بداء در تعداد روزهای میقات حضرت موسی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
در داستان حضرت موسي که سي شب به وی وعده شد و سپس ده شب ديگر به آن اضافه شد، مصداق بداء است؟
در داستان حضرت موسی که سی شب به وی وعده شد و سپس ده شب دیگر به آن اضافه شد، مصداق بداء است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
بداء در لغت به معناي ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به کار رود به اين معناست که چيزي بر انسان پوشيده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار گشته است.
بداء در لغت به معنای ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به کار رود به این معناست که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار گشته است.


روشن است که چنين معنايي مستلزم جهل و تبدل رأي است، از اين رو اطلاق اين معنا در مورد خداوند محال است، زيرا خداوند با علم ازلي و تخلف ناپذير خود همه چيز را مي داند و در اراده الهي تبدّل و تغيير راه ندارد. در احاديث ائمه طاهرين(ع) ، بر نادرستي بدا به اين معنا در حق خداوند تصريح و تأکيد شده است.
روشن است که چنین معنایی مستلزم جهل و تبدل رأی است، از این رو اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلی و تخلف ناپذیر خود همه چیز را می‌داند و در اراده الهی تبدّل و تغییر راه ندارد. در احادیث ائمه طاهرین(ع)، بر نادرستی بدا به این معنا در حق خداوند تصریح و تأکید شده است.


چنان که امام صادق(ع) فرموده است: از کسي که عقيده دارد براي خداوند چيزي را که ديروز نمي دانسته آشکار شده تبرّي بجوييد. بنابراين بداء در مورد خداوند در حقيقت ابداء و اظهار است! يعني آنچه را خداوند از قبل مي دانسته ولي براي انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار مي سازد و بداء ناميدن آن به اعتبار مقام فعل الهي است اگر چه در ذات الهي جهل و تغيير راه ندارد. براي روشن شدن بداء در مورد خداوند بايد بدانيم که اولا علم گاهي به عنوان صفت ذات در مورد خداوند به کار مي رود و گاهي به عنوان صفت فعل. اگر ذات خداوند را بدون ملاحظه موجود ديگر لحاظ کنيم، مي توانيم صفت علم را بر او حمل کنيم. بنابراين خدا عالم است چه وجود ديگري باشد يا نباشد.<ref>غرويان، محسن و غلامي، ميرباقري، آموزش عقائد، قم، نشر دارالعلم، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۷۲.</ref> در مقابل علم فعلي آگاهي خداوند به پديده ها و آفريدگان خويش است. علم فعلي يک مفهوم انتزاعي است و از مقايسه بين فعل خداوند با او انتزاع مي شود. بر اين اساس وقتي قرآن کريم مي فرمايند: «هم اينک خداوند از ضعف و ناتواني شما آگاه شد»<ref>انفال / ۶۶.</ref> از علم به عنوان صفت فعل ياد مي کند و منظور اين است که ضعف شما هم اکنون ظاهر گشت و خداوند نيز به شما و ضعف شما عالم و آگاه است. تا هنگامي که ناتواني آنان آشکار نگشته بود، آگاهي خداوند از آن ضعف ناتواني به صورت يک واقعيت تحقق يافته در ظرف زماني مشخص معنا و مفهوم نداشت.<ref>آموزش عقائد، ص۱۹۰.</ref>
چنان‌که امام صادق(ع) فرموده است: از کسی که عقیده دارد برای خداوند چیزی را که دیروز نمی‌دانسته آشکار شده تبرّی بجویید؛ بنابراین بداء در مورد خداوند در حقیقت ابداء و اظهار است! یعنی آنچه را خداوند از قبل می‌دانسته ولی برای انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار می‌سازد و بداء نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهی است اگر چه در ذات الهی جهل و تغییر راه ندارد. برای روشن شدن بداء در مورد خداوند باید بدانیم که اولا علم گاهی به عنوان صفت ذات در مورد خداوند به کار می‌رود و گاهی به عنوان صفت فعل. اگر ذات خداوند را بدون ملاحظه موجود دیگر لحاظ کنیم، می‌توانیم صفت علم را بر او حمل کنیم؛ بنابراین خدا عالم است چه وجود دیگری باشد یا نباشد.<ref>غرویان، محسن و غلامی، میرباقری، آموزش عقائد، قم، نشر دارالعلم، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۷۲.</ref> در مقابل علم فعلی آگاهی خداوند به پدیده‌ها و آفریدگان خویش است. علم فعلی یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع می‌شود. بر این اساس وقتی قرآن کریم می‌فرمایند: «هم اینک خداوند از ضعف و ناتوانی شما آگاه شد»<ref>انفال / ۶۶.</ref> از علم به عنوان صفت فعل یاد می‌کند و منظور این است که ضعف شما هم‌اکنون ظاهر گشت و خداوند نیز به شما و ضعف شما عالم و آگاه است. تا هنگامی که ناتوانی آنان آشکار نگشته بود، آگاهی خداوند از آن ضعف ناتوانی به صورت یک واقعیت تحقق یافته در ظرف زمانی مشخص معنا و مفهوم نداشت.<ref>آموزش عقائد، ص۱۹۰.</ref>


ثانياً: هر موجودي در جهان هستي با ويژگي ها و مشخصات خاص خود که در هيچ موجود ديگر يافت نمي شود تحقق يافته است. مثلا يک بوته گل ويژگي هاي مخصوص به خود را دارد. هرگز با قرار دادن يک قطعه چوب خشک در زمين بوته گل نمي رويد. نياز به آب و خاک و شرايط جوي خاص دارد. از اين تعيين ويژگي هاي خاص يک پديده و مشخص نمودن مجراي وجود و تحقق آن تعبير به تقدير مي شود.<ref> آموزش عقائد، ص۲۴۵.</ref>
ثانیاً: هر موجودی در جهان هستی با ویژگی‌ها و مشخصات خاص خود که در هیچ موجود دیگر یافت نمی‌شود تحقق یافته است. مثلاً یک بوته گل ویژگی‌های مخصوص به خود را دارد. هرگز با قرار دادن یک قطعه چوب خشک در زمین بوته گل نمی‌روید. نیاز به آب و خاک و شرایط جوی خاص دارد. از این تعیین ویژگی‌های خاص یک پدیده و مشخص نمودن مجرای وجود و تحقق آن تعبیر به تقدیر می‌شود.<ref>آموزش عقائد، ص۲۴۵.</ref>


وقتي مقدمات و شرايط پيدايش يک پديده در خارج تحقق يافت ولي خود آن پديده نهايتا محقق نشد و مقدمات خنثي گرديد، از آنجا که علم فعلي خداوند، هم به مقدمات و هم به خنثي شدن آنها تعلق مي گيرد و اين امور در حضور حق تعالي صورت مي پذيرد، بنابراين با دگرگوني مقدمات که همان تقديرات هستند علم فعلي خداوند به آن تقديرات نيز تغيير مي يابد و در جمله اي کوتاه با دگرگوني تقديرات يک پديده در علم فعلي خداوند «بداء» حاصل مي شود.
وقتی مقدمات و شرایط پیدایش یک پدیده در خارج تحقق یافت ولی خود آن پدیده نهایتاً محقق نشد و مقدمات خنثی گردید، از آنجا که علم فعلی خداوند، هم به مقدمات و هم به خنثی شدن آنها تعلق می‌گیرد و این امور در حضور حق تعالی صورت می‌پذیرد، بنابراین با دگرگونی مقدمات که همان تقدیرات هستند علم فعلی خداوند به آن تقدیرات نیز تغییر می‌یابد و در جمله ای کوتاه با دگرگونی تقدیرات یک پدیده در علم فعلی خداوند «بداء» حاصل می‌شود.


و اين تغيير و تحول در علم فعلي هيچ گونه ارتباطي به تغيير و تحول در ذات پروردگار ندارد چنانکه توضيح داديم که علم فعلي خداوند يک مفهوم انتزاعي است و از مقايسه بين فعل خداوند با او انتزاع مي شود.<ref> آموزش عقائد، ص۲۵۴.</ref>
و این تغییر و تحول در علم فعلی هیچ گونه ارتباطی به تغییر و تحول در ذات پروردگار ندارد چنان‌که توضیح دادیم که علم فعلی خداوند یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع می‌شود.<ref>آموزش عقائد، ص۲۵۴.</ref>


بنابر آنچه توضيح داديم بداء گاهي در مورد انسان به کار مي رود و آن جايي است که چيزي بر انسان پوشيده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار شده و گاهي در مورد خداوند به کار مي رود که معني تغيير در علم فعلي خداوند است.
بنابر آنچه توضیح دادیم بداء گاهی در مورد انسان به کار می‌رود و آن جایی است که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار شده و گاهی در مورد خداوند به کار می‌رود که معنی تغییر در علم فعلی خداوند است.


بدائي که ممکن است در آيات وعده و وعيد ثابت شود بداء در مورد انسان است که چون بعضي از دلايل وعده هاي الهي بر انسان پوشيده است، انسان طبق محاسبات خود گمان مي کند که طبق مشخصات خاص بايد آن وعده اتفاق بيفتد امّا واقع نمي شود اين به دليل محدود بودن علم بشر بر اسباب و علت ها است و خداوند خلاف وعده عمل نکرده است.
بدائی که ممکن است در آیات وعده و وعید ثابت شود بداء در مورد انسان است که چون بعضی از دلایل وعده‌های الهی بر انسان پوشیده است، انسان طبق محاسبات خود گمان می‌کند که طبق مشخصات خاص باید آن وعده اتفاق بیفتد امّا واقع نمی‌شود این به دلیل محدود بودن علم بشر بر اسباب و علت‌ها است و خداوند خلاف وعده عمل نکرده است.


و امّا در داستان حضرت موسي(ع) که سي شب به وي وعده شد و سپس ۱۰ شب ديگر به آن اضافه شد و به اين موضوع در آيه ۱۴۲ سوره اعراف اشاره شده آيه صريحا بيان مي کند که وعده الهي در مورد موسي(ع) چهل شب بوده و امّا با وجود اين امر خداوند در خبر دادن از آن به موسي در دو مرحله اقدام مي کند. اولا موسي(ع) را امر به روزه گرفتن در ۳۰ روز مي کند و در مرحله بعد امر به ادامه آن در ۱۰ روز ديگر مي کند. ولي اين امر در علم الهي از ابتدا ۴۰ شب بوده و براي همين امر هم قرآن کريم به دو روش اين جريان را بيان مي کند. اول با توجه به نظر موسي(ع) و علم موسي(ع) و مي فرمايد ثلاثين ليله و اتممناها بعشر ۳۰ شب بود و با ۱۰ شب آن را کامل کرديم و اما با توجه و نظر به علم خداوند مي فرمايد (اربعين ليله) ۴۰ شب کما اينکه در سوره بقره آيه ۵۱ نيز به آن اشاره شده {{قرآن|و واعدنا موسي اربعين ليله...}} و وعده کرديم به موسي(ع) ۴۰ شب و اين آيه اشاره به مصلحتي دارد که خداوند در خبر دادن به موسي(ع) لحاظ مي کند و آن را در دو مرحله به موسي(ع) خبر مي دهد چنان چه در خبري از امام باقر(ع) آمده که هنگامي که حضرت موسي(ع) براي وفاي به عهد خداوند از ميان قومش خارج مي شد به آنها فرمود که ظرف ۳۰ روز بر مي گردم. اما هنگامي که خداوند بر آن ۳۰ روز ۱۰ روز اضافه فرمود قومش گفتند موسي(ع) خلاف وعده عمل کرد و آنچه نبايد مي کردند کردند و چنانچه در سوره طه آيات ۸۳ تا ۸۹ اشاره شده به بت پرستي روي آوردند.
و امّا در داستان حضرت موسی(ع) که سی شب به وی وعده شد و سپس ۱۰ شب دیگر به آن اضافه شد و به این موضوع در آیه ۱۴۲ سوره اعراف اشاره شده آیه صریحاً بیان می‌کند که وعده الهی در مورد موسی(ع) چهل شب بوده و امّا با وجود این امر خداوند در خبر دادن از آن به موسی در دو مرحله اقدام می‌کند. اولا موسی(ع) را امر به روزه گرفتن در ۳۰ روز می‌کند و در مرحله بعد امر به ادامه آن در ۱۰ روز دیگر می‌کند؛ ولی این امر در علم الهی از ابتدا ۴۰ شب بوده و برای همین امر هم قرآن کریم به دو روش این جریان را بیان می‌کند. اول با توجه به نظر موسی(ع) و علم موسی(ع) و می‌فرماید ثلاثین لیله و اتممناها بعشر ۳۰ شب بود و با ۱۰ شب آن را کامل کردیم و اما با توجه و نظر به علم خداوند می‌فرماید (اربعین لیله) ۴۰ شب کما اینکه در سوره بقره آیه ۵۱ نیز به آن اشاره شده {{قرآن|و واعدنا موسی اربعین لیله…}} و وعده کردیم به موسی(ع) ۴۰ شب و این آیه اشاره به مصلحتی دارد که خداوند در خبر دادن به موسی(ع) لحاظ می‌کند و آن را در دو مرحله به موسی(ع) خبر می‌دهد چنانچه در خبری از امام باقر(ع) آمده که هنگامی که حضرت موسی(ع) برای وفای به عهد خداوند از میان قومش خارج می‌شد به آنها فرمود که ظرف ۳۰ روز بر می‌گردم. اما هنگامی که خداوند بر آن ۳۰ روز ۱۰ روز اضافه فرمود قومش گفتند موسی(ع) خلاف وعده عمل کرد و آنچه نباید می‌کردند کردند و چنانچه در سوره طه آیات ۸۳ تا ۸۹ اشاره شده به بت‌پرستی روی آوردند.


بنابراين مصلحت اين امر روشن مي شود که چنانچه خداوند به موسي(ع) از ابتدا وعده چهل شب مي داد و او به قومش خبر مي داد فرصتي براي ابتلا و امتحان از قوم بني اسرائيل و امتحان ايمانشان به وجود نمي آيد.
بنابراین مصلحت این امر روشن می‌شود که چنانچه خداوند به موسی(ع) از ابتدا وعده چهل شب می‌داد و او به قومش خبر می‌داد فرصتی برای ابتلا و امتحان از قوم بنی اسرائیل و امتحان ایمانشان به وجود نمی‌آید.


علاوه بر آنچه گفته شد از اين جريان مي توان به حقايق ديگر نيز رسيد: از جمله اينکه خداوند سبحان در بعضي از موارد وحي، قضاي حتمي و علم خود، به قضايا را براي ملائکه و نفوس قدسيه و پيامبران در اولين وهله ظاهر نمي سازد بلکه آنها را طي مراحلي آگاه مي سازد و اين مبتني بر مصالح بندگان مثل امتحان و ابتلا يا کمک بر هدايتشان است. ديگر اينکه امت موسي(ع) از دين مرتد شدند در حالي که فقط ۱۰ روز از ايشان تأخير داشت و اين نشان مي دهد که گمراهي امت ها و طغيان ايشان در غيبت نبي يا بعد از مرگ نبي در مدت کم چيز عجيبي نيست.
علاوه بر آنچه گفته شد از این جریان می‌توان به حقایق دیگر نیز رسید: از جمله اینکه خداوند سبحان در بعضی از موارد وحی، قضای حتمی و علم خود، به قضایا را برای ملائکه و نفوس قدسیه و پیامبران در اولین وهله ظاهر نمی‌سازد بلکه آنها را طی مراحلی آگاه می‌سازد و این مبتنی بر مصالح بندگان مثل امتحان و ابتلا یا کمک بر هدایتشان است. دیگر اینکه امت موسی(ع) از دین مرتد شدند در حالی که فقط ۱۰ روز از ایشان تأخیر داشت و این نشان می‌دهد که گمراهی امت‌ها و طغیان ایشان در غیبت نبی یا بعد از مرگ نبی در مدت کم چیز عجیبی نیست.


ديگر اينکه از آيات سوره طه مشخص مي شود که حضرت موسي(ع) به طور قطعي و حتم به قومش خبر نداده بود که بعد از ۳۰ روز بر مي گردد. چرا که بعد از برگشتن فرمود (يا قوم الم يعدکم ربّکم وعدا حسنا افطال عليکم العهد) اي قوم مگر خداي شما به شما وعده احسان نداد (که به شما تورات عطا کند) آيا وعده خدا بر شما طولاني شد؟ و اگر به طور حتمي به ايشان وعده ۳۰ روز داده بود قوم در جواب ايشان مي گفتند بلي.
دیگر اینکه از آیات سوره طه مشخص می‌شود که حضرت موسی(ع) به‌طور قطعی و حتم به قومش خبر نداده بود که بعد از ۳۰ روز بر می‌گردد. چرا که بعد از برگشتن فرمود (یا قوم الم یعدکم ربّکم وعدا حسنا افطال علیکم العهد) ای قوم مگر خدای شما به شما وعده احسان نداد (که به شما تورات عطا کند) آیا وعده خدا بر شما طولانی شد؟ و اگر به‌طور حتمی به ایشان وعده ۳۰ روز داده بود قوم در جواب ایشان می‌گفتند بلی.


عهد تو طولاني شد و تو عهد ما را شکستي و ما هم وعده خود را شکستيم و اين نشان مي دهد که انبياء و ائمه معصومين(ع) زماني که مردم را از مثل چنين اموري با خبر کردند که غير حتمي و قطعي است به طور قطعي خبر نمي دادند چرا که مي دانستند امکان بداء در چنين اموري وجود دارد.<ref>سيد سعيد اختر الرضوي، رسائل، قم، نشر موسسه انصاريان، چاپ اول، ص۲۶ تا ۲۸.</ref>
عهد تو طولانی شد و تو عهد ما را شکستی و ما هم وعده خود را شکستیم و این نشان می‌دهد که انبیاء و ائمه معصومین(ع) زمانی که مردم را از مثل چنین اموری با خبر کردند که غیر حتمی و قطعی است به‌طور قطعی خبر نمی‌دادند چرا که می‌دانستند امکان بداء در چنین اموری وجود دارد.<ref>سید سعید اختر الرضوی، رسائل، قم، نشر مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ص۲۶ تا ۲۸.</ref>


و امّا در جواب اين سئوال که در قيامت و برزخ نيز بدا رخ مي دهد يا نه بايد بگوئيم که در اصل برزخ و قيامت هرگز بداء صورت نخواهد گرفت زيرا برزخ، فاصله‌ي مرگ است تا قيامت، بنابر اين هم اكنون برزخ وجود دارد و انسانهايي كه از دنيا رفته‌اند در برزخ به سر مي‌برند از اين رو بداء در اصل آن معني ندارد و قيامت نيز از وعده‌هاي حتمي الهي است و عقل و شرع بر ضرورت بوجود آمدن آن تاكيد دارند چنانچه در آيات متعدد بر بوجود آمدن آن تاكيد شده است و بداء در مواردي كه از وعده هاي حتمي‌الهي است هرگز صورت نميگيرد. اما اگر جزئيات و برخي از خصوصيات برزخ و قيامت مراد باشد، بايد بگوييم نسبت به انسان که علم و آگاهي محدود دارد و با توجه به تعريف بداء در مورد انسان براي او در هر سه مرحله يعني دنيا و برزخ و قيامت ممکن است بداء حاصل شود. چون طبق علم خود به تقديرات که اندک است ممکن است نتيجه اي را محاسبه کند ولي آن نتيجه واقع نشود.
و امّا در جواب این سئوال که در قیامت و برزخ نیز بدا رخ می‌دهد یا نه باید بگوئیم که در اصل برزخ و قیامت هرگز بداء صورت نخواهد گرفت زیرا برزخ، فاصلهٔ مرگ است تا قیامت، بنابر این هم‌اکنون برزخ وجود دارد و انسانهایی که از دنیا رفته‌اند در برزخ به سر می‌برند از این رو بداء در اصل آن معنی ندارد و قیامت نیز از وعده‌های حتمی الهی است و عقل و شرع بر ضرورت بوجود آمدن آن تأکید دارند چنانچه در آیات متعدد بر بوجود آمدن آن تأکید شده است و بداء در مواردی که از وعده‌های حتمی‌الهی است هرگز صورت نمی‌گیرد. اما اگر جزئیات و برخی از خصوصیات برزخ و قیامت مراد باشد، باید بگوییم نسبت به انسان که علم و آگاهی محدود دارد و با توجه به تعریف بداء در مورد انسان برای او در هر سه مرحله یعنی دنیا و برزخ و قیامت ممکن است بداء حاصل شود. چون طبق علم خود به تقدیرات که اندک است ممکن است نتیجه ای را محاسبه کند ولی آن نتیجه واقع نشود.


امّا در مورد خداوند با توجه به اينکه در علم فعلي خداوند بداء حاصل مي شود و علم فعلي با در نظر گرفتن پديده ها نسبت به خداوند به دست مي آيد و با توجه به اينکه ظرف تغيير و دگرگوني تقديرات اين جهان است بايد گفت در برزخ و قيامت در علم فعلي خداوند نيز بداء حاصل نمي شود.
امّا در مورد خداوند با توجه به اینکه در علم فعلی خداوند بداء حاصل می‌شود و علم فعلی با در نظر گرفتن پدیده‌ها نسبت به خداوند به دست می‌آید و با توجه به اینکه ظرف تغییر و دگرگونی تقدیرات این جهان است باید گفت در برزخ و قیامت در علم فعلی خداوند نیز بداء حاصل نمی‌شود.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۲ = بداء
|شاخه فرعی۲ = بداء
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۳۲

سؤال

در داستان حضرت موسی که سی شب به وی وعده شد و سپس ده شب دیگر به آن اضافه شد، مصداق بداء است؟

بداء در لغت به معنای ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به کار رود به این معناست که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار گشته است.

روشن است که چنین معنایی مستلزم جهل و تبدل رأی است، از این رو اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلی و تخلف ناپذیر خود همه چیز را می‌داند و در اراده الهی تبدّل و تغییر راه ندارد. در احادیث ائمه طاهرین(ع)، بر نادرستی بدا به این معنا در حق خداوند تصریح و تأکید شده است.

چنان‌که امام صادق(ع) فرموده است: از کسی که عقیده دارد برای خداوند چیزی را که دیروز نمی‌دانسته آشکار شده تبرّی بجویید؛ بنابراین بداء در مورد خداوند در حقیقت ابداء و اظهار است! یعنی آنچه را خداوند از قبل می‌دانسته ولی برای انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار می‌سازد و بداء نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهی است اگر چه در ذات الهی جهل و تغییر راه ندارد. برای روشن شدن بداء در مورد خداوند باید بدانیم که اولا علم گاهی به عنوان صفت ذات در مورد خداوند به کار می‌رود و گاهی به عنوان صفت فعل. اگر ذات خداوند را بدون ملاحظه موجود دیگر لحاظ کنیم، می‌توانیم صفت علم را بر او حمل کنیم؛ بنابراین خدا عالم است چه وجود دیگری باشد یا نباشد.[۱] در مقابل علم فعلی آگاهی خداوند به پدیده‌ها و آفریدگان خویش است. علم فعلی یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع می‌شود. بر این اساس وقتی قرآن کریم می‌فرمایند: «هم اینک خداوند از ضعف و ناتوانی شما آگاه شد»[۲] از علم به عنوان صفت فعل یاد می‌کند و منظور این است که ضعف شما هم‌اکنون ظاهر گشت و خداوند نیز به شما و ضعف شما عالم و آگاه است. تا هنگامی که ناتوانی آنان آشکار نگشته بود، آگاهی خداوند از آن ضعف ناتوانی به صورت یک واقعیت تحقق یافته در ظرف زمانی مشخص معنا و مفهوم نداشت.[۳]

ثانیاً: هر موجودی در جهان هستی با ویژگی‌ها و مشخصات خاص خود که در هیچ موجود دیگر یافت نمی‌شود تحقق یافته است. مثلاً یک بوته گل ویژگی‌های مخصوص به خود را دارد. هرگز با قرار دادن یک قطعه چوب خشک در زمین بوته گل نمی‌روید. نیاز به آب و خاک و شرایط جوی خاص دارد. از این تعیین ویژگی‌های خاص یک پدیده و مشخص نمودن مجرای وجود و تحقق آن تعبیر به تقدیر می‌شود.[۴]

وقتی مقدمات و شرایط پیدایش یک پدیده در خارج تحقق یافت ولی خود آن پدیده نهایتاً محقق نشد و مقدمات خنثی گردید، از آنجا که علم فعلی خداوند، هم به مقدمات و هم به خنثی شدن آنها تعلق می‌گیرد و این امور در حضور حق تعالی صورت می‌پذیرد، بنابراین با دگرگونی مقدمات که همان تقدیرات هستند علم فعلی خداوند به آن تقدیرات نیز تغییر می‌یابد و در جمله ای کوتاه با دگرگونی تقدیرات یک پدیده در علم فعلی خداوند «بداء» حاصل می‌شود.

و این تغییر و تحول در علم فعلی هیچ گونه ارتباطی به تغییر و تحول در ذات پروردگار ندارد چنان‌که توضیح دادیم که علم فعلی خداوند یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع می‌شود.[۵]

بنابر آنچه توضیح دادیم بداء گاهی در مورد انسان به کار می‌رود و آن جایی است که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار شده و گاهی در مورد خداوند به کار می‌رود که معنی تغییر در علم فعلی خداوند است.

بدائی که ممکن است در آیات وعده و وعید ثابت شود بداء در مورد انسان است که چون بعضی از دلایل وعده‌های الهی بر انسان پوشیده است، انسان طبق محاسبات خود گمان می‌کند که طبق مشخصات خاص باید آن وعده اتفاق بیفتد امّا واقع نمی‌شود این به دلیل محدود بودن علم بشر بر اسباب و علت‌ها است و خداوند خلاف وعده عمل نکرده است.

و امّا در داستان حضرت موسی(ع) که سی شب به وی وعده شد و سپس ۱۰ شب دیگر به آن اضافه شد و به این موضوع در آیه ۱۴۲ سوره اعراف اشاره شده آیه صریحاً بیان می‌کند که وعده الهی در مورد موسی(ع) چهل شب بوده و امّا با وجود این امر خداوند در خبر دادن از آن به موسی در دو مرحله اقدام می‌کند. اولا موسی(ع) را امر به روزه گرفتن در ۳۰ روز می‌کند و در مرحله بعد امر به ادامه آن در ۱۰ روز دیگر می‌کند؛ ولی این امر در علم الهی از ابتدا ۴۰ شب بوده و برای همین امر هم قرآن کریم به دو روش این جریان را بیان می‌کند. اول با توجه به نظر موسی(ع) و علم موسی(ع) و می‌فرماید ثلاثین لیله و اتممناها بعشر ۳۰ شب بود و با ۱۰ شب آن را کامل کردیم و اما با توجه و نظر به علم خداوند می‌فرماید (اربعین لیله) ۴۰ شب کما اینکه در سوره بقره آیه ۵۱ نیز به آن اشاره شده ﴿و واعدنا موسی اربعین لیله… و وعده کردیم به موسی(ع) ۴۰ شب و این آیه اشاره به مصلحتی دارد که خداوند در خبر دادن به موسی(ع) لحاظ می‌کند و آن را در دو مرحله به موسی(ع) خبر می‌دهد چنانچه در خبری از امام باقر(ع) آمده که هنگامی که حضرت موسی(ع) برای وفای به عهد خداوند از میان قومش خارج می‌شد به آنها فرمود که ظرف ۳۰ روز بر می‌گردم. اما هنگامی که خداوند بر آن ۳۰ روز ۱۰ روز اضافه فرمود قومش گفتند موسی(ع) خلاف وعده عمل کرد و آنچه نباید می‌کردند کردند و چنانچه در سوره طه آیات ۸۳ تا ۸۹ اشاره شده به بت‌پرستی روی آوردند.

بنابراین مصلحت این امر روشن می‌شود که چنانچه خداوند به موسی(ع) از ابتدا وعده چهل شب می‌داد و او به قومش خبر می‌داد فرصتی برای ابتلا و امتحان از قوم بنی اسرائیل و امتحان ایمانشان به وجود نمی‌آید.

علاوه بر آنچه گفته شد از این جریان می‌توان به حقایق دیگر نیز رسید: از جمله اینکه خداوند سبحان در بعضی از موارد وحی، قضای حتمی و علم خود، به قضایا را برای ملائکه و نفوس قدسیه و پیامبران در اولین وهله ظاهر نمی‌سازد بلکه آنها را طی مراحلی آگاه می‌سازد و این مبتنی بر مصالح بندگان مثل امتحان و ابتلا یا کمک بر هدایتشان است. دیگر اینکه امت موسی(ع) از دین مرتد شدند در حالی که فقط ۱۰ روز از ایشان تأخیر داشت و این نشان می‌دهد که گمراهی امت‌ها و طغیان ایشان در غیبت نبی یا بعد از مرگ نبی در مدت کم چیز عجیبی نیست.

دیگر اینکه از آیات سوره طه مشخص می‌شود که حضرت موسی(ع) به‌طور قطعی و حتم به قومش خبر نداده بود که بعد از ۳۰ روز بر می‌گردد. چرا که بعد از برگشتن فرمود (یا قوم الم یعدکم ربّکم وعدا حسنا افطال علیکم العهد) ای قوم مگر خدای شما به شما وعده احسان نداد (که به شما تورات عطا کند) آیا وعده خدا بر شما طولانی شد؟ و اگر به‌طور حتمی به ایشان وعده ۳۰ روز داده بود قوم در جواب ایشان می‌گفتند بلی.

عهد تو طولانی شد و تو عهد ما را شکستی و ما هم وعده خود را شکستیم و این نشان می‌دهد که انبیاء و ائمه معصومین(ع) زمانی که مردم را از مثل چنین اموری با خبر کردند که غیر حتمی و قطعی است به‌طور قطعی خبر نمی‌دادند چرا که می‌دانستند امکان بداء در چنین اموری وجود دارد.[۶]

و امّا در جواب این سئوال که در قیامت و برزخ نیز بدا رخ می‌دهد یا نه باید بگوئیم که در اصل برزخ و قیامت هرگز بداء صورت نخواهد گرفت زیرا برزخ، فاصلهٔ مرگ است تا قیامت، بنابر این هم‌اکنون برزخ وجود دارد و انسانهایی که از دنیا رفته‌اند در برزخ به سر می‌برند از این رو بداء در اصل آن معنی ندارد و قیامت نیز از وعده‌های حتمی الهی است و عقل و شرع بر ضرورت بوجود آمدن آن تأکید دارند چنانچه در آیات متعدد بر بوجود آمدن آن تأکید شده است و بداء در مواردی که از وعده‌های حتمی‌الهی است هرگز صورت نمی‌گیرد. اما اگر جزئیات و برخی از خصوصیات برزخ و قیامت مراد باشد، باید بگوییم نسبت به انسان که علم و آگاهی محدود دارد و با توجه به تعریف بداء در مورد انسان برای او در هر سه مرحله یعنی دنیا و برزخ و قیامت ممکن است بداء حاصل شود. چون طبق علم خود به تقدیرات که اندک است ممکن است نتیجه ای را محاسبه کند ولی آن نتیجه واقع نشود.

امّا در مورد خداوند با توجه به اینکه در علم فعلی خداوند بداء حاصل می‌شود و علم فعلی با در نظر گرفتن پدیده‌ها نسبت به خداوند به دست می‌آید و با توجه به اینکه ظرف تغییر و دگرگونی تقدیرات این جهان است باید گفت در برزخ و قیامت در علم فعلی خداوند نیز بداء حاصل نمی‌شود.



منابع

  1. غرویان، محسن و غلامی، میرباقری، آموزش عقائد، قم، نشر دارالعلم، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۷۲.
  2. انفال / ۶۶.
  3. آموزش عقائد، ص۱۹۰.
  4. آموزش عقائد، ص۲۴۵.
  5. آموزش عقائد، ص۲۵۴.
  6. سید سعید اختر الرضوی، رسائل، قم، نشر مؤسسه انصاریان، چاپ اول، ص۲۶ تا ۲۸.