trustworthy
۹۳۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
برخلاف تصور عمومي، حركت امام صادق (ع) تنها در زمينههاي علمي (با تمام وسعت و گستردگي آن) خلاصه نميشد، بلكه امام فعاليت سياسي نيز داشت، ولي اين بُعد حركت امام، بر بسياري از گويندگان و نويسندگان پوشيده مانده است. در اينجا براي اينكه بي پايگي اين تصور «كه امام صادق (ع) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سياست مداخله نميكرد و هيچ گونه ابتكار عمل سياسياي نداشت، بلكه در جهت سياست خلفاي وقت حركت ميكرد» روشن گردد، نمونهاي از فعاليتهاي سياسي امام را ذيلا ميآوريم: | برخلاف تصور عمومي، حركت امام صادق (ع) تنها در زمينههاي علمي (با تمام وسعت و گستردگي آن) خلاصه نميشد، بلكه امام فعاليت سياسي نيز داشت، ولي اين بُعد حركت امام، بر بسياري از گويندگان و نويسندگان پوشيده مانده است. در اينجا براي اينكه بي پايگي اين تصور «كه امام صادق (ع) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سياست مداخله نميكرد و هيچ گونه ابتكار عمل سياسياي نداشت، بلكه در جهت سياست خلفاي وقت حركت ميكرد» روشن گردد، نمونهاي از فعاليتهاي سياسي امام را ذيلا ميآوريم: | ||
== اعزام نمايندگان به منظور تبليغ امامت == | |||
امام به منظور تبليغ جريان اصيل امامت، نمايندگاني به مناطق مختلف ميفرستاد. از آن جمله، شخصي به نمايندگي از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولايت او دعوت كرد. جمعي پاسخ مثبت دادند و اطاعت كردند و گروهي سرباز زدند و منكر شدند، و دستهاي به عنوان احتياط و پرهيز (از فتنه!) دست نگهداشتند. | امام به منظور تبليغ جريان اصيل امامت، نمايندگاني به مناطق مختلف ميفرستاد. از آن جمله، شخصي به نمايندگي از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولايت او دعوت كرد. جمعي پاسخ مثبت دادند و اطاعت كردند و گروهي سرباز زدند و منكر شدند، و دستهاي به عنوان احتياط و پرهيز (از فتنه!) دست نگهداشتند. | ||
آنگاه به نمايندگي از طرف هر گروه، يك نفر به ديدار امام صادق (ع) رفت. نماينده گروه سوم در جريان اين سفر با كنيز يكي از همسفران، كار زشتي انجام داد (و كسي از آن آگاهي نيافت).هنگامي كه اين چند نفر به حضور امام رسيدند، همان شخص آغاز سخن كرد و گفت: شخصي از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولايت تو دعوت كرد؛ گروهي پذيرفتند، گروهي مخالفت كردند، و گروهي نيز از روي پرهيزگاري و احتياط دست نگهداشتند. | آنگاه به نمايندگي از طرف هر گروه، يك نفر به ديدار امام صادق (ع) رفت. نماينده گروه سوم در جريان اين سفر با كنيز يكي از همسفران، كار زشتي انجام داد (و كسي از آن آگاهي نيافت).هنگامي كه اين چند نفر به حضور امام رسيدند، همان شخص آغاز سخن كرد و گفت: شخصي از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولايت تو دعوت كرد؛ گروهي پذيرفتند، گروهي مخالفت كردند، و گروهي نيز از روي پرهيزگاري و احتياط دست نگهداشتند. | ||
خط ۱۴: | خط ۱۵: | ||
امام فرمود: تو كه اهل پرهيزگاري و احتياط بودي، پس چرا در فلان شب احتياط نكردي و آن عمل خيانتآميز را انجام دادي؟! | امام فرمود: تو كه اهل پرهيزگاري و احتياط بودي، پس چرا در فلان شب احتياط نكردي و آن عمل خيانتآميز را انجام دادي؟! | ||
چنانكه ملاحظه ميشود، در اين قضيه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموريت، خراسان بوده در حالي كه امام در مدينه اقامت داشته است، و اين، وسعت حوزه فعاليت سياسي امام را نشان ميدهد. | چنانكه ملاحظه ميشود، در اين قضيه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموريت، خراسان بوده در حالي كه امام در مدينه اقامت داشته است، و اين، وسعت حوزه فعاليت سياسي امام را نشان ميدهد. | ||
== امام صادق و رويارويي عباسيان == | |||
چنانكه ديديم، بني عباس در آغاز كشمكش با بني اميه، شعار خود را طرفداري از خاندان پيامبر (بني هاشم) و تحقق قسط و عدل قرار دادند. در واقع، از آنجا كه مظلوميت خاندان پيامبر در زمان حكومت امويان دلهاي مسلمانان را جريحه دار ساخته بود، و از طرف ديگر امويان بنام خلافت اسلامي از هيچ ظلم و ستمي فروگذاري نميكردند، بني عباس با استفاده از تنفر شديد مردم از بني اميه و به عنوان طرفداري از خاندان پيامبر توانستند در ابتداي امر پشتيباني مردم را جلب كنند. | چنانكه ديديم، بني عباس در آغاز كشمكش با بني اميه، شعار خود را طرفداري از خاندان پيامبر (بني هاشم) و تحقق قسط و عدل قرار دادند. در واقع، از آنجا كه مظلوميت خاندان پيامبر در زمان حكومت امويان دلهاي مسلمانان را جريحه دار ساخته بود، و از طرف ديگر امويان بنام خلافت اسلامي از هيچ ظلم و ستمي فروگذاري نميكردند، بني عباس با استفاده از تنفر شديد مردم از بني اميه و به عنوان طرفداري از خاندان پيامبر توانستند در ابتداي امر پشتيباني مردم را جلب كنند. | ||
ولي نه تنها وعدههاي آنان در مورد رفع مظلوميت از خاندان پيامبر و اجراي عدالت عملي نشد، بلكه طولي نكشيد كه برنامههاي ضد اسلامي بني اميه، اين بار با شدت و وسعتي بيشتر اجرا گرديد، به طوري كه مردم، باز گشت حكومت اموي را آرزو نمودند! از آنجا كه حكومت سفاح، نخستين خليفه عباسي، كوتاه مدت بود و در زمان وي هنوز پايههاي حكومت عباسيان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتري متوجه مردم شد و خاندان پيامبر نيز زياد در تنگنا نبودند، اما با روي كار آمدن منصور دوانيقي، فشارها شدت يافت. از آنجا كه منصور مدت نسبتاً طولاني، يعني حدود بيست و يك سال، با امام صادق (ع) معاصر بود، لذا بي مناسبت نيست كه قدري پيرامون فشارها و جنايتهاي او در اين مدت طولاني به بحث و بررسي پردازيم | ولي نه تنها وعدههاي آنان در مورد رفع مظلوميت از خاندان پيامبر و اجراي عدالت عملي نشد، بلكه طولي نكشيد كه برنامههاي ضد اسلامي بني اميه، اين بار با شدت و وسعتي بيشتر اجرا گرديد، به طوري كه مردم، باز گشت حكومت اموي را آرزو نمودند! از آنجا كه حكومت سفاح، نخستين خليفه عباسي، كوتاه مدت بود و در زمان وي هنوز پايههاي حكومت عباسيان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتري متوجه مردم شد و خاندان پيامبر نيز زياد در تنگنا نبودند، اما با روي كار آمدن منصور دوانيقي، فشارها شدت يافت. از آنجا كه منصور مدت نسبتاً طولاني، يعني حدود بيست و يك سال، با امام صادق (ع) معاصر بود، لذا بي مناسبت نيست كه قدري پيرامون فشارها و جنايتهاي او در اين مدت طولاني به بحث و بررسي پردازيم | ||
الف: قيام زيد | == امام صادق (ع) و رخدادهاي سياسي == | ||
=== الف: قيام زيد === | |||
در دوران حيات امام صادق - عليه السلام - حوادث سياسي مهمي رخ داد كه از جمله آنها جنبش علويان (قيام زيد بن علي در سال 122 و قيام محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهيم در سالهاي 145 و 146 هجري) و جنبش عباسيان بود كه به دنبال آن حكومت اموي سقوط كرده و عباسيان روي كار آمدند. جدايي عباسيان و علويان نيز كه زمينههاي آن قبل از به حكومت رسيدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثي است كه در زمان آن حضرت به وقوع پيوست. | در دوران حيات امام صادق - عليه السلام - حوادث سياسي مهمي رخ داد كه از جمله آنها جنبش علويان (قيام زيد بن علي در سال 122 و قيام محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهيم در سالهاي 145 و 146 هجري) و جنبش عباسيان بود كه به دنبال آن حكومت اموي سقوط كرده و عباسيان روي كار آمدند. جدايي عباسيان و علويان نيز كه زمينههاي آن قبل از به حكومت رسيدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثي است كه در زمان آن حضرت به وقوع پيوست. | ||
در اينجا نميتوان مسائل سياسي و ديني مهمي را كه از اوائل قرن اول هجري به دست علويان و عباسيان (مجموعا بني هاشم) به وجود آمده به طور مفصل و كامل مطرح كرد، اما كوشش خواهيم كرد آن مقدار از مسائل مزبور را كه به نوعي ارتباط با امام صادق - عليه السلام - دارد توضيح دهيم. | در اينجا نميتوان مسائل سياسي و ديني مهمي را كه از اوائل قرن اول هجري به دست علويان و عباسيان (مجموعا بني هاشم) به وجود آمده به طور مفصل و كامل مطرح كرد، اما كوشش خواهيم كرد آن مقدار از مسائل مزبور را كه به نوعي ارتباط با امام صادق - عليه السلام - دارد توضيح دهيم. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۴: | ||
پس از قيام زيد و به خصوص به دنبال روي كار آمدن بني عباس، بني الحسن از بني الحسين جدا شدند و به بهانه زيد و فرزندش يحيي، روي كار آوردن يكي از بني الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسين بن حسن بن علي - عليه السلام - را وجهه همت خود قرار دادند. اينها به تدريج گروهي از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد. همانگونه كه پس از اين خواهيم ديد در ميان جعفريها و زيديها اختلافات شديد و مبارزات داغي آغاز شد كه در جريان آن، زيديها، امام صادق - عليه السلام - را آماج ايراد اتهاماتي قرار دادند. در حديثي آمده است: زيديان امام صادق را متهم ميكردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود: | پس از قيام زيد و به خصوص به دنبال روي كار آمدن بني عباس، بني الحسن از بني الحسين جدا شدند و به بهانه زيد و فرزندش يحيي، روي كار آوردن يكي از بني الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسين بن حسن بن علي - عليه السلام - را وجهه همت خود قرار دادند. اينها به تدريج گروهي از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد. همانگونه كه پس از اين خواهيم ديد در ميان جعفريها و زيديها اختلافات شديد و مبارزات داغي آغاز شد كه در جريان آن، زيديها، امام صادق - عليه السلام - را آماج ايراد اتهاماتي قرار دادند. در حديثي آمده است: زيديان امام صادق را متهم ميكردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود: | ||
ولكنّي أكْره أن أدع علمي الي جهلهم.[7] ولي من نميخواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم. | ولكنّي أكْره أن أدع علمي الي جهلهم.[7] ولي من نميخواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم. | ||
ب: امام صادق - عليه السلام - و دعوت ابوسلمه سياست نخست امام صادق - عليه السلام - يك سياست فرهنگي و در جهت پرورش اصحابي بود كه از نظر فقهي و روايي از بنيان گذاران تشيع جعفري به شمار آمدهاند. تلاشهاي سياسي امام در برابر قدرت حاكمه در آن وضعيت، در محدوده نارضايي از حكومت موجود، عدم مشروعيت آن و ادعاي امامت و رهبري اسلام در خانواده رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بود. از نظر امام صادق - عليه السلام - تعرض نظامي عليه حاكميت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم ـ كه مهمترينش كار فرهنگي بود ـ جز شكست و نابودي نتيجه ديگر نداشت. براي اين كار به راه انداختن يك جريان شيعي فراگير با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قيامي عليه حاكميت آغاز و حصول به پيروزي از آن ممكن باشد وگرنه يك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نميآورد بلكه فرصت طلبان از آن بهرهبرداري ميكردند. | |||
=== ب: امام صادق - عليه السلام - و دعوت ابوسلمه === | |||
سياست نخست امام صادق - عليه السلام - يك سياست فرهنگي و در جهت پرورش اصحابي بود كه از نظر فقهي و روايي از بنيان گذاران تشيع جعفري به شمار آمدهاند. تلاشهاي سياسي امام در برابر قدرت حاكمه در آن وضعيت، در محدوده نارضايي از حكومت موجود، عدم مشروعيت آن و ادعاي امامت و رهبري اسلام در خانواده رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بود. از نظر امام صادق - عليه السلام - تعرض نظامي عليه حاكميت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم ـ كه مهمترينش كار فرهنگي بود ـ جز شكست و نابودي نتيجه ديگر نداشت. براي اين كار به راه انداختن يك جريان شيعي فراگير با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قيامي عليه حاكميت آغاز و حصول به پيروزي از آن ممكن باشد وگرنه يك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نميآورد بلكه فرصت طلبان از آن بهرهبرداري ميكردند. | |||
چنانكه در جريان حركتي كه زيدبن علي و پس از آن يحيي بن زيد در خراسان به آن دست زدند، بني عباس بيشترين بهره را برده و در عمل، خود را به عنوان مصداق شعار «الرضا من آل محمد» تبليغ كردند. همراه با اين تلاشها آن عده از طالبيان كه بنا به نقل برخي، به طرفداري از جانشيني ابوهاشم بن محمد بن حنفيه فعال بودند به قتل رساندند. | چنانكه در جريان حركتي كه زيدبن علي و پس از آن يحيي بن زيد در خراسان به آن دست زدند، بني عباس بيشترين بهره را برده و در عمل، خود را به عنوان مصداق شعار «الرضا من آل محمد» تبليغ كردند. همراه با اين تلاشها آن عده از طالبيان كه بنا به نقل برخي، به طرفداري از جانشيني ابوهاشم بن محمد بن حنفيه فعال بودند به قتل رساندند. | ||
نتيجه كار بعدها معلوم شد؛ زيرا فقه جعفري، بنيانگذار تشيع نيرومندي گشت كه روز به روز اوج بيشتري گرفت، اما زيديه و خوارج كه منحصراً در خط سياست كار ميكردند، طولي نكشيد كه دچار محدوديت فرهنگي شده و كمكم موضع نسبتا نيرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند. در نتيجه بني عباس به پيروزي سياسي ـ نظامي رسيده و زمام امور كشور پهناور اسلامي را به دست گرفتند. اين در حالي بود كه كانديداي بني هاشم، يك نفر از فرزندان امام حسن - عليه السلام - به نام محمد بن عبدالله بود كه پس از اين از وي سخن خواهيم گفت. در اينجا ازرابطه امام صادق - عليه السلام - با قيام بني عباس بحث ميكنيم | نتيجه كار بعدها معلوم شد؛ زيرا فقه جعفري، بنيانگذار تشيع نيرومندي گشت كه روز به روز اوج بيشتري گرفت، اما زيديه و خوارج كه منحصراً در خط سياست كار ميكردند، طولي نكشيد كه دچار محدوديت فرهنگي شده و كمكم موضع نسبتا نيرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند. در نتيجه بني عباس به پيروزي سياسي ـ نظامي رسيده و زمام امور كشور پهناور اسلامي را به دست گرفتند. اين در حالي بود كه كانديداي بني هاشم، يك نفر از فرزندان امام حسن - عليه السلام - به نام محمد بن عبدالله بود كه پس از اين از وي سخن خواهيم گفت. در اينجا ازرابطه امام صادق - عليه السلام - با قيام بني عباس بحث ميكنيم | ||
==== رابطه امام صادق با قیام بنی عباس ==== | |||
كار اصلي دعوت بني عباس به دست دو نفر ـ ابو سلمه خلال كه به عنوان وزير آل محمد شهرت داشت [8] و ابومسلم خراساني ـ انجام شد. چنانكه در جاي خود روشن شده، در ابتدا شعار اصلي نهضت دعوت به «الرضا من آل محمد» بود. آنچه كه مردم از اين شعار در مييافتند اين بود كه قرار است شخصي از خاندان رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - كه طبعا جز علويان كسي نميتوانست باشد، بايد به خلافت برسد. ولي ضعف سياسي علويان و تلاش بي وقفه بني عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغيير داد. در عين حال تا آخرين روزها، در عراق كليد كار در دست ابوسلمه خلال بود كه در كوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آنكه به محض سقوط امويان از مردم براي سفاح بيعت گرفت. اما چندي بعد به اتهام دعوت براي علويان و اينكه تلاش ميكرده علويان را جايگزين عباسيان نمايد، كشته شد. ماجرا از اين قرار بود كه ابوسلمه نامهاي به امام صادق - عليه السلام - و دو نفر ديگر از علويان نوشت و ابراز تمايل كرد تا در صورت قبول آنها، براي ايشان بيعت بگيرد. امام صادق - عليه السلام - آگاه بود كه چنين دعوتي پايهاي ندارد. حتي اگر پايهاي هم ميداشت، امام وضعيت را براي رهبري يك امام شيعه مناسب نميديد. | كار اصلي دعوت بني عباس به دست دو نفر ـ ابو سلمه خلال كه به عنوان وزير آل محمد شهرت داشت [8] و ابومسلم خراساني ـ انجام شد. چنانكه در جاي خود روشن شده، در ابتدا شعار اصلي نهضت دعوت به «الرضا من آل محمد» بود. آنچه كه مردم از اين شعار در مييافتند اين بود كه قرار است شخصي از خاندان رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - كه طبعا جز علويان كسي نميتوانست باشد، بايد به خلافت برسد. ولي ضعف سياسي علويان و تلاش بي وقفه بني عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغيير داد. در عين حال تا آخرين روزها، در عراق كليد كار در دست ابوسلمه خلال بود كه در كوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آنكه به محض سقوط امويان از مردم براي سفاح بيعت گرفت. اما چندي بعد به اتهام دعوت براي علويان و اينكه تلاش ميكرده علويان را جايگزين عباسيان نمايد، كشته شد. ماجرا از اين قرار بود كه ابوسلمه نامهاي به امام صادق - عليه السلام - و دو نفر ديگر از علويان نوشت و ابراز تمايل كرد تا در صورت قبول آنها، براي ايشان بيعت بگيرد. امام صادق - عليه السلام - آگاه بود كه چنين دعوتي پايهاي ندارد. حتي اگر پايهاي هم ميداشت، امام وضعيت را براي رهبري يك امام شيعه مناسب نميديد. | ||
از نظر امام صادق - عليه السلام - دعوت ابوسلمه نميتوانست جدي تلقي شود. از اين رو در پاسخ نامه او، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شيعه شخص ديگري است.»[9] در نقلهاي ديگري آمده است كه ابومسلم نيز در اين باره نامهاي به امام صادق - عليه السلام - نوشته بود كه امام در پاسخ او مرقوم داشت: | از نظر امام صادق - عليه السلام - دعوت ابوسلمه نميتوانست جدي تلقي شود. از اين رو در پاسخ نامه او، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شيعه شخص ديگري است.»[9] در نقلهاي ديگري آمده است كه ابومسلم نيز در اين باره نامهاي به امام صادق - عليه السلام - نوشته بود كه امام در پاسخ او مرقوم داشت: | ||
خط ۴۸: | خط ۵۶: | ||
در هر صورت، عكسالعمل امام در برابر اين حركت، احتياط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. چنانكه اتخاذ همين مواضع را با عبدالله بن حسن درباره فرزندش محمد ـ نفس زكيه ـ نيز توصيه فرمود. وفاداري ابوسلمه به بني عباس و تثبيت امامت در خاندان آنها، نشان از جدي نبودن دعوت او است. | در هر صورت، عكسالعمل امام در برابر اين حركت، احتياط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. چنانكه اتخاذ همين مواضع را با عبدالله بن حسن درباره فرزندش محمد ـ نفس زكيه ـ نيز توصيه فرمود. وفاداري ابوسلمه به بني عباس و تثبيت امامت در خاندان آنها، نشان از جدي نبودن دعوت او است. | ||
حتي اگر فرض شود كه او در دعوت خود مصمم بوده ولي به كرسي نشاندن چنين امري با وجود اشخاصي چون ابومسلم و عباسيان عملي نبوده و پذيرفتن آن، افتادن در ورطه نابودي بود. شايد قتل ابوسلمه و ابومسلم به دست عباسيان، بهترين شاهد بر اين امر باشد. | حتي اگر فرض شود كه او در دعوت خود مصمم بوده ولي به كرسي نشاندن چنين امري با وجود اشخاصي چون ابومسلم و عباسيان عملي نبوده و پذيرفتن آن، افتادن در ورطه نابودي بود. شايد قتل ابوسلمه و ابومسلم به دست عباسيان، بهترين شاهد بر اين امر باشد. | ||
ج: برخورد با منصور | |||
=== ج: برخورد با منصور === | |||
بخش اخير زندگي امام صادق - عليه السلام - مصادف بود با دوران حكومت منصور. امام صادق - عليه السلام - در ميان بني هاشم به عنوان يك شخصيت معنوي منحصر به فرد مطرح بود. [11]او در زمان منصور از شهرت علمي برخوردار بوده و مورد توجه بسياري از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگي آزاد به او نميداد. امام صادق - عليه السلام - نيز همانند پدرانش اعتقاد خود را داير بر اين كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و ديگران آن را غصب كردهاند، پنهان نميداشت و برخورد بعضي از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شيعه به اين امر است. | بخش اخير زندگي امام صادق - عليه السلام - مصادف بود با دوران حكومت منصور. امام صادق - عليه السلام - در ميان بني هاشم به عنوان يك شخصيت معنوي منحصر به فرد مطرح بود. [11]او در زمان منصور از شهرت علمي برخوردار بوده و مورد توجه بسياري از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگي آزاد به او نميداد. امام صادق - عليه السلام - نيز همانند پدرانش اعتقاد خود را داير بر اين كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و ديگران آن را غصب كردهاند، پنهان نميداشت و برخورد بعضي از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شيعه به اين امر است. | ||
امام صادق - عليه السلام - در حديثي ميفرمايد: | امام صادق - عليه السلام - در حديثي ميفرمايد: | ||
خط ۷۶: | خط ۸۵: | ||
يابن رسول الله ما تقول في قول الله تعالي: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولِي الأمًر منكم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمة منّا أهل البيت. | يابن رسول الله ما تقول في قول الله تعالي: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولِي الأمًر منكم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمة منّا أهل البيت. | ||
اي فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آيه «از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد چيست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسيدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بيت است.[25] | اي فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آيه «از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد چيست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسيدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بيت است.[25] | ||
د: برخورد امام با نفس زكيه | |||
=== د: برخورد امام با نفس زكيه === | |||
اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين - عليه السلام - از آنجا پديد آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد [26] معرفي كرد. پس از آن بود كه اين اختلاف شدت گرفت و البته عباسيان نيز در طول زمان، در تشديد اين اختلاف فعاليت ميكردند. بعد از قيام و شهادت زيد، بني هاشم، از علوي و عباسي ـ به جز امام صادق و چند نفر ديگرـ بر بيعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتي كه از حركت پشت پرده عباسيان داريم، بايد شركت آنها در اين جنبش موقت را براي استفاده از آن دانست. | اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين - عليه السلام - از آنجا پديد آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد [26] معرفي كرد. پس از آن بود كه اين اختلاف شدت گرفت و البته عباسيان نيز در طول زمان، در تشديد اين اختلاف فعاليت ميكردند. بعد از قيام و شهادت زيد، بني هاشم، از علوي و عباسي ـ به جز امام صادق و چند نفر ديگرـ بر بيعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتي كه از حركت پشت پرده عباسيان داريم، بايد شركت آنها در اين جنبش موقت را براي استفاده از آن دانست. | ||
توان گفت هم كه در آن زمان هنوز اميد آن كه به قدرت مستقلي برسند نداشتند و به همين مقدار كه در جنبش نفس زكيه به نوايي برسند، راضي بودند. جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابوالفرج اصفهاني به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن علي، ابراهيم امام، صالح بن علي، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زماني كه در آن محفل از امام صادق - عليه السلام - سخن به ميان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكيه گفت: لا نريد جعفراً لئلاّ يفسد عليكم أمركم؛ حضور جعفر در اينجا لزومي ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب ميكند. زماني هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[27] بيعت مزبور به جايي نرسيد و عباسيان به قدرت رسيدند. بعدها، نفس زكيه فعاليت خود را آغاز كرد و در سال 145 در مدينه شوريد اما اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد. برادرش ابراهيم هم در سال 146 در بصره شوريد كه او نيز كشته شد.در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق - عليه السلام - از مدينه خارج شده و به منطقه فُرْع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[28] پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگيزي عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وي يادآور شد و با اشاره به آيه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لايخرجون معهم...) اشاره كردند كه اين حركتي مورد حمايت عامه مردم نيست.[29] | توان گفت هم كه در آن زمان هنوز اميد آن كه به قدرت مستقلي برسند نداشتند و به همين مقدار كه در جنبش نفس زكيه به نوايي برسند، راضي بودند. جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابوالفرج اصفهاني به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن علي، ابراهيم امام، صالح بن علي، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زماني كه در آن محفل از امام صادق - عليه السلام - سخن به ميان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكيه گفت: لا نريد جعفراً لئلاّ يفسد عليكم أمركم؛ حضور جعفر در اينجا لزومي ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب ميكند. زماني هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[27] بيعت مزبور به جايي نرسيد و عباسيان به قدرت رسيدند. بعدها، نفس زكيه فعاليت خود را آغاز كرد و در سال 145 در مدينه شوريد اما اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد. برادرش ابراهيم هم در سال 146 در بصره شوريد كه او نيز كشته شد.در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق - عليه السلام - از مدينه خارج شده و به منطقه فُرْع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[28] پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگيزي عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وي يادآور شد و با اشاره به آيه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لايخرجون معهم...) اشاره كردند كه اين حركتي مورد حمايت عامه مردم نيست.[29] |