نسبت تشیع و تصوف

نسخهٔ تاریخ ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۷ توسط Rafiei (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
سؤال

نسبت تشیع با تصوف چیست؟

تشیع و تصوف هیچ نسبتی با هم ندارند. تصوف فرقه ای است که خاستگاه آن اهل سنت است و در برابر مذهب شیعه امامیه از سوی اقطاب این فرقه ایجاد شده است. تا سده هفتم هجری هیچ شیعه ای به عنوان صوفی شناخته شده نیست تا اینکه در زمان صفویان تصوف در میان برخی شیعیان نفوذ کرده و فرقه‌هایی صوفی شیعی مذهب به وجود می‌آیند. امامان شیعه و همچنین علمای شیعه با تاسی از اهل‌بیت(ع) تصوف را برنتابیده و شدیداً در مقابل این فرقه انحرافی موضع گرفته‌اند.

خاستگاه تصوف

بستر تصوف و سلسله‌های آن در آغاز مذهب اهل سنت بوده و در دوران حکومت صفویان به تبع اینکه سنّیان ایرانی شیعه شدند. تصوف وارد جامعه شیعی ایران گردید و به تدریج توأم با نوسانات سیاسی و فکری موجبات ایجاد سلسله‌های صوفی‌گری را در جامعه تشیع به وجود آورد.

با توجه به اینکه ماهیت و حقیقت رهبری در مسلک اهل سنت از جریان اولین انتخاب رهبر و خلیفه مسلمانان و معیارهای خلافت که در کتاب‌های آنان بیان‌شده[۱] عاری از جواب‌گویی نیازمندی‌های معنوی بشر و امّت اسلامی است، پیروان این مذهب برای جبران این کاستی در برابر اهل بیت و اولیای الهی، گرفتار معنویت و اولیای تقلّبی شده وعده‌ای زیادی را به‌سوی پذیرش ولایت غیر معصوم و برنامه‌های معنوی انحرافی سوق دادند.

یک دانشمند غربی در این موضوع چنین می‌گوید:

«فرقه‌های صوفیه در اوج شکوفایی خود در دوره پیشامدرن، در جهان اهل سنت، کانونی را برای بعد عاطفی و احساسی حوایج دین مؤمنان، مشابه ایمان و دل‌بستگی شیعیان به امامان (تشیع)، فراهم کردند و به‌عنوان یک نیروی منسجم اجتماعی در جامعه به‌ویژه (و نه البته منحصراً) در میان طبقات پایین‌تر اجتماع، عمل کردند.»[۲]

به همین علت است که طبقه اول مشایخ صوفیه، جملگی، سنی مذهب بوده‌اند و این مطلب در کتاب‌های صوفیه مثل تذکرة الاولیاء عطار، نفحات الانس جامی، طبقات الصوفیه سلمی، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری و امثال این تذکره‌ها ذکر و بیان‌شده است.

آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی در این رابطه می‌فرماید: در ابتدا جمعی از عامّه (سنی‌ها) مثل حسن بصری، شبلی، معروف کرخی، طاووس، زهری و جنید و امثال آنان تصوف را از رهبانیت نصاری گرفتند و سپس به‌سوی شیعیان سرایت نمود تا اینکه شأن آنان ترقی کرد و پرچم‌هایشان بلند گردیده و با تأویلات کتاب و سنت اساس دین را زیرورو نموده و با احکام فطری و عقلی مخالفت کردند.[۳]

عامل نفوذ تصوف در جامعه شیعی

شیعیان تا قرن ششم یا هفتم هجری، ارتباطی با تصوف نداشته‌اند و نفوذ مبانی تصوف در آموزه‌های شیعی از قرن هفتم و هشتم آغازشده است. در این دو قرن است که همه گرایش‌های مذهبی و کلامی موجود در ایران بلکه سایر نقاط دنیای اسلام به دام تصوف می‌افتند.[۴]

مهم‌ترین شخصیت علمی که این تحول را در راستای نفوذ آموزه‌های تصوف در معارف شیعه باعث شد، سید حیدر آملی، عالم شیعه قرن هشتم هجری بود که به احتمالی در سال ۷۲۰ق به دنیا آمده و پس از سال ۷۸۷ق درگذشته است. وی در آخرین سال‌های امارت فخرالدوله باوندی ـ که به دست کیا افراسیاب چلاوی کشته شد ـ در روزگار جوانی، منصب و موقعیتی در آمل داشت.[۵]

سید حیدر آملی، عامل اصلی ورود فرهنگ ابن عربی یا به عبارت دیگر، عرفان نظری به عالم تشیع است. وی در کتاب‌ها و رساله‌هایش کوشیده است تا مبانی برگرفته از محی‌الدین را با روایات اهل‌بیت(ع) تطبیق دهد و درعین‌حال با دفاع از ولایت اهل‌بیت(ع) هویت شیعی خود را حفظ کند. او سرانجام معتقد شده است که صوفیان واقعی، شیعیان هستند و در کتاب «جامع الاسرار» خود نوشته است که می‌کوشد شیعه را صوفی و صوفی را شیعه گرداند. درمجموع، روش سید حیدر آملی، نزدیک کردن شریعت و طریقت بوده و خواسته است فقه و تصوف را باهم جمع کند.[۶]

بعد از سید حیدر آملی، هم‌زمان با ضعیف شدن حکومت مغول، سید محمد نوربخش (۷۹۵–۸۶۹ق) با اندیشه ظهور مهدی در ترویج و گسترش تصوف در میان شیعیان، نقش اساسی و مؤثرتری داشته است.[۷] در زمان اوست که تصوف شیعی در قالب فرقه و سلسله بروز می‌کند. بانفوذ و گسترش تصوف در میان شیعیان، بین شیعیان ایران، دودستگی ایجاد می‌شود و سال‌ها بین صوفیان شیعه‌مذهب و متشرعان شیعی، مشاجرات عقیده‌ای و مذهبی جریان می‌یابد و دو طرف، علیه همدیگر موضع‌گیری می‌کنند.[۸]

موضع‌گیری امامان شیعه در برابر تصوف

تصوف در زمان امام صادق(ع) به وجود آمده است؛ ازاین‌رو احادیثی متعددی از امام صادق(ع) و از امامان پس از آن حضرت در رد تصوف نقل شده است که در اینجا فقط به ذکر سه حدیث بسنده می‌شود:

  • از امام رضا(ع) نقل شده است که شخصی از اصحاب ما از امام صادق(ع) پرسید: «در زمان ما قومی‌پدید آمده‌اند که به آنان صوفیه می‌گویند نظر شما دربارهٔ آنان چیست؟» حضرت فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوی آنان میل کند از آنان خواهد بود و با آنها محشور خواهد شد و زود است اقوامی‌بیایند که حبّ ما را ادعا می‌کنند؛ ولی به سوی آنان میل دارند و خودشان را شبیه آنها می‌کنند و القاب آنان را بر خودشان می‌گذارند و سخنان آنها را به تأویل می‌برند. آگاه باشید هر کسی به سوی آنها میل پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کسی آنها را انکار و ردّ کند مثل کسی است که در حضور پیامبر با کفار جهاد نموده باشد.»[۹]
  • روایت مفصلی در کتاب شریف کافی و متون دیگر حدیثی تحت عنوان «باب دخول الصوفیه علی ابی‌عبدالله(ع) و احتجاجهم علیه فیما ینهون»، نقل شده است که سفیان ثوری و گروهی از صوفیه بر امام صادق(ع) وارد می‌شوند و حضرت را به سبب لباسی که پوشیده بودند، نکوهش می‌کنند. این حدیث، طولانی است و به ذکر فراز آخر آن که صوفیه را مذمت می‌کند بسنده می‌شود:

امام صادق(ع) در این گفتگو بعد از ارائه پاسخ قاطع به صوفیان و نصیحت آنها، خطاب به آنان فرمود: «پس بد راه و روشی را انتخاب کرده‌اید و مردم را به سوی آن می‌کشانید و این نیز ناشی از جهالت شما به قرآن و سنت پیامبر است؛ سنتی که قرآن، آن را تأیید می‌کند و همچنین شما بر اثر جهالت و عدم توجه به شگفتی‌های قرآن و نکته‌های لطیف آن و تفسیر قرآن از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهی، به رد آنها می‌پردازید… .»[۱۰]

  • امام هادی(ع) در مسجد النبی(ص) نشسته بود که گروهی از صوفیه وارد شدند امام(ع) به اطرافیان خود فرمود: «به آنها توجه نکنید… آن‌گاه اضافه کرده و فرمودند: همه صوفیان از مخالفین ما هستند و راه و مسلک آنها مغایر با راه و مسلک ما می‌باشد و اینها نصارا و مجوس این امت هستند».[۱۱]

دیدگاه برخی از علمای شیعه درباره تصوف

  • هنگامی که خطر تصوف، شیعه را تهدید کرد، جنگ میان تصوف وتشیع درگرفت و شیخ الاسلام علّامه محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷–۱۱۱۰ یا ۱۱۱۱ق) به میدان آمد تا ایران را به شیوه خالص شیعی سازمان دهد. وی بر همین اساس، صوفی بودن پدرش را منکر شد و اعلام کرد که وی از این نسبت مبرّا بوده است و به مشایخ تصوف، تاخت و پشمینه‌پوشی را مردود دانست و سرانجام، صوفیان را تکفیر کرد.[۱۲]

علّامه مجلسی در رساله‌ای به نام اعتقادات، در مقام بیان راه نجات و طریق حق، مطالب لازم را بیان فرموده است. او می‌گوید:

«ای برادران ایمانی! به چپ و راست منحرف نشوید… اکثر مردم در زمان ما آثار اهل‌بیت(ع) و پیامبرشان را پشت سر انداخته و در افکار و اندیشه خود فرورفته‌اند و بر آن اصرار می‌ورزند… گروهی از اهل زمان ما بدعت‌ها را برای خود، دین خدا اخذ کرده، خدا را با این بدعت‌ها می‌پرستند و آن را تصوف نام نهاده‌اند. اینان رهبانیت را عبادت می‌شمارند؛ در حالی که رسول اکرم(ص) از آن نهی فرموده است… آنان به جای عبادت اسلامی یک سلسله عبادت‌های بی‌اساس را اختراع کرده‌اند که یکی از آنها ذکر خفی است که عمل خاصی به شکل خاصی است که هیچ دستوری از صاحب شرع به آن نرسیده است و چنین عملی به‌طور یقین، بدعت و حرام است و رسول اکرم(ص) فرمود: کل بدعه ضلاله و کل ضلاله سبیلها الی النار[۱۳] … یکی دیگر از عبادت‌های اختراعی آنها ذکر جلی است که اشعاری را به سبک غنا می‌خوانند و همانند الاغ فریاد برمی‌آورند و خدا را با سوت زدن و کف زدن عبادت می‌کنند و از نماز واجب به نوک زدن چون نوک زدن کلاغ بسنده می‌کنند و اگر از علما نمی‌ترسیدند آن را هم از ریشه ترک می‌کردند… ای برادران ایمانی! از اینها بپرهیزید تا دین و ایمانتان سالم بماند. از وسوسه‌های این شیاطین بر حذر باشید، گول نیرنگ‌ها و ظواهر فریبنده آنها را نخورید که این کارهای تصنّعی را برای فریب دادن نادان‌ها انجام می‌دهند».[۱۴]

  • علامه طباطبایی در جاهای متعددی از تفسیر المیزان مطالبی در رد صوفیه بیان داشته که در اینجا به عنوان نمونه چند مورد آن را ذکر می‌کنیم:

۱. علامه طباطبایی می‌فرمایند: «متصوفه از برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت احداث کردند و پیوسته راه‌های جدیدی را بر آن افزودند و شرع را کنار گذاشتند تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف قرار دادند و طریقت را در طرف دیگر و کارشان به جایی رسید که در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در نتیجه منتهی به گدایی و استعمال افیون و بنگ شدند که این حالت آخرین حالت تصوف است که عبارت از مقام فناء باشد».[۱۵] ۲. «متصوفه به علت اشتغالشان به سیر در باطن خلقت و اعتنایشان به آیات انفسیه، به تأویل اکتفا کرده و به عالم ظاهر پشت پا زده و تنزیل را رد کرده‌اند. این کار آنان باعث می‌شود که مردم بر تأویل و تلفیق جمله‌های شعری و بر استدلال هر چیزی بر هر چیز دیگر جرأت پیدا کنند و حتی کار را به جایی رسانده‌اند که آیات خدا را با حساب جمل تفسیر کنند و کلمات را به حروف نورانی و ظلمانی و امثال آنها برگردانند؛ در حالی که این مطلب، واضح است که قرآن، فقط برای هدایت متصوفه نازل نشده و مخاطبان قرآن، اصحاب علم اعداد و آفاق و حروف نیستند و معارف قرآنی مبنی بر حساب جمل نیست که منجمان آن را بعد از برگرداندن علم نجوم از زبان یونانی به زبان عربی، جعل کردند».[۱۶] ۳. ایشان در جای دیگرمی‌فرماید: «تصوف، مقارن با انتشار بحث فلسفی در زمان عباسیان ظهور نمود[۱۷] و برای آن، ریشه‌ای در عهد خلفا در لباس زهد وجود داشته و سپس به شکل متصوفه در اوایل عهد بنی‌عباس توسط ظهور مردان از صوفیه مثل بایزید، جنید، شبلی و معروف و غیر آنان پدیدار شدند. این قوم، ادعای کرامت کردند و مطالبی را که با ظواهر دین و حکم عقل متناقض بودند به زبان آوردند و ادعا می‌کردند که بر این معانی صحیح، فهم اهل ظاهر نمی‌رسد، بر فقها و عامه مسلمین، گران تمام شد و آنان را انکار نمودند و از آنها تبرئه جسته و مورد تکفیرشان قرار دادند و با حبس، شلاق، کشتن، دار آویختن و تبعید نمودن از آنان دوری جستند. صوفیه در قرن ششم و هفتم به اوج خودشان رسیده و پس از آن به سوی انحطاط گراییده و مردم از آنان اعراض نمودند».[۱۸]

  • امام خمینی (ره) در کتاب سرالصلاه مطلبی را در راستای پاکی برخی از علما از اتهام به تصوف بیان کرده و فرموده است: «مقصود ما از این تطویل، آن است كه برادران ایمانى خود را قدرى به معارف نزدیك كنیم، و این بدبینى را كه در آنها نسبت به علماى بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمى به تصوف نمودند، از قلوب آنها بزداییم.[۱۹] یعنی امام خواسته برخی از علمای شیعه را که متهم به صوفی گری بوده تبرئه نموده و ثابت کند که آنان صوفی نبوده اند.

مطالعه بیشتر

  • جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.
  • تاریخ تصوف و عرفان، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • شناخت عرفان و عارفان ایرانی، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • تشیع و تصوف، کامل المصطفی الشیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیرکبیر.
  • تصوف، مقدمه‌ای بر عرفان اسلامی، آنه ماری شیمل، انتشارات حکمت.


منابع

  1. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۲۹۱، بیروت، دارصعب، بی‌تا.
  2. جان، آر، هینلز، فرهنگ ادیان جهان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، بی‌جا، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۴۶۷.
  3. مرعشی نجفی، شهاب الدین، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، بی‌تا، ج۱، ص۱۸۳.
  4. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انتشارات انصاریان، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۷۶۰.
  5. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.
  6. ر. ک. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.
  7. شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ص۳۶۷، ترجمهٔ علی‌رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش.
  8. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی‌گری و بهایی‌گری، تهران، آشیانهٔ کتاب، دوم، ۱۳۸۴ش، ص۲۱.
  9. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسهٔ آل‌البیت(ع) لاحیاء التراث، چ۳، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص۳۲۳، ح۱۴۲۰۵.
  10. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ۴، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۶۵.
  11. هاشمی‌خوئی، حبیب‌الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۶، تهران، مکتبه الاسلامیه، چ ۴.
  12. شیبی،کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ترجمه علی‌رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش، ص۳۹۹.
  13. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعهٔ مدرسین، چ۲، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۱۳۷.
  14. مجلسی، محمدباقر، رساله اعتقادات، ترجمهٔ علی‌اکبر مهدی‌پور، قم، رسالت، چ۲، ۱۳۷۶ش، ص۱۰–۱۷.
  15. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۵ ص۳۸۲، قم ، انتشارات جامعه مدرسین، بی تا.
  16. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷.
  17. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵.
  18. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۸۱–۲۸۲.
  19. حضرت امام خمینی، سر الصلاه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى( س)، چ۱۳، ۱۳۸۸ش، ص۳۹.