automoderated
۵۴۳
ویرایش
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
[[امامت|امامان]] شیعه دوازده نفر هستند. همه آنها از طرف [[خداوند]] بوسیله [[حضرت محمد(ص)]] معرفی شدهاند، تمامی آنان [[معصوم]] هستند و هیچ گونه خطا و اشتباهی در رفتار و اعمال آنها راه ندارد و هر کدام از آنها امام و [[حجّت خدا]]، بعد از پیامبر اکرم(ص) در زمین هستند. برای امامان شیعه در منابع [[شیعه]] و اهل سنت، [[کرامت]] و [[معجزه|معجزاتی]] نقل شده است. در ذیل به تعدادی از معجزات امامان شیعه اشاره میشود: | [[امامت|امامان]] شیعه دوازده نفر هستند. همه آنها از طرف [[خداوند]] بوسیله [[حضرت محمد(ص)]] معرفی شدهاند، تمامی آنان [[معصوم]] هستند و هیچ گونه خطا و اشتباهی در رفتار و اعمال آنها راه ندارد و هر کدام از آنها امام و [[حجّت خدا]]، بعد از پیامبر اکرم(ص) در زمین هستند. برای امامان شیعه(ع) در منابع [[شیعه]] و اهل سنت، [[کرامت]] و [[معجزه|معجزاتی]] نقل شده است. در ذیل به تعدادی از معجزات امامان شیعه اشاره میشود: | ||
۱. [[امام علی(ع)]] | ۱. [[امام علی(ع)]] | ||
از [[معجزات]] آن حضرت: ثُمالی میگوید: روزی در [[مسجد]] با عدّهای از اصحاب در کنار امام علی(ع) نشسته بودیم، یکی از آنها خطاب به آن حضرت کرده و گفت: من تعجب میکنم از این که دنیا بدست فلان قوم ([[یهود]]) است، امّا در دست شما نمیباشد. حضرت فرمود: اگر ما دنیا را بخواهیم هیچ مانعی نیست؛ و کسی نیست که منع کند. سپس مشتی از ریگها و شنهای مسجد را برداشت و در دست خود مالید، سپس دستش را باز کرد، جواهری شده بود که همانند نور میدرخشید، و فرمود: این است، ببین، بهترین جواهر است. اگر ما بخواهیم، برای ماست ولی ما نخواستهایم ….<ref>بحرانی، سید هاشم، مدینه المعاجز، مؤسسه معارف اسلامی، ج۱، ص۴۳۱.</ref> | از [[معجزات]] آن حضرت: ثُمالی میگوید: روزی در [[مسجد]] با عدّهای از اصحاب در کنار امام علی(ع) نشسته بودیم، یکی از آنها خطاب به آن حضرت کرده و گفت: من تعجب میکنم از این که دنیا بدست فلان قوم ([[یهود]]) است، امّا در دست شما نمیباشد. حضرت فرمود: اگر ما دنیا را بخواهیم هیچ مانعی نیست؛ و کسی نیست که منع کند. سپس مشتی از ریگها و شنهای مسجد را برداشت و در دست خود مالید، سپس دستش را باز کرد، جواهری شده بود که همانند نور میدرخشید، و فرمود: این است، ببین، بهترین جواهر است. اگر ما بخواهیم، برای ماست ولی ما نخواستهایم ….<ref>بحرانی، سید هاشم، مدینه المعاجز، مؤسسه معارف اسلامی، ج۱، ص۴۳۱.</ref> | ||
۲. [[امام حسن مجتبی(ع)]] | ۲. [[امام حسن مجتبی(ع)]] | ||
از معجزات آن حضرت این است که از درخت خرمای خشک، خرما میگرفت. [[امام صادق(ع)]] فرمود: روزی امام حسن(ع) همراه زُبیر در یک سفری زیر درخت خرمای خشک نشست، زُبیر گفت ای کاش این درخت خرما میداشت و از آن میخوردیم. حضرت دست به آسمان برداشت و [[دعا]] کرد، و سپس دست دراز کرد، از شاخه خرمای | از معجزات آن حضرت این است که از درخت خرمای خشک، خرما میگرفت. [[امام صادق(ع)]] فرمود: روزی امام حسن(ع) همراه زُبیر در یک سفری زیر درخت خرمای خشک نشست، زُبیر گفت ای کاش این درخت خرما میداشت و از آن میخوردیم. حضرت دست به آسمان برداشت و [[دعا]] کرد، و سپس دست دراز کرد، از شاخه خرمای خشک، خرما گرفت و آن درخت سبز شد. ساربانی که در آن جا بود، گفت به [[خدا]] این جادو است. امام حسن(ع) فرمود: وای بر تو، جادو نیست، بلکه دعای مستجاب پسر پیغمبر خداست.<ref>کلینی، اصول کافی، انتشارات علمیه اسلامی، ج۲، ص۳۶۰.</ref> | ||
۳. [[امام حسین(ع)]] | ۳. [[امام حسین(ع)]] | ||
از معجزات آن حضرت این است که در [[شب عاشورا]] به اذن پروردگارشان، جایگاه همه اصحابش را در [[بهشت]] نشان دادند.<ref>قمی، عباس، منتهی الامال، تهران، مؤسسه مطبوعاتی حسینی، ج۱، ص۴۰۴.</ref> | از معجزات آن حضرت این است که در [[شب عاشورا]] به اذن پروردگارشان، جایگاه همه اصحابش را در [[بهشت]] نشان دادند.<ref>قمی، عباس، منتهی الامال، تهران، مؤسسه مطبوعاتی حسینی، ج۱، ص۴۰۴.</ref> | ||
۴. [[امام سجّاد(ع)]] <ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۶۸، ۳۷۲ و ۳۷۸.</ref> | ۴. [[امام سجّاد(ع)]] <ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۶۸، ۳۷۲ و ۳۷۸.</ref> | ||
از معجزات آن حضرت: ثمالی (از علاقه مندان امام) میگوید: وقتی امام سجّاد(ع) را با | از معجزات آن حضرت: ثمالی (از علاقه مندان امام) میگوید: وقتی امام سجّاد(ع) را با زنها از [[شام]] به سوی [[مدینه]] میبردند، من همراه آن حضرت بودم و از آن حضرت مواظبت میکردم. وقتی به مدینه وارد شدیم، حضرت زیورآلاتی برای من فرستاد و من قبول نکردم. گفتم اگر خدمتی کرده باشم به خاطر رضای خداوند بود. آن گاه حضرت سنگی سیاه و سخت را برداشت با خاتم (انگشتر) مبارک آن را مهر کرد و نقش خاتم بر آن نقش شد؛ و فرمود این را بگیر و هر جا مشکلی برایت پیش آمد، آن را بدست بگیر مشکل شما برطرف میشود. قسم به خدا و کسی که [[محمد(ص)]] را مبعوث کرده است هر گاه در سرای تاریک آن را بدست میگرفتم آن جا روشن میشد و بر قفل بسته آن را میزدم باز میشد؛ و در حضور سلاطین ظالم میرفتم از او آسیبی نمیدیدم و ….<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۶۸،۳۷۲ و ۳۷۸.</ref> | ||
۵. [[امام محمدباقر(ع)]] | ۵. [[امام محمدباقر(ع)]] | ||
از معجزات آن حضرت این بوده است که مرض پیسی و کوری | از معجزات آن حضرت این بوده است که مرض پیسی و کوری مادرزاد را شفا میداد.<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۶۸،۳۷۲ و ۳۷۸.</ref> | ||
۶. [[امام جعفر صادق(ع)]] | ۶. [[امام جعفر صادق(ع)]] | ||
[[مفضّل بن عمر]] میگوید: منصور عباسی به والی مدینه دستور داد خانه جعفر ابن محمد (امام صادق(ع)) را به آتش بکشد؛ و او خانه را آتش زد، وقتی امام صادق(ع) از خانه بیرون شد، در میان آتش گام برداشته و راه میرفت؛ و میفرمود: منم پسر [[ابراهیم]] خلیل الله که آتش [[نمرود]] بر او سرد و سلامت گشت.<ref>قمی، منتهی الامال، انتشارات هجرت، ج۲، ص۷۷،</ref> | |||
۷. [[امام موسی کاظم(ع)]] | |||
عبدالله بن مغیره از اصحاب امام کاظم(ع) میگوید: روزی از [[مِنی]] گذشتیم زنی که دو پسر کنارش نشسته بودند میگریست. حضرت علّت گریه او را سؤال کرد، در پاسخ گفت: دو فرزند یتیمی داشتم که تنها وسیله ارتزاق آنها گاو شیردهی بود، و آن هم الآن مردهاست. برای غریبی یتیمانم گریه میکنم. امام(ع) دو رکعت [[نماز]] گزارد و دعا کرد، خداوند آن گاو را زنده کرده و به آن مادر یتیم برگرداند.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱.</ref> | |||
۸. [[امام رضا(ع)]] | |||
منصور (یکی از اصحاب امام(ع)) میگوید: شبی خدمت امام رضا(ع) رسیدم و او در یکی از اتاقهای پشتی خانه اش بود، در آن جا دستش را بلند کرد، تمام خانه روشن شده مثل این که چندین نور در آن خانه گذاشته است.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱..</ref> | |||
۹. [[امام محمد تقی(ع)]] | |||
ابو هاشم جعفر میگوید: در [[مسجد]] مسیّب همراه امام جواد(ع) نماز گزاردم. در آن مسجد، درخت سدری بود خشک و بی برگ، حضرت آب طلبید و زیر آن درخت وضو گرفت، سپس آن درخت در همان سال زنده شد و برگ درآورده و بارور شد.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۳۹۹، ۴۰۴، ۴۲۱..</ref> | |||
۱۰. [[امام هادی(ع)]] | |||
صالح بن سعید میگوید: بعد از آن که متوکل عباسی آن حضرت را از [[مدینه]] آوردند، در خانه محقّر و نامناسبی جا داد. خدمت امام هادی(ع) رسیدم، عرض کردم، اینها در همه حال بدنبال خاموشی نور شما بودند، و از هیچ امری کوتاهی نکردند. تا آن جا که شما را در این سرای نامناسب جا دادند. فرمود: پسر سعید! تو هم چنین فکر میکنی؟ آنگاه با دستش اشاره کرد و فرمود: بنگر، من نگاه کردم، بوستانهایی دیدم سرور بخش، با میوههای تازه، مرغان و آهوهای زیبا، و نهرهای جوشان که چشمم خیره شد و دیدهام از کار افتاد، آنگاه فرمود: ما هر کجا باشیم اینها برای ما مهیّا است. ما در جای نامناسب ننشینیم، (ما در اوج عظمتیم).<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۳۳، ۴۳۸.</ref> | |||
۱۱. [[امام حسن عسکری(ع)]] | |||
احمد بن حارث قزوینی میگوید: مستعین بالله (خلیفه عباسی) اسبی داشت که هیچکس نمیتوانست آن را سوار شده رام گرداند. یکی از معاونین خلیفه گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا قاصد بدنبال ابومحمد (امام حسن عسکری(ع)) نمیفرستی، تا بیاید سوار شود و او را بُکشد که از آن راحت شوی، وقتی که خلیفه، امام حسن عسکری(ع) را حاضر کرد، دستور داد تا آن اسب را لجام کرده سوار شود، وقتی که حضرت بطرف اسب رفت، آن چنان رام شد که از تمام بدنش عرق جاری گردید.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۳۳، ۴۳۸..</ref> | |||
۱۲. [[امام زمان(ع)]] | |||
ابوعبدالله نسائی گوید: مقداری از اموال که به عنوان [[سهم امام]] بود را بوسیله وکیل آن حضرت برای آن حضرت فرستادم، در میان آنها دست بند طلا بود. همه را قبول کرد، فقط دست بند را، بدون اینکه بشکند به من بازگرداند. به من دستور داده شده بود که آن را بشکنم و من آنرا شکستم و دیدم در میان آن چند مثقال آهن و مس جا گذاری شده است. آنها را خارج کردم و فرستادم، قبول شد.<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۵۶.</ref> | |||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
خط ۷۳: | خط ۸۷: | ||
}} | }} | ||
{{پایان متن}} | {{پایان متن}} | ||
[[رده:معجزه]] | |||
[[رده:امامان شیعه]] |