automoderated، ناظمان (CommentStreams)، trustworthy
۱۶٬۱۰۵
ویرایش
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
منظور از کوری دل در قرآن چیست؟ {{پایان سوال}} | منظور از کوری دل در قرآن چیست؟ {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
در [[قرآن]] کلمه «عمی» و مانند آن بیش از ۳۶ مرتبه به کار رفته است<ref>انعام/ ۱۰۴، مائده/ ۷۱، قص/ ۶۶، حج/ ۴۶...</ref> که ۳۱ مورد آن مربوط به کوری دل | در [[قرآن]] کلمه «عمی» و مانند آن بیش از ۳۶ مرتبه به کار رفته است.<ref>انعام/ ۱۰۴، مائده/ ۷۱، قص/ ۶۶، حج/ ۴۶...</ref> که ۳۱ مورد آن مربوط به کوری دل و در پنج مورد مربوط به کوری ظاهری است. | ||
'''کوری ظاهری''' | '''کوری ظاهری''' | ||
خط ۱۲: | خط ۱۱: | ||
'''کوری دل''' | '''کوری دل''' | ||
قرآن کریم میفرماید: {{قرآن|أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور|ترجمه=آیا آنها در زمین سیر نکردند تا دلهایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند یا گوشهای شنوایی که ندای حق را بشنوند چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینهها جای دارد بینایی را از دست میدهد.|سوره=حج|آیه=۴۶}} | |||
مراد از کوری دل یا قلب این نیست که قلب صنوبری شکلی که در سینه جا دارد حالت کوری پیدا میکند، چون این قلب تنها تلمبهای برای گردش خون است. یکی از معانی قلب عقل است و گاه به معنای روح هم آمده است، کوری عقل یا روح آن است که انسان از درک حقایق الهی عاجز و تحمل سخنان حق را نداشته و سخن حق در روح او اثر نداشته باشد و بر اثر گناهان بر روح و قلب او پرده جهل باشد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج۱، ص۸۷–۸۸.</ref> | مراد از کوری دل یا قلب این نیست که قلب صنوبری شکلی که در سینه جا دارد حالت کوری پیدا میکند، چون این قلب تنها تلمبهای برای گردش خون است. یکی از معانی قلب عقل است و گاه به معنای روح هم آمده است، کوری عقل یا روح آن است که انسان از درک حقایق الهی عاجز و تحمل سخنان حق را نداشته و سخن حق در روح او اثر نداشته باشد و بر اثر گناهان بر روح و قلب او پرده جهل باشد.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، ج۱، ص۸۷–۸۸.</ref> |