انواع اختیار
اختیار به چه معنا بوده و دارای چه انواعی است؟
انسان تنها موجودی است که از اراده و اختیار کامل برخوردار است و حتی دیگر موجوداتی که اهل تکلیف و دارای اراده و اختیار هستند نیز در این حد از کمال اختیار و اراده و در نهایت انتخاب برخوردار نمیباشند. اختیار نیرویی است که مربوط به بُعد انسانی است و واژه آن معنای عامی دارد که در مقابل جبر محض قرار میگیرد. اندیشمندان مختلف، از جمله فلاسفه اسلامی، تعاریف متفاوتی از اختیار ارائه دادهاند. نظریههای مختلفی مانند تفویض، کسب و امر بین الأمرین در این زمینه مطرح شدهاند. نظریه تفویض به این معناست که انسان خود پدیدآورنده افعال خویش است و خداوند در این افعال دخالتی ندارد، در حالی که نظریه کسب بر این باور است که خداوند خالق افعال انسان است و انسان به نوعی کاسب آن افعال به شمار میآید. نظریه امر بین الأمرین نیز به تبیین رابطه میان اراده انسان و اراده الهی میپردازد و تأکید میکند که انسان در عین اختیار، تحت مشیت الهی قرار دارد.
در ادامه، به دلایل مختلفی که برای اثبات اختیار انسان وجود دارد، اشاره خواهد شد. این دلایل شامل بداهت اختیار، استناد به آیات قرآن و احادیث اهل بیت(ع) و استدلالهای عقلی و وجدانی است. به طور کلی، متن بر این نکته تأکید دارد که انسان مسئول اعمال خود است و خداوند به او قدرت اختیار داده است. در نهایت، اختیار انسان در مقایسه با اختیار الهی در مرتبهای پایینتر قرار دارد، اما این اختیار به انسان اجازه میدهد تا با تفکر و تدبیر، راههای خیر و شر را انتخاب کند.
مفهومشناسی
اقسام اختیار
- اختیار در مقابل اکراه: این معنا بیشتر در امور حقوقی استفاده میشود، به این معنا است که عمل انسان با رضایت همراه باشد نه با تهدید و اجبار دیگران.
- اختیار در مقابل اضطرار: گاهی اختیار به این معناست که انسان در شرایط خوب و مناسبی است و یک فعل را بدون هیچ خطر جانی یا مالی انجام میدهد یا ترک میکند. در مقابل فعلی که با اضطرار انجام میگیرد. مثل خوردن گوشت مردار که حرام است ولی در صورت اضطرار و گرسنگی شدید که منجر به مرگ میشود حلال میشود.
- اختیار به معنای قصد و گزینش: انسان، راههای مختلف و متعددی داشته باشد و با انتخاب، اراده و قصد یکی از این چند راه را برگزیند و فعلی را انجام دهد یا ترک کند.
- اختیار در مقابل جبر: گاهی اختیار در معنای وسیعی استفاده میشود. کاری از شخص، تنها با میل و رغبت خودش صادر شود، بدون اینکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار بگیرد.
این معنای اختیار در مقابل جبر از معانی دیگر اختیار و حتی از فاعل بالقصد عامتر است؛ زیرا در این قسم، شرطی در بین نیست که فاعل کارهای گوناگون را تصور کند و پس از یک مقایسه ذهنی شوقی برای اختیار یک عمل به وجود آید و به دنبال آن تصمیم بگیرد و عزم و اراده بر انجام کاری کند. تنها شرط این است که کار از روی رضایت و رغبت فاعل انجام شود. اختیار در این معنا در مورد خدا و فرشتگان و سایر مجردات نیز صادق است؛ با اینکه درباره آنها و قدر متیقّن در مورد خدا، تصور و تصدیق و… مطرح نیست، ولی عالیترین مراتب اختیار، همچنان از آن آنهاست. اگر در فاعلهای ارادی گاهی عوامل مُضادّی نیز در نفس وجود دارد یا از خارج زیر فشار واقع میشود، در فاعل بالرّضا و بالتجلّی، چنین چیزی مورد ندارد. در برابر قدرت الاهی، قدرتی وجود ندارد تا او را زیر فشار گذارد. در مورد مجردات تام نیز چنین است.[۱]
مجردات تام این ویژگی را دارند که تحت تأثیر عامل خارجی واقع نمیشوند؛ مثلاً اگر ملائکه را مجرد دانستیم، تسبیح و تقدیس آنها اختیاری است. خود آنها تسبیح و تقدیس را میخواهند و دوست دارند. اما در مورد آنها اختیار به معنای قصد مسبوق به تصور و سنجش، صادق نیست؛ زیرا ذهنی ندارند و مقایسهای نمیکنند و شوقی در آنان برانگیخته نمیشود و اساساً هیچ گونه تغییری در ذاتشان رخ نمیدهد، ولی مختار نیز هستند. پس میبینیم که معنای اختیار با مفهوم اراده، از نظر مصداق ممکن است فرق کند. البته اگر اراده به همان معنای قصد و عزم باشد، هر فاعلی که از روی قصد کار میکند، مختار است؛ ولی چنین نیست که هر فاعل مختاری به این معنا قاصد باشد.[۲]
تفاسیر و معانی اختیار
در تفسیر اختیار چهار دیدگاه مطرح است:
- دیدگاه تفویض معتزلی؛
- دیدگاه امر بین الأمرین که نظریه شیعیان است؛
- دیدگاه اگزیستانسیالیسم.[۳] [۴]
- دیدگاه کسب نیز از سوی اشاعره در مقابل نظریه جبرگرایی و در دفاع از اختیار ارائه شد؛[۵] ولی به دلیل ناتوانی در تبیین پدیده اختیار از سوی عالمان شیعه در گروه نظریههای جبر دستهبندی شد.[۶][۷]
نظریه تفویض
نظریه تفویض از نظریاتی است که از سوی برخی از متکلمان معتزلیمسلک[۸] برای تبیین اختار انسان مطرح شده است.[۹] بر اساس نظریه تفویض، فعل اختیاری انسان فقط توسط او پدید میآید و مخلوق خداوند نیست. انتساب فعل انسان به خداوند انتساب حقیقی نیست، بلکه بدین جهت است که خداوند انسان را آفریده و به او قدرت انجام فعل را عطا کرده است، ولی در انجام یا ترک فعل او دخالتی ندارد، یعنی فعل انسان از نظر تکوینی به خود او واگذار شده است.[۱۰]
قاضی عبدالجبار استدلال کرده است که فعل انسان تابع قصد و اراده او است، آنچه که اراده کند، انجام میدهد، و آنچه که اراده نکند انجام نمیدهد، بنابراین انسان، خود پدید آورنده فعل خویش است نه خداوند.[۱۱] و از سوی دیگر در افعال بشر ظلم و ستم وجود دارد، و خداوند از ظلم و ستم منزه است.[۱۲] او همچنین به آیات متعدد قرآنی و از جمله آیه ۲۹ کهف استناد کرده است که کفر و ایمان را به خود انسان واگذار کرده است.[۱۳]
به جز جبرگرابان و اشاعره، شیعیان و نیز بسیاری از عالمان معتزله مخالف نظریه تفویض هستند.[۱۴] شیخ صدوق محدث امامی قرن چهارم قمری در کتاب التوحید یک باب را به احادیث نفی جبر و تفویض اختصاص داده و ۱۲ حدیث در آن نقل کرده است.[۱۵]
به گفته مطهری متکلم و الاهیدان شیعه این عقیده هم با توحید افعالی ناسازگار است هم با توحید ذاتی.[۱۶] سبحانی دیگر متکلم شیعه نیز معتقد است اندیشه تفویض اندیشهای دوگانهگرا و ثنوی است و هیچ مسلمانی نمیتواند به آن باور داشته باشد.[۱۷] چنانکه ملاصدرا فیلسوف نامدار شیعه نیز تفویض را با اصل توحید در خالقیت و تدبیر منافی دانسته است.[۱۸]
نظریه کسب
نظریه کسب که اکثریت متکلمان اشعری به آن اعتقاد دارند یکی از تبیینهایی است که برای توضیح اختیار انسان و رابطه افعال انسان با خداوند ارائه شده است.[۱۹] به گفته سعدالدین تفتازانی برای سازگار کردن اختیار انسان و فاعلیت خداوند چارهای جز این نیست که بگوییم خداوند خالق فعل انسان، و انسان کاسب آن است».[۲۰] نظریه کسب نه تنها از طرف مخالفان اشاعره (متکلمان عدلیه) مورد نقد قرار گرفته و اِبطال گردیده است، بلکه برخی از محققان اشاعره نیز آن را کافی در حل مشکل جبر ندانستهاند، چنانکه احمد امین مصری آن را تعبیر جدیدی از نظریه جبر دانسته،[۲۱] و شیخ شلتوت نیز معتقد است تفسیر کسب به تقارن عادی میان فعل و قدرت انسان بدون آن که قدرت او در تحقق فعل تأثیری داشته باشد، از عهده توجیه مسئله تکلیف و اصل عدل الهی و مسؤولیت انسان بر نمیآید.[۲۲]
نظریه امر بین الامرین
تبیین اختیار بر اساس نظریه امر بین الامرین رویکردی است که شیعیان امامیه بر اساس آن سیر کردهاند. این نظریه توسط ائمه اهل بیت (ع) مطرح گردیده و مورد قبول متکلمان امامیه و نیز حکمای اسلامی قرار گرفته است.[۲۳]
بر اساس این نظریه هم انسان مالک فعل خویش و قادر بر آن است، و هم فعل او مملوک خدا و مقدور الهی است و این دو، در طول یکدیگرند نه در عرض یکدیگر. به عبارت دیگر کار انسان در عین این که مستند به انسان است، مستند به اراده خدا نیز است؛ اما اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهی نیست تا شریک در اراده الهی شود، بلکه در طول اراده الهی است؛ یعنی اراده و اختیار و قدرت انسان، یکی از اجزای علت تامه افعال اختیاری او است. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار؛ یعنی قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال او مختار علی الاطلاق نیز نیست؛ و این همان معنای امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.[۲۴]
متکلمان ماتریدی نیز کسب را به گونهای تفسیر کردهاند که به امر بین الأمرین بازمیگردد، بلکه برخی از آنان به این مطلب تصریح نیز کردهاند.[۲۵]
امام خمینی با استناد به آیه ﴿مَا تَشَاءُونَ اِلَّا اَنْ یَشَاءَ اللَّهُ﴾(تکویر:۲۹) به تبیین صحیح افعال و اینکه افعال اختیاری انسان نه جبر است و نه تفویض، بر این باور است که حق در مسئله امرٌ بین الامرین است؛ یعنی جمع میان مشیت انسان و مشیت خداوند متعال.[۲۶][۲۷] ایشان با توجه به آیه مذکور معتقد است انسان استقلالی در اصل وجود و افعال خود ندارد؛ یعنی وجود انسان عین الربط به خدای سبحان است، فعل او نیز قائم به وجود حقتعالی است از این رو با ربط بودن وجود انسان، فعل او نیز رابط خواهد بود. وجود رابط نیز فاقد نفسیت است، از این رو اصل وجود و افعال و اختیاری که به انسان منتسب است همگی متعلق به خدای سبحان هستند.[۲۸]
این بیانها و تبیینها، اگرچه در تعبیر متفاوت میباشند ولی به یک حقیقت اشاره دارند و آن اینکه همه افعال که تحقق پیدا میکنند به حقتعالی منتسب میباشند و این منافی با انتساب آنها به مخلوقات نمیباشد.[۲۹] به باور امام خمینی افعال انسانی بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود انسان انتساب دارند، یعنی از آن جهت که انسان و افعال او تحت سیطره قدرت و علم و مشیت حقتعالی است به حق تعالی انتساب دارد و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال و اختیار انسان لازم نمیآید.[۳۰]
اختیار از دیدگاه اندیشمندان
- قدردان قراملکی در پژوهش خود دوازده تعریف از نویسندگان مسلمان و غیرمسلمان را گرد آورده است.[۳۱]
- اما جعفر سبحانی متکلم شیعه مفهوم اختیار را بینیاز از تعریف دانسته و با مقایسه حرکت دست مرتعش و حرکت دست سالم از آن گذر میکند[۳۲]
- فلاسفه اسلامی در تعریف اختیار چنین گفتهاند: «کون الفاعل بحیث ان یشاء یفعل و ان لم یشأ لم یفعل»: یعنی اختیار عبارت از آن است که اگر فاعل اراده کند که فعلی را انجام دهد بتواند آن را انجام دهد و اگر اراده نکند آن را انجام ندهد.[۳۳]
- علامهطباطبائی هم در تعریف اختیار میگوید: «الملاک فی اختیاریه الفعل تساوی نسبه الانسان الی الفعل و الترک».[۳۴] از نظر وی فعل اختیاری فعلی است که ترجیح یکی از دو طرف آن در اختیار فاعل باشد، یعنی فاعل هم قادر بر انجام فعل باشد و هم قادر بر ترک آن و برای ترجیح فعل، فاعل تأثیری از غیر نپذیرد و اگر عاملی غیر از خود فاعل موجب انجام فعل یا خود داری از آن شود فعل جبری خواهد بود.[۳۵]
دلائل اختیار انسان
- بداهت اختیار انسان
نخستین دلیل اختیار انسان را بداهت این نظریه دانستهاند که با توجه به فطرت انسانی میتوان آن را دریافت.[۳۶] چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی در کشف المراد،[۳۷] طباطبائی و مطهری در اصول فلسفه و روش رئالیسم،[۳۸] و سبحانی در «جبر و اختیار» به این نکته تصریح کردهاند.[۳۹]
- استناد به قرآن
اختیارگرایان برای اثبات ادعای خود مبنی بر استناد فعل انسان به خود او به آیاتی از قرآن کریم تمسک کردهاند.
محمدتقی جعفری فیلسوف و الاهیدان شیعه، آیههای قرآنی را در این موضوع در چند گروه دستهبندی کرده است: پارهای از آیات، عذابها و مصیبتهای دنیوی را نتیجه رفتار انسانها میدانند، پارهای دیگر افعال انسان را به خودش نسبت میدهند مثل آیه ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾(مدثر:38)، حدود ۸۰ آیه که ظلم را به خود انسانها نسبت میدهند، مثل ﴿أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وَأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ ۚ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ ۖ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾(توبه:70) و آیاتی که صریحاً میگویند انسانها در انتخاب آزاد هستند، همانند آیه ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا﴾(انسان:3) که میگوید ما انسان را هدایت کردیم و او یا شاکر خواهد بود یا کفران خواهد ورزید.[۴۰]
بنابر پژوهش محمد تقی جعفری، در قرآن کریم ۴۳ بار کلمه اراده به خدا نسبت داده شده و ۹۴ بار به انسان، و هیچ آیهای نیست که اراده خدا را ناظر به افعال اختیاری انسان به کار برده باشد.[۴۱] او همچنین به آیاتی اشاره میکند که نیتجه اراده انسان را موردِ اراده خداوند معرفی میکند مثل آیه ﴿مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا﴾(اسراء:18) و آیه ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَیٰ لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾(اسراء:19)
- استناد به احادیث
قائلان به اختیار به احادیثی از اهلبیت(ع) نیز استناد کردهاند که در آن روایات بر منافات داشتن جبر با عدل و حکمت خداوند، و با تکلیف و وعده و وعید و پاداش و کیفر الهی تصریح و تأکید شده است.
امام علی(ع) در رد اندیشه آنان که قضا و قدر الهی را مستلزم مجبور بودن انسان میدانند، فرموده است: «اگر چنین بود، هر آئینه ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل بود و وعده و وعید بی اساس، و بدکار را نکوهش و نیکوکار را ستایشی نبود.»[۴۲]
محمد بن عَجْلان از امام صادق(ع) پرسید: «آیا خداوند بندگان را بر انجام کارها مجبور نموده است؟ امام(ع) پاسخ داد: خداوند عادلتر از آن است که بندهای را بر کاری مجبور سازد آن گاه او را عقوبت کند.» [۴۳]چنانکه همین پاسخ از امام رضا(ع) به حسن بن علی وَشّاء نیز نقل شده است.[۴۴]
- استدلالهای عقلی و وجدانی
متکلمان عدلیه نیز، نظریه جبر را مخالف عدل الهی دانسته و با استناد به عدل و حکمت خداوند، بر مختار بودن انسان استدلال نمودهاند،[۴۵]
چنانکه واصل بن عطا گفته است: خداوند عادل و حکیم است و روا نیست که از بندگان، خلاف آنچه که امر میکند خواسته، و آنان را بر کاری مجبور سازد و آن گاه مجازاتشان کند.[۴۶]
ابن میثم بحرانی، متکلم شیعه پس از اشاره به این که مختار بودن انسان امری است بدیهی و بینیاز از استدلال، برای توجهدادن به این امر دو نکته را یادآور شده است که هر عاقلی ستایش بر نیکوکاری و نکوهش بر دشمنی را تأیید میکند و اگر انسانها فاعل کار خود نباشند این ستایش و نکوهش معنا ندارد و نیز تصریح کرده است که ما با درک وجدانی مییابیم که افعالمان تابع انگیزههای ما هستند و اختیار، معنایی جز این ندارد.[۴۷]
محمد تقی جعفری در کتاب جبر و اختیار خود چند پدیده را در زندگی انسان به عنوان دلیل بر اختیار معرفی میکند که عبارتند از ندامت و پشیمانی، احساس مسئولیت، ننگ و عار، اختلاف انگیزههای انجام تکلیف، و بالاخره اخلاق.[۴۸] در منابع دیگر نیز اموری همچون تفکر و تصمیم، تردید در تصمیم، مسئولیتپذیری و وعده، مباهات و افتخارکردن، و تشویق و مجازات به عنوان نشانههای اختیار ذکر شدهاند.[۴۹]
با نگاه دینی نیز فرستادن پیامبران و تکلیف برای انسانها فقط با فرض مختاربودن انسانها ممکن است و بدون اختیار، دعوت انسانها به خودسازی و انجام وظایف لغو خواهد بود.[۵۰][۵۱] گروهی از فیزیکدانان نیز با تکیه بر اصل عدم قطعیت در فیزیک کوانتومی در مقابل موجبیت نیوتنی بر امکان اختیارمندی انسان تأکید کردهاند.[۵۲][۵۳]
عالیترین مراتب اختیار، مخصوص به خدای متعال است زیرا نه تنها تحت تأثیر هیچ عامل خارجی قرار نمیگیرد بلکه از تضاد گرایشهای درونی هم منزه است. اما موجوداتی مانند انسان دارای مرتبه نازلتری از اختیار هستند و کم بیش اراده آنان تحت تأثیر عوامل بیرونی و درونی شکل میگیرد.[۵۴]
انسان مسؤول کارهای خود است، ولی این خداوند متعال است که او را مسئول کرده است. بلکه خداوند به او قدرت اختیار را داده و به او اجازه داده است که اعمال خود را از طریق تدبّر و اختیار خود انجام دهد.[۵۵]
و اینکه گفته میشود: خداوند اختیار را در انسان قرا داده تا وی اراده خیر یا شرّ کند، درست نیست و این دقیقاً نظر اشاعره و جبریّون میباشد. خداوند در قرآن کریم میفرماید:﴿ا أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً؛ آنچه نیکی و نعمت و خوشی بتو برسد از جانب خداست و آنچه بدی و نقمت و زحمت بتو برسد از جانب خود توست﴾(نساء:79)
پس این گفته درست نیست که: هرنوع اراده انسان در طول اراده خدا قرار دارد حتّی اراده انجام گناه.[۵۶]
چون خداوند درجای دیگر میفرماید: ﴿إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً؛ ما راه را به او نشان دادیم و طریق را برای او روشن ساختیم (تا اینکه شناختن حق از باطل برای او مقدور و متمکن باشد و راه خیر و شرّ را بوسیله دین و ادلّه عقل و شرع که برای عموم مکلّفین تعمیم دارد نمایاندیم) و او مختار است که یا بحسن اختیار خود شکر خدای متعال را (که اعتراف بنعم اوست) بجای آورد (و بدین سبب بحق برسد) یا نعم خدا را کفران کند (و احسان او را منکر شود و در اینصورت از راه صواب دور و گمراه باشد و بحسب اختیارش مجازات گردد.﴾(انسان:3)
لذا این خود انسان است که میتواند با استفاده از رهنمودهای انبیاء و با مراجعه به عقل خود، طالب نفع و مصلحت باشد وی ا میتواند نفع و مصلحت را رها کرده و با عدم استفاده از رهنمودهای انبیاء و عدم پیروی از دستور العملهای عقل، راه شرّ را انتخاب کرده و منفعت، مصلحت و سعادت خود را تباه سازد.[۵۷]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ طباطبایی، محمدحسین. «صححها و علّق علیها غلامرضا الفیاضی». نهایه الحکمة. ج. ۳. ص. ۶۶۶.
- ↑ جعفری، محمدتقی. جبر و اختیار. ص. ۱۰۲.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. ص. ۹۷.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۴۵.
- ↑ ولفسن، هری اوسترین (۱۳۶۸). فلسفه علم کلام. صص. ۷۲۷و۷۲۸.
- ↑ جعفری، محمد تقی (۱۳۷۹). جبر و اختیار. ص. ۲۲۹.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. صص. ۲۴۰و۲۴۱.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۳۶۶.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۳۵۷.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۴۱۲). بحوث فی الملل و النحل. ج. ۳. صص. ۳۰۱و۳۰۲.
- ↑ قاضی، عبدالجبار بن احمد (۱۴۲۲). شرح الاصول الخمسة. ص. ۲۲۶.
- ↑ قاضی، عبدالجبار بن احمد (۱۴۲۲). شرح الاصول الخمسة. ص. ۲۳۱.
- ↑ قاضی، عبدالجبار بن احمد (۱۴۲۲). شرح الاصول الخمسة. صص. ۲۳۹و۲۴۳.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۴۱۲). بحوث فی الملل و النحل. ج. ۳. ص. ۳۰۶.
- ↑ صدوق، محمد بن علی (۱۴۱۶). التوحید. ص. ۳۵۹و۳۶۴.
- ↑ مطهری، مرتضی (۱۳۸۹). جهانبینی توحیدی. ص. ۴۰.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۴۱۲). بحوث فی الملل و النحل. ج. ۳. ص. ۳۰۵.
- ↑ ملاصدرا، محمد بن ابراهیم (۱۹۸۱). اسفار. ج. ۶. ص. ۳۷۰.
- ↑ ولفسن، هری اوسترین (۱۳۶۸). فلسفه علم کلام. صص. ۷۲۷و۷۲۸.
- ↑ خیالی، احمد بن موسی. شرح العقاید النسفیه. صص. ۱۱۵و۱۱۷.
- ↑ امین، احمد. ضحی الاسلام. ج. ۳. ص. ۵۷.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۴۱۲). بحوث فی الملل و النحل. ج. ۲. ص. ۱۹۸.
- ↑ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (۱۴۰۳). بحارالانوار. ج. ۵. ص. ۱۲.
- ↑ مطهری، مرتضی. پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم. ج. ۳. صص. ۱۶۳و۱۷۴.
- ↑ جلالی، لطف الله (۱۳۹۰). تاریخ و عقاید ماتریدیه. ص. ۲۶۹.
- ↑ خمینی، روحالله (۱۳۸۸). شرح چهل حدیث. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ص. ۵۹۹.
- ↑ خمینی، روحالله (۱۳۷۹). الطلب و الاراده. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ص. ۳۷.
- ↑ خمینی، روحالله (۱۳۷۹). الطلب و الاراده. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. صص. ۳۶و۳۷.
- ↑ خمینی، روحالله (۱۳۷۹). الطلب و الاراده. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ص. ۶۵.
- ↑ خمینی، روحالله (۱۳۷۹). الطلب و الاراده. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ص. ۳۷.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. صص. ۷۱و۹۶.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۳۶.
- ↑ ملاصدرا، محمد بن ابراهیم (۱۹۸۱). اسفار. ج. ۶. ص. ۳۰۸.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین. اصول فلسفه و روش رئالیسم. ص. ۱۲۲.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین. اصول فلسفه و روش رئالیسم. صص. ۹۰و۹۱.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. ص. ۱۷۲.
- ↑ حلی، حسن بن یوسف (۱۴۱۳). کشف المراد. ص. ۳۰۸.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین (۱۳۹۰). اصول فلسفه و روش رئالیسم. ج. ۳. ص. ۱۷۹.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۳۷.
- ↑ جعفری، محمد تقی (۱۳۷۹). جبر و اختیار. صص. ۲۳۱و۲۳۲.
- ↑ جعفری، محمد تقی (۱۳۷۹). جبر و اختیار. ص. ۲۳۴.
- ↑ ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی (۱۳۵۷). التوحید. ص. ۳۸۰.
- ↑ ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی (۱۳۵۷). التوحید. ص. ۳۶۱.
- ↑ ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی (۱۳۵۷). التوحید. ص. ۳۶۲.
- ↑ ولفسن، هری اوسترین (۱۳۶۸). فلسفه علم کلام. ص. ۶۶۳.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (۱۳۶۴). ملل و نحل. ج. ۱. ص. ۶۱.
- ↑ بحرانی، ابن میثم (۱۴۰۶). قواعد المرام. ص. ۱۰۸.
- ↑ جعفری، محمد تقی (۱۳۷۹). جبر و اختیار. صص. ۱۷۱و۱۸۵.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. ص. ۷۸و۸۳.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. ص. ۱۸۷.
- ↑ سبحانی، جعفر (۱۳۸۱). جبر و اختیار. ص. ۳۷.
- ↑ قراملکی، قدردان (۱۳۸۴). نگاه سوم به جبر و اختیار. ص. ۱۸۶.
- ↑ باربور، ایان (۱۳۹۵). دین و علم. ص. ۴۲۳.
- ↑ عبدالستار تقی زاده (۱۲ دی ۱۳۹۵). «اراده و اختیار در انسان». ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه. دریافتشده در ۹ آبان ۱۴۰۳.
- ↑ عبدالستار تقی زاده (۱۲ دی ۱۳۹۵). «اراده و اختیار در انسان». ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه. دریافتشده در ۹ آبان ۱۴۰۳.
- ↑ عبدالستار تقی زاده (۱۲ دی ۱۳۹۵). «اراده و اختیار در انسان». ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه. دریافتشده در ۹ آبان ۱۴۰۳.
- ↑ عبدالستار تقی زاده (۱۲ دی ۱۳۹۵). «اراده و اختیار در انسان». ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه. دریافتشده در ۹ آبان ۱۴۰۳.