نظریه اسلام منهای روحانیت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح سؤال)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
نظریه اسلام منهای روحانیت چرا مطرح شد؟
ریشه‌های پیدایش نظریه 《اسلام منهای روحانیت》 از کجا نشأت گرفته است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{درگاه|حوزه و روحانیت}}
{{درگاه|حوزه و روحانیت}}
نظریهٔ اسلام منهای روحانیت نظریه‌ای ناظر به نفی جایگاه طبقهٔ روحانیت در دین اسلام است. در این نظریه طبقهٔ روحانیت موجود در شیعه دارای کارکرد منفی برای مقاصد دین اسلام شناسانده شده است. این نظریه، که ریشه در اندیشه‌های دینی پس از نهضت اصلاح دینی در اروپا دارد، در دوران بازگشت دین به اجتماع در ایران پس از دوران حکومت پهلوی اول توسط علی شریعتی تبلیغ می‌شد. این نظریه از زمان طرح با انتقادات بسیاری از سوی علمای دین روبرو شد. انتقاداتی که ضمن آنها بر جایگاه سازندهٔ طبقهٔ روحانیت شیعه در طول تاریخ تأکید شده است.
نظریهٔ اسلام منهای روحانیت نظریه‌ای ناظر به نفی جایگاه طبقهٔ [[روحانیت]] در دین اسلام است. در این نظریه طبقهٔ روحانیت موجود در اسلام دارای کارکرد منفی برای مقاصد دین اسلام شناسانده شده است. این نظریه، که ریشه در اندیشه‌های دینی پس از نهضت اصلاح دینی در اروپا دارد، در دوران بازگشت دین به اجتماع در ایران پس از دوران حکومت پهلوی، ابتدا توسط [[علی شریعتی]] تبلیغ می‌شد. این نظریه از زمان طرح با انتقادات بسیاری از سوی علمای دین روبرو شد. انتقاداتی که ضمن آنها بر جایگاه سازندهٔ طبقهٔ روحانیت شیعه در طول تاریخ تأکید شده است.
 
== خاستگاه ==
== خاستگاه ==
این نظریه ریشه در فرهنگ و تفکر غربی و شکل‌گیری نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم و به‌طور خاص اندیشه‌های مارتین لوتر (۱۴۸۳–۱۵۴۶م)، از متفکران جنبش دین‌پیرایی، دارد. لوتر با زیر سؤال بردن وساطت کشیش‌های مسیحی در فهم و ارایهٔ انجیل تلاش کرد تا زمینه را برای کنار نهادن دین از عرصهٔ اجتماع، که با رنسانس آغاز شده بود، فراهم کند.<ref>عالم، عبد الرحمن، تاریخ فلسفهٔ سیاسی غرب (عصر جدید و سدهٔ نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷، ص ۸۰.</ref>
این نظریه ریشه در فرهنگ و تفکر غربی و شکل‌گیری [[نهضت اصلاح دینی]] در قرن شانزدهم و به‌طور خاص اندیشه‌های [[مارتین لوتر]] (۱۴۸۳–۱۵۴۶م)، از متفکران جنبش دین‌پیرایی، دارد. لوتر با زیر سؤال بردن وساطت کشیش‌های مسیحی در فهم و ارائهٔ [[انجیل]] تلاش کرد تا زمینه را برای کنار نهادن دین از عرصهٔ اجتماع، که با رنسانس آغاز شده بود، فراهم کند.<ref>عالم، عبد الرحمن، تاریخ فلسفهٔ سیاسی غرب (عصر جدید و سدهٔ نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷، ص ۸۰.</ref>


معتقدان پروتستانتیسم بر این باورند که مرجعیت دینی تنها از آن کتاب مقدس است. آنان حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسایی،آراء آبای کلیسا و قدّیسان قائل نیستند. این نظر خلاف نظرات جاری در کلیسای کاتولیک است که خود را یگانه مرجع و مبین کتاب مقدس می‌شمارد و آموزه‌ها و سنت‌های دیرپا را دارای وثاقت و حجیت تلقی می‌کند. از دیدگاه پروتستان‌ها هر مسیحی می‌تواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. در دوره‌های بعد بسیاری از پروتستان‌ها برنقش عقل، تجربه دینی و برداشت‌های شخصی در تفسیر متن مقدس به گونه‌ای افراطی تأکید کردند.<ref>بیات، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها (درآمدی برمکاتب و اندیشه‌های معاصر)، قم، مؤسسهٔ اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۹۷.</ref>
معتقدان [[پروتستانتیسم]] بر این باورند که مرجعیت دینی تنها از آنِ [[کتاب مقدس]] است. آنان حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسایی،آراء آبای کلیسا و قدّیسان قائل نیستند. این نظر خلاف نظرات جاری در [[کلیسای کاتولیک]] است، که خود را یگانه مرجع و مبین کتاب مقدس می‌شمارد و آموزه‌ها و سنت‌های دیرپا را دارای وثاقت و حجیت تلقی می‌کند. از دیدگاه پروتستان‌ها هر مسیحی می‌تواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. در دوره‌های بعد بسیاری از پروتستان‌ها بر نقش عقل، تجربه دینی و برداشت‌های شخصی در تفسیر متن مقدس به گونه‌ای افراطی تأکید کردند.<ref>بیات، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها (درآمدی برمکاتب و اندیشه‌های معاصر)، قم، مؤسسهٔ اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۹۷.</ref>


== بستر ورود این نظریه به ایران ==
== بستر ورود این نظریه به ایران ==
ورود این نظریهٔ به ایران در دوران معاصر ناشی از پیدایش روند بازگشت دین به عرصهٔ اجتماع و سیاست پس از وقفه­‌ای در دورهٔ پهلوی اول (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) بود. با سقوط رضاشاه، نیروی ذخیره­‌شده در اجتماع در ساحت­‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی آزاد شد. حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) با این فضای جدید مجبور به همراهی بود و در ساحت مذهبی هم آزادی­‌های مذهبی اعمال شد.<ref>خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست (از محفل­‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران ۱۳۲۳-۱۳۳۲ش)، تهران، نشر کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰ش، ص ۱۸-۲۹.</ref>
ورود این نظریهٔ به ایران در دوران معاصر ناشی از پیدایش روند بازگشت دین به عرصهٔ اجتماع و سیاست پس از وقفه­‌ای در دورهٔ پهلوی اول (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) بود. با سقوط [[رضاشاه]]، نیروی ذخیره­‌شده در اجتماع در ساحت­‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی آزاد شد. حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) با این فضای جدید مجبور به همراهی بود و در ساحت مذهبی هم آزادی­‌های مذهبی اعمال شد.<ref>خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست (از محفل­‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران ۱۳۲۳-۱۳۳۲ش)، تهران، نشر کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰ش، ص ۱۸-۲۹.</ref>


در این فضا، رویکردهای جدیدی به دین و دینداری رخ می­‌نماید؛ رویکردهایی که صاحبانشان تلاش می­‌کنند از منظری جدید به دینداری بنگرند. آنان، در عین ایمان به جایگاه دین در حیات بشری، دینداری سنتی را رافع نیازهای بشر جدید نمی­‌دانند و در تلاش­‌اند تا گفتمان دینی خود را در تعامل با گفتمان جدید تجدد عرضه کنند. پر رنگ­‌ کردن وجه اجتماعی و سیاسی اسلام و تلاش برای یافتن پاسخ­‌های اسلامی برای مسائل عصری از جمله نمودهای این رویکرد جدید بود که در قالب تألیفاتی در مورد این مباحث دنبال می­‌شد.<ref>جعفریان، رسول، جریان­‌ها و سازمان­‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی­‌ کار آمدن محمدرضا­شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶، ص ۵۰۰-۵۰۵. </ref>
در این فضا، رویکردهای جدیدی به دین و دینداری رخ می­‌نماید؛ رویکردهایی که صاحبانشان تلاش می­‌کنند از منظری جدید به دینداری بنگرند. آنان، در عین ایمان به جایگاه دین در حیات بشری، دینداری سنتی را رافع نیازهای بشر جدید نمی­‌دانند و در تلاش­‌اند تا گفتمان دینی خود را در تعامل با گفتمان جدید تجدد عرضه کنند. پر رنگ­‌ کردن وجه اجتماعی و سیاسی اسلام و تلاش برای یافتن پاسخ­‌های اسلامی برای مسائل عصری از جمله نمودهای این رویکرد جدید بود که در قالب تألیفاتی در مورد این مباحث دنبال می­‌شد.<ref>جعفریان، رسول، جریان­‌ها و سازمان­‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی­‌ کار آمدن محمدرضا­شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶، ص ۵۰۰-۵۰۵. </ref>
خط ۱۹: خط ۱۹:


== انتقاد به این نظریه ==
== انتقاد به این نظریه ==
امام (ره) در برابر چنین القائاتی ایستادگی نموده و به روشنگری پرداخته فرمودند: «اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدند. طب بی طبیب نمی‌تواند عمل بکند، طبیب می‌خواهد، متخصص می‌خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده همین طبقه بوده است و شما الان مکلفید که اسلام را با قدرت به نسلهای آتیه تحویل بدهید.»<ref>صحیفه نور، ج۵، ص۶۲</ref>
انتقاد به نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در آغاز طرح آن از سوی برخی علمای سنتی و واعظان مساجد در تهران آغاز شد. از جملهٔ مشهورترین این منتقدان می‌توان به [[شیخ قاسم اسلامی|قاسم اسلامی]]، شیخ محمدعلی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی اشاره کرد.<ref>حیدری، محمد، «داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون»، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰، ۱۳۷۸ش.</ref>  


طرح شعار «اسلامِ منهای روحانیت» برای آن بود که به تدریج رهبری دینی را از میان بردارند و با گذشت زمان، تنها یک سلسله قوانین مکتوب و بی‌روح بماند و آن را به دلخواه خود تفسیر و تحریف کنند. زنده بودن اسلام و قوانین اسلامی، فقط با وجود رهبر قانون فهم و عادل و آگاه و قاطع و شجاع امکان‌پذیر است؛ که قانون را خوب بفهمد، آن را خوب اجرا کند، و در برابر تهاجم‌های بیگانه داخلی و خارجی، خوب از آن دفاع کند.
همچنین، [[شیخ احمد کافی|احمد کافی]]، واعظ و مداح مشهور مهدیهٔ تهران، نیز از جملهٔ این منتقدان است. این گروه شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول [[شیعه]] می‌کردند. در میان منتقدان این نظریه برخی از روحانیان نوگرای شیعه نیز دیده می‌شوند. از جمله این منتقدان می‌توان به [[مرتضی مطهری]] و [[ناصر مکارم شیرازی]] اشاره کرد.<ref>حیدری، داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰.</ref> [[امام خمینی]] نیز از جملهٔ منتقدان این نظریه است.<ref>امام خمینی، روح‌الله موسوی، صحيفهٔ امام خمینی، تهران، مؤسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج ۵، ص ۶۲.</ref>
 
تلاش‌هایی که در زمان حاضر و در جامعه ما مشاهده می‌شود که اسلام را بی حکومت و بی فقاهت معرفی می‌کنند، دانسته یا ندانسته، آب در آسیاب دشمن می‌ریزند و آنان را در اهداف استکباری و دین‌ستیزی‌شان یاری می‌رسانند.<ref>جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت قم: مرکز نشر اسرا، ۱۳۸۵، ص۱۶۴–۱۶۵</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۴: خط ۳۲:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[ps:د اسلام بي له روحانيته نظريه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۸

سؤال

ریشه‌های پیدایش نظریه 《اسلام منهای روحانیت》 از کجا نشأت گرفته است؟

درگاه‌ها
حوزه-و-روحانیت.png


نظریهٔ اسلام منهای روحانیت نظریه‌ای ناظر به نفی جایگاه طبقهٔ روحانیت در دین اسلام است. در این نظریه طبقهٔ روحانیت موجود در اسلام دارای کارکرد منفی برای مقاصد دین اسلام شناسانده شده است. این نظریه، که ریشه در اندیشه‌های دینی پس از نهضت اصلاح دینی در اروپا دارد، در دوران بازگشت دین به اجتماع در ایران پس از دوران حکومت پهلوی، ابتدا توسط علی شریعتی تبلیغ می‌شد. این نظریه از زمان طرح با انتقادات بسیاری از سوی علمای دین روبرو شد. انتقاداتی که ضمن آنها بر جایگاه سازندهٔ طبقهٔ روحانیت شیعه در طول تاریخ تأکید شده است.

خاستگاه

این نظریه ریشه در فرهنگ و تفکر غربی و شکل‌گیری نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم و به‌طور خاص اندیشه‌های مارتین لوتر (۱۴۸۳–۱۵۴۶م)، از متفکران جنبش دین‌پیرایی، دارد. لوتر با زیر سؤال بردن وساطت کشیش‌های مسیحی در فهم و ارائهٔ انجیل تلاش کرد تا زمینه را برای کنار نهادن دین از عرصهٔ اجتماع، که با رنسانس آغاز شده بود، فراهم کند.[۱]

معتقدان پروتستانتیسم بر این باورند که مرجعیت دینی تنها از آنِ کتاب مقدس است. آنان حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسایی،آراء آبای کلیسا و قدّیسان قائل نیستند. این نظر خلاف نظرات جاری در کلیسای کاتولیک است، که خود را یگانه مرجع و مبین کتاب مقدس می‌شمارد و آموزه‌ها و سنت‌های دیرپا را دارای وثاقت و حجیت تلقی می‌کند. از دیدگاه پروتستان‌ها هر مسیحی می‌تواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. در دوره‌های بعد بسیاری از پروتستان‌ها بر نقش عقل، تجربه دینی و برداشت‌های شخصی در تفسیر متن مقدس به گونه‌ای افراطی تأکید کردند.[۲]

بستر ورود این نظریه به ایران

ورود این نظریهٔ به ایران در دوران معاصر ناشی از پیدایش روند بازگشت دین به عرصهٔ اجتماع و سیاست پس از وقفه­‌ای در دورهٔ پهلوی اول (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) بود. با سقوط رضاشاه، نیروی ذخیره­‌شده در اجتماع در ساحت­‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی آزاد شد. حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) با این فضای جدید مجبور به همراهی بود و در ساحت مذهبی هم آزادی­‌های مذهبی اعمال شد.[۳]

در این فضا، رویکردهای جدیدی به دین و دینداری رخ می­‌نماید؛ رویکردهایی که صاحبانشان تلاش می­‌کنند از منظری جدید به دینداری بنگرند. آنان، در عین ایمان به جایگاه دین در حیات بشری، دینداری سنتی را رافع نیازهای بشر جدید نمی­‌دانند و در تلاش­‌اند تا گفتمان دینی خود را در تعامل با گفتمان جدید تجدد عرضه کنند. پر رنگ­‌ کردن وجه اجتماعی و سیاسی اسلام و تلاش برای یافتن پاسخ­‌های اسلامی برای مسائل عصری از جمله نمودهای این رویکرد جدید بود که در قالب تألیفاتی در مورد این مباحث دنبال می­‌شد.[۴]

نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در ایران در بستری نگاه نو و انتقادی به مذهب پیدا شد. علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶ش) مهم‌ترین مروج این نظریه بود. شریعتی معتقد بود که در اسلام عالم دینی وجود دارد و طبقهٔ و سازمانی به نام روحانیت وجود ندارد و مردم بدون واسطهٔ طبقه و گروهی با خداوند ارتباط می‌گیرند.[۵]

انتقاد به این نظریه

انتقاد به نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در آغاز طرح آن از سوی برخی علمای سنتی و واعظان مساجد در تهران آغاز شد. از جملهٔ مشهورترین این منتقدان می‌توان به قاسم اسلامی، شیخ محمدعلی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی اشاره کرد.[۶]

همچنین، احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیهٔ تهران، نیز از جملهٔ این منتقدان است. این گروه شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول شیعه می‌کردند. در میان منتقدان این نظریه برخی از روحانیان نوگرای شیعه نیز دیده می‌شوند. از جمله این منتقدان می‌توان به مرتضی مطهری و ناصر مکارم شیرازی اشاره کرد.[۷] امام خمینی نیز از جملهٔ منتقدان این نظریه است.[۸]

منابع

  1. عالم، عبد الرحمن، تاریخ فلسفهٔ سیاسی غرب (عصر جدید و سدهٔ نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷، ص ۸۰.
  2. بیات، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها (درآمدی برمکاتب و اندیشه‌های معاصر)، قم، مؤسسهٔ اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۹۷.
  3. خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست (از محفل­‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران ۱۳۲۳-۱۳۳۲ش)، تهران، نشر کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰ش، ص ۱۸-۲۹.
  4. جعفریان، رسول، جریان­‌ها و سازمان­‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی­‌ کار آمدن محمدرضا­شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶، ص ۵۰۰-۵۰۵.
  5. شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۱۹۸؛ نیز: شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۳۹۰.
  6. حیدری، محمد، «داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون»، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰، ۱۳۷۸ش.
  7. حیدری، داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰.
  8. امام خمینی، روح‌الله موسوی، صحيفهٔ امام خمینی، تهران، مؤسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج ۵، ص ۶۲.