کاربر:Hosseiney4030/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۳: خط ۳:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


{{سوال}}
{{سوال}}قاعده لطف چیست؟{{پایان سوال}}
ملا احمد نراقی کیست؟
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام  و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.
احمد نراقی معروف به‌ فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهده‌دار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعة، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعادة معروف‌ترین آنها هستند. او در حمله روس‌ها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت.


== تولد و تحصیلات ==
== مفهوم‌شناسی ==
اين فقيه بزرگ سال (1185 هـ . ق) در شهر نراق از توابع شهرستان کاشان ديده به جهان گشود. وي مقدمات و بيشتر دروس متوسط و عالي را در محضر پدر دانشمندش مرحوم ملا محمد مهدي نراقي تحصيل نمود. سال (1205 هـ . ق) که بيست بهار از عمرش مي گذشت همراه پدرش به شهر علم و حکمت نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا مدتي از حوزه درسي عالم بزرگوار وحيد بهبهاني بهره برد؛ اما پس از اندکي در همين سال استاد کل وحيد بهبهاني به رحمت ايزدي پيوست و او همراه پدر خود به زادگاهش نراق بازگشت. تنها چهار سال از رحلت استادش گذشته بود که ملا احمد در سال (1209 هـ . ق) پدرش ملا مهدي را هم از دست داد؛ پدر انديشمندي که وي بيشتر اندوخته هاي علمي خود را از او به ارث برده بود.[1]
واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.<ref>اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.</ref> لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:


ملا احمد نراقي سه سال پس از رحلت پدر در تاريخ (1212 هـ . ق) به قصد زيارت عتبات عاليات بار ديگر عزم سفر نمود و اين بار به تنهايي به نجف اشرف هجرت کرد. در اين شهر علم و حکمت، از حوزه درسي فقيهان بزرگي مانند: سيد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر کاشف الغطا استفاده هاي شاياني برد. اين فقيه فرزانه مدتي هم در کربلا در جوار حرم حسيني ساکن شد و از محضر ميرزا مهدي شهرستاني و آقا سيد علي کربلايي بهره علمي برد.[2] و در علوم و فنون مختلف از جمله: فقه، اصول عقايد، اخلاق، شعر، عرفان، فلسفه، منطق، حساب و هندسه و ... به مراتب عالي رسيد و صاحب نظر شد.
قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از [[گناه]] بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref> مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال [[پیامبران]] که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.</ref>


== رسالت اجتماعی ==
در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از [[صفات فعل]] خدا<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، [[تکلیف|مکلَّف]] به اطاعت نزدیک و از [[گناه]] دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.<ref>علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.</ref>
{{پایان پاسخ}}ملا احمد نراقي پس از تکميل تحصيل به زادگاه خود بازگشت. وي در شهر کاشان سکونت اختيار کرد و چون از جايگاه مناسب علمي و موقعيت خود مردمي برخوردار بود، به مقام مرجعيت ديني رسيد و همانند پدرش زعامت مذهبي و سياسي مردم آن سامان و نواحي را به عهده گرفت.[3]


او همواره به فکر رفاه و آسايش توده مردم مستضعف بود و در مواقع مختلف به دفاع از حقوق مردم مظلوم منطقه برخاست و با ظالمان و سرکشان به ستيز پرداخت. در ادامه اين ظلم ستيزي با حاکمان ظالم منطقه و حتي با حکومت وقت ايران (فتح علي شاه قاجار) درگير شد. چنان که در کتاب هاي تاريخي آمده است حاکماني که از سوي فتحعلي شاه براي منطقه کاشان گماشته مي شدند چند بار به خاطر رفتار و کردار ستمکارانه شاه نسبت به مردم، توسط ملا احمد نراقي از اين سمت دولتي عزل شدند. اين سبب ناخشنودي شاه شد. بنابر اين آن عالم بزرگ را به تهران فراخواند و او را به اخلال در امر مملکت متهم کرد. ملا احمد نراقي در جواب شاه آستين ها را بالا برد و دست هاي خود را به طرف آسمان گرفت و خطاب به پروردگار عرض کرد:
در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.</ref> از جمله علم نافذ خدا،<ref>سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»</ref> نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،<ref>سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»</ref> درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»</ref> ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،<ref>دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»</ref> احسان و جود.<ref>سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ</ref>


«... بار خدايا! اين سلطان ظالم، حاکم ظالمي را بر مردم قرار داد و من رفع ظلم کردم و اين ظالم بر من عصباني است ...»[4]
== اقسام لطف ==
متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:
# به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
#* لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.</ref>
#*# لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.</ref>
#*# لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.<ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.</ref> [[نقش علامه حلی در گسترش تشیع|علامه حلی]] در شرح عبارت [[خواجه نصیرالدین طوسی|محقق طوسی]] در [[تجرید الاعتقاد (کتاب)|تجرید]] می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.<ref>حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.</ref>
# به اعتبار فاعل آن.
#* به این اعتبار لطف سه گونه است:
#*# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
#*# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
#*# لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.


و چون اراده کرد نفرين کند شاه بلند شد، دست هاي او را گرفت و از وي عذرخواهي کرد و با مشورت و موافقت ملا احمد، يک فرد لايقي را براي ولايت کاشان منصوب نمود. از اين قضيه تاريخي علاوه بر نفوذ و قدرت معنوي ملا احمد نراقي در ميان توده مردم مي توان دريافت که فتحلي شاه با آن همه کبر و غرور و جاه و جبروتش به مقام معنوي ملا احمد واقف بوده و به آن اعتقاد داشته است به همين سبب با خواهش و تمنا و پوزش از نفرين او مانع مي شود.
=== تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل ===
در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.</ref>


== اوضاع سیاسی ایران ==
=== تفاوت بین لطف محصل و مقرب ===
دوران ملا احمد نراقي هم زمان با سلطنت پادشاهان زند و قاجار بوده است. هنگام سلطنت کريم خان زند، او ايام کودکي و نوجواني خود را پشت سر مي گذاشت و مهمترين دوران حيات اين فقيه سترگ با حکومت آقا محمد خان و فتحعلي شاه از سلسله قاجار مقارن بوده است. سال (1193 هـ . ق) که ملا احمد هشت ساله بود کريم خان زند پس از نزديک به سي و يک سال سلطنت چشم از جهان فرو بست.[5]
برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.<ref>ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.</ref>
ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند.
ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:
# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
== شرایط لطف ==
برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
* در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
* به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»<ref>این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
* میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
* مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.<ref>ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>


سفر ايشان به عتبات عاليات جهت ادامه و تکميل تحصيل بود. سال (1213 هـ . ق) فتحعلي شاه به حکومت رسيد و تا حدودي توانست موقعيت خود را تثبيت کند و بر اوضاع مسلط شود.
== دلایل وجوب لطف ==
متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref>


== حکم جهاد ==
=== برهان حکمت ===
چند سال بعد، هنگامي که ملا احمد نراقي از نجف به وطن خود کاشان بازگشت و مرجعيت، رهبري و هدايت مردم را بر دوش گرفت، حوادث سرنوشت سازي به وقوع پيوست که يکي از مهمترين آن ها جنگ هاي ايران و روس بود. فقيه مجاهد ملا احمد نراقي در اين جنگ نابرابر بيدرنگ وارد عرصه پيکار شد و همراه ساير فقيهان و عالمان شيعه به صدور حکم جهاد بر ضد تجاوزات دولت روسيه اقدام کرد و مردم را به مبارزه و پيکار با دشمن غاصب فراخواند.
مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است:
«و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref> لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید».
توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.<ref>قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.</ref>


== در سنگر جهاد ==
=== جود و کرم خداوند ===
در اين هنگام فقيهان عظام شيعه و دانشوران نجف و کاظمين مانند آيه الله سيد علي طباطبايي و شيخ جعفر کاشف الغطا اعلام جهاد کردند. آيه الله سيد محمد طباطبايي، معروف به مجاهد، عالمان بلاد را از موضوع آگاه ساخت و همه شخصيت هاي مذهبي را در صدور فتواي جهاد بر ضد دولت تجاوز گر روسيه متحد نمود. بعد با ارسال نامه هايي به فتحعلي شاه تأکيد کرد که مانع از ظلم و جور ايادي دولت روس شود؛ در غير اين صورت خود اين مسئوليت را بر دوش خواهد گرفت.[6]
شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:


فتحعلي شاه که در مقابل تصميم قاطعانه عالمان ديني چاره اي جز تسليم نداشت با درخواست آنان موافقت کرد. آيه الله سيد محمد مجاهد با عده اي از دانشوران وارد ايران شد و در تهران جلوس کرد و همه عالمان برجسته ايران را به تهران فراخواند. به دنبال آن اغلب فقيهان بزرگ شهرها از جمله ملااحمد نراقي به اين ندا، لبيک گفتند و به جمع فقيهان مجاهد پيوستند. و حتي در جبهه جنگ نيز حاضر شدند. يکي از مورخان که از نزديک اين رخداد را تعقيب کرده، در اين باره چنين مي نويسد:
{{نقل قول|ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الکرم|ارجاع=اوئل المقالات، ص ۵۹.}}توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.
با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟
پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است.
«مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»<ref>گوهر مراد، ص ۲۴۷.</ref>


« ... و روز شنبه هيجدهم (ذيقعهده سال 1241) جناب حاجي ملا احمد نراقي کاشاني که از تمامت علماي اثنا عشريه فضيلتش زيادت بود به اتفاق حاجي ملا عبدالوهاب قزويني و جماعتي ديگر از علماء و حاجي ملا محمد پسر حاجي ملا احمد نراقي که او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه برسيد. تمامت شاهزادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز به استقبال بيرون شتافتند و جنابش را تکبير و تهليل و مکانت و محلي جليل فرود آوردند و اين جمله مجتهدين که انجمن بودند به اتفاق فتوا راندند که هر کس از جهاد با روسيان بازنشيند از اطاعت يزدان سربرتافته، متابعت شيطان کرده باشد ...»[7]
==== حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند ====
اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:
* خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
* علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
* گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.
از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.<ref>میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.</ref>


جالب اين که وقتي ميرزا عبدالوهاب معتمد الدوله و ميرزا ابوالحسن خان، وزير امور خارجه با اين تصميم به مخالفت برخاستند، علما در جواب آن ها پيامهايي دادند و نوشتند که: «همانا شما را در عقيدت و کيش خود فتوري است و اگر نه چگونه جهاد با کافران را مکروه مي شماريد؟» در اين حال آن ها ساکت شدند. يا هنگامي که سفير روس در ايران با ترفندهايي در تکاپو بود تا علما را از اين انديشه باز دارد، آنان با صراحت اعلام کردند که: «در شريعت ما با کفار از در مهر و حفاوت سخن کردن گناهي بزرگ باشد. اگر چه روسيان از حدود ايران بيرون شوند هم جهاد با ايشان را واجب دانيم.»[8]
== قرآن و قاعده لطف ==
از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.


ملا احمد نراقي، تنها به صدور حکم جهاد بسنده نکرد، بلکه همراه ساير عالمان و فقيهان بزرگ از تهران خارج شد و به سوي آذربايجان، خط مقدم جبهه جنگ حرکت کرد و با حضور خود در شهر تبريز و مناطق مختلف آذربايجان مردم را بر ضد اشغالگران روسي، بسيج و روشنگري نمود.[9]
قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>


== در جبهه فرهنگي ==
این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:
دوران زعامت و مرجعيت ملا احمد نراقي و حضور او در شهر کاشان را مي توان يکي از بحراني ترين مقاطع تاريخي ايران و جهان ناميد. در اين برهه از تاريخ ميان قدرتهاي بزرگ جهاني تکاپوي عميقي در جهت دست يابي به منابع کشور هاي آسيايي و آفريقايي آغاز شده بود که به «سياست مستعمراتي» معروف شده بود. در اين ميان، کشور ايران به خاطر موقعيت استراتژي و ارتباط ديرينه اي که با کشور هند داشت از اهميت ويژه اي برخوردار بود و در آغاز عصر اين سياست، ايران جزء اولين کشورهاي مورد نظر و رقابت استعمارگران بود. اين سياست استعماري در آن مقطع در ابعاد و عرصه هاي گوناگون اعمال و تعقيب مي شد که تهاجم در عرصه فرهنگي و شکستن سنگرهاي اعتقادي مردم ايران، يکي از برنامه هاي اين دسيسه استعماري به شمار مي آمد.


دشمنان اسلام به ويژه سردمداران دولت انگليس که همواره به دنبال غارت منافع ملي و مذهبي ملتهاي مسلمان بودند، پيش از اين در عصر صفوي به خوبي تجربه کرده بودند که حضور اسلام و روحانيت شيعه، بزرگ ترين مانع تحقق اهداف شوم آن ها در اين سرزمين است و هيچ چيزي به اندازه اسلام و روحانيت براي آنان شکننده نيست. لذا براي درهم شکستن اين دو نيروي معنوي به طور همه جانبه سرمايه گذاري مي کردند.
چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».<ref>سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.</ref>


يکي از اين اقدامات شوم، فعاليت هاي جسورانه فردي به نام «هنري مارتين» از گروه «پادريان» در ايران بود. او به عنوان يک کشيش و مبلغ مسيحي در طول يازده ماه اقامت خود در ايران علاوه بر ترجمه انجيل و عهد جديد، کتابي به نام «ميزان الحق» در حقانيت دين مسيح و در آيين مقدس اسلام و رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و نفي وحي و قرآن نگاشت و با پشتکار و جسارت عجيبي با عالمان اسلام به مشاجره و مناظره پرداخت. هنري مارتين با ترفندهايي که آموخته بود در شبهه افکني و ايجاد ترديد ميان جوانان بسيار ماهر بود چنان که توانست در اين زمينه به موفقيت هايي هم دست يابد. مأموريت او در سال 1227 هـ. ش در ايران به پايان رسيد و عازم کشور ترکيه شد و در همان سال درگذشت؛ اما ساليان دراز شبهات او در ميان محافل علمي و عمومي مردم باقي و مطرح بود.[10]
قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>


در آن ايام پاسخ هاي بسياري در نفي نظرها و شبهه هاي مارتين پادري نوشته شد؛ اما چون اغلب نويسندگان آن از مايه علمي لازم و کافي بهره مند نبودند، نه تنها نتوانستند از عمق تأثيرات آن بکاهند؛ بلکه خود باعث تحکيم اين جبهه شوم فرهنگي شدند. در اين ميان فقط سه نگارش از استحکام و برهان قاطعي برخوردار بود که بارزترين آن کتاب «سيف الامه و برهان المله» نوشته ملا احمد نراقي بود که توضيح آن در بخش آثار خواهد آمد. اين فقيه پرتلاش در پويايي، رسايي و گويا کردن محتواي اين کتاب سنگ تمام گذاشت و در تکميل آن با ده نفر از شخصيت هاي يهود به مذاکره علمي نشست.[11]
خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».<ref>سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.</ref>


در اين کتاب غيرت ديني، احساس مسئووليت اجتماعي، شجاعت و شهامت علمي ملا احمد نراقي به وضوح مشاهده مي شود. اين کتاب در سال (1233 هـ . ق) پنج سال بعد از فوت مارتين نگارش يافت و در مهار افکار و انديشه هاي انحرافي و رفع شبهات ساختگي او تأثير بسزايي گذاشت و اين تنها رد بر شخص مارتين نبود؛ بلکه در واقع ملا احمد نراقي با اين تلاش و تحقيق در برابر يک تهاجم همه جانبه فرهنگي قد علم کرد که در پشت پرده از جانب دولت وقت انگليس تغذيه و هدايت مي شد.
از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».<ref>سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>


== شاگردان ==
جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.
اين فقيه فرزانه پس از رحلت جانگداز پدر بزرگوارش، مديريت و مسووليت اداره حوزه علميه کاشان را بر دوش گرفت و با گسترش حوزه درس و بحث و پرورش شخصيت هاي سرشناس، به حوزه کاشان و روحانيت شيعه رونق بيشتري بخشيد. در اين بخش به معرفي چند تن از شاگردان او مي پردازيم.


1. شيخ مرتضي انصاري (1281 - 1214 هـ . ق) يکي از امتيازات نراقي اين است که در حوزه درسي وي شخصتي سترگي همچون شيخ مرتضي انصاري پرورش يافته است.
از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».<ref>سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref>


2. ملا مهدي نراقي (1268 - 1209 هـ.ق)
و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.


وي معروف به «آقا کوچک» است و چهل روز پس از رحلت مرحوم پدرش يعني ملا محمد مهدي نراقي به دنيا آمد به همين سبب نام وي را بر او نهادند و سپس به «آقا کوچک» ملقب کردند که بعد ها از سوي فتحعلي شاه به «آقا بزرگ»­ شهرت يافت.[12]
== لطف در گفتار معصومین(ع) ==
از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.


3. ميرزا ابوالقاسم نراقي (متوفا 1256 هـ . ق)
و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:


وي دومين فرزند پدرش ملا مهدي نراقي بود که در محضر برادرش ملا احمد نراقي علوم و معارف ديني را آموخت و به درجه اجتهاد رسيد.
«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>


4. ملا محمد جواد نراقي (متوفاي 1278 هـ . ق.)
این گفتار چنین است:


وي فرزند کوچک ملا احمد نراقي است.
«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.</ref>


5. ميرزا محمد نصير نراقي، نصير الدين (متوفاي 1273 هـ . ق.)
در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.


6. ملا محمد نراقي. (متوفاي 1397 هـ . ق.)
ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.<ref>طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.</ref>


او ملقب به عبدالصاحب و فرزند بزرگ ملا احمد نراقي بود که در سال (1215 هـ . ق) چشم به جهان گشود.
«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»<ref>گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).</ref>


شخصيت هاي بزرگي مانند:
{{پایان پاسخ}}
 
7. سيد محمد تقي کاشاني (1258 هـ . ق)
 
8. ملا علي مدد ساوجي کاشاني (1270 هـ . ق)
 
9. ميرزا ابوتراب نطنزي کاشاني (1261 هـ . ق)
 
10. ملا احمد نطنزي کاشاني.
 
11. ملا محمد حسن جاسبي قمي.
 
12. ميرزا حبيب الله کاشاني.
 
13. سيد شفيع جاپلقي بروجردي (1280 هـ . ق)
 
14. ملا محمد کزازي قمي.
 
15. شيخ محمد جزفادقاني (1264 هـ . ق)
 
16. ميرزا احمد حسيني ساوجي (1305 هـ . ق)
 
17. سيد علي بن خليفه احساني نجفي (1233 هـ . ق)
 
18. ملا محمد علي آراني کاشاني (1250 هـ . ق)
 
19. علامه شيخ محمد ميثمي.
 
20. شيخ علي محمد خان نظام الدوله صدر اصفهاني (1276 هـ . ق)
 
21. حاج ملا علي خليلي (1297 هـ . ق)
 
22. شيخ محمد علي هزار جريبي مازندراني[13] (1245 هـ . ق)
 
23. ملا غلامرضا آراني کاشاني.[14]
 
نيز از شاگردان ملا احمد به شمار مي آيند.
 
== آثار ==
1. مستند الشيعه في احکام الشريعه.
 
اين اثر جاويد در ميان فقيهان بزرگ شيعه يکي از کتابهاي دقيق فقهي به شمار مي آيد که به سبک استدلال و متقن نگارش يافته و داراي فروع متنوع و موضوعات مبتلا به فقهي است. اين کتاب طي دو قرن گذشته همواره در حوزه هاي علميه مورد توجه، استناد و استفاده عالمان و فقيهان سترگي مانند آيه الله سيد محمد کاظم يزدي صاحب (عروه الوثقي) قرار مي گرفته است.[15]
 
کتاب فوق قبلا دوبار که مرحله دوم آن در سال 1325 ش. بود در ايران در دو جلد بزرگ رحلي، تهيه، تنظيم و چاپ شده است.[16] اخيراً با تلاش و تحقيق دست اندرکاران و محققان موسسه آل البيت در قم، در 19 جلد تهيه و تنظيم يافته و به مرحله چاپ رسيده است.
 
2. هدايه الشيعه الي احکام الشريعه.
 
اين کتاب شامل فتاواي ملا احمد نراقي پيرامون مسائل فقهي است که بر خلاف «مستند الشيعه» استدلالي نگارش نيافته است و بيشتر به رساله عمليه مي ماند.[17]
 
3. وسيله النجاه
 
اين کتاب نيز پيرامون فقه در دو مجلد تدوين شده است که جلد اول آن به مسائل مهم «طهارت و نماز» و جلد دوم آن به فروع مهم: «روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، خوردني ها و آشاميدني ها، ذبح و شکار حيوانات اختصاص دارد.[18]
 
4. تذکره الاحباب
 
اين کتاب هم به سبک رساله عمليه نوشته شده است که ملا احمد نراقي در آن بر کتاب «تحفه الرضوه» پدر بزرگوارش حاشيه زده و سپس مسائل: زکات، خمس و صوم را بر آن اضافه نموده است.
 
5. خلاصه المسائل[19]
 
6. مناسک حج[20]
 
7. رساله در عصير عنبي[21]
 
اصول فقه
 
8. مناهج الاحکام في الاصول
 
9. اساس الاحکام.
 
10. مفتاح الاحکام.
 
11. عين الاصول.
 
12. حجيه المظنه.[22]
 
فقه و اصول
 
13. عوائد الايام
 
اين کتاب مجموعه اي از مسائل و قواعد فقه و اصول است و آن گونه که خود مؤلف در آغاز تذکر مي دهد اين نوشتار جهت حضور ذهن و با هدف يادداشت يافته هاي مؤلف از فقه و اصول و به مرور زمان نگارش يافته است. کتاب فوق داراي 88 عائده است به همين خاطر نام «عوائد الايام» بر آن نهاده شده است. ملا احمد نراقي در يکي از عائده هاي آن به طور مستقل به بحث ولايت فقيه مي پردازد که تا آن وقت هيچ يک از فقيهان عظام به اين سبک از آن بحث نکرده بودند. توضيح پيرامون اين موضوع مهم در بخش انديشه خواهد آمد.
 
کلام
 
14. سيف الامه و برهان المله
 
اين کتاب ارزشمند شامل مباحث دقيق کلامي و اعتقادي است. همان طوري که قبلا اشاره شد، ملا احمد نراقي آن را در جواب شبهات فرد مسيحي به نام «هنري مارتين پادري» نگاشته است و در آن ضمن بهره برداري کامل از برهان هاي عقلي و نقلي با تتبع و تفحص لازم و کافي آن را به اتمام رسانده است. کتاب سيف الامه در 3 باب تنظيم يافته که باب اول آن پيرامون مسائل و موضوعاتي است که مؤلف دانستن آن را پيش از ورود به موضوع اصلي براي مخاطبان لازم مي شمارد. باب دوم در اثبات رسالت و نبوت پيامبر بزرگ اسلام ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ است. در باب سوم، اين انديشمند توانا با استدلال عميق و برهان دقيق به نقل و دفع شبهات هنري مارتين مي پردازد.[23]
 
اخلاق
 
15. معراج السعاده.
 
اين کتاب از زمان نگارش آن تا به امروز يکي از بهترين کتابهاي فارسي در اخلاق به شمار مي آيد. همان طوري که از مقدمه مؤلف استنباط مي شود کتاب معراج السعاده در ادامه و تکميل راه پدر و کتاب «جامع السعادات» او نگاشته شده است. چون جامع السعادات به زبان عربي نگاشته شده بود و عموم مردم نمي توانستند از محتواي آن بهره مند شوند. ملا احمد نراقي در واقع آن را تلخيص و ترجمه کرده و با اضافاتي بديع، تحت عنوان «معراج السعاده» در اختيار جامعه اسلامي فارسي زبانان قرار داده است. از جمله مباحث ارزشمند اين کتاب، موضوع عدالت اجتماعي و عدالت پادشاهان است که در نوع خود کم نظير و پويا است. اين کتاب از پنج فصل تشکيل يافته که باب اول آن به «مقدمات نافعه» اختصاص دارد، در باب دوم در شناسايي قواي نفس و اخلاق ناپسند انسان بحث مي شود. در باب سوم بحث از مراقبت اخلاق حميده از لغزشهاست. در باب چهارم شناسايي اخلاق حميده و فضايل آن و چگونگي اکتساب آن مطرح مي شود و در باب پنجم سخن از اسرار و آداب عبادات است. و البته هر کدام اين ابواب خود، داراي فصول و زير مجموعه هاي مقتضي و مناسب است.
 
متفرقات
 
16. حاشيه اکرثاوذوسيوس. (رياضي).
 
17. شرح محصل الهيئه (هيئت)
 
18. جامع المواعظ. (پند نامه) [24]
 
19. رسائل و مسائل في حل غوامض المسائل.
 
اين کتاب حاوي موضوعات مختلف فقهي، اصولي، حديثي و اعتقادي است که از سوي مردم از ساحت مقدس ملا احمد نراقي استفاده شده و آن عالم سخت کوش نيز به همه آن ها پاسخ داده است. سپس مجموعه اين سوالها و جواب ها توسط يکي از شاگردان مرحوم نراقي به نام محمد بن محمد يوسف ميمه اي جوشقاني در 2 مجلد جمع آوري و تنظيم شده است. جلد اول آن به مسائل فقهي اختصاص دارد و جلد دوم پيرامون اصول فقه، اعتقادات و متفرقات است. يک نسخه از آن در کتابخانه آيه الله گلپايگاني به شماره هاي: جلد اول 9/25، جلد دوم 117/26 موجود است که چندان کامل نيست، اما نسخه کامل آن در کتابخه مدرسه سلطاني (امام) کاشان نگهداري مي شود و توسط محقق ارجمند حجه الاسلام طيار مراغه اي شناسايي و فهرست شده است. چنان که قطعات پراکنده اي از آن در کتابخانه مجلس و همچنين يک نسخه از جلد اول آن به شماره 7146 در کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي موجود است.[25]
 
اين کتاب اخيرا توسط کنگره فاضلين نراقي به کوشش آيه الله رضا استادي تحقيق و تصحيح شده و در مرحله چاپ و نشر قرار گرفته است.
 
20. الخزائن.
 
اين کتاب به گونه ي «کشکو­ل» پيرامون مسائل متفرقه از قبيل: حکايات، مطايبات، قواعد کلي علوم گوناگون و فوايد ديگر نگارش يافته و همان طوري که از مقدمه آن بر مي آيد که فاضل نراقي آن را در تکميل محتواي کتاب پدرش «مشکلات العلوم» به رشته تحرير در آورده است. اثر حاضر با تحقيق، تصحيح و تعليق علامه حسن زاده آملي در سال 1378 ش. توسط انتشارات قيام در قم به زيور طبع آراسته شده است.
 
21. ديوان طاقديس
 
اين اثر ادبي با بيش از چهار صد صفحه، مجموعه اشعار و قصيده هاي نفيس ملا احمد نراقي در پند و اندرز حاکمان و پادشاهان و ساير مردم است که به نمونه اي از آن اشاره شد. چنان که بخشي از آن شامل نکته هاي ظريف ا خلاقي، عرفاني و بخش ديگرش هم حاوي سروده هايي در مصيبت امام حسين ـ عليه السلام ـ و ياران شهيد آن حضرت است. در اين وادي نيز ملا احمد نراقي تحت تأثير ديوان «طائر قدسي» پدر واقع گشته و راه او را پي گرفته است.
 
== پويايي در انديشه ==
ملا احمد نراقي در حلقه نوراني آن سلسله از فقيهان شيعه قرار دارد که در طول تاريخ با افکار و انديشه هاي نو و پويا، انقلاب بزرگ فقهي و فرهنگي ايجاد کردند و کارآمدي فقه شيعه و کارآيي اسلام و تشيع را براي هميشه تضمين نمودند و به اثبات رساندند و به همين سبب نيز خود در تاريخ زنده و جاويد به يادگار ماندند. در اين بخش به چند نمونه از افکار و انديشه هاي اين عالم بزرگ نظر مي افکنيم:
 
== ولايت مطلقه فقيه ==
از مسائل مهمي که ملا احمد نراقي را از ساير فقيهان متمايز مي سازد، بحث مبسوط و شفاف وي پيرامون «ولايت همه جانبه فقيه» جامع الشرايط است که او اين موضوع سرنوشت ساز را براي نخستين بار به طور منسجم، مستدل و جامع در عائده 54 از کتاب «عوائد الايام» خويش مطرح کرده است. البته اين هرگز بدان معنا نيست که اين بحث در آثار فقيهان پيشين عنوان نشده و مورد غفلت آنان قرار گرفته باشد بلکه بر خلاف اين توهم باطل بحث فوق همواره در کتابهاي فقهي شيعه و در محافل علمي حوزه ها به طور پراکنده وجود داشته و مطرح شده است. چنان که خود مرحوم ملا احمد نراقي به اين نکته توجه داشته و در آغاز اين بحث چنين مي نويسد:
 
« ... به تحقيق، من فقها و نويسندگان کتب فقهي را ديدم که در زمان غيبت، بسياري از اموري را به حاکم وقت ارجاع مي دهند و ولايت او را در اکثر کارها امضا مي کنند. اما در اين خصوص هيچ دليلي ارائه نمي دهند، اگر هم بعضي دليل آوردند، دليلشان ناتمام مي باشد. از طرفي با اين که اين مسأله خيلي مهم و سرنوشت ساز است ولي متأسفانه منقح نشده است.»[26]
 
بنابر اين هنر ملا احمد نراقي در اين بود که با تيزبيني و شجاعت کم نظير و با يک بينش نوين حکومتي وارد عرصه پرمخاطره اجتهاد و فقاهت شد و اين موضوع ريشه دار و اصيل را از پراکندگي رهانيد و بدان انسجام، استحکام و پويايي بخشيد. او با تلاش فقيهانه، مقوله «ولايت فقيه» را از لابلاي متون فقهي، اصولي و کلامي استنباط کرد و بيرون کشيد و آن را براي اولين بار به شکل يک اصل، مبنا، پايه و قاعده، درآورد و به جامعه اسلامي تحويل داد. فاضل نراقي در اين باب با استناد به نوزده روايت از امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ به تحليل عقلي اين احاديث مي پردازد و مي نويسد:
 
« ... براستي از مسائل آشکاري که هر عامي و عالمي آن را مي فهمد و به آن حکم مي کند، اين است که: هرگاه پيامبري، هنگام سفر يا مرگ بگويد: فلاني وارث من، مانند من، در جاي و مقام من است، جانشين، امين و حجت من است، از جانب من بر شما حق حاکميت دارد و در همه رخدادها به او مراجعه کنيد، گردش امور و قانونگزاري به دست اوست و او سرپرست رعيت من مي باشد، هر ولايتي که در اداره امور مردم بر پيامبر بود، براي او نيز هست. به طوري که هيچ کس در کلام پيامبر شک نمي کند و اين مطلب از آن گفتار فوري به ذهن تبادر مي کند ...»[27]
 
آن گاه در بخش ديگر از اين بحث اين گونه به ولايت مطلقه فقيه اشاره مي کند:
 
« ... کلما ان للنبي ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و الامام الذينهم سلاطين الانام و حصون الاسلام، فيه الولايه و کان لهم فللفقيه ايضاً ذلک الا ما اخرجه الدليل من اجماع اونص او غيرهما ...»[28]
 
هر امري که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ در آن ولايت دارند از اين جهت که حاکم و حافظ جامعه اسلامي بودند، امروز در زمان غيبت تمام آن ولايت با همه ابعادش، به مجتهد و حاکم جامع الشرايط انتقال مي يابد، چرا که آن حکومت و حفاظت را امروز اينان بر دوش گرفته اند.
 
== زهد مثبت ==
گويند درويشي، نام ملا احمد نراقي و تعريف کتاب معراج السعاده ي او را شنيده و به توهم اين که اين فقيه بزرگ، فردي منزوي و زاهد (به معناي منفي) است، به شدت مريد و شيفته وي شده بود. زيرا در مسلک درويشان و صوفيان، گوشه نشيني و بي تفاوتي نسبت به امور و مشکلات مردم، ارزش و زهد تلقي مي گردد و مسئووليت داشتن و از طريق آن به گرفتاري هاي مردم رسيدگي کردن دنيا و ضد ارزش به شمار مي آيد. به همين سبب روزي درويش به قصد زيارت ملا احمد نراقي وارد شهر کاشان مي شود و چون دستگاه رياست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وي مي بيند، اندکي از ارادتش نسبت به او کاسته مي شود. از سوي ديگر ملا احمد نراقي هم در ديدارهايي که با درويش انجام مي دهد متوجه اين موضوع مي گردد. روز سوم درويش مي گويد که تصميم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب مي گويد: چه بهتر که من هم چنين قصدي داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنيم. در اين جا درويش مي پرسد، چند روز بايد صبر کنم تا شما آماده شويد؟ جواب مي شنود: همين الان مهيا هستم. اين سخن باعث شگفتي درويش شده، پرسش را دوباره تکرار مي کند و جواب را به همان ترتيب دريافت مي نمايد. سپس با هم اين سفر را آغاز مي کنند. وقتي به چند فرسخي قم مي رسند به خاطر رفع خستگي در کنار چشمه اي اتراق مي کنند. در اين حال درويش به نظر ناراحت مي رسد و به فکر فرو مي رود. ملا احمد نراقي علت را مي پرسد، درويش مي گويد: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته ام. نراقي مي فرمايد: اين که چيزي نيست وقتي از سفر بازگشتيم، آن را تحويل مي گيري. او قبول نمي کند و مي گويد: من به اين کشکول خيلي علاقه مندم. ملا احمد سوال مي کنم: آيا نمي تواني مدتي بدون کشکول باشي؟ او جواب مي دهد: من تبرزين خودم را مي خواهم و آماده بازگشت به کاشان مي شود. در اين هنگام آن فقيه زاهد و پارسا مي فرمايد: اي دروش! من به آن رياست و مقام و منزلتي که در کاشان دارم، اينقدر وابسته نيستم که تو، به اين کشکول خود وابسته اي؟![29]
 
== رحلت ==
در سال هاي (1245 و 1244 هـ . ق) بيماري وبا فراگير شده و بسياري از مردم را به کام مرگ کشيده بود. بدين ترتيب ملا احمد نراقي هم در اين ايام دچار اين بيماري شد و چشم از جهان فرو بست و به ديار ابدي شتافت. پيکرش از کاشان به نجف اشرف انتقال يافت و در کنار پدرش ملا محمد مهدي نراقي به خاک سپرده شد. تاريخ دقيق رحلت اين عالم بزرگ چندان روشن نيست. اغلب محققان مانند: شيخ عباس قمي.[30] شيخ آقا بزرگ تهراني،[31] خوانساري[32] محمد رضا مظفر، علي اکبر دهخدا[33] و ... آن را سال (1244 هـ . ق) نوشتند، برخي هم مثل: سيد محسن امين[34] و مدرس تبريزي[35] ميان (1245 ـ 1244 هـ . ق) و بين 23 ربيع الثاني (1244 هـ . ق) و اوائل (1245 هـ . ق) به شيخ انصاري و در ذيقعده همين سال به برادرش ملا محمد مهدي معروف به (آقا بزرگ) اجازه روايت داده و در ربيع الاول (1245 هـ . ق) کتاب «قضا و شهادت» از مستند الشيعه را نگارش کرده است.[36] چنين نتيجه گرفته که تاريخ رحلت آن فقيه فرزانه روز 23 ربيع الثاني (1245 هـ . ق) منحصر مي شود.[37] در حالي که اين قول هم مجرد احتمال است و نظر قطعي نمي تواند به شمار آيد.
 
(ترديد کرده اند، بعضي ديگر نيز با توجه به اين که ملا احمد نراقي در شوال (1244 هـ . ق))


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ تمدن اسلامی
  | شاخه اصلی =کلام
|شاخه فرعی۱ =مشاهیر
|شاخه فرعی۱ =نبوت
|شاخه فرعی۲ =عالمان دینی
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =
خط ۲۳۵: خط ۱۲۴:
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =
  | کیفیت =
  | کیفیت =
خط ۲۴۲: خط ۱۳۱:
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}


[[رده: تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:تاریخ تمدن اسلامی]]
[[رده:مقاله‌های پیشنهادی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۰


سؤال
قاعده لطف چیست؟

قاعده لطف قاعده‌ای در علم کلام و به معنای لزوم انجام کاری از سوی خدا است که به سبب آن، مخلوقات خدا به اطاعت از خدا نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بدون انیکه تأثیری در قدرت او داشته باشد یا او را مجبور کند. یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه، قاعده لطف است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعده کلامی به‌شمار می‌رود و متکلمان عدلیه بسیاری از آموزه‌های دینی را براساس آن اثبات کرده‌اند. بیشتر متکلمان معتزله و امامیه بر خلاف متکلمان اشاعره، این قاعده را پذیرفته‌اند.

مفهوم‌شناسی

واژه لطف در لغت، در معانی مهربانی و اکرام به کار رفته است‌.[۱] لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است؛ یعنی کارهایی که به مکلفان مربوط می‌شود و هدف این است که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری کردن آن‌ها از معصیت می‌باشد را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است. عبارت ذیل تعریف مشهور قاعده لطف است:

قاعده لطف به این معنا است که هر کاری که به نزدیک شدن انسان‌ها به اطاعت یا دور شدن آن‌ها از گناه بینجامد، انجام آن کار بر خداوند لازم است و خدا حتماً آن کار را انجام می‌دهد؛[۲] مانند تشریع تکالیف دینی و ارسال پیامبران که انسان‌ها از این راه، با تکالیف دینی‌شان آشنا می‌شوند.[۳]

در کلام اسلامی، لطیف‌بودن از صفات فعل خدا[۴] و به‌معنای انجام‌دادن کاری است که به‌وسیله آن، مکلَّف به اطاعت نزدیک و از گناه دور می‌شود؛ بی‌آن که این لطف، تأثیری در قدرت مکلَّف داشته باشد یا او را مجبور سازد.[۵]

در آیات قرآن و روایات، لطیف بودن خدا به معانی دیگری هم به کار رفته است؛[۶] از جمله علم نافذ خدا،[۷] نامحسوس بودن و نفی جسمانیت از خدا،[۸] درک‌ناشدنی بودن کُنه خدا،[۹] ظرافت در آفرینش و تدبیر الهی،[۱۰] احسان و جود.[۱۱]

اقسام لطف

متکلمان لطف را به دو اعتبار تقسیم کرده‌اند:

  1. به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد یا نه.
    • لطف به اعتبار این که مکلف از لطف بهره می‌گیرد، بر دو قسم می‌باشد: لطف مُحَصِّل و لطف مُقَرِّب.[۱۲]
      1. لطف محصِّل کاری است که لزوماً باید انجام شود تا اطاعت و بندگی خدا حاصل شود؛ یعنی بدون آن، انسان نمی‌تواند خدا را بندگی کند. به عبارت دیگر یکی آن که مکلف به واسطه آن انجام طاعت را اختیار می‌کند، و اگر لطف نبود آن را اختیار نمی‌کرد، و دیگری آنکه مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می‌گردد، و جامع آن دو این است که نقش داعویت دارند.[۱۳]
      2. لطف مقرِّب تنها، سبب تقرب و نزدیکی به اطاعت و بندگی است.[۱۴] علامه حلی در شرح عبارت محقق طوسی در تجرید می‌گوید لطف مُحَصِّل آن چیزی است که با وجود آن از مکلَّف طاعت حاصل می‌شود اما طاعتی که برخاسته از اختیار است.[۱۵]
  2. به اعتبار فاعل آن.
    • به این اعتبار لطف سه گونه است:
      1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
      2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
      3. لطف، فعل مکلفان دیگر است، مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است. و هر کس آن را انجام دهد نتیجه‌اش لطف است در حق مکلفان دیگر.

تفاوت بین سه حالت لطف از حیث فاعل

در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.[۱۶]

تفاوت بین لطف محصل و مقرب

برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.[۱۷] ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند. ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:

  1. لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
  2. لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.

شرایط لطف

برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:

  • در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
  • به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»[۱۸]
  • میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
  • مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.[۱۹]

دلایل وجوب لطف

متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.[۲۰]

برهان حکمت

مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است: «و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛[۲۱] لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید». توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.[۲۲]

جود و کرم خداوند

شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:

توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.

با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟ پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است. «مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»[۲۴]

حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند

اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:

  • خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
  • علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
  • گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.

از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.[۲۵]

قرآن و قاعده لطف

از مطالعه آیات قرآن، به روشنی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیره عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثال‌های ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمت‌ها و موهبت‌های مادی، نصرت‌ها و امدادهای غیبی، همگی، از مصادیق و مظاهر لطف الهی به‌شمار می‌روند که برخی مقتضای حکمت خداوند، و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی‌اند.

قرآن کریم نبوت را مظهر رحمت خداوند دانسته و می‌فرماید: «اهم یقسمون رحمة ربک».[۲۶]

این آیه پاسخ به کوته فکرانی است که در اعتراض به پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند:

چرا قرآن بر دو مرد معروف جزیرة العرب (ولید بن مغیره، و عروة بن مسعود) نازل نشده است. «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ».[۲۷]

قرآن کریم، نرم خویی و انعطاف‌پذیری پیامبر و پرهیز از درشت‌خویی در برابر مردم را از نشانه‌های رحمت خداوند نسبت به پیامبر(ص) و مردم دانسته می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».[۲۸]

خداوند به موسی و هارون سفارش می‌کند که «در گفتگو با فرعون به نرمی سخن بگویند؛ باشد که در او کارساز افتد؛ اذهبا الی فرعون انه طغی و قولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی».[۲۹]

از دیدگاه قرآن بعثت پیامبران بشارت و بیم دهنده حجت را بر مردم تمام کرده و راه اعتذار را بر آن‌ها می‌بندد. «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً».[۳۰]

جمله «عزیزاً حکیماً» بیانگر این است که بالذات کسی را بر خداوند حقی نیست، و حجتی ندارد، ولی از آنجا که خداوند حکیم است، مقتضای حکمت، هدایت بشر به وجه اکمل است، لذا پیامبران را مبعوث نموده است تا علاوه بر ابلاغ احکام الهی به آنان، از طریق بشارت و انذار آنان را به عمل به احکام الهی تشویق نمایند و از نافرمانی خداوند برحذر دارند.

از دیدگاه قرآن فلسفه پاره‌ای از ناملایمات و شدائد در زندگی بشر این است که آنان را به خود آورد، و روحیه تسلیم در برابر فرامین الهی را در آنان تقویت نماید. «وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».[۳۱]

و آیات فراوان دیگر که همگی از حکمت، لطف و رحمت الهی سخن گفته و جلوه‌های آن را در زندگی بشر و در جهت هدایت او به صراط مستقیم بیان می‌کنند.

لطف در گفتار معصومین(ع)

از امام علی(ع) درباره غرض آفرینش بشر، و فلسفه تکلیف سخنی نقل شده است که اعجاب متفکران را برانگیخته است. چنان‌که جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ) گفته است: این کلام، جامع‌ترین سخن در این باب است.

و ابوعلی جُبّایی (متوفای ۳۰۳هـ) پس ازتصدیق سخن جاحظ افزوده است:

«این سخن از نظر جامعیت در مرتبه‌ای است که هیچ افزایش و نقصانی در آن راه نخواهد داشت».[۳۲]

این گفتار چنین است:

«خداوند انسان‌ها را آفرید و خواست که آنان دارای اخلاق و رفتار پسندیده باشند، و می‌دانست که آنان چنین نخواهند شد، مگر این که آنچه مایه‌ سود و زیان آن‌هاست را بیان کند، و این کار در گرو امر و نهی (تکالیف دینی) است و امر و نهی نیز مستلزم وعد و وعید و بیم و امید است، و تحقق آن‌ها در گرو آلام و لذایذ است، بدین جهت، زندگی دنیا را با لذایذ و آلام درآمیخت تا آنان را بر لذایذ و آلام اخروی رهنمون گردد».[۳۳]

در گفتاری که دخت گرامی رسول خدا(ص) پس از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع مدینه ایراد نمود، به برخی از مصادیق لطف اشاره شده است. آن بانوی معصوم نخست از غرض آفرینش الهی سخن گفت، و آن را تثبیت حکمت خداوند و یادآوری خلق بر طاعت و بندگی دانست. آنگاه فلسفه پاداش‌ها و کیفرهای الهی را یادآور شد که عبارت است از روی آوردن مکلفان به بهشت و دوری گزیدن از جهنم.

ابتدع الأشیاء لامن شیء کان قبلها… تثبیتا لحکمته، و تنبیها علی طاعته… و تعبدا لبریته، ثم جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، ذیادة لعباده من نقمته، و حیاشة لهم الی جنته.[۳۴]

«موجودات را بدون آن که پیش از آن‌ها آفریده‌ای باشد، آفرید، تا حکمت خود را تثبیت نموده و خلق را بر اطاعت از آفریدگار خویش یادآوری کند و آنان را به عبودیت برانگیزد، آن گاه بر طاعت خود پاداش و بر نافرمانی خود عقاب مقرر داشت، تا بندگان را از نقمت خود بر حذر دارد و به جانب بهشت روانه سازد.»[۳۵]


منابع

  1. اقرب الموارد، ج ۲، ص ۱۱۴۴؛ المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۵۰؛ المصباح المنیر، ج ۲، ص ۲۴۶؛ المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۸۲۶.
  2. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۶؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  3. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۴–۱۱۶.
  4. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  5. علامه حلی، مناهج‌الیقین، ۱۴۱۵ق، ص۳۸۷؛ علامه حلی، کشف‌المراد، ۱۴۲۷ق، ص۴۴۴؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ۱۴۰۵ق، ص۲۷۶؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲–۱۹۶۵م، ج۱۳، ص۹؛ ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۵۵.
  6. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۲۰–۱۲۴.
  7. سوره ملک، آیه۱۴. أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُمشاهده آیه در سوره أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک بین آگاه است.»
  8. سوره انعام، آیه۱۰۳. لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.»
  9. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۱. یا لَطِیفاً لا یرَامُ، «ای لطیفی که دست اندازکسی قرار نگیرد»
  10. دعای جوشن کبیر، فقره ۳۴. یا لَطِیفَ الصُّنْعِ، «ای صُنعتْ چشم نواز»
  11. سوره شوری، آیه۱۹. اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِی الْعَزِیزُ
  12. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۹۷–۹۸.
  13. الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۸۶.
  14. سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۶.
  15. حلی، کشف المراد، ۱۳۶۳ش، ص۳۲۵.
  16. شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.
  17. ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.
  18. این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  19. ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…
  20. ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.
  21. کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.
  22. قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.
  23. اوئل المقالات، ص ۵۹.
  24. گوهر مراد، ص ۲۴۷.
  25. میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.
  26. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  27. سوره زخرف، آیه ۳۱ و ۳۲.
  28. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  29. سوره طاها، آیه ۴۳ و ۴۴.
  30. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  31. سوره اعراف، آیه ۹۴.
  32. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  33. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۶.
  34. طبرسی، احتجاج، ص ۹۸.
  35. گفتار صدیقه طاهره(س) با گفتار امام علی(ع) در باب فلسفه خلقت و الطاف الهی همانندی کامل دارد، چنان‌که دیگر فرازهای خطبه آن عزیز نیز همین ویژگی را دارد و این مطلب شاهد صدقی است بر کفویت آن دو گرامی چنان‌که در حدیث آمده است که اگر حضرت علی(ع) نبود، برای فاطمه زهرا(س) همتایی که بتواند با او همسری کند، یافت نمی‌شد. «لو لا ان امیرالمؤمنین تزوجها لما کان لها کفوا الی یوم القیامة» (بحار الانوار، ج ۴۳، باب ۲، روایت ۱۱).