کاربر:Hosseiney4030/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Hosseiney4030}}
{{در دست ویرایش|کاربر=Hosseiney4030}}


{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


{{سوال}}آیت‌الله سید حسن صدر کیست؟{{پایان سوال}}
{{سوال}}قاعده لطف چیست؟{{پایان سوال}}
 
{{پاسخ}}
'''سید حسن صدر''' (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) [[مجتهد|فقیه]]، [[اصول فقه|اصولی]]، [[حدیث|محدث]] و از [[فهرست مراجع تقلید شیعه|مراجع تقلید]] [[شیعی]]، مشهور به محدث کاظمینی بود. وی از عالمان دینی بسیاری [[اجازه روایت]] دریافت کرد. کتاب [[تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام (کتاب)|تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام]] با موضوع «نقش شیعیان در تاسیس علوم اسلامی» مشهورترین اثر اوست.
 
== ولادت ==
سید حسن صدر [[جمعه]]، [[۲۹ رمضان]] سال ۱۲۷۲ق در [[کاظمین]] به‌دنیا آمد. پدرش سید هادی صدر از علمای دوران خود بود. صدر روز [[پنج شنبه]]، [[۱۱ ربیع‌الاول]] ۱۳۵۴ق درگذشت و در یکی از حجره‌های صحن [[حرم کاظمین]] در کنار پدرش به‌خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او، از سوی [[سید ابوالحسن اصفهانی]] سه روز عزای عمومی اعلام شد.<ref>شيعه و پايه گذاري علوم اسلامي ص 5، ترجمه تاسيس الشيعه سيد حسن صدر، ص 1، و گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 6، ص 303.</ref>
 
== مراحل تحصیل ==
سيد حسن صدر كه در دامان خانواده‌اي فقير، امّا با تقوا و فضيلت رشد كرده بود. به سفارش پدر، شروع به تحصيل علم نمود. پدرش استاداني فرزانه براي فرزندش انتخاب كرد. هنوز پانزده بهار از عمر پربركتش نگذشته بود كه صرف و نحو و بيان و معاني و بديع را كاملاً فرا گرفت. سپس علم منطق را فراگرفت. همت بلند و عزم راسخ سيد حسن و نظارت هميشگي پدر در ادامة تحصيل وي باعث شد كه در هيجده سالگي فقه و اصول را از بزرگ‌ترين استادان كاظمين، كه پدرش نيز يكي از آنان بود، فرا گيرد.
 
=== اقامت در نجف ===
سيد حسن صدر به امر پدر، به نجف اشرف مهاجرت نمود تا هر چه بيشتر از علوم و معارف الهي بهره‌مند گردد. وي هفده سال در حوزة علمية نجف، حكمت، كلام، فقه، اصول و ساير علوم اسلامي را فرا گرفت. و در فقه و اصول مجتهد شد.
 
=== مهاجرت به سامرا ===
آيت الله العظمي سيد محمد حسن شيرازي در سال 1291 هـ . ق. از نجف به سامرا هجرت كرد. عدة بسياري از شاگردان او نيز به آن جا مهاجرت كردند. سيد حسن صدر نيز در سال 1297 هـ . ق. براي بهره بردن از محضر مرجع بزرگ شيعه، به سامرا مهاجرت نمود و مدت هفده سال در آن اقامت گزيد. وي ضمن استفاده از درس آيت الله شيرازي، خود نيز به تدريس پرداخت. بيان شيوا و گيرايش توجه همه را به وي جلب كرد. مرجع شيعيان نيز ارادت و عنايت خاصي نسبت به وي ابراز مي‌داشت. دو سال از رحلت آيت الله سيد محمد حسن شيرازي گذشته بود كه ـ در سال 1314 هـ . ق. ـ سيد حسن صدر همراه پسر عمويش، سيد اسماعيل صدر به زادگاهش كاظمين بازگشت.<ref>شيعه و پايه‌گذاري، ص 5 ـ 8 و ص 4 ـ 11 و 10 ـ 11؛ علماي معاصرين، ملا علي واعظ تبريزي، ص 171، 170؛ صيام وقايع الايام، ملا علي تبريزي، ص 664، معارف و معاريف، سيد مصطفي خميني، ج 6، ص 661، اعيان الشيعه، ج 5، ص 325 و گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 304.</ref>
 
=== اساتید ===
سيد حسن صدر علم صرف و نحو را از علامه باقر بن محمد حسن آل ياسين و علامه سيد باقر بن الحيدر (متوفا: 1290 هـ . ق.) علم معاني و بيان و بديع را از شيخ علامه عطار و علم منطق را از شيخ محمد بن الحاج كاظم و ميرزا باقر سلماسي فرا گرفت. او حكمت و كلام را از پدرش، شيخ محمد باقر شكي، شيخ محمد تقي بايكاني؛ شيخ عبدالنبي نوري طبرسي و محمد تقي گلپايگاني (متوفا: 1293 هـ . ق.) فراگرفت؛ فقه و اصول را نيز از پدرش، عبدالحسين بن نعمة الطريحي (متوفا: 1295 هـ . ق.) و ميرزاي شيرازي؛ اخلاق را از ملاحسينقلي همداني و علوم غريبه را نزد شيخ عبدالحسين هندي فرا گرفت.<ref>شيعه و پايه گذاري علوم اسلامي، ص 6 و 5 و تأسيس الشيعه، ‌ص 5 و 1 ـ 2.</ref>
 
استادان وي، همگي از بزرگان حوزه بودند، ‌امّا به عنوان نمونه، به زندگي دو استادش اشاره مي‌شود:
 
1. ميرزاي شيرازي: وي در نيمه جمال الاول سال 1230 هـ . ق. در اصفهان ديده به دنيا گشود. وي تحصيلاتش را از اصفهان آغاز كرد. در سال 1295 هـ . ق. در 29 سالگي عازم نجف اشرف شد. و پس از سال‌ها تحصيل، از صاحب جواهر گواهي اجتهاد مطلق گرفت. مرجعيت شيعه بعد از شيخ مرتضي انصاري به او سپرده شد. وي فقيهي با درايت بود كه قاطعانه در مقابل نقشه‌هاي شوم استكبار ايستاد و نقشه‌هاي آنان را نقش بر آب كرد. وي در سال 1312 هـ . ق. در سامرا درگذشت.<ref>ريحانة الادب، ج 3، ص 425.</ref>
 
2. ملا حسينقلي همداني: او سال‌ها از محضر شيخ انصاري استفاده كرد. وي فقهي آراسته به اخلاق ديني و حكيم و عارفي بريده از دنيا بود. او در تهذيب نفس بسيار كوشيد و از مقام و رياست دوري گزيد. هر روز صبح در خانه‌اش اخلاق و عرفان درس مي‌داد. بسياري از تشنگان حقيقت در درس او شركت مي‌كردند. او نماز جماعت را درخانه‌اش به پا مي‌داشت. وي در سال 1311 هـ . ق. كه براي زيارت قبر سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ به كربلا رفته بود، به ديار باقي شتافت و در حجرة چهارم، در صحن شريف به خاك سپرده شد.<ref>تأسيس الشيعه، ص 5.</ref>
 
=== شاگردان ===
علامه محمد جواد بلاغي (متوفا: 1313 هـ. ش) <ref>گلشن ابرار، ج 2، ص 543.</ref>، شيخ مرتضي آل ياسين كاظمي و بسياري از فرزانگان جزو شاگردان سيد حسن صدر بودند.
 
سيد حسن صدر از كارشناسان علم حديث بود و به همين سبب، به محدث كاظميني مشهور بود. كساني كه وي از آنها حديث نقل كرده است، دو گروهند: گروه اول: كساني هستند كه بدون اجازة كتبي از آنان حديث نقل مي‌كرد، كه عبارتند از: ميرزا حسن شيرازي (متوفا: 1312 هـ . ق.) ميرزا حبيب الله رشتي (متوفا: 1313 هـ . ق.)، محمد حسن بن هاشم كاظمي (متوفا: 1308 هـ . ق.) محمد ايرواني (متوفا: 1306 هـ . ق.)، محمد حسن آل ياسين كاظمي و سيد هادي صدر (متوفا: 1316 هـ . ق.). گروه دوم، عالماني كه به او اجازه كتبي براي نقل حديث داده‌اند، كه عبارتند از: شيخ ملا علي بن خليل رازي (متوفا: 1297 ه.ق.) سيد مهدي قزويني حلي، ميرزا محمدهاشم بن زين‌العابدين اصفهاني (متوفا: 1318 ه.ق.)
 
سيد حسن صدر محدث بزرگي بود. او به عدة زيادي اجازة كتبي نقل حديث داده است كه به نام برخي اشاره مي‌شود: آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (متوفا: 1321 هـ. ش)، علامه سردار كابلي (متوفا: 1331 هـ. ش)، سيد شرف الدين عاملي (متوفا: 1337 هـ. ش)، شيخ آقا بزرگ تهراني (متوفا: 1348 هـ. ش)، شيخ عباس قمي (متوفا: 1319 هـ. ش)، آيت الله ابوالحسن اصفهاني (متوفا: 1325 هـ. ش)، شيخ هادي آل كاشف الغطاء، ابوالحسن نقوي، سيد رضا هندي، ميرزا محمد علي اردوبادي نجفي (متوفا: 1380 هـ . ق) ميرزا هادي خراساني، شيخ آقا رضا اصفهاني (متوفا: 1322 هـ . ق).<ref>تأسيس الشيعه، ص 22 ـ 23 و ص 25؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 580، ص 625 و 655؛ معارف الرجال، ج 1، ص 249؛ علماي بزرگ شيعه از كليني تا خميني، ص 338 و شيعه و پايه‌گذاري علوم اسلامي، ص 17 ـ 18.</ref> نويسنده كتاب نقد فلسفه كه در اصفهان سكونت داشته است و سيد صدر الدين صدر.
 
== در عرصه فرهنگ ==
1. پيمان مقدس: جرجي زيدان، تاريخ نويس معروف (متوفا: 1914 م) در كتاب (تاريخ آداب اللغة العربيه) كه در چهار جلد منتشر شد، ‌نوشت: «شيعه طايفه‌اي كوچك بود كه آثار قابل اعتنايي نداشت و اكنون شيعه‌اي در دنيا وجود ندارد.» وقتي اين خبر به سيد حسن صدر رسيد، با شيخ آقا بزرگ تهراني و محمد حسين كاشف الغطاء هم پيمان شد تا به معرفي شيعه بپردازد. علامه سيد حسن صدر دربارة فعاليت‌هاي علمي شيعه و نقش آنان در تأسيس و تكميل علوم اسلامي تحقيق كرد و كتاب معروف خود را به نام تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، تأليف كرد، كه در سال 1370 هـ . ق در 445 صفحه به چاپ رسيد. شيخ آقا بزرگ تهراني با تأليف الذريعة الي تصانيف الشيعه در 29 جلد به معرفي آثار و تأليفات شيعه در علوم مختلف پرداخت. علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء نيز نقدي بر تاريخ آداب اللغة العربيه نوشت.<ref>شيخ آقا بزرگ تهراني، محمد رضا حكيمي، ص 22 ـ 23.</ref>
 
2. غيرت ديني: فعاليت‌هاي فرهنگي وهابيت روز به روز گسترش مي‌يافت. علامه سيد حسن صدر براي دفع اين فتنه، كتابي تحت عنوان «رسالة الشريفه في الردّ علي فتاوي الوهابين» نگاشت.<ref>تأسيس الشيعه، ص 20.</ref>
 
3. گنجينة جاويدان: كتابخانه‌اي ماندگار، علامه سيد حسن صدر علاقة بسيار شديدي به خريد و جمع‌آوري كتاب داشت. اين علاقه به قدري شديد بود كه براي خريد يك كتاب از هزينه‌هاي ضروري زندگي چشم پوشي مي‌كرد. وي كتاب‌هاي قديمي و خطي را جمع آروي مي‌كرد و اگر كتابي بدون نام مؤلف بود، ‌آن قدر تحقيق و تفحص مي‌كرد تا نويسنده را بشناسد. اكنون كتابخانه‌اش شامل بيش از 1000 جلد كتاب نفيس است.<ref>تاسیس الشیعه، ص 21 و 22 و اعيان الشيعه، ج 5، ص 325.</ref>
 
نويسندة پرتلاش، علامه سيد شرف الدين مي‌گويد: من از آيت الله سيد حسن صدر شنيدم كه وي در ايام جواني شبها را (معمولا) براي مطالعه بيدار بود و در روز، خواب قبل يا بعد از ظهر را نمي‌شناخته، خودم نيز مشاهده كردم او در سال‌هاي پيري، شب و روز در كتابخانه اش قلم به دست راست و كاغذ در دست چپ، مشغول تحقيق و تأليف بود. به جرأت مي‌گويم كه آن بزرگوار يك چهارم عمرش را خوابيد و باقي عمرش را بيدار بود؛ برعكس عموم مردم كه فقط يك چهارم عمرشان را بيدارند.<ref>علماي معاصرين، ص 170.</ref>
 
== آثار ==
از آثار وي 82 كتاب به يادگار مانده است برخي از آنها را ذكر مي كنيم.<ref>علمای معاصر، ص 172.</ref>
 
1. اصول دين و اخلاق: الدرر الموسويه في شرح العقائد الجعفريه، وي در اين كتاب، ضمن تبيين اصول دين، امامت را از منابع اهل سنت اثبات مي‌كند.
 
2. سبيل الصالحين: اين كتاب هفت راه سير و سلوك و عبادت خدا را بيان مي‌كند.
 
3. احياء النفوس بآداب ابن طاووس. اين كتاب دربارة ارتباط بنده با خدا و بنده با اولياء الله و بنده با ملائكه و مردم بحث مي‌كند.
 
4. سبيل الرشاد في شرح نجاة العباد.
 
5. تبيين مدارك السداد للمتن و الحواشي من نجاة العباد.
 
6. تحصيل الفروع الدينيه في فقه الاماميه.
 
7. المسائل المهمه.
 
8. المسائل النفسيه.
 
9. حاشيه بر العروة الوثقي.
 
10. حاشيه بر غاية القصوي.


11. حاشيه بر نجاة العباد.
{{پاسخ}}قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام  و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.


12. حاشيه بر تبصره.
== مفهوم‌شناسی ==
واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.<ref>اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.</ref> لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:


13. حاشيه بر فصول فارسي.
قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از [[گناه]] بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref> مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال [[پیامبران]] که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.</ref>


14. الغاليه لاهل الانظار العاليه، اين كتاب در تحريم ريش تراشي است و به عربي و فارسي چاپ شده است.
در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از [[صفات فعل]] خدا<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، [[تکلیف|مکلَّف]] به اطاعت نزدیک و از [[گناه]] دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.<ref>علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.</ref>


15. تبيين الرشاد في لبس السواد علي الائمة الامجاد، اين كتاب كه به زبان فارسي چاپ شده، در مورد پوشيدن لباس سياه براي عزاداري اهل بيت است.
در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> از جمله علم نافذ خدا،<ref>سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»</ref> نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،<ref>سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»</ref> درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»</ref> ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»</ref> احسان و جود.<ref>سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ</ref>


16. نهج السداد في حكم اراضي السواد.
== اقسام لطف ==
متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:
# به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
#* لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.</ref>
#*# لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.</ref>
#*# لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.<ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.</ref> [[نقش علامه حلی در گسترش تشیع|علامه حلی]] در شرح عبارت [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسی]] در [[تجرید الاعتقاد (کتاب)|تجرید]] می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.<ref>حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.</ref>
# به اعتبار فاعل آن.
#* به این اعتبار لطف سه گونه است:
#*# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
#*# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
#*# لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.


17. الدر النظيم في مسألة التتميم، در موضوع تكميل آب كر با آب متنجّس.
=== تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل ===
در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.</ref>


18. لزوم قضاء مافات ـ من الصوم ـ في سنة الفوات.
=== تفاوت بین لطف محصل و مقرب ===
برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.<ref>ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.</ref>
ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند.
ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:
# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
== شرایط لطف ==
برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
* در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
* به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»<ref>این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
* میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
* مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.<ref>ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>


19. تبيين الاباحه (در اين كه نماز خواندن با اجزاء حيوان مشكوك) جائز است.
== دلایل وجوب لطف ==
متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref>


20. ابانة الصدور: در مورد ارث.
=== برهان حکمت ===
مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است:
«و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref> لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید».
توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.<ref>قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.</ref>


21. كشف الالتباس عن قاعدة الناس (دربارة قاعدة الناس مسلطون علي اموالهم).
=== جود و کرم خداوند ===
شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:


22. الغرر في نفي الضّرار و الضرر: دربارة بحث حكومت و ورود.
{{نقل قول|ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الکرم|ارجاع=اوئل المقالات، ص ۵۹.}}توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.
با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟
پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است.
«مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»<ref>گوهر مراد، ص ۲۴۷.</ref>


23. احكام الشكوك الغير منصوصه (رواياتي كه در شك در ركعات نماز بناء را بر اكثر مي‌گذارند).
==== حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند ====
اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:
* خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
* علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
* گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.
از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.<ref>میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.</ref>


24. رسالة في حكم الظن بالافعال و الشك فيها.
== قرآن و قاعده لطف ==
از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.


25. الرسائل في اجوبة المسائل: جواب به استفتائات.
قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>


26. سبيل النجاة في المعاملات.
این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:


27. تعليقة علي رسالة التقية لشيخنا الانصاري.
چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>


28. تعليقة علي مباحث المياه من كتاب الطهارة للشيخ الانصاري.
قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>


29. الرسالة في حكم ماء الغساله.
خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».<ref>سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.</ref>


30. رسالة في تطهير المياه.
از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».<ref>سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>


31. رسالة في مسألة تقوي العالي بالمسافل.
جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.


32. تعليقة مسبوطة علي ما كتبه الشيخ الانصاري في صلاة الجماعه.
از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».<ref>سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref>


33. رسالة في شروط الشهادة علي الرضاع.
و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.


34. رسالة في بعض مسائل الوقف.
== لطف در گفتار معصومین(ع) ==
از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.


35. رسالة في حكم ماء الاستنجاء.
و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:


36. رسالة في الماء المضاف.
«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>


37. رسالة وجيزة في رواية الاخفات في التسبيحات في الركعتين الاخيرتين.
این گفتار چنین است:


38. من الناسك في المناسك (حديث).
«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>


39. شرح وسائل الشيعه الي احكام الشريعه.
در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.


علامه شرف الدين مي‌گويد: اين كتاب، كتابي است كه نظير آن تأليف نشده است. اين كتاب شامل علم فقه، حديث، اصول و علم رجال است كه چند جلد آن منتشر شده است.
ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.<ref>طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.</ref>


40. محاسن الرسائل في معرفة الاوائل.<ref>تأسيس الشيعه، ص 21ـ 14؛ اعيان الشيعه، ج 5، ص 326 و الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 19، ص 370.</ref>
«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»<ref>گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).</ref>


== وفات ==
{{پایان پاسخ}}
هشتاد و دو سال از عمر اين اسوة تقوي گذشته بود كه حالش دگرگون شد و مريض گشت. وي را به منزل پسرش واقع در محلة كرخ بغداد بردند، تا كار مداوا راحت‌تر انجام شود. امّا هنگام سفر آخرت فرا رسيده بود. وي هنگام غروب خورشيد روز پنج شنبه 11 ربيع الاول سال 1354 هـ . ق. چشم از دنيا فرو بست و به ديار يار شتافت.


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ تمدن اسلامی
  | شاخه اصلی =کلام
|شاخه فرعی۱ =مشاهیر
|شاخه فرعی۱ =نبوت
|شاخه فرعی۲ =عالمان دینی
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
خط ۱۵۹: خط ۱۳۲:


[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:مقاله‌های پیشنهادی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۰


سؤال
قاعده لطف چیست؟

قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.

مفهوم‌شناسی

واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.[۱] لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:

قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از گناه بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛[۲] مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال پیامبران که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.[۳]

در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از صفات فعل خدا[۴] و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، مکلَّف به اطاعت نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.[۵]

در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛[۶] از جمله علم نافذ خدا،[۷] نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،[۸] درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،[۹] ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،[۱۰] احسان و جود.[۱۱]

اقسام لطف

متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:

  1. به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
    • لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.[۱۲]
      1. لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.[۱۳]
      2. لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.[۱۴] علامه حلی در شرح عبارت محقق طوسی در تجرید می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.[۱۵]
  2. به اعتبار فاعل آن.
    • به این اعتبار لطف سه گونه است:
      1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
      2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
      3. لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.

تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل

در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.[۱۶]

تفاوت بین لطف محصل و مقرب

برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.[۱۷] ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند. ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:

  1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
  2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.

شرایط لطف

برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:

  • در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
  • به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»[۱۸]
  • میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
  • مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.[۱۹]

دلایل وجوب لطف

متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.[۲۰]

برهان حکمت

مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است: «و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛[۲۱] لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید». توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.[۲۲]

جود و کرم خداوند

شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:

توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.

با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟ پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است. «مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»[۲۴]

حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند

اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:

  • خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
  • علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
  • گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.

از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.[۲۵]

قرآن و قاعده لطف

از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.

قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».[۲۶]

این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:

چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».[۲۷]

قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».[۲۸]

خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».[۲۹]

از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».[۳۰]

جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.

از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».[۳۱]

و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.

لطف در گفتار معصومین(ع)

از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.

و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:

«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».[۳۲]

این گفتار چنین است:

«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».[۳۳]

در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.

ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.[۳۴]

«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»[۳۵]


منابع

  1. اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.
  2. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  3. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.
  4. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  5. علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.
  6. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  7. سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»
  8. سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»
  9. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»
  10. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»
  11. سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ
  12. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.
  13. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.
  14. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.
  15. حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.
  16. شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.
  17. ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.
  18. این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  19. ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  20. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  21. کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.
  22. قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.
  23. اوئل المقالات، ص ۵۹.
  24. گوهر مراد، ص ۲۴۷.
  25. میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.
  26. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  27. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  28. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  29. سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.
  30. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  31. سوره اعراف، آیه ۹۴.
  32. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  33. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  34. طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.
  35. گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).