۱۱٬۹۱۳
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷ |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
ابتدا توضیح مختصری پیرامون مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق میدهیم و پس از آن به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت. | ابتدا توضیح مختصری پیرامون مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق میدهیم و پس از آن به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت. | ||
«نسبیت در اخلاق بدین معناست که هیچیک از ارزشها و اصول و احکام اخلاقی ثابت نیستند و همه گزارههای اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به این معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش گذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول، وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نیستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشههای بنیادین | «نسبیت در اخلاق بدین معناست که هیچیک از ارزشها و اصول و احکام اخلاقی ثابت نیستند و همه گزارههای اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به این معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش گذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول، وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نیستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشههای بنیادین اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ش، ص۱۷۱.</ref> | ||
«در زمینه اطلاق یا نسبیت اخلاق، برخی صریحاً سخن گفتهاند و پارهای تلویحاً بدان اشاره کردهاند. از میان کسانی که صریحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، میتوان از علماء اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون نام برد و از جمله فیلسوفانی که صریحاً اظهار نکردهاند، امّا مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، میتوان از سقراط و ارسطو یاد کرد. | «در زمینه اطلاق یا نسبیت اخلاق، برخی صریحاً سخن گفتهاند و پارهای تلویحاً بدان اشاره کردهاند. از میان کسانی که صریحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، میتوان از علماء اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون نام برد و از جمله فیلسوفانی که صریحاً اظهار نکردهاند، امّا مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، میتوان از سقراط و ارسطو یاد کرد. | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
«حسن و قبح امور، از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد، فطرتی که در تمام انسانها یکسان بوده و در تمام ادوار یک نوع غرایز و تمایلات بر او حکومت کرده است و آفرینش با یک رشته امور خمیره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است… انسان قرن بیستم از نظر فطرت و روحیه و غریزه و تمایلات ثابت، همان انسان قرن دهم است… مثلاً دروغ، خیانت، هرزگی و بی بند و باری پیوسته زشت و بد و تباه کننده اجتماع بوده و هست، از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها ابدی و دائمی باشد؛ زیرا اگر چه قیافه اجتماع عوض میشود، ولی زیان این اعمال همانست که بوده است… همچنین قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.<ref>همان، ص۱۳۸.</ref>» | «حسن و قبح امور، از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد، فطرتی که در تمام انسانها یکسان بوده و در تمام ادوار یک نوع غرایز و تمایلات بر او حکومت کرده است و آفرینش با یک رشته امور خمیره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است… انسان قرن بیستم از نظر فطرت و روحیه و غریزه و تمایلات ثابت، همان انسان قرن دهم است… مثلاً دروغ، خیانت، هرزگی و بی بند و باری پیوسته زشت و بد و تباه کننده اجتماع بوده و هست، از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها ابدی و دائمی باشد؛ زیرا اگر چه قیافه اجتماع عوض میشود، ولی زیان این اعمال همانست که بوده است… همچنین قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.<ref>همان، ص۱۳۸.</ref>» | ||
«بنابراین در این گونه امور اخلاقی و مسائل دیگری که براساس فطریات و غرایز انسانی است، قوانین هزار و چهارصد سال پیش با یک واقع بینی خاص، که مبنی بر شناخت حقیقت انسان و ارزیابی غرایز او وضع شده است، میتواند اجتماع کنونی و همچنین اجتماعات آینده را به وضع خوبی اداره کند. و این خود اساس یک رشته «اخلاق جاودان» را تشکیل میدهد.<ref> | «بنابراین در این گونه امور اخلاقی و مسائل دیگری که براساس فطریات و غرایز انسانی است، قوانین هزار و چهارصد سال پیش با یک واقع بینی خاص، که مبنی بر شناخت حقیقت انسان و ارزیابی غرایز او وضع شده است، میتواند اجتماع کنونی و همچنین اجتماعات آینده را به وضع خوبی اداره کند. و این خود اساس یک رشته «اخلاق جاودان» را تشکیل میدهد.<ref>سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، ص۱۴۰.</ref>» | ||
«( | «(اما) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغییر و دگرگونی است، در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقالید و سلیقههای فردی یا قومی بیش نیست، و اینها را نباید به عنوان ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد. البته در مورد همین آداب و رسوم قومی هم گاهی یک اصل ثابت اخلاقی وجود دارد که هر قومی آن اصل ثابت را به گونهای خاص عملی میسازد؛ مثلاً اصل احترام به انسانهای صاحب مقام و منزلت اجتماعی، مورد قبول تمام طوایف و اقوام است، امّا در تحقق بخشیدن به آن، روشهای مختلفی اعمال میشود.<ref>سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، ص۱۲۲.</ref>» | ||
«اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی میبینیم احکام عقلی، استثناء برمیدارد و شرایط تفاوت میکند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاوردهایم، مثلاً میگوییم راست گفتن خوب است، بعد برمیخوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته میشود و آثار بدی دارد، میگوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم میشود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کردهایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است؛ مثلاً «راست مفید» است یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.</ref>» | «اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی میبینیم احکام عقلی، استثناء برمیدارد و شرایط تفاوت میکند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاوردهایم، مثلاً میگوییم راست گفتن خوب است، بعد برمیخوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته میشود و آثار بدی دارد، میگوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم میشود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کردهایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است؛ مثلاً «راست مفید» است یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.</ref>» | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
آیا آنها بر اساس ارزشهای مورد قبول خود چنانچه شخصی یا گروهی بخواهد فردی را متوجه آنها نماید و آسیبی به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمیآیند؟ | آیا آنها بر اساس ارزشهای مورد قبول خود چنانچه شخصی یا گروهی بخواهد فردی را متوجه آنها نماید و آسیبی به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمیآیند؟ | ||
«نتیجه آنکه طرفداران نسبیت گرایی، علاوه بر آنکه برای پذیرش نظریه خود محتاج قبول احکام ارزشی مطلق هستند، در عمل نیز به احکام مطلق اخلاقی ملتزم میباشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سلیقه و میل شخصی و قرار دادها و توافقهای جمعی میدانند و در واقع، به مبنای نظری خود، در بسیاری از موارد پای بنده نبوده، به شعار فریبنده خود عمل نمیکنند.<ref>فلسفه اخلاق، | «نتیجه آنکه طرفداران نسبیت گرایی، علاوه بر آنکه برای پذیرش نظریه خود محتاج قبول احکام ارزشی مطلق هستند، در عمل نیز به احکام مطلق اخلاقی ملتزم میباشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سلیقه و میل شخصی و قرار دادها و توافقهای جمعی میدانند و در واقع، به مبنای نظری خود، در بسیاری از موارد پای بنده نبوده، به شعار فریبنده خود عمل نمیکنند.<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۷۷.</ref>» | ||
علاوه بر اشکالات نظری مطرح شده نسبیت در اخلاق، در صحنه عمل نیز پیآمدهای شومی را برای جامعه انسانی به ارمغان میآورد. «یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل میباشد… براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچکس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمین، مجاز میباشد. قرآن کریم نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آیه ۲۵۱) | علاوه بر اشکالات نظری مطرح شده نسبیت در اخلاق، در صحنه عمل نیز پیآمدهای شومی را برای جامعه انسانی به ارمغان میآورد. «یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل میباشد… براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچکس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمین، مجاز میباشد. قرآن کریم نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آیه ۲۵۱) | ||
«و چنانچه خداوند دستهای از مردم را به دفع و منع دسته دیگر نمیگمارد، زمین فاسد و تباه میگشت.»<ref> | «و چنانچه خداوند دستهای از مردم را به دفع و منع دسته دیگر نمیگمارد، زمین فاسد و تباه میگشت.»<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۷۷.</ref> | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} | ||
== مطالعه بیشتر == | == مطالعه بیشتر == | ||
# حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، جعفر سبحانی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. | # حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، جعفر سبحانی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. |