automoderated، ناظمان (CommentStreams)
۱۵٬۲۵۷
ویرایش
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
واژه مدرنیته «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره میکند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایهریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد. به این لحاظ «مدرنیته» بدین معناست که این تمّدن به معنای تمام و کمال کلمه «مدرن» (نوین و متجدد) و در تاریخ بشری منحصر به فرد | [[مدرنیسم]] که دوران سه چهار قرن اخیر غرب را میگویند، به دلیل بسیاری از تحولات و انقلابات صنعتی و اکتشافات و رشد علمی و عقلگرایی و اصلاحات دینی و... منشاء و خاستگاه بسیاری از مکاتب بشری بوده است. با توجه با تغییر جایگاه و مقام انسان و جابجایی و فراز و فرود بسیاری از مفاهیم دیگر از جمله آزادی و دین و فرد و نیز عقل، عقاید و مکاتب گوناگونی متولد شدند و رشد کردند و تغییر یافتند؛ از جمله: لیبرالیسم، سکولاریسم، اومانیسم، پوزیتویسم، راسیونالیسم، [[فمینیسم]]. | ||
== تعریف مدرنیته == | |||
واژه [[مدرنیته]] «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره میکند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایهریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد. به این لحاظ «مدرنیته» بدین معناست که این تمّدن به معنای تمام و کمال کلمه «مدرن» (نوین و متجدد) و در تاریخ بشری منحصر به فرد است. | |||
در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته میگوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»<ref>گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.</ref> بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی یکی از نویسندگان میگوید: «تجدد گرایی را میتوان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که برساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر میگذارد و به نظر میرسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس ازانقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»<ref>الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.</ref> | در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته میگوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»<ref>گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.</ref> بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی یکی از نویسندگان میگوید: «تجدد گرایی را میتوان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که برساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر میگذارد و به نظر میرسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس ازانقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»<ref>الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.</ref> | ||
در اکثر تعاریف، همچنان که در تعریف گیدنز دیدیم مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند استفاده میکنند؛ نه یک رویکرد فلسفی، از همینرو معمولاً گفته میشود عصر یا دوره مدرنیته<ref>دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال ۵. ، ش ۱و ۲، ص۵۰.</ref> به این ترتیب این دوره تارخی قطعاً قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن ۱۷، و بیشتر پژوهشگران ازقرن ۱۸، همزمان با دوره روشنگری میدانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن ۱۵ مقارن با دوره رنسانس دانستهاند.<ref>رهنمایی، سید احمد، غربشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، ص۱۰۰–۹۹.</ref> و تأثیرات عمیق و شگرف تحولات این دوره را در پیدایش عصر رنسانس دخیل میدانند. | |||
غلبه عقلگرایی یا | غلبه عقلگرایی یا روشنفکری و رویگردانی از دین، منطق و فلسفه کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهیدستی و بیمایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی ـ صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشه نوگرایی غربی برجا گذاشتند. به هر حال، مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیرهای از اندیشههای نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست. | ||
== مکاتب فکری مولود مدرنیته == | |||
دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفتشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشارهای اجمالی میشود: | دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفتشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشارهای اجمالی میشود: | ||
# علمگرایی: علمگرایی یا علمزدگی که بهعنوان یک رویکرد به حساب میآید و از دل آن مکتبی به نام | # علمگرایی: علمگرایی یا علمزدگی که بهعنوان یک رویکرد به حساب میآید و از دل آن مکتبی به نام [[پوزیتویسم]] متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری است. | ||
# عقلگرایی یا استدلالگرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلالگر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است، البته این عقل تنها هنرش آن است که گزارههایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهریاند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند. | # عقلگرایی یا استدلالگرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلالگر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است، البته این عقل تنها هنرش آن است که گزارههایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهریاند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند. | ||
# مادّیگرایی: مادّیگرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنابراین باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه بهدست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته میشود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست. | # مادّیگرایی: مادّیگرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنابراین باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه بهدست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته میشود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست. | ||
# انسانگرایی (اومانیسم): تفکر تجدّد گرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی مینشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنّتگرایان اختصاص به خدا دارد. | # انسانگرایی ([[اومانیسم]]): تفکر تجدّد گرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی مینشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنّتگرایان اختصاص به خدا دارد. | ||
#فردگرایی: فردگرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.<ref>بیات، عبدالرسول، با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص۵۳۸–۵۳۱.</ref> و بسیاری از مکاتب دیگر مانند [[سکولاریسم]]، [[لیبرالیسم]]، و… که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورتبندی شده است؛ و به شکل یک «ایسم»، «مکتب»، اصل و آموزه درآمده است. | |||
#فمینیسم: | |||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} |