۱۱٬۹۱۳
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
فطرت بر وزن فعله است که دلالت بر نوع میکند و در لغت به معنای گونهای خاص از آفرینش و خلقت | == معنای فطرت == | ||
«فطرت» از ماده «فطر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول است، سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است و از آن جا که آفرینش و خلقت به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه، همان آفرینش و خلقت است. واژه فطرت معنای ابداع و اختراع را نیز افاده میکند.<ref>لسان العرب، ابن منظور، ج۵، ص۵۵و۵۶، ماده فطرت.</ref> | |||
فطرت بر وزن فعله است که دلالت بر نوع میکند و در لغت به معنای گونهای خاص از آفرینش و خلقت است. بنابراین فطرت انسان؛ یعنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان، ظاهراً این لغت را اولین بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد و پیش از آن، کاربرد واژه فطرت سابقهای نداشته است.<ref>مطهری، مرتضی، فطرت، ناشر انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، چاپ اول، ۱۳۶۱، ص۱۳–۱۴.</ref> | |||
== فطرت و مسئله جبر و اختیار == | |||
این معنا از فطرت با اختیار انسان هیچ منافاتی ندارد، چون آفرینش مخصوص انسان یعنی آفرینشی که در آن ویژگی اختیار هم نهفته است. اما آن معنا از فطرت که میتواند منشأ شبهه جبر شود، عبارت است از معنایی که نوعاً علما از فطرت بدست دادهاند و در آن معنا فطرت را به توحید تفسیر نمودهاند. مطابق این تفسیر، شاید بتوان این پرسش را مطرح نمود که اگر در خلقت انسان خصلت و ویژگی خداشناسی و خداجویی و توحید سرشته شده، پس از اول مسیر او معلوم شده و او در انتخاب راه از خود اختیاری ندارد. | |||
از این شبهه میتوان جوابهای متعدد داد؛ اولین جواب آن است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر غبار گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ایمان به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. ایمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث اختیار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر خدا و … است. چون تنها این امور است که عمل در آنها وجود دارد. | از این شبهه میتوان جوابهای متعدد داد؛ اولین جواب آن است که فطرت توحیدی انسان تنها در حد شناخت است، یعنی او فطرتاً خدا را با وصف وحدانیتش میشناسد و اگر غبار گناه، محیط، شیطان و… این فطرت را نپوشاند، او همچنان موحد باقی خواهد ماند. اما اولا واضح است که از شناخت تا ایمان به توحید و عمل بر اساس توحید، تفاوت بسیار است. ایمان بدون شناخت امکان ندارد، اما تنها شناخت نیست، عمل و تصدیق قلبی هم در آن دخیل است. بحث اختیار و جبر در خود شناخت معنا ندارد، بلکه مربوط به ساحت عمل، یا در مقدمات شناخت است یا در تبعات شناخت که عبادت غیر خدا و … است. چون تنها این امور است که عمل در آنها وجود دارد. | ||
خط ۲۵: | خط ۳۰: | ||
بنابراین انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زیرا هدف از آفرینش، فراهم شدن بستر فعالیت اختیار برای انسان است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل آید. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوششهای تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود. | بنابراین انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زیرا هدف از آفرینش، فراهم شدن بستر فعالیت اختیار برای انسان است تا بتواند به قلّه رفیع کمالات نایل آید. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پیامبران، تشریع قوانین و کوششهای تربیتی، لغو و بیهوده خواهد بود. | ||
<span></span> | |||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} | ||
خط ۳۴: | خط ۴۰: | ||
۳. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تألیف علی شیروانی، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب. | ۳. سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری) تألیف علی شیروانی، ناشر معاونت امور استاتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول زمستان ۱۳۷۶، کل کتاب. | ||
<span></span> | |||
== منابع == | == منابع == |