حقیقت انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

(ویرایش)
جز (ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =کلام  
  | شاخه اصلی =کلام
  |شاخه فرعی۱ =انسان‌شناسی  
  |شاخه فرعی۱ =انسان‌شناسی
  |شاخه فرعی۲ =ویژگی‌های انسان  
  |شاخه فرعی۲ =ویژگی‌های انسان
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}


{{سوال}}
{{سوال}}
حقيقت انسان چيست؟
حقیقت انسان چیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
==معناي لغوي انسان==


انسان در لغت از واژه «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معناي اُلْفَت و محبت است. واژه إنسيٌّ در جايي بكار مي رود كه اُنس و محبّت در آن زياد باشد. به هر چيزي كه مورد محبت قرار گيرد نيز (انسي) گويند از اين رو حيواني را كه به دنبال راكب  و صاحبش مي دود و مي رود «إنسيّ» گويند.  
== معنای لغوی انسان ==
انسان در لغت از واژه «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معنای اُلْفَت و محبت است. واژه إنسیٌّ در جایی بکار می‌رود که اُنس و محبّت در آن زیاد باشد. به هر چیزی که مورد محبت قرار گیرد نیز (انسی) گویند از این رو حیوانی را که به دنبال راکب و صاحبش می‌دود و می‌رود «إنسیّ» گویند.


واژه انسان به بشر و بني آدم از اين رو اطلاق مي شود كه وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به يكديگر، قوام و ثبات خواهد داشت از این رو گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعي هستند زيرا قوام و دوام وجودشان به يكديگر پيوسته است و ممكن نيست انسان به تنهائي بتواند تمام نيازها و اسباب زندگي خود را فراهم نمايد.  
واژه انسان به بشر و بنی آدم از این رو اطلاق می‌شود که وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به یکدیگر، قوام و ثبات خواهد داشت از این رو گفته‌اند انسانها فطرتاً اجتماعی هستند زیرا قوام و دوام وجودشان به یکدیگر پیوسته است و ممکن نیست انسان به تنهائی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خود را فراهم نماید.


و نيز گفته شده که: اطلاق نام انسان بر او بخاطر اين است كه با هر چيزي كه به او پيوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس مي گيرد، و از نظر لفظي گفته اند اصلش «انسيان» بر وزن إفعلال است!  
و نیز گفته شده که: اطلاق نام انسان بر او بخاطر این است که با هر چیزی که به او پیوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس می‌گیرد، و از نظر لفظی گفته‌اند اصلش «انسیان» بر وزن إفعلال است!


==معناي حقيقي و وجودي انسان==
== معنای حقیقی و وجودی انسان ==
وجود انسان یک وجود مرکب از دو بعد است، یکی مادی و حیوانی که در فلسفه به نام «جسم» و در روان‌شناسی بنام تمایلات یا غرائز و در اخلاق و عرفان اسلامی به «جهت حیوانی» از آن یاد می‌کنند؛ و از این نظر با حیوانها تفاوتی ندارد.


وجود انسان يك وجود مركب از دو بعد است، يكي مادي و حيواني كه در فلسفه  به نام «جسم»  و در روان شناسي بنام تمايلات يا غرائز و در اخلاق و عرفان اسلامي به «جهت حيواني» از آن ياد مي کنند. و از اين نظر با حيوانها تفاوتي ندارد.  
از جهت دیگر دارای بُعد غیرمادی و ملکوتی بنام «روح انسانی» است که جوهری مجرد است و خداوند در قرآن از خلقت این بعد به خلقت دیگر که غیر از جنبه مادی و حیوانی انسان است تعبیر می‌کند {{قرآن|ثم أنشأناه خلقاً آخر}} آنچه به وجود آوردیم چیز دیگر و حقیقت دیگری است، غیر از آنچه در مراحل قبلی بود، علقه گرچه در آن اوصاف نطفه نیست لیکن هم جنس آن است و هر دو از یک جنس و رنگ هستند، گرچه سفید نیست، قرمز است؛ و نیز سایر مراحل در دیگر خلقت انسان همین گونه اند به خلاف اوصافی که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بوده است و نه هم جنس آن، مثلاً در «انشاء» اخیر، به انسان حیات و قدرت و ارائه قابلیت علم عنایت فرموده و به او جوهره ذاتی داد که نسخه آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه و علقه و مضغه و عظام نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و اراده و حیات نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده که کاملاً مسبوق به عدم بود؛ و هیچ سابقه ای نداشت. این ماده مرده و جاهل و عاجز، خلقتی دیگر پیدا کرد و موجودی زنده و عالم و قادر و مرید شد پس چیزی شد که در ذات و صفات مغایر با سابقش می‌باشد و در عین حال همان است.


از جهت ديگر داراي بُعد غيرمادي و ملكوتي بنام «روح انساني» است كه جوهري مجرد است و خداوند در قرآن از خلقت اين بعد به خلقت ديگر كه غير از جنبه مادي و حيواني انسان است تعبير مي كند {{قرآن|ثم أنشأناه خلقاً آخر
این موجود زمینی و آسمانی با توجه به قدرت و نیروی فوق‌العاده که در بُعد روحی و معنوی او نهفته است، و از روح الهی دمیده شده در وی سرچشمه می‌گیرد. می‌تواند از لحاظ شعاع و گسترش آگاهی و شناخت به جایی برسد که از ظواهر اشیاء و پدیده‌ها عبور کند و تا درون ذات و ماهیت آنها، و روابط و وابستگی‌های آنها و ضرورت‌های حاکم بر آنها نفوذ نماید. آگاهی انسان نه در محدوده منطقه و مکان زندانی می‌ماند و نه زنجیره زمان، آن را در قید و بند نگه می‌دارد، از اینرو به ماوراء محیط زیست خویش و حتی کرات دیگر دسترسی پیدا می‌کند.
}} آنچه به وجود آورديم چيز ديگر و حقيقت ديگري است، غير از آنچه در مراحل قبلي بود، علقه گرچه در آن اوصاف نطفه نيست ليكن هم جنس آن است و هر دو از يك جنس و رنگ هستند، گرچه سفيد نيست، قرمز است. و نيز ساير مراحل در ديگر خلقت انسان همين گونه اند به خلاف اوصافي كه خدا در مرحله اخير به آن داده و آن را انسان كرده كه نه عين آن اوصاف در مراحل قبلي بوده است و نه هم جنس آن، مثلاً در «انشاء» اخير، به انسان حيات و قدرت و ارائه قابليت علم عنايت فرموده و به او جوهره ذاتي داد كه نسخه آن در مراحل قبلي يعني در نطفه و علقه و مضغه و عظام نبود. همچنان كه در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و اراده و حيات نبود. پس در مرحله اخير چيزي به وجود آمده كه كاملاً مسبوق به عدم بود. و هيچ سابقه اي نداشت. اين ماده مرده و جاهل و عاجز، خلقتي ديگر پيدا کرد و موجودي زنده و عالم و قادر و مريد شد پس چيزي شد كه در ذات و صفات مغاير با سابقش مي باشد و در عين حال همان است.  


اين موجود زميني و آسماني با توجه به قدرت و نيروي فوق العاده كه در بُعد روحي و معنوي او نهفته  است، و از روح الهي دميده شده در وي سرچشمه مي گيرد. می تواند از لحاظ شعاع و گسترش آگاهي و شناخت به جايي برسد كه از ظواهر اشياء و پديده ها عبور كند و تا درون ذات و ماهيت آنها، و روابط و وابستگي هاي آنها و ضرورت هاي حاكم بر آنها نفوذ نمايد. آگاهي انسان نه در محدوده منطقه و مكان زنداني مي ماند و نه زنجيره زمان، آن را در قيد و بند نگه مي دارد، از اينرو به ماوراء محيط زيست خويش و حتي كرات ديگر دسترسي پيدا مي كند.  
بالاتر اینکه انسان، اندیشه خویش را درباره بی‌نهایتها و جاودانگیها به جولان درمی‌آورد و از شناخت جزئیات پا فراتر می‌نهد و قوانین کلی و حقایق عمومی و فراگیرنده جهان را کشف می‌کند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعت مستقر می‌سازد.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص ۲۲–۱۹.</ref>


بالاتر اينكه انسان، انديشه خويش را درباره بي نهايتها و جاودانگيها به جولان در مي آورد و از شناخت جزئيات پا فراتر مي نهد و قوانين كلي و حقايق عمومي و فراگيرنده جهان را كشف مي كند و به اين وسيله تسلط خويش را بر طبيعت مستقر مي سازد.<ref>طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج۱۵، ص ۲۲ـ۱۹.</ref>
نتیجه:


نتيجه  :
انسان یک مرکب دو بُعدی است که یک بُعد او مادی و بُعد دیگرش غیرمادی است. بعد مادی انسان منشأ طبیعت و تمایلات حیوانی اوست و بُعد الهی یعنی روح مجرد وغیر مادی او منشأ فطرت و تمایلات فوق حیوانی اوست. همین بعد است که حقیقت وجوهره انسان را تشکیل داده و به او مقامی، می‌دهد که فرشتگان به خاطر آن مقام مأمور به سجده بر وی می‌شوند؛ و با نظر به این بُعد است که خداوند به خود تبریک گفته و خود را {{قرآن|أحسن الخالقین}} می‌نامد.
 
انسان يك مركب دو بُعدي است كه يك بُعد او مادي و بُعد ديگرش غيرمادي است. بعد مادي انسان منشاء طبيعت و تمايلات حيواني اوست و بُعد الهي یعنی روح مجرد وغیر مادی او منشاء فطرت و تمايلات فوق حيواني اوست. همين بعد است كه حقیقت وجوهره انسان را تشکیل داده و به او مقامي، مي دهد كه فرشتگان به خاطر آن مقام مأمور به سجده بر وي مي شوند. و با نظر به اين بُعد است كه خداوند به خود تبريك گفته و خود را {{قرآن|أحسن الخالقين
}} مي نامد.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==منابع جهت مطالعه بيشتر:==


* انسان در اسلام، ص ۳۲، جوادي آملي.  
== منابع جهت مطالعه بیشتر ==
 
* انسان در اسلام، ص ۳۲، جوادی آملی.
* انسان از ديدگاه اسلام، احمد واعظي، انتشارات سمت، ۱۳۸۰ . ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج ۵، ص ۳۹.
* انسان از دیدگاه اسلام، احمد واعظی، انتشارات سمت، ۱۳۸۰. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج ۵، ص ۳۹.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =شد  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
<references />
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۹

سؤال

حقیقت انسان چیست؟


معنای لغوی انسان

انسان در لغت از واژه «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معنای اُلْفَت و محبت است. واژه إنسیٌّ در جایی بکار می‌رود که اُنس و محبّت در آن زیاد باشد. به هر چیزی که مورد محبت قرار گیرد نیز (انسی) گویند از این رو حیوانی را که به دنبال راکب و صاحبش می‌دود و می‌رود «إنسیّ» گویند.

واژه انسان به بشر و بنی آدم از این رو اطلاق می‌شود که وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به یکدیگر، قوام و ثبات خواهد داشت از این رو گفته‌اند انسانها فطرتاً اجتماعی هستند زیرا قوام و دوام وجودشان به یکدیگر پیوسته است و ممکن نیست انسان به تنهائی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خود را فراهم نماید.

و نیز گفته شده که: اطلاق نام انسان بر او بخاطر این است که با هر چیزی که به او پیوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس می‌گیرد، و از نظر لفظی گفته‌اند اصلش «انسیان» بر وزن إفعلال است!

معنای حقیقی و وجودی انسان

وجود انسان یک وجود مرکب از دو بعد است، یکی مادی و حیوانی که در فلسفه به نام «جسم» و در روان‌شناسی بنام تمایلات یا غرائز و در اخلاق و عرفان اسلامی به «جهت حیوانی» از آن یاد می‌کنند؛ و از این نظر با حیوانها تفاوتی ندارد.

از جهت دیگر دارای بُعد غیرمادی و ملکوتی بنام «روح انسانی» است که جوهری مجرد است و خداوند در قرآن از خلقت این بعد به خلقت دیگر که غیر از جنبه مادی و حیوانی انسان است تعبیر می‌کند ﴿ثم أنشأناه خلقاً آخر آنچه به وجود آوردیم چیز دیگر و حقیقت دیگری است، غیر از آنچه در مراحل قبلی بود، علقه گرچه در آن اوصاف نطفه نیست لیکن هم جنس آن است و هر دو از یک جنس و رنگ هستند، گرچه سفید نیست، قرمز است؛ و نیز سایر مراحل در دیگر خلقت انسان همین گونه اند به خلاف اوصافی که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بوده است و نه هم جنس آن، مثلاً در «انشاء» اخیر، به انسان حیات و قدرت و ارائه قابلیت علم عنایت فرموده و به او جوهره ذاتی داد که نسخه آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه و علقه و مضغه و عظام نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و اراده و حیات نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده که کاملاً مسبوق به عدم بود؛ و هیچ سابقه ای نداشت. این ماده مرده و جاهل و عاجز، خلقتی دیگر پیدا کرد و موجودی زنده و عالم و قادر و مرید شد پس چیزی شد که در ذات و صفات مغایر با سابقش می‌باشد و در عین حال همان است.

این موجود زمینی و آسمانی با توجه به قدرت و نیروی فوق‌العاده که در بُعد روحی و معنوی او نهفته است، و از روح الهی دمیده شده در وی سرچشمه می‌گیرد. می‌تواند از لحاظ شعاع و گسترش آگاهی و شناخت به جایی برسد که از ظواهر اشیاء و پدیده‌ها عبور کند و تا درون ذات و ماهیت آنها، و روابط و وابستگی‌های آنها و ضرورت‌های حاکم بر آنها نفوذ نماید. آگاهی انسان نه در محدوده منطقه و مکان زندانی می‌ماند و نه زنجیره زمان، آن را در قید و بند نگه می‌دارد، از اینرو به ماوراء محیط زیست خویش و حتی کرات دیگر دسترسی پیدا می‌کند.

بالاتر اینکه انسان، اندیشه خویش را درباره بی‌نهایتها و جاودانگیها به جولان درمی‌آورد و از شناخت جزئیات پا فراتر می‌نهد و قوانین کلی و حقایق عمومی و فراگیرنده جهان را کشف می‌کند و به این وسیله تسلط خویش را بر طبیعت مستقر می‌سازد.[۱]

نتیجه:

انسان یک مرکب دو بُعدی است که یک بُعد او مادی و بُعد دیگرش غیرمادی است. بعد مادی انسان منشأ طبیعت و تمایلات حیوانی اوست و بُعد الهی یعنی روح مجرد وغیر مادی او منشأ فطرت و تمایلات فوق حیوانی اوست. همین بعد است که حقیقت وجوهره انسان را تشکیل داده و به او مقامی، می‌دهد که فرشتگان به خاطر آن مقام مأمور به سجده بر وی می‌شوند؛ و با نظر به این بُعد است که خداوند به خود تبریک گفته و خود را ﴿أحسن الخالقین می‌نامد.



منابع جهت مطالعه بیشتر

  • انسان در اسلام، ص ۳۲، جوادی آملی.
  • انسان از دیدگاه اسلام، احمد واعظی، انتشارات سمت، ۱۳۸۰. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج ۵، ص ۳۹.


منابع

  1. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص ۲۲–۱۹.