استدراج: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{سوال}} لطفا در مورد امهال و استدراج توضيحاتي بفرماييد؟ {{پایان سو...» ایجاد کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۳

سؤال

لطفا در مورد امهال و استدراج توضيحاتي بفرماييد؟

مي دانيم خدا براساس سنت خود که برخواسته از حکمتش مي باشد، بندگانش را به نعمت هايي از قبيل امنيت و ثروت و... و نيز به ناملايماتي از قبيل فقر، سيل، زلزله و... و در يک کلام به عسر و يسر امتحان مي کند. واژه استدراج که کلمات برگرفته شده از آن در برخي از آيات قرآن به کار رفته است، در لغت به معناي اين است که کسي در صدد بر آيد پله پله و به تدريج از مکاني و يا از مرحله اي به مرحله اي بالا رود يا پائين آيد و يا نسبت به آن نزديک شود.}}[۱] و دراصطلاح قرآن و روايات به اين معناست که درجه کسي را به تدريج و قدم به قدم پايين بياورند، تا جايي که شقاوت و بدبختيش به نهايت برسد و يک مرتبه در ورطه هلاکت بيفتد:

از آيات قرآن استفاده مي شود که خداوند افراد گنهکار را در صورتي که زياد آلوده گناه نشده باشند به وسيله زنگ هاي بيدار باش و گاهي به وسيله مجازات هاي متناسب با اعمالي که از آنها سرزده است، بيدار مي سازد و به راه حق باز مي گرداند. اين ها کساني هستند که هنوز شايستگي هدايت را دارند و مشمول لطف خداوند مي باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتي هاي آنها، نعمتي براي آنها محسوب مي شود.

ولي آنها که در گناه و عصيان، غرق شده و طغيان و نافرماني را به مرحله نهايي رسانده اند و در اثر اعراض از حق و علاقه مند شدن به شهوات مادي و شيفتگي در برابر زيبايي هاي دنيوي، دچار قساوت قلب گرديده اند به گونه اي که هيچ بيدار باشي در مورد آنان مؤثر واقع نمي شود؛ خداوند آنها را به حال خود وا مي گذارد و با اعطا‌ي نعمت هاي پي در پي، زمينه آسايش بيشتر بنده اش را فراهم نموده و به او مهلت بيشتري مي دهد، تا سر‌انجام با نعمت خدا بيشتر در گناه بغلتد و بار گناه خود را سنگين نمايد و با دست خود تمام پل هاي پشت سر خود را ويران کند به گونه اي که هيچ‌گونه راه بازگشتي براي خود باقي نگذارند تا در نتيجه بطور ناگهاني بساط‌شان برچيده شود.[۲]

به بيان ديگر گناهکاراني که غير قابل اصلاح هستند طبق سنت آفرينش و اصل آزادي اراده و اختيار به حال خود واگذار مي شوند تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند و اين امر همان مجازات استدراجي مي‌باشد که با تلقي درست از آن، پاسخ اين سوال نيز روشن مي شود که: چرا انسان هاي آلوده به گناه، غرق در انواع نعمت ها مي‌باشند؟ از برخي آيات قرآن، استفاده مي شود که خداوند گاهي به اين گونه افراد، نعمت هاي فراواني مي دهد و هنگامي که غرق لذت پيروزي و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان مي گيرد، تا حداکثر شکنجه را در زندگي همين دنيا ببينند زيرا جدا شدن از چنين زندگي مرفهي، بسيار ناراحت کننده است چنان که در قرآن مي خوانيم: {{قرآن|فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ کلِّ شَيْ‌ءٍ حَتَّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَه فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ[۳]؛ «هنگامي که پندهايي را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهاي هر خيري (نعمت هاي مادي) را بر روي آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها باز گرفتيم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند».

بر اين اساس مهلتي که به برخي از گناه کاران داده مي شود به ضرر‌شان است چنان‌که خدا در اين آيه مي فرمايد: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَ نْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ[۴]؛ «آنهايي که کافر شدند گمان نکنند، مهلتي که به ايشان مي دهيم براي آنها خوب است بلکه مهلت مي دهيم تا بر گناه و طغيان خود بيفزايند و براي آنان عذاب خوار کننده است».

و نيز مي فرمايد: ﴿و الَّذِينَ کذَّبُوا بِآ ياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ[۵]؛ «آنها که آيات ما را تکذيب و انکار کردند تدريجا، و مرحله به مرحله، از راهي که نمي دانند، در دام مجازات گرفتارشان مي کنيم و زندگي آنها را درهم مي پيچيم». استدراج که در اين آيه به عنوان عذاب به آن پرداخته شده است به اين نحو است که خدا به کسي که گناه را از حد گذرانده است، نعمت، پشت سر نعمت مي دهد، هر نعمتي که مي دهد گناهکار به همان مقدار سر گرم و از سعادت خود غافل مي شود، و در شکر آن کوتاهي نموده، کم کم خداي صاحب نعمت را فراموش مي کند، و از ياد مي برد و درجه به درجه پايين مي آيد، و به ورطه‌ي هلاکت نزديک مي‌شود.[۶]

نتيجه‌اي که از اين مطالب مي‌توان گرفت عبارتند از:

۱. اعطاي نعمت‌هاي پي‌در‌پي از جانب خدا در مورد برخي از انسان‌ها سبب غفلت و غوطه شدن بيشتر آنان به گناه و در نتيجه سبب نزديک شدن‌شان به هلاکت مي شود زيرا اين عده به جاي آن که بيشتر خدا را شکرگذار باشند بر گناهان خود مي‌افزايند.

۲. عمل استدراج، آشکارا و به گونه‌اي که خود گنهکار متوجه شود نيست، بلکه در همان سرگرمي به بهره‌گيري از مظاهر زندگي مادي مخفي است و او فکر مي کند زندگي همين است که او دارد، در نتيجه گناهکار با زياده روي در معصيت، پيوسته به سوي هلاکت نزديک مي‌شود و هنگامي که غرق انواع ناز و نعمت‌ها شد، خداوند همه را از او مي‌گيرد و طومار زندگاني او را درهم مي‌پيچد و اين گونه مجازات بسيار سخت‌تر است.[۷]

۳. مَثَل کساني که گرفتار مجازات «استدراج» مي‌شوند مانند کسي است که از درختي، سرمستانه بالا مي رود، هر قدر بالاتر مي رود خوش حال تر مي شود تا آن هنگام که به بالاي درخت مي‌رسد، ناگهان طوفاني مي‌وزد و از آن بالا چنان سقوط مي‌کند که تمام استخوان‌هاي او درهم مي‌شکند... .

۴. از آياتي که مسأله‌ي استدراج را مطرح نموده است يک هشدار عمومي و همگاني، به همه‌ي گناه کاراني که غرق در انواع نعمت‌ها هستند، فهميده مي‌شود و به همه‌شان هشدار مي‌دهد که تاخير کيفر الهي را دليل بر پاکي و درستي خود و يا ضعف و ناتواني پروردگار نگيرند و ناز و نعمت هايي را که در آن غرقند، نشانه تقرب‌شان به خدا ندانند، چه بسا اين پيروزي‌ها و نعمت‌هايي که به آنها مي‌رسد مقدمه‌ي مجازات استدراجي پروردگار باشد که خدا ملت‌‌هايي را غرق نعمت‌ها مي‌کند و به آنان مهلت مي‌دهد و بالا و بالاتر مي‌برد، اما سرانجام چنان بر زمين مي‌کوبد که اثري از آنان باقي نماند و تمام هستي و تاريخ‌شان را درهم مي‌پيچد در حالي که در مهد امن و سلامت آرميده و به علم و وسايل دفاعي که در اختيارشان بود مغرور گشته و از اين که پيشامدي کار آنها را به هلاکت و زوال بکشاند غافل و خاطر جمع بودند.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ـ انوار درخشان، سيد محمد حسين حسيني همداني، تهران، کتابفروشي لطفي، ۱۴۰۴ق، ج۷، ص۱۶۳.

۲ـ احسن الحديث، سيد علي اکبر قرشي، تهران، بنياد بعثت، ۱۳۷۷ش، ج۴، ص۵۷.


منابع

  1. راغب، حسين بن محمد، مفردات غريب القرآن، بيروت، دارالعلم، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۱۱؛ طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين، ۱۳۷۴ش، ج۸، ص۴۵۳.
  2. مکارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۵۸ و ص۲۳۷.
  3. انعام / ۴۴.
  4. آل عمران / ۱۷۸.
  5. اعراف / ۱۸۲.
  6. تفسير الميزان، همان، ج۱۹، ص۶۴۴.
  7. تفسير نمونه، همان، ج۷، ص۳۴.