عوامل عدم درک متقابل والدین و فرزندان: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۹
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
چرا فرزندان، پدر و مادرشان را درک نمیکنند و در مقابل نیز، والدین فرزندانشان را درک نمیکنند؟
شاید بسیاری از والدین، آنچنانکه باید، فرزندان و روحیات دوران رشد و تحول آنها را نشناخته باشند و به امر پرورش و تربیت آنها توجه کافی نکنند. و فرزندان نیز، به دلیل نشناختن روحیه و شخصیت والدین خویش، توقعات نابجا و غفلت نسبت به امور مهم زندگی، نداشتن تجارب، نچشیدن سرد و گرم روزگار، آنان را دشمن خود تصور میکنند.
از این رو ضروری است که خانوادهها، در پرتو قرآن و روایات و مسایل دقیق تربیتی، جایگاه خود را بشناسند تا نسبت به وظایف خود، آشنایی کامل داشته باشند.
الف. مهمترین دلایلی که باعث میشود که والدین، فرزندان خود را درک نکنند عبارتند از:
۱. عدم شناخت والدین از میزان سطح درک فرزندان:[۱]
در ارتباط با فرزندان، اغلب توجهی به مراحل رشد ذهنی، سطح درک و میزان فهم آنان نمیشود؛ یعنی والدین میانگارند که، کودک، درست مانند ما میفهمد. و آنچه را احساس و درک میکنیم، او هم همانطور احساس و درک میکند. در حالی که اینطور نیست. توجه دقیق به مراحل رشد، سطح تواناییهای عقلی، میزان اطلاعات، از وظایف اولیه شناخت کار اولیاء و مربیان در ارتباط با کودکان و نوجوانان است. ما عموماً توجه به سطح تواناییهای عقلی و ظرفیت ذهنی کودکان و نوجوانان نداریم؛ بنابراین در درجه اول، باید بفهمیم که کودکان و نوجوانان، به نحوی، متفاوت از بزرگسالان میاندیشند.
۲. عدم شناخت موقعیت فعلی و آمادگی روانی فرزند:[۲]
هنگامی که میخواهیم با فرزند خود، ارتباط برقرار کنیم، باید بدانیم او در چه حالی است. و در چه موقعیتی از جهت روحی و روانی قرار دارد. آیا در موقعیت هیجانی است؟ در حال خشم و غضب است؟ در غم و اندوه به سر میبرد؟ یا در حالت سرور و شادی و سرشار از خوشحالی است؟ شناخت موقعیت فعلی فرزند، کمک بزرگی در نحوه برقراری ارتباط با وی میکند. اگر توجهی به این حالتها نداشته باشیم یا به آنها دقت نکنیم، در برخورد اولیه و ارتباط با فرزندان، دچار مشکل و دشواری خواهیم شد.
۳. عدم تعدیل انتظارها با تواناییهای فرزندان:[۳]
والدین در اکثر موارد، فرزندان خود را، با هوش تر از بچههای دیگر تصور میکنند و بدون در نظر گرفتن تواناییها و استعدادهای فرزندان، از آنها انتظار دارند که در تمام امور و در تمام دروس مدرسه، پیشرفت عالی داشته باشند. و زمانی که فرزندان، مطابق انتظارهای آنها عمل نمیکنند (در حقیقت نمیتوانند عمل کنند) مورد بی مهری و سرزنش قرار میگیرند. و پیامد آن اضطراب، احساس بیارزشی و احساس حقارت است. والدین، متأسفانه به دلایل گوناگون، انتظارهای خود را به فرزندانشان تحمیل میکنند؛ بنابراین والدین باید انتظارهای خود را با توان فرزندان تعدیل کنند. و در حد وسع و توان آنها، ازآنها انتظار رفتار خاصی را داشته باشند.
عوامل دیگر
عوامل دیگری نیز وجود داردکه عبارتنداز:
- عدم توجه به نیازهای اساسی فرزندان (نیاز به نشاط، تفریح، دوست و…)
- عدم آگاهی والدین، نسبت به نقش و وظایف خود
- بیان جملات در قالب امر و نهی
- عدم توجه به عنصر زمان و مکان
- نداشتن شیوه انتقاد سالم،
- توصیههای مکرر در یک جلسه
- عدم توجه والدین به شناخت روحیات دوران رشد
- مقایسه جوانان با گذشته پرمشقت خود
- منّت گذاری برفرزندان
- بحران بلوغ
- عدم شناخت اصول تعلیم و تربیت
- عدم آشنایی با روشهای ارتباط با فرزندان.
ب. برخی از عللی که باعث میشود فرزندان، پدر و مادر را درک نکنند عبارتند از:
۱. عدم شناخت وظایف الهی و انسانی خود نسبت به والدین
یکی از مهمترین وظایفی که در آیات قرآن و روایات، نسبت به پدر و مادر ذکر شده است، رعایت حقوق پدر و مادر و احسان و نیکی در گفتار و رفتار به آنها است، که متأسفانه، امروزه به فراموشی سپرده شده است. خداوند در سوره مبارکه اسراء آیه ۲۴–۲۳، میفرماید: «پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستید و به پدر ومادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آنها یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار. و بر آنها فریاد نزن و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو. بالهای تواضع خویش را در برابرشان از محبت و لطف فرودآور و بگو پروردگارا، همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.»
از آنجا که اصل وجود هر انسانی، از پدر و مادر است. و هر شخصی در واقع ادامه همان پدر و مادر و از شاخههای آنهاست، میتوان گفت در میان پیوندهای خویشاوندی و اعضاء خانواده، هیچکس به اندازه آنها با انسان مهربانتر نیست؛ بنابراین ارزش و احترام آنها از همه خویشاوندان بالاتر است؛ زیرا آنها حق حیات بر گردن فرزندان دارند. آنها هستند که در دوران ضعف و بیچارگی که کودک دارد، او را حفظ میکنند. نقش حیاتی و بسیار ارزشمند پدر و مادر در رشد فرزند، بر کسی پوشیده نیست. و فرزندان که در اثر زحمتهای طاقت فرسای والدین خود، بزرگ میشوند و به جایی میرسند، لازم است که زحمتها و مشقتهایی که پدر و مادر برای بزرگ شدن او تحمل نموده اندرا فراموش نکنند. و ارزش و مقام پدر و مادر را بشناسند و بدانند که وجود آنها، پس از خداوند، از وجود پدر و مادر است.
۲. گرایش جوانان به گروه همسالان و دوستان
جوانان در دوره بلوغ با رفقای هم سن خود، ارتباط بیشتری دارند. و همین امر در روابط آنها با والدین، تغییراتی بوجود میآورد. آنها میل دارند، کمتر به والدین خود، در زمینه عاطفی متکی باشند و به تدریج روابط خود را با دیگران توسعه میدهند. از سوی دیگر چون والدین، نگران آینده فرزندان خود هستند؛ زیرا میدانند که افراد، بسیاری از عقاید، آرمانها و الگوهای خویش را از گروه میگیرند.
فرزندان چون در این مسایل تجربه ای ندارند، دخالتهای پدر و مادر و راهنمایی آنها را بد تلقی میکنند. در حالیکه هیچ پدر و مادری، بدی فرزندش را نمیخواهد. از آنجا که انسان فطرتاً موجودی تأثیرپذیر است، میتوان گفت که گروههای سالم و دوستان شایسته، چه اثرات مثبت و گروههای فاسد، چه گمراهی و آلودگی و چه عواقب وخیمی به بار میآورند؛ بنابراین اگر کسی با فرد شایستهای که دارای صفات عالی انسانی است، همنشین باشد، کمکم آن خصال در او نیز پیدا میشود و عکس آن نیز صادق است. و این آرزوی پدران و مادران است که فرزندانشان با افراد شایستهای همنشین شوند.[۴] پس پدرها باید تنها به منع کردن اکتفا نکنند یعنی اگر فردی را لایق دوستی فرزندشان نمیدانند در عوض کمک کنند او دوستی صالح انتخاب کند.
۳. عدم توجه به گفتار والدین
ما یادگرفته ایم که حتی خواهشهایمان را در قالب جملات امر و نهی بیان کنیم. والدین سعی کنند رابطه ای صمیمانه داشته باشند و کمتر از کلمات با ساختارهای امر و نهی استفاده کنند. و فرزندان هم متوجه باشند که این منطق، منطق زور نیست؛ بلکه زیر این کلمات، خواهش نهفته است.
عوامل دیگر
عوامل و علل دیگری نیز وجود داردکه عبارتنداز:
- قدیمی دانستن والدین
- عدم تنوع در زندگی والدین و بی نشاطی آن (خسته کننده برای جوان)
- استقلال طلبی جوان
- الگوپذیری شدید جوان
- عدم توجه به هزینهها و تقسیم مخارج زندگی.
نتیجه آنکه: اگر والدین نسبت به نقش و وظایف خود، آگاهی کامل داشته باشند. و شناخت خود را از سطح درک و فهم فرزندان، بیشتر کنند و انتظارات خود را با تواناییهای فرزندان خویش تعدیل کنند و در برخورد با فرزندان خود، به موقعیت فعلی و روانی آنها توجه داشته باشند، و… و فرزندان نیز در مقابل، به وظایف انسانی خود نسبت به والدین، جامه عمل بپوشانند، و تجربیات و نصایح مشفقانه والدین را با جان و دل بپذیرند، در این صورت، بین فرزندان و والدین، روابط دوستانه و حسنه ای ایجاد میشود که در سایه این روابط حسنه، زندگی شیرین میشود. که همه اعضای خانواده از لحظه لحظه زندگی، لذت میبرند.
معرفی منابع برای مطالعهٔ بیشتر:
۱. گوردون، تامس، فرهنگ تفاهم در ارتباط والدین فرزندان، ترجمهٔ پریچهر فرجادی، آیین تفاهم، ۱۳۸۴. ۲. ۳. فرهادیان، رضا، آنچه والدین و مربیان باید بدانند، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۹۱. ۴. ۵. شرفی، محمّدرضا، با فرزندان خود چگونه رفتار کنیم، تهران: نشر جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳. ۶. ۷. محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۹۰. ۸. ۹. مکارم شیرازی، ناصر، آداب معاشرت در اسلام، قم: مدرسه امام علیابن ابیطالب(ع)، ۱۳۹۳. ۱۰. ۱۱. ریچاردسون، جری، معجزه ارتباط و ان.ال. پی، ترجمهٔ مهدی قراچهداغی، تهران: آسیم، ۱۳۸۳. ۱۲.