پرش به محتوا

خطبه امام حسین(ع) در منا: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


== جایگاه ==
== جایگاه ==
خطبه امام حسین(ع) در سرزمین منا را از نظر محتوا خطبه‌ای متناسب با سایر خطبه‌ها و سخنان امام حسین(ع) پس از آغاز قیام عاشورا و مانند مقدمه‌ای برای نهضت عاشورا قلمداد کرده‌اند.<ref>نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۹.</ref>
برخی محققان اهداف امام حسین(ع) از ایراد این خطبه را در مکانی چون منی و در جمع صحابه پیامبر(ص) و تابعان چنین برشمرده‌اند:
* نشان‌دادن اینكه حاكمان [[بنی‌امیه]] كه دستور داده‌اند تا امام علی(ع) را بر فراز منابر  ناسزا قصد تخریب چهره چه شخصیتی را دارند؛ شخصیتی كه جان پيامبر(ص)، برادر او، جانشينش و وصى او بود.  این روشنگری امام حسین(ع) موجب می‌شد كه مردم از يک سو به ماهيت ضداسلامى  امویان پى ببرند و از سوى ديگر با اين برنامه ننگين يعنى ناسزاگويى بر منابر به مبارزه برخيزند.
2- هدف ديگر اين بود كه قدرت بنى اميّه دليلى بر حقّانيّت آنها شمرده نمى‌شود و مردم جنايات آنها را به دست فراموشى نسپارند.
3- امام عليه السلام بذرهاى انقلابها و قيام‌هاى آينده را بر ضدّ اين شجره خبيثه ملعونه در افكار پاشيد و چيزى نگذشت كه به ثمر نشست.
4- اگر امام عليه السلام در كربلا با قيام و مبارزه نظامى خود و نوشيدن شربت شهادت، بنى‌اميّه را رسوا ساخت، در اينجا با اين قيام فرهنگى افكار را بيدار ساخت و راه و رسم مبارزه با اين گروه از منافقان را كه متأسّفانه بر جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله تكيه زده بودند، نشان داد.


== بستر تاریخی ==
== بستر تاریخی ==
خط ۱۶: خط ۲۷:
| تیتر = خطبه امام حسین(ع) در منا
| تیتر = خطبه امام حسین(ع) در منا
| عنوان ستون راست = متن
| عنوان ستون راست = متن
| عنوان ستون چپ = ترجمه|لَمّا كانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِيَةَ بِسَنَةٍ، حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام وعَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّه ِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ. فَجَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام بَني هاشِمٍ، رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِيَهُم وشيعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن يَعرِفُهُ الحُسَينُ عليه السلام وأهلُ بَيتِهِ. ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً: لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المَعروفينَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُكِ إلَا اجمَعوهُم لي. فَاجتَمَعَ إلَيهِ بِمِنىً أكثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم في سُرادِقِهِ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعينَ، ونَحوٌ مِن مِئَتَي رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وغَيرِهِم. فَقامَ فيهِمُ الحُسَينُ عليه السلام خَطيبا، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ|يک سال پيش از مرگ معاويه، حسين بن على(ع) حج گزارد و عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر نيز با او بودند. حسين(ع) حاجيان بنى‌هاشم را از مرد و زن و وابستگان و پيروانشان و نيز هر كس از انصار را كه خود يا خانواده‌اش مى‌شناخت، جمع کرد و سپس پيک‌هايى فرستاد با این پیام که: «هيچ يک از اصحاب پيامبر(ص) را كه امسال به حج آمده‌اند و به صلاح و عبادت معروف‌اند، از قلم نیندازید، مگر آن كه برايم گردشان بياوريد». بيش از هفتصدنفر در خيمه‌هاى حسين(ع) در سرزمين منا گرد آمدند. بيشتر اين افراد، از تابعيان و حدود دويست نفر نيز از اصحاب پيامبر(ص) و غير آنان بودند . حسين(ع) ميان آنان به سخن ايستاد و پس از حمد و ثناى خداوند، گفت:|أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِيَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشيعَتِنا ما قَد رَأَيتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم، وإنّي اُريدُ أن أسأَلَكُم عَن شَيءٍ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقوني وإن كَذَبتُ فَكَذِّبوني: أسأَلُكُم بِحَقِّ اللّه ِ عَلَيكُم وحَقِّ رَسولِ اللّه ِ وحَقِّ قَرابَتي مِن نَبِيِّكُم، لَمّا سَيَّرتُم مَقامي هذا، ووَصَفتُم مَقالَتي، ودَعَوتُم أجمَعينَ في أنصارِكُم مِن قَبائِلِكُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ، فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّي أتَخَوَّفُ أن يَدرُسَ هذَا الأَمرُ ويَذهَبَ الحَقُّ ويُغلَبَ، «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَـفِرُونَ». وما تَرَكَ شَيئا مِمّا أنزَلَ اللّه ُ فيهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ، ولا شَيئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في أبيهِ وأخيهِ واُمِّهِ وفي نَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ إلّا رَواهُ. وكُلُّ ذلِكَ يَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا وشَهِدنا. ويَقولُ التّابِعِيُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَني بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ. فَقالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدينِهِ. فَكانَ فيما ناشَدَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام وذَكَّرَهُم أن قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِيَّ بنَ أبي‌طالِبٍ كانَ أخا رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حينَ آخى بَينَ أصحابِهِ، فَآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ وقالَ: «أنتَ أخي وأنَا أخوكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|اما بعد، اين طاغوت [معاویه]، با ما و پيروانمان، آن كرده كه ديده‌ايد و مى‌دانيد و پيش روى شماست. من مى‌خواهم پرسشى از شما بكنم. اگر راست گفتم، تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم، تكذيبم كنيد. به حق خدا بر شما و حق پيامبر خدا(ص) و حقّ نزديكى‌ام به پيامبرتان، چون از اين جا رفتيد و گفته‌ام را نقل كرديد و هر آن كس از ياوران قبيله‌تان را كه از او ايمن بوديد و به وى اعتماد داشتيد، فرا خوانديد، آنان را به آنچه از حق ما مى‌دانيد، فرا بخوانيد؛ چرا كه من بيم دارم كه اين موضوع (امامت)، از ياد برود و حق مغلوب شود و از ميان برود: «هرچند خداوند تمام‌كننده نور خويش است، اگرچه كافران را ناخوش آيد. و حسين(ع) چيزى از قرآن را كه در حق ايشان نازل شده بود فرو ننهاد، جز آنكه آن را خواند و تفسير كرد و هيچ حديثى از آنچه پيامبر(ص) در باره پدر، برادر، مادر، خودش و خاندانش فرموده بود را نادیده نگرفت، جز آنكه روايتش كرد و در باره همه اينها، صحابه مى گفتند: آرى، آرى، [اين را از پيامبر(ص)] شنيديم و ديديم» و تابعى مى‌گفت: آرى، آرى، آن را فردى از صحابه براى من نقل كرده كه او را راستگو و امين مى‌دانم. حسين(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند مى‌دهم كه اين را جز به كسى كه به خودش و دينش اطمينان داريد نگوييد. و از جمله آنچه حسين(ع) آنها را به آن سوگند داد و به يادشان آورد اين بود كه گفت: شما را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا مى‌دانيد كه وقتى [پيامبر(ص) ]بين يارانش پيمان برادرى بست، على بن ابى‌طالب، برادر پيامبر خدا(ص) بود؛ پس بين او و خودش پيمان برادرى بست و فرمود: در دنيا و آخرت، تو برادرِ منى و من برادر تو ام. گفتند : به‌خدا، آرى.|قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله اشتَرى مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ، ثُمَّ ابتَنى فيهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ، تِسعَةً لَهُ وجَعَلَ عاشِرَها في وَسَطِها لِأَبي، ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَى المَسجِدِ غَيرَ بابِهِ، فَتَكَلَّمَ في ذلِكَ مَن تَكَلَّمَ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَهُ، ولكِنَّ اللّه َ أمَرَني بِسَدِّ أبوابِكُم وفَتحِ بابِهِ»، ثُمَّ نَهَى النّاسَ أن يَناموا فِي المَسجِدِ غَيرَهُ، وكانَ يُجنِبُ فِي المَسجِدِ ومَنزِلُهُ في مَنزِلِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ولَهُ فيهِ أولادٌ ؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلى كَوَّةٍ قَدرَ عَينِهِ يَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَى المَسجِدِ، فَأَبى عَلَيهِ، ثُمَّ خَطَبَ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنَّ اللّه َ أمَرَ موسى أن يَبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيرُهُ وغَيرُ هارونَ وَابنَيهِ، وإنَّ اللّه َ أمَرَني أن أبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيري وغَيرُ أخي وَابنَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) زمين محل مسجد و منزلش را خريد و مسجد را ساخت و سپس در آنجا ده خانه ساخت كه نُه تاى آن از آنِ او بود و دهمى را در وسط آنها براى پدرم معين كرد و سپس همه راه‌هاى ورود [از خانه‌ها] به مسجد را بست، جز راه ورودى پدرم را، و در اين باره پاره‌اى سخن گفتند و پيامبر(ص) فرمود: من درهاى شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم، خداوند به من فرمان داد كه درهاى شما را ببندم و در خانه او را باز بگذارم و آنگاه همه مردم را، به‌جز او، از خوابيدن در مسجد نهى كرد و  او حتى در مسجد جُنُب مى‌شد و خانه او در خانه پيامبر(ص) بود و براى پيامبر خدا(ص) و او در همان خانه فرزندانى زاده شدند. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه عمر بن خطاب اصرار كرد تا روزنه‌اى به مقدار يک چشم از منزلش به مسجد برايش باز بگذارد؛ ولى پيامبر(ص) قبول نكرد و آنگاه، سخنرانى كرد و فرمود: خداوند به موسى(ع) فرمان داد مسجدى پاک بسازد كه جز خودش و هارون(ع) و دو پسر هارون، كس ديگرى در آن ساكن نشود. اکنون خداوند به من نيز فرمان داد تا مسجدى پاک بسازم و جز خودم و برادرم و دو فرزندش، كسى در آن ساكن نشود. گفتند: به خدا، آرى.|قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله نَصَبَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ، فَنادى لَهُ بِالوِلايَةِ وقالَ: «لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ في غَزوَةِ تَبوكَ: «أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حينَ دَعَا النَّصارى مِن أهلِ نَجرانَ إلَى المُباهَلَةِ، لَم يَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ يَومَ خَيبَرَ، ثُمَّ قالَ: «لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللّه ُ ورَسولُهُ ويُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ، كَرّارٍ غَيرِ فَرّارٍ، يَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى يَدَيهِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ، وقالَ: «لا يُبَلِّغُ عَنّي إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وأنَّهُ لَم يَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن يَقولَ: «يا أخي» ، وَ «ادعوا لي أخي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قَضى بَينَهُ وبَينَ جَعفَرٍ وزَيدٍ، فَقالَ لَهُ: «يا عَلِيُّ ! أنتَ مِنّي وأنَا مِنكَ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او تثبيت كرد و فرمود: «حاضران به غايبان برسانند» . گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) در جنگ تبوک به او فرمود: «تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسايى و تو پس از من ولى هر مؤمنى هستی». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص)، هنگامى كه مسیحیان نجران را به مباهله خواند، جز علی(ع) و زنش و دو فرزندش را نياورد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه در روز خيبر پیامبر(ص) پرچم را به او داد و فرمود: «پرچم را به كسى مى‌دهم كه خدا و پيامبرش او را دوست مى‌دارند و او نيز خدا و پيامبرش را دوست دارد؛ كسى كه حمله‌کننده‌ای نترس است و خداوند به دست او قلعه خيبر را فتح مى‌كند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) سوره برائت را به‌وسيله او فرستاد و فرمود: «از سوى من جز خودم و يا مردى از من ابلاغ نمى‌كند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه هيچ سختى‌اى به پيامبر(ص) روى نمى‌آورد جز آنكه از سرِ اعتماد به علی(ع) او را براى حل آن پيش مىفرستاد و پيامبر(ص) هيچگاه او را به نام  صدا نمى‌زد، بلكه مى‌فرمود: «اى برادرم!» و یا «برادرم را برايم صدا كنيد». گفتند: به خدا، آرى . فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) بين علی(ع)، جعفر و زيد داورى كرد و به او فرمود: «اى على! تو از منى و من از تو هستم و تو پس از من ولى هر مرد و زن مؤمن هستی». گفتند: به خدا، آرى.|قالَ: أتَعلَمونَ أنَّهُ كانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ خَلوَةٌ وكُلَّ لَيلَةٍ دَخلَةٌ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَكَتَ أبدَأَهُ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَضَّلَهُ عَلى جَعفَرٍ وحَمزَةَ حينَ قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام: «زَوَّجتُكِ خَيرَ أهلِ بَيتي، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأكثَرَهُم عِلما». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ: «أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ وأخي عَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ وفاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ وَابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئيلَ يُعينُهُ عَلَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: آيا مى‌دانيد كه علی(ع) [براى دريافت علوم پيامبر(ص)]، هر روز با پيامبر(ص) خلوت مى‌كرد و هر شب به خانه‌اش مى‌رفت و هرگاه مى‌پرسيد پيامبر(ص) پاسخ مى‌داد و هرگاه سكوت مى‌كرد، پيامبر(ص) [خود سخنش را] آغاز مى‌كرد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص)، هنگامى كه به فاطمه(س) فرمود: «شوهر تو بهترينِ كسان من، پيش‌ترينشان در اسلام‌آوردن، بزرگ‌ترينشان در بردبارى و دانشمندترين آنان است» او را بر جعفر و حمزه برترى بخشيد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم(ع) هستم و برادرم على(ع) سرور عرب و فاطمه بانوى زنان بهشت و دو پسرم حسن و حسين سرور جوانان بهشت‌اند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) به علی(ع) فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد كه در اين كار جبرئيل(ع) او را يارى خواهد كرد. گفتند: به خدا، آرى.
| عنوان ستون چپ = ترجمه|لَمّا كانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِيَةَ بِسَنَةٍ، حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام وعَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّه ِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ. فَجَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام بَني هاشِمٍ، رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِيَهُم وشيعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن يَعرِفُهُ الحُسَينُ عليه السلام وأهلُ بَيتِهِ. ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً: لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المَعروفينَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُكِ إلَا اجمَعوهُم لي. فَاجتَمَعَ إلَيهِ بِمِنىً أكثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم في سُرادِقِهِ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعينَ، ونَحوٌ مِن مِئَتَي رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وغَيرِهِم. فَقامَ فيهِمُ الحُسَينُ عليه السلام خَطيبا، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ|يک سال پيش از مرگ معاويه، حسين بن على(ع) حج گزارد و عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر نيز با او بودند. حسين(ع) حاجيان بنى‌هاشم را از مرد و زن و وابستگان و پيروانشان و نيز هر كس از انصار را كه خود يا خانواده‌اش مى‌شناخت، جمع کرد و سپس پيک‌هايى فرستاد با این پیام که: «هيچ يک از اصحاب پيامبر(ص) را كه امسال به حج آمده‌اند و به صلاح و عبادت معروف‌اند، از قلم نیندازید، مگر آن كه برايم گردشان بياوريد». بيش از هفتصدنفر در خيمه‌هاى حسين(ع) در سرزمين منا گرد آمدند. بيشتر اين افراد، از تابعيان و حدود دويست نفر نيز از اصحاب پيامبر(ص) و غير آنان بودند . حسين(ع) ميان آنان به سخن ايستاد و پس از حمد و ثناى خداوند، گفت:|أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِيَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشيعَتِنا ما قَد رَأَيتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم، وإنّي اُريدُ أن أسأَلَكُم عَن شَيءٍ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقوني وإن كَذَبتُ فَكَذِّبوني: أسأَلُكُم بِحَقِّ اللّه ِ عَلَيكُم وحَقِّ رَسولِ اللّه ِ وحَقِّ قَرابَتي مِن نَبِيِّكُم، لَمّا سَيَّرتُم مَقامي هذا، ووَصَفتُم مَقالَتي، ودَعَوتُم أجمَعينَ في أنصارِكُم مِن قَبائِلِكُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ، فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّي أتَخَوَّفُ أن يَدرُسَ هذَا الأَمرُ ويَذهَبَ الحَقُّ ويُغلَبَ، «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَـفِرُونَ». وما تَرَكَ شَيئا مِمّا أنزَلَ اللّه ُ فيهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ، ولا شَيئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في أبيهِ وأخيهِ واُمِّهِ وفي نَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ إلّا رَواهُ. وكُلُّ ذلِكَ يَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا وشَهِدنا. ويَقولُ التّابِعِيُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَني بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ. فَقالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدينِهِ. فَكانَ فيما ناشَدَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام وذَكَّرَهُم أن قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِيَّ بنَ أبي‌طالِبٍ كانَ أخا رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حينَ آخى بَينَ أصحابِهِ، فَآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ وقالَ: «أنتَ أخي وأنَا أخوكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|اما بعد، اين طاغوت [معاویه]، با ما و پيروانمان، آن كرده كه ديده‌ايد و مى‌دانيد و پيش روى شماست. من مى‌خواهم پرسشى از شما بكنم. اگر راست گفتم، تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم، تكذيبم كنيد. به حق خدا بر شما و حق پيامبر خدا(ص) و حقّ نزديكى‌ام به پيامبرتان، چون از اين جا رفتيد و گفته‌ام را نقل كرديد و هر آن كس از ياوران قبيله‌تان را كه از او ايمن بوديد و به وى اعتماد داشتيد، فرا خوانديد، آنان را به آنچه از حق ما مى‌دانيد، فرا بخوانيد؛ چرا كه من بيم دارم كه اين موضوع (امامت)، از ياد برود و حق مغلوب شود و از ميان برود: «هرچند خداوند تمام‌كننده نور خويش است، اگرچه كافران را ناخوش آيد. و حسين(ع) چيزى از قرآن را كه در حق ايشان نازل شده بود فرو ننهاد، جز آنكه آن را خواند و تفسير كرد و هيچ حديثى از آنچه پيامبر(ص) در باره پدر، برادر، مادر، خودش و خاندانش فرموده بود را نادیده نگرفت، جز آنكه روايتش كرد و در باره همه اينها، صحابه مى گفتند: آرى، آرى، [اين را از پيامبر(ص)] شنيديم و ديديم» و تابعى مى‌گفت: آرى، آرى، آن را فردى از صحابه براى من نقل كرده كه او را راستگو و امين مى‌دانم. حسين(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند مى‌دهم كه اين را جز به كسى كه به خودش و دينش اطمينان داريد نگوييد. و از جمله آنچه حسين(ع) آنها را به آن سوگند داد و به يادشان آورد اين بود كه گفت: شما را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا مى‌دانيد كه وقتى [پيامبر(ص) ]بين يارانش پيمان برادرى بست، على بن ابى‌طالب، برادر پيامبر خدا(ص) بود؛ پس بين او و خودش پيمان برادرى بست و فرمود: در دنيا و آخرت، تو برادرِ منى و من برادر تو ام. گفتند : به‌خدا، آرى.|قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله اشتَرى مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ، ثُمَّ ابتَنى فيهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ، تِسعَةً لَهُ وجَعَلَ عاشِرَها في وَسَطِها لِأَبي، ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَى المَسجِدِ غَيرَ بابِهِ، فَتَكَلَّمَ في ذلِكَ مَن تَكَلَّمَ، فَقالَ صلى الله عليه و آله: «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَهُ، ولكِنَّ اللّه َ أمَرَني بِسَدِّ أبوابِكُم وفَتحِ بابِهِ»، ثُمَّ نَهَى النّاسَ أن يَناموا فِي المَسجِدِ غَيرَهُ، وكانَ يُجنِبُ فِي المَسجِدِ ومَنزِلُهُ في مَنزِلِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ولَهُ فيهِ أولادٌ ؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلى كَوَّةٍ قَدرَ عَينِهِ يَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَى المَسجِدِ، فَأَبى عَلَيهِ، ثُمَّ خَطَبَ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنَّ اللّه َ أمَرَ موسى أن يَبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيرُهُ وغَيرُ هارونَ وَابنَيهِ، وإنَّ اللّه َ أمَرَني أن أبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيري وغَيرُ أخي وَابنَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) زمين محل مسجد و منزلش را خريد و مسجد را ساخت و سپس در آنجا ده خانه ساخت كه نُه تاى آن از آنِ او بود و دهمى را در وسط آنها براى پدرم معين كرد و سپس همه راه‌هاى ورود [از خانه‌ها] به مسجد را بست، جز راه ورودى پدرم را، و در اين باره پاره‌اى سخن گفتند و پيامبر(ص) فرمود: من درهاى شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم، خداوند به من فرمان داد كه درهاى شما را ببندم و در خانه او را باز بگذارم و آنگاه همه مردم را، به‌جز او، از خوابيدن در مسجد نهى كرد و  او حتى در مسجد جُنُب مى‌شد و خانه او در خانه پيامبر(ص) بود و براى پيامبر خدا(ص) و او در همان خانه فرزندانى زاده شدند. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه عمر بن خطاب اصرار كرد تا روزنه‌اى به مقدار يک چشم از منزلش به مسجد برايش باز بگذارد؛ ولى پيامبر(ص) قبول نكرد و آنگاه، سخنرانى كرد و فرمود: خداوند به موسى(ع) فرمان داد مسجدى پاک بسازد كه جز خودش و هارون(ع) و دو پسر هارون، كس ديگرى در آن ساكن نشود. اکنون خداوند به من نيز فرمان داد تا مسجدى پاک بسازم و جز خودم و برادرم و دو فرزندش، كسى در آن ساكن نشود. گفتند: به خدا، آرى.|قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله نَصَبَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ، فَنادى لَهُ بِالوِلايَةِ وقالَ: «لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ في غَزوَةِ تَبوكَ: «أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حينَ دَعَا النَّصارى مِن أهلِ نَجرانَ إلَى المُباهَلَةِ، لَم يَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُكُمُ اللّه َ أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ يَومَ خَيبَرَ، ثُمَّ قالَ: «لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللّه ُ ورَسولُهُ ويُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ، كَرّارٍ غَيرِ فَرّارٍ، يَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى يَدَيهِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ، وقالَ: «لا يُبَلِّغُ عَنّي إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وأنَّهُ لَم يَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن يَقولَ: «يا أخي» ، وَ «ادعوا لي أخي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قَضى بَينَهُ وبَينَ جَعفَرٍ وزَيدٍ، فَقالَ لَهُ: «يا عَلِيُّ ! أنتَ مِنّي وأنَا مِنكَ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدي». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او تثبيت كرد و فرمود: «حاضران به غايبان برسانند» . گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) در جنگ تبوک به او فرمود: «تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسايى و تو پس از من ولى هر مؤمنى هستی». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص)، هنگامى كه مسیحیان نجران را به مباهله خواند، جز علی(ع) و زنش و دو فرزندش را نياورد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مى‌دانيد كه در روز خيبر پیامبر(ص) پرچم را به او داد و فرمود: «پرچم را به كسى مى‌دهم كه خدا و پيامبرش او را دوست مى‌دارند و او نيز خدا و پيامبرش را دوست دارد؛ كسى كه حمله‌کننده‌ای نترس است و خداوند به دست او قلعه خيبر را فتح مى‌كند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) سوره برائت را به‌وسيله او فرستاد و فرمود: «از سوى من جز خودم و يا مردى از من ابلاغ نمى‌كند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه هيچ سختى‌اى به پيامبر(ص) روى نمى‌آورد جز آنكه از سرِ اعتماد به علی(ع) او را براى حل آن پيش مىفرستاد و پيامبر(ص) هيچگاه او را به نام  صدا نمى‌زد، بلكه مى‌فرمود: «اى برادرم!» و یا «برادرم را برايم صدا كنيد». گفتند: به خدا، آرى . فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) بين علی(ع)، جعفر و زيد داورى كرد و به او فرمود: «اى على! تو از منى و من از تو هستم و تو پس از من ولى هر مرد و زن مؤمن هستی». گفتند: به خدا، آرى.|قالَ: أتَعلَمونَ أنَّهُ كانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ خَلوَةٌ وكُلَّ لَيلَةٍ دَخلَةٌ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَكَتَ أبدَأَهُ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَضَّلَهُ عَلى جَعفَرٍ وحَمزَةَ حينَ قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام: «زَوَّجتُكِ خَيرَ أهلِ بَيتي، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأكثَرَهُم عِلما». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ: «أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ وأخي عَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ وفاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ وَابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئيلَ يُعينُهُ عَلَيهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.|فرمود: آيا مى‌دانيد كه علی(ع) [براى دريافت علوم پيامبر(ص)]، هر روز با پيامبر(ص) خلوت مى‌كرد و هر شب به خانه‌اش مى‌رفت و هرگاه مى‌پرسيد پيامبر(ص) پاسخ مى‌داد و هرگاه سكوت مى‌كرد، پيامبر(ص) [خود سخنش را] آغاز مى‌كرد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص)، هنگامى كه به فاطمه(س) فرمود: «شوهر تو بهترينِ كسان من، پيش‌ترينشان در اسلام‌آوردن، بزرگ‌ترينشان در بردبارى و دانشمندترين آنان است» او را بر جعفر و حمزه برترى بخشيد. گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم(ع) هستم و برادرم على(ع) سرور عرب و فاطمه بانوى زنان بهشت و دو پسرم حسن و حسين سرور جوانان بهشت‌اند». گفتند: به خدا، آرى. فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) به علی(ع) فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد كه در اين كار جبرئيل(ع) او را يارى خواهد كرد. گفتند: به خدا، آرى.|قالَ:  أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: «أيُّهَا النّاسُ! إنّي تَرَكتُ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّه ِ وأهلَ بَيتي، فَتَمَسَّكوا بِهِما لَن تَضِلّوا». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فَلَم يَدَع شَيئا أنزَلَهُ اللّه ُ في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام خاصَّةً وفي أهلِ بَيتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلى لِسانِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إلّا ناشَدَهُم فيهِ، فَيَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا، ويَقولُ التّابِعِيُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنيهِ مَن أثِقُ بِهِ، فُلانٌ وفُلانٌ. ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلى الله عليه و آله يَقولُ: «مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني ويُبغِضُ عَلِيّا فَقَد كَذَبَ، لَيسَ يُحِبُّني وهُوَ يُبغِضُ عَلِيّا». فَقالَ لَهُ قائِلٌ: يا رَسولَ اللّه ِ! وكَيفَ ذلِكَ. قالَ: «لِأَنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّني ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّه َ ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَني ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّه َ». فَقالوا: اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا. وتَفَرَّقوا عَلى ذلِكَ.|فرمود: آيا مى‌دانيد كه پيامبر(ص) در آخرين سخنرانى خود فرمود: «اى مردم! من در ميان شما، دو چيز گرانسنگ باقى گذاشتم؛ كتاب خدا و اهل‌بيتم. به آن دو چنگ بزنيد تا هرگز گمراه نشويد». گفتند: به خدا، آرى. [امام حسین(ع)] چيزى را از آنچه خداوند درباره على بن ابى‌طالب(ع) و يا اهل‌بيتش در قرآن فرو فرستاده بود، و يا بر زبان پيامبرش جارى شده بود، ناگفته نگذاشت و حاضران را بر آن مطالب سوگند داد. پس اصحاب مى‌گفتند: آرى، ما شنيده‌ايم» و تابعيان مى‌گفتند: «آرى، [آن را] كسانى كه به آنان اعتماد داشته‌ايم، چون فلانى و فلانى، به ما خبر داده‌اند. آنگاه، سوگندشان داد كه [بگويند] آيا آنان اين مطلب را شنيده‌اند كه پيامبر(ص) فرمود:«كسى كه فکر کند مرا دوست مى‌دارد، اگر على را دشمن بدارد، دروغ مى‌گويد [هيچ كس] در حالى كه على را دشمن مى‌دارد مرا دوست ندارد». كسى گفت: اى پيامبر خدا! چه طور چنين است. پيامبر(ص) فرمود: «چون او از من است و من از اويم. آنكه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنكه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و آنكه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آنكه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است». گفتند: آرى، شنيده‌ايم و آنگاه پراكنده شدند.
}}
}}


trustworthy
۷٬۳۴۶

ویرایش