پرش به محتوا

هجوم به خانه حضرت فاطمه(س): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(ویرایش کلی و بارگزاری نهایی)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
'''هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)'''، از جریاناتی است که در تاریخ اسلام مورد اتفاق [[شیعه]] و [[اهل سنت]] می‌باشد. در کتاب‌های تاریخی معتبر اهل سنت این جریان اینچنین نقل شده است که عمر با همراهی گروهی به درب خانه علی(ع) رفتند تا حضرت را برای بیعت با ابوبکر مجبور کنند. تهدید عمر به آتش کشیدن خانه و آوردن شعله آتش توسط عمر در این نقل‌ها آمده است. ضربت خوردن حضرت زهرا(س) و سقط حضرت محسن(ع) نیز در کتاب‌های اهل سنت نقل شده است. در نامه‌ای از جانب عمر به معاویه، نیز این جریان توسط خود عمر شرح داده شده است.
'''هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)'''، از جریاناتی است که در تاریخ اسلام مورد اتفاق [[شیعه]] و [[اهل سنت]] می‌باشد. در کتاب‌های تاریخی معتبر اهل سنت این جریان اینچنین نقل شده است که [[عمر]] با همراهی گروهی به درب خانه [[علی(ع)]] رفتند تا حضرت را برای بیعت با [[ابوبکر]] مجبور کنند. تهدید عمر به آتش کشیدن خانه و آوردن شعله آتش توسط عمر در این نقل‌ها آمده است. ضربت خوردن [[حضرت زهرا(س)]] و سقط حضرت محسن(ع) نیز در کتاب‌های اهل سنت نقل شده است. در نامه‌ای از جانب عمر به [[معاویه]]، نیز این جریان توسط خود عمر شرح داده شده است.


== در منابع اهل سنت ==
== در منابع اهل سنت ==
منابع [[اهل سنّت]] روایات مختلفی در مورد '''هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)''' ذکر کرده‌اند.
منابع [[اهل سنّت]] روایات مختلفی در مورد '''هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)''' ذکر کرده‌اند.
* در کتابهای العقد الفرید و تاریخ ابوالفداء و اعلام النساء این گونه آمده است که [[ابوبکر]] گروهی را به سرکردگی [[عمر بن خطاب]] به سوی خانه [[علی(ع)]] فرستاد و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن. عمر با شعله‌ای از آتش حرکت کرد تا خانه علی(ع) را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که [[فاطمه(س)]] با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطاب، آیا آمده‌ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده‌اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست [[بیعت]] دهید.<ref>عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶؛ أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصریه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹؛ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷؛ علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.</ref>
* در کتابهای العقد الفرید و تاریخ ابوالفداء و اعلام النساء این گونه آمده است که [[ابوبکر]] گروهی را به سرکردگی [[عمر بن خطاب]] به سوی خانه [[علی(ع)]] فرستاد و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن. عمر با شعله‌ای از آتش حرکت کرد تا خانه علی(ع) را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که [[فاطمه(س)]] با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطاب، آیا آمده‌ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده‌اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست [[بیعت]] دهید.<ref>عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶؛ أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصریه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹؛ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷؛ علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.</ref>
* مدائنی از سلمه بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده است که ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش، روانه خانه علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محکم هستم چنان‌که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود!<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.</ref>
* مدائنی از سلمه بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده است که ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش، روانه خانه علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محکم هستم چنان‌که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود!<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.</ref>
* مؤلف کتاب «الامامه و السیاسه» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) می‌نویسد: ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی(ع) جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی(ع) روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا(ص)) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد. در این هنگام فریاد فاطمه(س) بلند شد: یا ابتاه یا رسول اللّه! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.<ref>ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.</ref>
* مؤلف کتاب «الامامه و السیاسه» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) می‌نویسد: ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی(ع) جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی(ع) روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد. در این هنگام فریاد فاطمه(س) بلند شد: یا ابتاه یا [[رسول اللّه(ص)]]! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.<ref>ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.</ref>
* زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود [[عباس عموی پیامبر(ص)|عباس]] نزد علی(ع) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم… پس امیرالمؤمنین(ع) با عدّه‌ای از پیروانش در منزلش دست به مبارزه زدند، چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام عدّه ای به خانه علی(ع) حمله‌ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن‌ها حضرت فاطمه(س) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که [[حضرت محسن|محسن]] را سقط کرد.<ref>علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.</ref>
* زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود [[عباس عموی پیامبر(ص)|عباس]] نزد علی(ع) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم… پس امیرالمؤمنین(ع) با عدّه‌ای از پیروانش در منزلش دست به مبارزه زدند، چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام عدّه ای به خانه علی(ع) حمله‌ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن‌ها حضرت فاطمه(س) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که [[حضرت محسن|محسن]] را سقط کرد.<ref>علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.</ref>
* . ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می‌گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و [[خالد بن ولید]] و [[ابا عبیده جراح]] و عده‌ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد. «عمر هیزم را بر در خانه فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف درآمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا(س) بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه(س) فرورفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می‌کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن‌ها با شلاق حضرت فاطمه را زدند، به حدی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه(س) مریض شدند و عاقبت به [[شهادت]] رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».<ref>ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السیّد شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامه و السیاسه، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.</ref>
* ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می‌گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و [[خالد بن ولید]] و [[ابا عبیده جراح]] و عده‌ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد. «عمر هیزم را بر در خانه فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف درآمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا(س) بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه(س) فرورفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می‌کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن‌ها با شلاق حضرت فاطمه را زدند، به حدی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه(س) مریض شدند و عاقبت به [[شهادت]] رسیدند.».<ref>ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السیّد شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامه و السیاسه، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.</ref>


== در منابع شیعه ==
== در منابع شیعه ==
یکی از طولانی‌ترین نقل‌ها در زمینه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) از سلیم بن قیس از سلمان فارسی نقل شده است که در نقل شیعه به این روایت اکتفا می‌شود.
یکی از طولانی‌ترین نقل‌ها در زمینه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) از [[سلیم بن قیس]] از [[سلمان فارسی]] نقل شده است که در نقل از کتب شیعه به این روایت اکتفا می‌شود.


«ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی(ع) خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام(ع) بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، [[قنفذ]] را نزد امیر المؤمنین(ع) فرستاد و عده‌ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا(س) فرمود: «به شما اجازه نمی‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.
«ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی(ع) خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام(ع) بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، [[قنفذ]] را نزد امیر المؤمنین(ع) فرستاد و عده‌ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت فاطمه(س) فرمود: «به شما اجازه نمی‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.


عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه فاسمه(س) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه [[پیامبر(ص)]] بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می‌کشم!! حضرت زهرا(س) فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می‌کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد.
عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه فاسمه(س) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه [[پیامبر(ص)]] بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می‌کشم!! حضرت زهرا(س) فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می‌کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد.
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[عمر]] در ضمن نامه‌ای به معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه(س) را چنین بیان می‌کند: … به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این‌جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، یا این که علی(ع) را برای بیعت به سوی مسجد می‌کشانم. آن گاه تازیانه [[قنفذ]] را گرفتم و فاطمه(س) را با آن زدم، و به [[خالد بن ولید]] گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می‌کشم… همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‌های علی(ع) و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه(س) را شنیدم که گمان کردم، این ناله، [[مدینه]] را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می‌گفت:
[[عمر]] در ضمن نامه‌ای به معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه(س) را چنین بیان می‌کند: … به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این‌جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، یا این که علی(ع) را برای بیعت به سوی مسجد می‌کشانم. آن گاه تازیانه [[قنفذ]] را گرفتم و فاطمه(س) را با آن زدم، و به [[خالد بن ولید]] گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می‌کشم… همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‌های علی(ع) و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه(س) را شنیدم که گمان کردم، این ناله، [[مدینه]] را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می‌گفت:


{{عربی|يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هکذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! يا فِضَّه اِلَيْک فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ|ترجمه=اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر که اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي [[فضه کنیز حضرت فاطمه(س)|فضه]] بيا و مرا درياب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي کرده بود که گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمين افتاد…».<ref>الامامه و السياسه، ج۱، ص۱۴؛ اعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴؛ الغدير، ج۷، ص۲۲۹؛ بن ابي الحديد، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>
{{عربی|يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هکذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! يا فِضَّه اِلَيْک فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ|ترجمه=اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر که اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي [[فضه کنیز حضرت فاطمه(س)|فضه]] بيا و مرا درياب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد}}، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي کرده بود که گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمين افتاد…».<ref>الامامه و السياسه، ج۱، ص۱۴؛ اعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴؛ الغدير، ج۷، ص۲۲۹؛ بن ابي الحديد، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>
{{پایان پاسخ}}
 
<span></span>


== منابع ==
== منابع ==
automoderated
۱٬۲۷۴

ویرایش