۱۱٬۹۱۳
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{ویرایش}} | {{ویرایش}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
قضا و قدر چیست؟ | |||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
== معنای قضا == | |||
کلمه قضاء به حسب اصل لغت همانطور که راغب در مفردات قرآن آورده عبارت است از: فیصله دادن، خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود یا به غیر خدا.<ref>المفردات، راغب اصفهانی، ص۴۰۶.</ref> | کلمه قضاء به حسب اصل لغت همانطور که راغب در مفردات قرآن آورده عبارت است از: فیصله دادن، خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود یا به غیر خدا.<ref>المفردات، راغب اصفهانی، ص۴۰۶.</ref> | ||
خط ۱۷: | خط ۱۹: | ||
امّا قضاء الهی، در اصطلاح متکلمین و علمای علم کلام به خصوص، در مباحث جبر و اختیار، عبارت است از به مرحله نهایی و حتمی رسیدن پدیدهای که تمام مقدمات و اسباب و شرایطش فراهم شده است. | امّا قضاء الهی، در اصطلاح متکلمین و علمای علم کلام به خصوص، در مباحث جبر و اختیار، عبارت است از به مرحله نهایی و حتمی رسیدن پدیدهای که تمام مقدمات و اسباب و شرایطش فراهم شده است. | ||
== | == معنای قدر == | ||
تقدیر که قَدْر و قَدَر در موردش به کار رفته است به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه کردن است. | تقدیر که قَدْر و قَدَر در موردش به کار رفته است به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه کردن است. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۶: | ||
گاهی قضاء و قدر به صورت مترادف، به معنای «سرنوشت» بکار میرود؛ ولی با توجه به مفهوم این دو، میتوانیم بگوئیم مرحله قَدَر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر مرحله اندازهگیری و فراهم کردن اسباب و زمینه کار است و مرحله قضاء، مرحله پایان کار و یکسره شدن کار است. مانند خیاط که ابتدا لباسی را که میخواهد بدوزد بر روی پارچهای که در دست دارد، اندازهگیری میکند و آنگاه آن را بر طبق همان اندازه و حدود و مشخصات میدوزد.<ref>طباطبائی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه علی شیروانی، ج۳، ص۲۸۲.</ref> با توجه این معنا، منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیدهای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصّی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق مییابد؛ و منظور از قضاء الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده آنرا به مرحله نهایی و حتمی میرساند.<ref>ر. ک. مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰، ج۱، ص۱۸۰.</ref> | گاهی قضاء و قدر به صورت مترادف، به معنای «سرنوشت» بکار میرود؛ ولی با توجه به مفهوم این دو، میتوانیم بگوئیم مرحله قَدَر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر مرحله اندازهگیری و فراهم کردن اسباب و زمینه کار است و مرحله قضاء، مرحله پایان کار و یکسره شدن کار است. مانند خیاط که ابتدا لباسی را که میخواهد بدوزد بر روی پارچهای که در دست دارد، اندازهگیری میکند و آنگاه آن را بر طبق همان اندازه و حدود و مشخصات میدوزد.<ref>طباطبائی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه علی شیروانی، ج۳، ص۲۸۲.</ref> با توجه این معنا، منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیدهای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصّی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق مییابد؛ و منظور از قضاء الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده آنرا به مرحله نهایی و حتمی میرساند.<ref>ر. ک. مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰، ج۱، ص۱۸۰.</ref> | ||
=== تقدیر علمی === | |||
منظور از این تقدیر این است که، خدا میداند که هر چیزی، در چه زمان و مکانی و به چه صورت تحقق مییابد. به عبارتی، علم داشتن خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز علم به وقوع حتمی آنها را قضاء و قدر علمی میگویند. لازم است ذکر شود، این معنا از قضا و قدر منافاتی با اختیار انسان ندارد. زیرا وقتی که خدا میداند که مثلاً انسان فلان گناه را انجام میدهد، میکند یا فلان ثواب را معنایش جبر نیست؛ بلکه از جمله قَدَرها و مقدرها همین است که انسان از مجاری اختیار و انتخابِ خود، افعالش را انجام دهد و اگر خلاف این باشد، خلاف تقدیر الهی است. خلاصه چون خدا میداند که هر انسانی با اراده و اختیارِ خود چه میکند؛ لذا با همین صورت و ویژگیها، در علم الهی آمده است. | |||
=== تقدیر عینی === | |||
به این معنا که برای شیء در خارج اندازهای ایجاد میشود و حدود آن معین میشود؛ و اینکه شیء در چه شرائطی و با چه خصوصیاتی و از چه مجرائی باید تحقق یابد. چنانکه همه موجودات این عالم دارای حدود و قیود و مشخصات خاصی میباشند و هیچ موجودی نامحدود نیست؛ حتی افعال اختیاری انسان دارای حدود و شرائطی است. مثلاً با دست یا چشم نمیشود حرف زد؛ و دهان هم دارای شرائطی است و اسباب و جهاز مخصوص خودش را طلب میکند که عبارتند از ششها و حنجرهها و زبان و دندان و لب و… همگی باید سالم باشند تا انسان بتواند حرف بزند؛ و همینطور، سایر اعمال و افعال انسانی و دیگر موجود است که همگی دارای حدود و قیودی هستند. خداوند متعال فرموده که انسان در کره زمین باشد نه کرهای دیگر. یا خواسته که به این شکل و قیافه باشد. یا برخیها را مرد و برخیها را زن، یا بعضیها سفید و برخیها سیاه و… و صدها تقدیر دیگر الهی که همگی معین و منظم و حساب شدهاند. حتی همین اعمال و رفتار کرداری که از ما صادر میشود، علاوه بر اینکه جبراً اعضا و جوارحی که در این رابطه لازم است به ما داده است تا فلان کار را انجام دهیم، همینطور مقدر فرموده که این افعال و رفتار انسانها با قید اختیار و آزادی و انتخاب خودشان صورت گیرد. به عبارتی ما جبراً دارای خصوصیت انتخاب و قدرت و تصمیمگیری و اختیار هستیم. پس در اینجا هم جای توهم جبر در اعمال اختیاری انسان نیست. | |||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} | ||
خط ۳۳: | خط ۳۶: | ||
* مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج۲، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۵. | * مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج۲، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۵. | ||
* ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، مؤسسه تحقیقاتی سید الشهداء، ۱۳۶۸. | * ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، مؤسسه تحقیقاتی سید الشهداء، ۱۳۶۸. | ||
<span></span> | |||
== منابع == | == منابع == |