لزوم تبعیت از ولیفقیه با وجود معصوم نبودن: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷ |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = | | شاخه اصلی = سیاست | ||
| شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ = حکومت اسلامی | ||
| شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ = | ||
| شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = |
نسخهٔ ۱۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۳۰
این مقاله هماکنون به دست Rezapour در حال ویرایش است. |
با توجه به اینکه ولی فقیه معصوم نیست و حتی احکام معصوم را نیز ندارد تبعیت صرف از او موجب تعطیلی عقل نمیشود و باعث تقلیدی شدن کار نمیشود؟
از نظر اسلام برای اجرای احکام و قوانین اسلامی، بهترین و شایستهترین فرد کسی است که بتواند در سه عرصه تفسیر، تطبیق و اجرای قانون اسلام از موقعیت ایدهآل برخوردار باشد که از آن به عصمت تعبیر میکنیم؛ یعنی کسی که بهترین مفسر قانون باشد و در تفسیر قانون دچار خطا و لغزش نشود؛ در تطبیق نیز از اشتباه مصون باشد و در اجرا نیز انگیزه ای برای تخلف از قانون برای او مطرح نباشد که چنین ویژگیهایی همان عصمت است و شخصی که واجد آنها باشد معصوم است. واضح است که با وجود چنین کسی و دسترسی به وی، عقلاً نمیتوان از پذیرش حاکمیت او سرباز زد و سر به فرمان دیگری نهاد؛ بنابراین تا معصوم وجود دارد (رهبری ایدهآل) و در دسترس است، نوبت به غیر معصوم نمیرسد؛ امّا در زمان غیبت و عدم دسترسی به امام معصوم چه باید کرد؟
دو راه وجود دارد: ۱. پذیرش حاکمیت حکام جور و حاکمان فاسد و ظالم؛ یعنی اینکه گفته شود حال که امام معصوم در دسترس نیست فرقی بین بقیه نیست. همه مثل هم هستند و تفاوتی بین یک فقیه و اسلامشناس متقی و زاهد و عادل با یک شخص بیگانه از دین و معنویت و جدای از اهل بیت وجود ندارد. بطلان این مطلب به حدی واضح است که به نظر میرسد کسی در طرد آن به خود تردید راه نمیدهد. در واقع این مطلب شبیه این است که کسی بگوید برای علاج فلان مریض یا باید پزشک فوق متخصص وجود داشته باشد و الّا اطباء دیگر برای من مثل اشخاص عادی است و برای معالجه میتوانیم به غیر طبیب نیز رجوع کنم.
۲. راه دیگر این است که با دست نیافتن به معصوم، دنبال کسی باشیم که پس از معصوم در دینشناسی، تقوا و صلاحیت اجرای احکام و قوانین اسلام، بهترین باشد و از او لایق تر پیدا نشود. به نظر میرسد این راه، بهترین راه باشد و خطر انحراف حاکمیت را هر چند به دلیل عدم عصمت بهطور صد در صد از بین نمیبرد؛ امّا به حداقل ممکن میرساند. به همین جهت معتقدیم نظریه ولایت فقیه، متعالیترین نظریه ای است که میتواند مسلمانان را به سعادت اجتماعی خود نایل سازد، تا آن زمان که با آمدن آن معصوم غایب، کمبودهای جامعه اسلامی به صورت ایدهآل رفع گردد.
بنابراین، حکومت ایدهآل و مطلوب در اسلام، حکومتی است که امامان معصوم - علیهم السلام - متکفّل اجرا و تأمین سعادت مادی و معنوی جامعه شوند. در عصر غیبت، که تحصیل مصلحت لازم، در حد مطلوب و ایدهآل میسر نیست و مردم از مصالح و محاسن حکومت معصوم محرومند، باید نزدیکترین مرتبه به حد مطلوب را تأمین کرد، یعنی جامعه باید حکومت کسی را که به امام معصوم نزدیک تر است، پذیرا شود. این اقربیت در سه امر تجلّی مییابد، یکی علم به احکام کلی اسلام (فقاهت)، دوم شایستگی روحی و اخلاقی به گونه ای که تحت تأثیر هواهای نفسانی، تهدید و تطمیع قرار نگیرد (تقوا) و سوم: کارایی در مقام مدیریت جامعه که در بر دارنده درک سیاسی و اجتماعی، آگاهی از مسائل بینالمللی، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهکاران، حدس صائب و غیره است. پس کسی که بیش از دیگران واجد این شرایط است، باید زعامت و پیشوایی جامعه را بر عهده بگیرد و چنین کسی تنها فقیه جامعالشرایط است.}}[۱]
پس ولی فقیه جامعالشرایط اگر چه دارای مقام عصمت نیست امّا در شرایطی که دست ما از دامان امام معصوم کوتاه است، بهترین گزینه ای است که برای اداره جامعه اسلامی میتوان برگزید که با توجه به ویژگیهای برجسته فقاهت و عدالت و تقوا از یک سو و نظارت مجلس خبرگان از سوی دیگر و استفاده از نظر مشاوران و کارشناسان، درصد احتمال خطا و اشتباه در ایشان تا حدود بسیار زیادی کاهش پیدا میکند که در نزد عقلا به این احتمال کم، اعتنایی نمیکنند امّا با این حال، نباید چنین تلقی کرد که اطاعت از فرامین رهبری یعنی تعطیلی عقل. چرا که اساساّ در اسلام از سویی عقل خود یکی از منابعی است که رهبری به عنوان اسلامشناس و مجتهد دینی در راستای استخراج احکام شرعی سیاسی و اجتماعی از آن بهره میگیرد و از سویی دیگر مردم نیز به تدبر و تعقل در انتخابهای خود دعوت شده و حتی قرآن هم علاوه بر اینکه انسانهایی که تعقل نمیکنند را بدترین جنبنده معرفی میکند[۲] به پذیرش اسلام بر اساس تعقل و نه احساسات صرف دعوت میکند که تعابیری همچون {{قرآن|افلا تعقلون،[۳] ﴿لعلکم تعقلون﴾[۴] و… بر همین نکته تأکید دارد. بر این اساس، اطاعت از دستورات ولایت فقیه نیز بر اساس اطاعت صرف و بدون تعقل صورت نمیگیرد بلکه بر این اساس صورت میگیرد که پایههای آن بر مبنای عقلانیت قرار دارد.
از طرفی یکی از راههای بسته شدن باب عقل این است که تصمیمات رهبری صرفاً بر اساس نظرات شخصی وی اتخاذ شده و دیگران تنها کارگزار اجرای فرامین باشند، در حالی که رهبری در جمهوری اسلامی از ابزارهای مشورتی مختلفی همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام، مشاوران رهبری در امور مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و… استفاده کرده و تصمیمات رهبری حاصل جمعبندی نظرات مشاوران و متخصصان مربوطه میباشد و در نتیجه تصمیمات رهبری تنها بر اساس نظر شخصی وی نمیباشد تا چنین اشکالی پیش آید.
البته ممکن است در عرصه سیاسی، نظری از نظرات ولایت فقیه با نظرات شخصی برخی افراد منطبق نباشد، امّا با این حال، لزوم جلوگیری از اختلال نظام، ایجاب میکند که وی علیرغم عدم اعتقاد نظری به آن مسئله، به لحاظ عملی التزام داشته باشد. همچون صحنه جنگ که در آن سرباز ممکن است نسبت به دیدگاه فرمانده اعتقاد نظری نداشته باشد امّا الزامات صحنه جنگ اقتضا میکند که وی نسبت به دستور فرمانده التزام عملی داشته باشد وگر نه باعث اختلال خواهد شد.
نتیجه اینکه اسلام اهتمام ویژه ای به عقلانیت دارد و حتی پذیرش اعتقادات را نه مبتنی بر تقلید بلکه مبتنی بر استدلال شخصی میداند و در نتیجه از نظر اسلام پذیرش نظر ولایت فقیه به دلیل استفاده وی از عنصر عقل به عنوان یکی از منابع شرعی صورت میگیرد و با این حال حتی اگر فردی نظر ولی فقیه را دارای خطا و اشتباه بداند لازم است به آن التزام عملی داشته باشد و در عین حال با رعایت سایر شرایط میتواند حتی از این نظر انتقاد نموده[۵] یا از راههای دیگر خطا بودن نظر و استدلالهای خود بر این اشتباه را به گوش ولی فقیه برساند.
منابع
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، «اختیارات ولی فقیه در خارج از مرزها»، مجله حکومت اسلامی، سال اول، ش اول، ۱۳۷۵، ص۸۹
- ↑ «ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون» انفال / ۲۲.
- ↑ بقره / ۴۴؛ انبیاء ۶۷ و….
- ↑ بقره / ۷۳ و ۲۴۲ و….
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخ هاقم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ۱۳۸۰، ج۱، ص۶۹.