ميل داشتند هر روز يكي دو تا از نوشته‎هاي درس وي در كنارش باشد و بدانها نگاه بكند.
 
=== نوآوري در اصول ===
علم دانش اصول فقه كه شيوه صحيح استنباط از منابع فقه را به ما مي‎آموزد در طول تاريخ حوزه‎هاي علمي شيعه تحول، گسترش و نوآوريهاي بسياري داشته است از جمله دانشمنداني كه در رونق و جلو رفتن اصول زحمت فوق العاده كشيد،‌ آية الله ناييني است، بدان حد كه نوآور و مجدّدالاصول نام گرفت و به مقامي در اين علم رسيد كه اكثر معاصران از نظريات وي پيروي مي‎كنند و آن را هم سنگ با نظريات آخوند خراساني در اصول به حساب مي‎آورند.[10] اين مهم را مي‎توان از تقريرات نوشته شده از سوي شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.
 
== نقش ميرزا در نهضت مشروطيت ==
در عصر ميرزا انقلابي مردمي به منظور مهار استبداد و تحصيل استقلال و امنيت به رهبري عالمان دين در ايران انجام شد كه به نهضت مشروطه معروف شده است. در اين نهضت آية الله ناييني را مي‎توان از پيشگاماني به شمار آورد كه در كنار عالماني ديگر چون آخوند خراساني نقش مؤثري را در پيروزي آن ايفا كرد.
 
اهداف علما و رهبران روحاني نهضت مشروطه ايران از اين قرار بود:
 
# برپايي حكومت خدا
# اجراي قوانين الهي
# حفظ و پاسداري سنتهاي الهي
# حفظ جان و مال و ناموس مردم
 
در سال 1327 ق. سلطنت استبدادي محمدعلي شاه با به توپ بستن مجلس به پايان عمر خود رسيد و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حكومت را به دست گرفتند. اما با دخالت اجانب به جاي بر سر كار آمدن دانشمندان اسلامي و اجراي احكام دين، فئودالها و غربزدگان و ايادي استكبار رهبري نهضت را به دست گرفتند و انقلابي را كه علما با اهداف بلندي دنبال مي‎كردند از مسير اصلي‎اش منحرف ساختند و به جاي آنكه دشمنان واقعي مشروطه كيفر كنند، شيخ فضل الله نوري را بر دار كردند.
 
اكثر علماي بزرگ نجف اشرف به اين اميد كه خواهند توانست به آن نهضت محتوايي اسلامي ببخشند از آن پشتيباني كردند؛ كه در اين ميان نام آخوند خراساني و ميرزا محمدحسين ناييني نيز به چشم مي‎خورد. مخالفان مشروطه براي مقابله با نهضت تلاش كرده، حتي ميرزا را نيز هدف قرار دادند. در مقابل، روزنامه حبل المتين در دفاع از مشروطه و آية الله ناييني چنين مي‎نويسد:
 
«مردم نبايد تحت تأثير اين بدگوييهاي دشمنان مشروطه، نسبت به ناييني كه خدمات او به مشروطه و اسلام فراموش ناشدني است قرار گيرند.»[11]
 
آية الله ناييني در كنار آخوند خراساني، در رهبري نهضت از اعتمادي كامل برخوردار بود و از نزديكترين افراد به وي به شمار مي‎رفت كه در اين باره يكي از نويسندگان مي‎گويد:
 
«آشنايان به زندگي ناييني را باور بر آن است كه نامبرده حتي متن تلگرافها و بيانيه‎هاي عمومي آخوند خراساني (و ديگر رهبران نهضت) را پيرامون انقلاب مشروطيت انشا مي‎كرده است».[12]
 
پس از آنكه آخوند خراساني حكم به وجوب مبارزه با ديكتاتوري و خلع محمدعلي شاه داد، مردم مهيّاي جهاد همراه با علما شدند آخوند نيز همگام با مردم و ديگر علما عازم حركت به ايران گرديد ولي در بامداد همان روزي كه عازم ايران بود (1329 ق.) به مرگ ناگهاني و مرموز درگذشت و با در گذشت ايشان نهضت مشروطه، رو به ضعف گذارد.[13]
 
البته رحلت آخوند خراساني حركت علما را به ايران تعطيل نكرد بلكه آنان بعد از توقف، چند هفته‎اي بعد در محرم 1330 ق به سوي كاظمين حركت كردند؛ كه يكي از آنها آية الله ناييني بود. رهبران روحاني در شهر كاظمين هيأتي تشكيل دادند تا در اجراي هدف جنبش علما فعاليت كنند سرانجام فعاليت‎هاي انان باعث شد كه آرامش به كشور ايران بازگردد.[14]
 
=== كتاب «تنبيه الامة» ===
آية الله ناييني اين كتاب را در بحران انقلاب مشروطه در سال 1327 ق. به زبان فارسي نوشت[15] و از سوي آية الله آخوند خراساني و آية الله شيخ عبدالله مازندراني مورد تأييد و تقريظ قرار گرفت.
 
ميرزا در اين كتاب حاكميت اسلام ناب محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ را با دليل و برهان قاطع اثبات كرده و پرده از چهرة حكومتهاي استبدادي برداشته است او زندگي در زير سلطه استبداد را مساوي با برده بودن مي‎داند و در اين باره چنين مي‎نويسد:
 
«خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين عليهم السلام در مواقع عديده،‌ زندگي همراه با پذيرش سلطة حكمرانان استبدادگر را نوعي بردگي و ضد آزادي مي‎دانند.»[16]
 
ايشان از قائلين به ولايت مطلقه فقيه است كه در اين كتاب تمام مناصب و شؤون اعتباري امام معصوم ـ عليه السلام ـ را براي فقيه جامع الشرايط ثابت مي‎داند.[17] بنابر نظريه او، بدون شك علما شرعاً مسؤول دستگاه حكومتي هستند و جلوگيري از بي‎نظمي و بي‎عدالتي در جامعه از مسائل پراهميتي است كه از وظايف و مسؤوليتهاي آنهاست و در غيبت امام عصر (عج) - همانند زمان ما - رهبري جامعه به عهده آنان مي‎باشد.
 
آية الله طالقاني - كه به همت او اين كتاب با ارزش همراه با توضيح و شرح عبارات مشكل به چاپ رسيد - در مقدمه كتاب فوق چنين مي‎نويسد:
 
«دقت و توجه به اين كتاب براي هر كس مفيد است، آنهايي كه خواهان دانستن نظر اسلام و شيعه درباره حكومت‎اند، در اين كتاب نظر نهايي و عالي اسلامي - عموماً و شيعه را بخصوص - با مدرك و ريشه خواهند يافت. براي علما و مجتهدين كتاب استدلالي و اجتهادي و براي عوام رسالة تقليدي راجع به وظايف اجتماعي است.»[18]
 
شهيد بزرگوار آية الله مرتضي مطهري پيرامون اين كتاب با ارزش مي‎فرمايد:
 
«انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملي، اجتماعي و سياسي اسلام را هيچ كس به خوبي علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم ميرزا محمد حسين ناييني - قدس سره - توأم با استدلالها و استشهادهاي متقن از قرآن و نهج‎البلاغه، در كتاب ذيقيمت «تنبيه الامه» بيان نكرده است ... ولي افسوس كه جّو عوام زادة محيط ما، كاري كرد كه آن مرحوم پس از نشر آن كتاب، بكباره مهر سكوت بر لب زده، دم فرو بست.»[19]
 
== مبارزه با استعمارگران ==
پس از شروع جنگ جهاني اول (1914 م) بخش وسيعي از خاك كشور عراق به دست نيروهاي انگليسي اشغال شد. در پي اين امر علماي شيعه وارد صحنه شده، عليه آنان حكم جهاد دادند. در اين ميان آية الله ناييني نقش خويش را به طور فعال ايفا كرد و همگام با ديگر علما عليه قواي خارجي دست به قيام زدند.[20]
 
بعد از شكست دولت عثماني، دولت انگليس در صدد روي كار آوردن حكومتي دست نشانده و انگليسي بر عراق برآمد و از مردم عراق دعوت شد تا در يك انتخابات عمومي براي تعيين يك حاكم انگليسي براي خود شكرت جويند. علما و روحانيان طراز اول عراق نيز مجدداً به مخالفت با انگليسيان برخاسته، با صدور فتوا، انتخاب فردي كافر را براي حكومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگليس كه خود را در مخمصه ديد قراردادي با ملك فيصل بست و او را در سال 1340 قمري پادشاه عراق گردانيد.[21]
 
فتواي علما چنان تأثيري در مردم گذاشت كه امكان انتخابات را در شهرهايي چون نجف و كوفه سلب كرد. بعد از اين رخدادها بود كه استعمار پير زمينه تبعيد مراجع ديني را تدارك ديد و آية الله ناييني و آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني را به ايران تبعيد كرد.[22]
 
آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبي ايران و علما و روحانيون شهرهاي مختلف مخصوصاً علماي قم قرار گرفتند و سپس به برپايي جلسه درس و اقامه نماز جماعت پرداختند.
 
سرانجام ملك فيصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهي از مراجع تبعيد شده گرديد و آن دو فرزانه دهر پس از يك سال دوري از حوزه علميه نجف در سال 1342 ق. بازگشتند.
 
== تأليفات ==
از آن درباري بيكران علوم ديني آثار ذيل به يادگار مانده است:
 
* تعليقه بر عروة الوثقي (در فقه)
* لباس مشكوك (در فقه)
* التعبدي و التوصلي (در اصول)
* وسيلة‌النجاة
* سؤال و جوابهاي استدلالي فقهي
* تقريرات اصول، كه برخي از شاگردان او درسهاي علم اصول وي را به رشته تحرير درآوردند و در حال حاضر دو كتاب «فوائد الاصول» اثر شيخ محمد علي كاظمي و «اجواد التقريرات» اثر سيد ابوالقاسم خويي در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه‎هاي علمي است.
* لاضرر (در اصول)
* احكام خلل (در فقه)
* معاني حرفيه
* تزاحم و ترتّب (در اصول)
* تنبيه الامّة و تنزيه الملّة و ...[23]
 
== وفات ==
سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آية الله العظمي ميرزا محمدحسين ناييني پس از عمري تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمايه و تعالي اسلام و مسلمين در 26 جمادي الاولي سال 1355 ق. نداي حق را لبيك گفت و به جوار رحمت ايزدي پيوست.
 
پيكر مطهر او در نجف اشرف با شكوه خاصي تشيع گرديد و پس از اقامه نماز به وسيله آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني، در كنار حرم مطهر حضرت علي ـ عليه السلام ـ به خاك سپرده شد.
 
«رحمت بي‎منتهاي حق ارزاني روح پاكش»


== مذهب مولوی ==
با توجه به بررسی مذهب خاندان ایشان و همچنین استاد بارز او، می‌توان به احتمال سنی بودن مولوی یقین پیدا کرد. اودر حوزه علمیه اهل تسنن استاد مطرحی بوده و تعداد زیادی شاگرد داشته اما باید توجه داشت که مولانا هر مذهبی داشته باشد دلیل نمی‌شود حرف‌های خوبش نادیده گرفته شود. حرف خوب از هر کسی با هر مذهبی خوب است و حرف بد از هر کسی با هر مذهبی بد است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نقدی بر مثنوی به نقل از مقالات شمس|سال=۱۳۸۶|نام=علی اکبر|نام خانوادگی=مصلایی یزدی|ناشر=انصاریان|صفحه=۹۷|نام۲=سیدجواد|نام خانوادگی۲=مدرسی یزدی}}</ref>


به‌طور کلی، مولوی یک مسلمان سنی و عارف بزرگ است که بر مبنای تعالیم اسلامی و عرفانی خود، آثار ارزشمندی را خلق کرده و تأثیر عمیقی بر ادبیات و [[تصوف]] اسلامی گذاشته است. او به دنبال درک عمیق‌تری از خدا و حقیقت زندگی بود و در اشعارش عشق و وحدت را ترویج کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد|سال=۱۳۹۸|نام=بدیع الزمان|نام خانوادگی=فروزان فر|ناشر=تیرگان|صفحه=۵۷|مکان=تهران}}</ref>
{{پایان متن}}


== منابع ==
{{پانویس|۲}}


==منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
| شاخه اصلی = تاریخ تمدن اسلامی
| شاخه اصلی =ادیان و مذاهب
| شاخه فرعی۱ = مشاهیر
| شاخه فرعی۱ =اسلام
| شاخه فرعی۲ = عالمان دینی
| شاخه فرعی۲ =تصوف
| شاخه فرعی۳ =  
| شاخه فرعی۳ = بزرگان صوفیه
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
| شناسه =  
| شناسه =شد
| تیترها =  
| تیترها =شد
| ویرایش =  
| ویرایش =
| لینک‌دهی =  
| لینک‌دهی =
| ناوبری =  
| ناوبری =
| نمایه =  
| نمایه =
| تغییر مسیر =
| تغییر مسیر =
| ارجاعات =  
| ارجاعات =
| بازبینی نویسنده =  
| بازبینی نویسنده =
| بازبینی =  
| بازبینی =شد
| تکمیل =  
| تکمیل =
| اولویت =  
| اولویت =ج
| کیفیت =  
| کیفیت =ب
}}
}}
{{پایان متن}}
[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۳

سؤال

مولوی شیعه بود یا سنّی و دیدگاه وی درمورد واقعه غدیرخم چه‌بوده است؟


در اینکه مولوی یک سنی حنفی بود تردیدی وجود ندارد تا جایی که حتی صاحب نظران صوفی شیعه و علاقمند به وی نیز به این مسئله اذعان نموده‌اند. برای تسنن مولوی نیز شواهد و قرائن محکم و عدیده ای وجود دارد. اساتید و پدر و فرزندان مولوی همگی سنی مذهب بوده‌اند. برترین استاد و پیر و مراد مولوی یعنی شمس تبریزی نیز شیعه نبود. مولوی خود نیز بر اساس فقه حنفی فتوا می‌داد و در آثار خویش به کرات به مدح خلفای اهل تسنن پرداخته است. او چه در اصول و اعتقادات و چه در فروع دین، بر مبنای اهل تسنن مشی نموده و از ابراز مخالف صریح خود با تشیع و شیعیان نیز دریغ نکرده است.

شخصیت مولوی

بی‌تردید برخی شخصیت‌ها در جهان اسلام و در علومی خاص، سرآمد روزگار خود بوده و به نسبت مهارتی که داشتند، با استقبال مسلمین مواجه شده‌اند. همچنان که ابن سینا در علم طب و ابن رشد و فارابی در فلسفه اینگونه بوده‌اند. از جمله این دانشمندان که با اقبال بی‌نظیری از سوی عموم مسلمانان واقع شده است، جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولوی یا مولاناست.[۱] شاعری بی نظیر و بی بدیل در ساحت شعر و ادب پارسی، که در کنار حافظ و سعدی و سنایی و جامی، بار گرانی از انتقال نظم و ادب فارسی به آیندگان را برعهده داشته است. یکی از مهم‌ترین ارکان اشعار مولوی، عرفان است. ورود مولانا به مقوله عرفان و نظریات خاص عرفانی او به دو نتیجه عمده انجامیده است:[۲]

  1. اقبال بی نظیر برخی از علما (عموما از اهل سنت) و اندیشمندان جهان اسلام به وی که تبلور آن را در شروح متعدد بر مهم‌ترین اثر او یعنی مثنوی می‌توان دید.
  2. نقدها و اشکالات بی پرده علمای اسلام در مخالفت با آموزه‌های او.

مذهب خاندان مولوی

یکی از مواردی که به شناخت مذهب مولوی می‌توان کمک کرد، بررسی مذهب خاندان ایشان است. با دانستن مذهب و عقائد خاندان مولوی، حداقل می‌توان احتمالات قوی تری نسبت به مذهب ایشان مطرح کرد.

مذهب پدر مولوی

پدر مولوی، به نام بهاءالدین ولد، از جمله فقها و امامان مشهور حنفی بود. او تعصب بر مذهب را لازم و ضروری می‌دانست. تذکره‌نویسان، نسب او را به ابوبکر رسانده و به او لقب بکری داده‌اند، و شجره‌نامه‌هایی نیز در این زمینه نقل نموده‌اند. بهاءالدین ولد در پاسخ به پرسش‌های فقهی بر اساس مذهب ابوحنیفه فتوی و به اشکالات پیروان شافعی پاسخ می‌داد. او در مسائل اعتقادی از قبیل رؤیت خداوند، کلام خدا و کسب نیز به مذهب اهل سنت (اشاعره) قائل بود.[۳]

یادداشت‌ها و مطالب بهاءالدین ولد، نشان‌دهنده آشنایی او با اقوال و مبانی صوفیه است. بسیاری از نویسندگان تذکره، سلسله و سند خرقه او را از طریق احمد خطیبی به احمد غزالی می‌رسانند. کتاب «معارف بهاء ولد» نشان‌گر اندیشه‌ها و اعتقادات اوست. این کتاب به نحو چشمگیری بر تفکرات مولوی تأثیر گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است.[۴]

میان اندیشه‌ها و اعتقادات بهاءالدین ولد و فرزندش مولوی، شباهت‌ها و اشتراکات بسیاری وجود دارد. بر اساس مطالعات استاد فروزانفر، کمتر نکته مهمی در معارف بهاءالدین ولد وجود دارد که در مثنوی به آن اشاره نشده باشد. بهاءولد، بارها به تجلیل از خلفای اهل سنت پرداخته و جایگاه رفیعی برای آنان قائل می‌شود.[۵]

مذهب سلطان ولد (پسر مولوی)

فرزند محبوب مولوی یعنی سلطان ولد نیز یک سنی متعصب بود. وقتی سلطان ولد مطلع می‌شود که سلطان محمد خدا بنده با روشنگری‌های علامه حلی به مذهب تشیع گرویده و دستور داده که از خلفای اهل سنت بر روی منابر اسلامی یاد نشود، به شدت ناراحت می‌شود و به فرزندش عارف چلبی دستور می‌دهد که آماده سفر شده و خَربنده (به معنای بندهٔ خر)[یادداشت ۱] را که گمراه شده و در مسیر جهنم به پیش رفته است، نصیحت نماید تا از این گمراهی نجات یابد. سلطان ولد (فرزند مولوی) در هنگام مرگ نیز به عارف چلپی توصیه می‌کند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر!

سلطان ولد درباره پدرش یعنی مولوی می‌گفت: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر، عُمَر وار هرچه کرد برای خدا کرد.[۶]

مذهب شمس تبریزی

شمس تبریزی، برترین استاد مولوی نیز سنی مذهب بود و تصریح می‌کرد که شافعی است: «المؤمن مفتش. اکنون آنچه معقول است از نجوم قبول باید کردن؛ مثلاً من شفعویم»[۷] مطالب بسیاری از شمس نقل شده است که بر خلاف مکتب تشیع و نیز در مدح خلفا و شخصیت‌های اهل سنت است؛ شمس در بحثی درباره ایمان و اینکه اگر کسی قلبش تاریک باشد، با وجود معجزات متعدد هم ایمان نخواهد آورد، مدعی می‌شود که ابوبکر بدون دیدن هیچ معجزه ای به پیامبر ایمان آورد و این را کرامت و فضیلتی برای وی قلمداد می‌کند: «اندرون خالیست، براندرون باز می‌زند، ایمان آرد. و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه می نمائی ایمان نمی آرد. ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه نخواست. گفت: پیغمبرم. گفت: آمنّا و صدّقنا»[۸]

او در راستای کرامت‌سازی برای ابوبکر، شأن نزول آیات قرآن را تحریف می‌کند و از جهل و بت‌پرسی عمر نیز برای او فضیلت می‌تراشد؛ او عمر را با لقب امیرالمؤمنین مورد عنایت خود قرار داده و سپس مدعی می‌شود که در همان حالی که عمر بت‌ها را می‌خواند نیز خداوند او را اجابت می‌کرد و لبیک می‌گفت: «امیر المؤمنین عمر رضی اللّه عنه چهل سال خدمت صنم می‌کرد و حاجت از صنم می‌خواست و می‌گفت: ای صنم، صمد می‌گفتش: لبیک»[۹] و همچنین بنابر جستجو و تحقیق اجمالی که در این زمینه صورت گرفته، هیچ فضیلتی از امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مقالات شمس وجود ندارد.[۱۰]

دیدگاه مولوی درمورد غدیر خم

غدیر خم یکی از مهمترین وقایعی است که نشانه‌گر مذهب تشیع شده و همانا کسی که معتقد به ولایت امیرالمونین باشد، قطعاً واقعه غدیر و مخصوصاً تفسیر شیعه در این‌باره را معتقد است. مولوی نه تنها به مانند اکثر اهل تسنن، مولا را به معنی دوست می‌گیرد، بلکه همانند برخی مخالفین حاضر در غدیر، اصل این انتخاب و ابلاغ را ناشی از اجتهاد شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌داند نه دستور خداوند.[۱۱]

در بیت بعدی، معنای بهتری برای مولا نقل می‌کند و عجیب است که برخی می‌خواهند از این بیت، تشیع مولوی را نتیجه بگیرند. در حالی که از آن، صرفاً نوعی فضیلت معنوی و ولایت صوفیانه (نه افضلیت و برتری معنوی بر سایرین) برای امیرالمؤمنین علیه السلام استنباط می‌شود.

خلافت و جانشینی بلافصل امیرمومنان(ع) و انحصار چنین فضائلی در وجود مقدس ایشان و همچنین برائت از دشمنان ایشان نقطه اصلی اختلاف شیعه و سنی است.[یادداشت ۲] سایر سران اهل سنت نیز در کتب و مطالبشان فضائل بسیاری برای مولای متقیان نقل نموده‌اند؛ لذا این بیت از مولوی نهایتا نقل فضیلتی عادی (نسبت به حقیقت مقام ایشان و اعتقادات شیعه در این زمینه) برای امیرمومنان(ع) است.[۱۴]

مذهب مولوی

با توجه به بررسی مذهب خاندان ایشان و همچنین استاد بارز او، می‌توان به احتمال سنی بودن مولوی یقین پیدا کرد. اودر حوزه علمیه اهل تسنن استاد مطرحی بوده و تعداد زیادی شاگرد داشته اما باید توجه داشت که مولانا هر مذهبی داشته باشد دلیل نمی‌شود حرف‌های خوبش نادیده گرفته شود. حرف خوب از هر کسی با هر مذهبی خوب است و حرف بد از هر کسی با هر مذهبی بد است.[۱۵]

به‌طور کلی، مولوی یک مسلمان سنی و عارف بزرگ است که بر مبنای تعالیم اسلامی و عرفانی خود، آثار ارزشمندی را خلق کرده و تأثیر عمیقی بر ادبیات و تصوف اسلامی گذاشته است. او به دنبال درک عمیق‌تری از خدا و حقیقت زندگی بود و در اشعارش عشق و وحدت را ترویج کرد.[۱۶]


منابع

  1. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  2. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۱.
  3. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۸۵۸-۸۶۰.
  4. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۱۰۶.
  5. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۶۱۵.
  6. افلاکی عارفی، شمس الدین احمد (۱۳۹۶). مناقب العارفین افلاکی، ج ۲، ص ۸۵۸ – ۸۶۰. ج. ۲. تهران: دوستان. ص. ۳۰۹.
  7. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۱۸۲.
  8. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۶۱۹.
  9. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۲۰۹.
  10. تبریزی، شمس الدین محمد (۱۳۶۹). مقالات شمس. به کوشش محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی. ص. ۲۰۹.
  11. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  12. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹
  13. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش۱۲۹
  14. فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۸۲). معارف بهاء ولد. چاپ سوم. ج. ۲. تهران: انتشارات طهوری. ص. ۳۳۰.
  15. مصلایی یزدی، علی اکبر؛ مدرسی یزدی، سیدجواد (۱۳۸۶). نقدی بر مثنوی به نقل از مقالات شمس. انصاریان. ص. ۹۷.
  16. فروزان فر، بدیع الزمان (۱۳۹۸). احوال و زندگی مولانا جلال الدین محمد. تهران: تیرگان. ص. ۵۷.
  1. شیعیان بخاطر خدمتی که الجایتو نسبت به نشر تشیع کرده بود او را خدا بنده می‌خواندند و در مقابل اهل سنت از روی دشمنی و ناراحتی از تشیع وی، او را خربنده می‌نامند.
  2. مولوی علاوه بر اینکه از دشمنان اهل بیت علیهم السلام برائت نجسته، بلکه پا را فراتر نهاده و معاویه را در جایگاه ولی‌اللهی نشانده و در موارد بسیاری از عموم اهل سنت نیز افراط نموده است.