پرش به محتوا

نامه سید جمال‌الدین اسدآبادی به میرزای شیرازی در تحریم تنباکو: تفاوت میان نسخه‌ها

←‏متن نامه: ابرابزار
بدون خلاصۀ ویرایش
(←‏متن نامه: ابرابزار)
خط ۲۰: خط ۲۰:


== متن نامه ==
== متن نامه ==
حق را بگویم، من دوست داشتم این نامه را -اگرچه به نام شخص خاصی عنوان شده است- به همه دانشمندان تقدیم کنم، چون دانشمندان در هر نقطه‌ای طلوع نموده و به هر نحوی که رشد کرده و هر کجا یافت شوند، جانی هستند که در پیکر دين محمد(ص) دمیده شده است. این نامه درخواست عاجزانه ملت اسلام است که به پیشگاه زمامداران عظیم‌الشأن خود، نفوس پاکیزه‌ای که زمام ملت را درکف گرفته اند تقدیم می‌دارد.
حق را بگویم، من دوست داشتم این نامه را -اگرچه به نام شخص خاصی عنوان شده است- به همه دانشمندان تقدیم کنم، چون دانشمندان در هر نقطه‌ای طلوع نموده و به هر نحوی که رشد کرده و هر کجا یافت شوند، جانی هستند که در پیکر دین محمد(ص) دمیده شده است. این نامه درخواست عاجزانه ملت اسلام است که به پیشگاه زمامداران عظیم‌الشأن خود، نفوس پاکیزه‌ای که زمام ملت را درکف گرفته‌اند تقدیم می‌دارد.


پیشوای دین، پرتو درخشان انوار ائمه(ع)، پایه تخت دیانت، زبان گویای شریعت، جناب حاجی میرزا محمدحسن شیرازی، خدا قلمرو اسلام را به او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست‌فطرت را به‌واسطه وجود او به‌هم زند.
پیشوای دین، پرتو درخشان انوار ائمه(ع)، پایه تخت دیانت، زبان گویای شریعت، جناب حاجی میرزا محمدحسن شیرازی، خدا قلمرو اسلام را به او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست‌فطرت را به‌واسطه وجود او به‌هم زند.


خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از میان طائفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت داده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف‌ساختن شک و شبهه را از دل‌های مردم جزء وظایف تو قرارداده. چون تو وارث پیغمبرانی، سررشته کارهایی رابه دستت سپرده که سعادت این جهان و رستگاری آن جهان بدان وابسته است. خدا کرسی ریاست تو را در دلها و خردهای مردم نصب کرده تا بوسیله آن ستون عدل محکم شود و راه راست روشن گردد و در مقابل این بزرگی که به تو ارزانی داشته حفظ دین و مدافعه از جهان اسلامی را نیز در عهده‌ات نهاده است. تا آنجا که به روش پیشینیان به فیض شهادت نائل شوی.  
خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از میان طائفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت داده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف‌ساختن شک و شبهه را از دل‌های مردم جزء وظایف تو قرارداده. چون تو وارث پیغمبرانی، سررشته کارهایی رابه دستت سپرده که سعادت این جهان و رستگاری آن جهان بدان وابسته است. خدا کرسی ریاست تو را در دلها و خردهای مردم نصب کرده تا بوسیله آن ستون عدل محکم شود و راه راست روشن گردد و در مقابل این بزرگی که به تو ارزانی داشته حفظ دین و مدافعه از جهان اسلامی را نیز در عهده‌ات نهاده است. تا آنجا که به روش پیشینیان به فیض شهادت نائل شوی.


ملت اسلام پست و بلند، شهری وبیابانی، دارا و ندار به این عظمت خدایی اقرار نموده و در مقابل این بزرگی زانو به زمین زده و سر تعظیم خم می‌کنند. ملت اسلام در هر پیش‌آمدی به تو متوجه شده و در هر مصیبتی چشمش را به تو دوخته، سعادت و خوشبختی، رستگاری و رهایی خود را در دست تو می‌داند. آرزوهایش به تو بسته است و آرامشش تویی.
ملت اسلام پست و بلند، شهری وبیابانی، دارا و ندار به این عظمت خدایی اقرار نموده و در مقابل این بزرگی زانو به زمین زده و سر تعظیم خم می‌کنند. ملت اسلام در هر پیش‌آمدی به تو متوجه شده و در هر مصیبتی چشمش را به تو دوخته، سعادت و خوشبختی، رستگاری و رهایی خود را در دست تو می‌داند. آرزوهایش به تو بسته است و آرامشش تویی.


با این حال، اگر برای مدتی، که از يک چشم به‌ هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به يک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان‏ پریشان می‌شود و دلهاشان از بیم بلرزه در می‌آید و پایه‏ ایمانشان سست می‌گردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات‌قدمی کە طبقه دانا در عقایدش نشان می‌دهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفه‌ای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمی‌گردد و از راه راست منحرف می‌شود.
با این حال، اگر برای مدتی، که از یک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به یک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان می‌شود و دلهاشان از بیم بلرزه در می‌آید و پایه ایمانشان سست می‌گردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات‌قدمی که طبقه دانا در عقایدش نشان می‌دهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفه‌ای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمی‌گردد و از راه راست منحرف می‌شود.


پس از این مقدمات متذکر می‌شوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و می‌بینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده داری به یاری آنها برنمی‌خیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمی‌داند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست می‌رود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد.  
پس از این مقدمات متذکر می‌شوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و می‌بینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده‌داری به یاری آنها برنمی‌خیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمی‌داند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست می‌رود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد.


ايرانيان همگى مات و مبهوت مانده، از هم مي‌پرسند: چرا حضرت حجت‌الاسلام در مقابل اين حوادث سكوت نموده؛ كدام پيش‌آمد ايشان را از يارى دين بازداشته، چرا از انجام وظيفه شانه خالى ميكند؛ چه‌ شده كه دين و اهل دين را از نظر انداخته و آنها را زير دست كفار رها نموده تا هرطور كه دلخواه‌شان هست با آنها بازى كنند و به هر چه می‌خواهند فرمان دهند. برخى مردم سست عقيده درباره شما نيز بدگمان شده، خيال ميكنند هرچه بآنها گفته‌اند دروغ بوده، و دين افسانه‌هاى بهم آميخته و دام‌گسترده‌ايست كه مردم دانا بوسيله آن نادانان را صيد ميكنند!، چرا؟ چون آنها مى‌بينند همين است) همه مردم دربرابر تو تسليم‌اند، همه فرمان‌بردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هيچكس در مقابل حُكمت گردن‌فرازى نميكند، اگر بخواهى، ميتوانى با يك كلمه (كلمه‌اى كه از دل مرد حقيقت بيرون آمده و بر سينه اهل حقيقت مى‌نشيند) افراد پراكنده را جمع كنى و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانى و شر كفار را از سرشان برطرف نمائى و اين رنج و مشقتى را كه دامنگيرشان شده است از آنها دور كنى و از اين زندگانى سخت نجاتشان داده بزندگانى گوارا و دلپذيرى نائل سازى، تا دين در نظر اهل دين بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنين پيشوائى در ديده ملت محبوب گشته و مقام شامخى داشته باشد. حق را بايد گفت: تو رئيس فرقه شيعه هستى، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دميده‌اى، هيچكس جز در پناه تو نميتواند براى نجات ملت برخيزد و آنها نيز به غير از تو بكسى اطمينان ندارند. اگر براى گرفتن حق قيام كنى، همه به پشتيبانى تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندى نصيب‌شان خواهد شد، ولى اگر بجاى خود بنشينى مسلمانان هم متوقف شده و زيردست و زبون ميشوند، ممكن است وقتى كار باين صورت بماند و مسلمانان رئيس خود را خاموش ديده و ببينند وى آنها را چون گله بدون شبان و حيوان بى‌سرپرست رها كرده اين خاموشى را براى خود عذرى پندارند، بخصوص وقتى مشاهده كنند كه رئيس مذهب در يك اقدامى كه همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمى در پرهيزش ميدانند سستى مينمايد، (حفظ دين، دينى كه آوازه آن تا دورترين نقاط رفته و نام نيكش بگوش همه رسيده)- آيا چه كسى براى اين كار سزاوارتر از مردى است كه خدا در قرن چهاردهم از ميان همه او را انتخاب كرده و  
ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده، از هم می‌پرسند: چرا حضرت حجت‌الاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؛ کدام پیش‌آمد ایشان را از یاری دین بازداشته، چرا از انجام وظیفه شانه خالی می‌کند؛ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هرطور که دلخواه‌شان هست با آنها بازی کنند و به هر چه می‌خواهند فرمان دهند. برخی مردم سست عقیده درباره شما نیز بدگمان شده، خیال می‌کنند هرچه بآنها گفته‌اند دروغ بوده، و دین افسانه‌های بهم آمیخته و دام‌گسترده‌ایست که مردم دانا بوسیله آن نادانان را صید می‌کنند!، چرا؟ چون آنها می‌بینند همین است) همه مردم دربرابر تو تسلیم‌اند، همه فرمان‌بردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هیچ‌کس در مقابل حُکمت گردن‌فرازی نمی‌کند، اگر بخواهی، می‌توانی با یک کلمه (کلمه‌ای که از دل مرد حقیقت بیرون آمده و بر سینه اهل حقیقت می‌نشیند) افراد پراکنده را جمع کنی و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سرشان برطرف نمائی و این رنج و مشقتی را که دامنگیرشان شده است از آنها دور کنی و از این زندگانی سخت نجاتشان داده بزندگانی گوارا و دلپذیری نائل سازی، تا دین در نظر اهل دین بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنین پیشوائی در دیده ملت محبوب گشته و مقام شامخی داشته باشد. حق را باید گفت: تو رئیس فرقه شیعه هستی، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیده‌ای، هیچ‌کس جز در پناه تو نمی‌تواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو بکسی اطمینان ندارند. اگر برای گرفتن حق قیام کنی، همه به پشتیبانی تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندی نصیب‌شان خواهد شد، ولی اگر بجای خود بنشینی مسلمانان هم متوقف شده و زیردست و زبون می‌شوند، ممکن است وقتی کار باین صورت بماند و مسلمانان رئیس خود را خاموش دیده و ببینند وی آنها را چون گله بدون شبان و حیوان بی‌سرپرست رها کرده این خاموشی را برای خود عذری پندارند، بخصوص وقتی مشاهده کنند که رئیس مذهب در یک اقدامی که همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمی در پرهیزش می‌دانند سستی می‌نماید، (حفظ دین، دینی که آوازه آن تا دورترین نقاط رفته و نام نیکش بگوش همه رسیده)- آیا چه کسی برای این کار سزاوارتر از مردی است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه او را انتخاب کرده و


برهان دين، و حجت بر مردمان قرار داده؟*** پيشواى بزرگ! پادشاه ايران سست عنصر و بدسيرت گشته، مشاعرش ضعيف شده، بدرفتارى را پيش گرفته، خودش از اداره كشور و حفظ منافع عمومى عاجز است، لذا زمان كار را بدست مرد پليد بدكردار پستى داده كه در مجمع عمومى به پيغمبران بد ميگويد، بمردم پرهيزكار تهمت ميزند، به‌سادات بزرگوار توهين مينمايد، با وعاظ مثل مردم پست رفتار ميكند، از اروپا كه برگشته، پرده شرم را پاره كرده و خودسرى را پيش گرفته بى‌پرده باده‌گسارى مينمايد، با كفار دوستى ميورزد، با مردم نيكوكار دشمنى ميكند. اين كارهاى خصوصى اوست ... اما آنچه بزيان مسلمانان انجام داده اين است كه قسمت عمده كشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته كه به تفصيل عبارت است از: 1- كانها و راه‌هائيكه به كانها منتهى ميشود و هم‌چنين خطوطى كه از معادن به نقاط مهم كشور متصل است. 2- كاروانسراهائيكه در اطراف خطوط شوسه بنا ميشود (در تمام كشور) بانضمام مزارع و باغستانهائيكه در اطراف اين راه‌ها واقع است. 3- رود كارون و مسافرخانه‌هائيكه در دو طرف اين رود (تا منتهى‌اليه آن) ساخته ميشود و هم‌چنين مراتعى كه تابع اين رودخانه است. 4- راه از اهواز تا طهران و آنچه از ساختمان‌ها و مسافرخانه‌ها و باغستانها و مزارع در اطراف آن واقع است. 5- تنباكو و آنچه لازمه اين محصول است (از مراكز كشت‌زارها، خانه‌هاى نگاهبانان و متصديان حمل و نقل و فروشنده‌ها، هر كجا واقع شده و هرجا ساخته شود). 6- جمع‌آورى انگور بمنظور ساختن شراب و هر چه از دكان و كارخانه لازم دارد (در تمام كشور). 7- صابون، شمع و شكر و كارخانه‌هائيكه لازم آنهاست.8- بانك (چه ميدانى بانك چيست؟) بانك عبارت از اين است كه زمام ملت را يك‌جا بدست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقائى كفار را بر آنها بپذيرند. آنوقت اين خائن احمق براى اينكه ملت را راضى نمايد، دليل پوچى براى كردار زشت خود اقامه كرده و ميگويد اين‌ها معاهده موقتى است كه مدتش از صدسال! تجاوز نخواهد كرد! چه برهانى براى رسوائى خيانت‌كاران از اين بهتر؟ نصف ديگر مملكت را هم به‌عنوان حق‌السكوت بدولت روسيه داده (اگر ساكت شود) آنهم عبارت است از: 1- مرداب رشت و راه انزلى تا خراسان و آنچه از خانها و مسافرخانه‌ها و باغستانها تابع اين راه است. ولى دولت روسيه به دماغش! خورده و اين هديه را نپذيرفته، او درصدد است اگر اين معاهده‌اى كه به تسليم كشور منتهى ميشود بهم نخورد، خراسان را مستعمره خود كرده و بر آذربايجان و مازندران نيز دست بياندازد. اين اولين نتيجه‌اى است كه بر سياست اين احمق مترتب ميشود. خلاصه: اين مرد تبه‌كار كشور ايران را اين‌طور بمزايده گذاشته و خانهاى محمد صلى‌اللَّه عليه وآله و سلم و ممالك اسلامى را باجنبى ميفروشد، ولى از پست‌فطرتى و فرومايگى كه دارد، به قيمتى كم و وجه اندك حاضر بفروش ميشود. بله وقتى پست‌فطرتى و حرص با خست و ديوانگى آميخته شود، چنين خواهد شد.*** تو، اى پيشواى دين، اگر به كمك ملت برنخيزى و آنها را جمع نكنى و كشور را با قدرت خود از چنگ اين گناهكار بيرون نياورى، طولى نخواهد كشيد كه مملكت اسلامى زير اقتدار بيگانگان درميآيد، آنوقت است كه هرچه ميخواهند ميكنند و هر حكمى دلشان خواست ميدهند. اگر اين فرصت از دست برود و اين معاهده‌ها در حيات تو صورت بگيرد، در صفحه روزگار و صفحات تاريخ نام نيكى نخواهى داشت. تو ميدانى علماى ايران هم، سينه‌هايشان تنگ شده و منتظر شنيدن يك كلمه از تو هستند (كلمه‌ايكه سعادت و نجات‌شان در آن ميباشد) چطور جايز است كسى كه خدا اين قدرت را باو داده، كشور و ملت را باين حال بگذارد؟. باز بنام يكنفر مطلع، به حجةالاسلام ميگويم: دولت عثمانى هم از قيام تو خوش‌حال شده و در مبارزه با اين تبه‌كار بتو كمك خواهد كرد، زيرا دولت عثمانى ميداند مداخله فرنگيان در نقاط ايران و نفوذشان در اين كشور، بزيان كشور او نيز خواهد بود. از طرف ديگر وزراء و فرماندهان ايرانى هم با اين نهضت موافق بوده و خوش‌حال مى‌شوند، زيرا طبعاً آنها نيز از اين مقاولاتى كه جديداً بناست صورت بگيرد ناراضى هستند، با نهضت تو فرصتى خواهند يافت كه اين مقاوله‌ها را بهم بزنند. علماء اگرچه از فشار اين مرد احمق خائن بشدت انتقاد كرده‌اند، ولى وضع طورى نيست كه بتوانند در يك آن مقاصد خود را يكى كنند، و چون اين‌ها از حيث مايه علمى و رياست و وجهه بين مردم در يك درجه هستند، حاضر نميشوند بعضى با بعض ديگر پيوسته و باهم هم‌آهنگ شوند، تا يك اتحاد حقيقى و قدرت اجتماعى كه بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و كشور را حفظ نمايد توليد گردد، هركس به محور خودش ميچرخد! و به تنهائى يا باهم مبارزه ميكنند، اين تشتت آراء علت اصلى عدم قدرت بر مقاومت و موجب پيشرفت كارهاى نامشروع ميباشد. ولى تو نظر بتوانائى و نفوذ كلمه‌اى كه دارى، در همه آنها مؤثر خواهى بود، دلهاى پراكنده آنها را متحد خواهى كرد، اين اختلاف كلمه را از ميان برخواهى داشت و بواسطه تو قدرت‌هاى اندك جمع خواهد شد. يك كلمه تو سبب ايجاد وحدتى ميشود كه اين بلاهاى محيط به كشور را برطرف سازد و دين اسلام را حفظ نموده و جامعه دينى را نگاه بدارد، پس همه طبقات با تو هستند و تو نزد خدا و مردم مسئول خواهى بود. باز ميگويم: علماء و پرهيزكاران درنتيجه دفاع منفردى كه از دين نمودند، از اين مرد سركش سختى‌هائى كشيدند كه در تاريخ نظير ندارد، چون ميخواستند بلاد مسلمين را از شر اجانب حفظ كنند، هرگونه تحقير و رسوائى را متحمل شدند. مسلماً پيشواى مذهب از رفتار زشتى كه جاسوسان كفر و ياران مشركين با دانشمند پرهيزكار واعظ حاجى ملافيض‌اللَّه دربندى نمودند، مطلع است و قريباً هم از بدرفتارى كه نسبت به دانشمند مجتهد و نيكوكارى حاجى سيدعلى‌اكبر شيرازى مرتكب شده‌اند مطلع ميشود، هم‌چنين از كتك و حبس و كشتار پيشوايان ملت آگاه خواهى شد كه از جمله آنها جوان پاكدامن ميرزامحمد رضاى كرمانى است، و اين مرد خارج از دين، او را در زندان تا پاى مرگ برد. و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجى سياح و ميرزا فروغى و ميرزا محمدعليخان و فاضل قانون‌گذار اعتمادالسلطنه ميباشد.*** اما فجايعى كه اين پست‌فطرت نسبت بخودم مرتكب شده طورى است كه جگرهاى اهل ايمان را پاره ساخته و دل‌هايشان را قطعه‌قطعه ميكند و حتى موجب وحشت كفار و بت‌پرستان مى‌گردد. اين مرد پست‌فطرت موقعيكه من با حالت بيمارى در حضرت عبدالعظيم پناهنده بودم، دستور زندانى نمودنم را داد، از حضرت عبدالعظيم تا طهران مرا روى برف (با اهانتى كه مافوق آن متصور نيست) حركت دادند و البته اين‌ها پس از غارت اموالم بود (اناللَّه و انااليه راجعون). از طهران هم باز يكدسته از كوچك ابدال‌هاى دربار، مرا سوار اسب باركشى كرده و خودشان سوار اسب‌هاى راهوار، من بيمار را در زمستان سخت با اين حال تا خانقين حركت دادند و از ... والى درخواست كردند مرا به‌بصره تبعيد نمايد، زيرا ميدانست اگر مرا در عراق آزاد و بحال خود بگذارد، نزد تو رئيس مذهب خواهم آمد و گزارش او و اوضاع كشور را بتو گفته و بدبختى‌هائى را كه اين مرد زنديق براى ملت ايران آماده كرده شرح خواهم داد، و تو را بكمك دين و فريادرسى مسلمانان خواهم خواند. او ميدانست اگر من و تو يك جلسه باهم مصاحبه كنيم، ديگر نمى‌تواند وزارت ملت‌كش خراب كن خود را نگاهدارى نموده و كفر را ترويج كند. باز از جمله كارهائيكه كرد و بر پست‌فطرتى و دنائت خود افزود، اينكه براى‌ فرونشاندن هيجان احساسات عمومى، من و هواخواهانم را كه فقط روى غيرت دينى (بقدر استطاعت) درمقام مدافعه از كشور و حقوق مردم برآمده بوديم، به طايفه بابى‌ها نسبت داد! همچنانكه زبان بريده ابتدا شهرت داد كه من ختنه نشده‌ام،- وااسلاما- اين ناتوانى چيست، اين سستى براى چه؟، چگونه ممكن است دزد بى‌سروپا و فرومايه‌اى مسلمين و كشور اسلام را به اندك بهائى بفروشد و به دانشمندان و سادات اعتنا نكند و به فرزندان مرتضى بهتان بزرگى ببندد و يكدست قوى نباشد تا براى تسكين‌خاطر مؤمنين اين ريشه گنديده را كنده و انتقام آل پيغمبر را بگيرد؟. بعلت اينكه از شما دور هستم، مفصلًا شكايت نميكنم و چون مجتهد و عالم حاجى سيدعلى اكبر عازم بصره بود، بمن گفت نامه‌اى برئيس مذهب بنويسم و اين مقاصد را متذكر شوم. من هم گفته او را پذيرفتم و اين نامه را مينويسم و ميدانم خدا بدست تو گشايشى خواهد داد.
برهان دین، و حجت بر مردمان قرار داده؟ *** پیشوای بزرگ! پادشاه ایران سست‌عنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است، لذا زمان کار را بدست مرد پلید بدکردار پستی داده که در مجمع عمومی به پیغمبران بد می‌گوید، بمردم پرهیزکار تهمت می‌زند، به‌سادات بزرگوار توهین می‌نماید، با وعاظ مثل مردم پست رفتار می‌کند، از اروپا که برگشته، پرده شرم را پاره کرده و خودسری را پیش گرفته بی‌پرده باده‌گساری می‌نماید، با کفار دوستی می‌ورزد، با مردم نیکوکار دشمنی می‌کند. این کارهای خصوصی اوست اما آنچه بزیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته که به تفصیل عبارت است از: ۱- کانها و راه‌هائیکه به کانها منتهی می‌شود و هم‌چنین خطوطی که از معادن به نقاط مهم کشور متصل است. ۲- کاروانسراهائیکه در اطراف خطوط شوسه بنا می‌شود (در تمام کشور) بانضمام مزارع و باغستانهائیکه در اطراف این راه‌ها واقع است. ۳- رود کارون و مسافرخانه‌هائیکه در دو طرف این رود (تا منتهی‌الیه آن) ساخته می‌شود و هم‌چنین مراتعی که تابع این رودخانه است. ۴- راه از اهواز تا طهران و آنچه از ساختمان‌ها و مسافرخانه‌ها و باغستانها و مزارع در اطراف آن واقع است. ۵- تنباکو و آنچه لازمه این محصول است (از مراکز کشت‌زارها، خانه‌های نگاهبانان و متصدیان حمل و نقل و فروشنده‌ها، هر کجا واقع شده و هرجا ساخته شود). ۶- جمع‌آوری انگور بمنظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد (در تمام کشور). ۷- صابون، شمع و شکر و کارخانه‌هائیکه لازم آنهاست. ۸- بانک (چه میدانی بانک چیست؟) بانک عبارت از این است که زمام ملت را یک‌جا بدست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقائی کفار را بر آنها بپذیرند. آنوقت این خائن احمق برای اینکه ملت را راضی نماید، دلیل پوچی برای کردار زشت خود اقامه کرده و می‌گوید این‌ها معاهده موقتی است که مدتش از صدسال! تجاوز نخواهد کرد! چه برهانی برای رسوائی خیانت‌کاران از این بهتر؟ نصف دیگر مملکت را هم به‌عنوان حق‌السکوت بدولت روسیه داده (اگر ساکت شود) آنهم عبارت است از: ۱- مرداب رشت و راه انزلی تا خراسان و آنچه از خانها و مسافرخانه‌ها و باغستانها تابع این راه است. ولی دولت روسیه به دماغش! خورده و این هدیه را نپذیرفته، او درصدد است اگر این معاهده‌ای که به تسلیم کشور منتهی می‌شود بهم نخورد، خراسان را مستعمره خود کرده و بر آذربایجان و مازندران نیز دست بیاندازد. این اولین نتیجه‌ای است که بر سیاست این احمق مترتب می‌شود. خلاصه: این مرد تبه‌کار کشور ایران را این‌طور بمزایده گذاشته و خانهای محمد صلی‌اللَّه علیه وآله و سلم و ممالک اسلامی را باجنبی می‌فروشد، ولی از پست‌فطرتی و فرومایگی که دارد، به قیمتی کم و وجه اندک حاضر بفروش می‌شود. بله وقتی پست‌فطرتی و حرص با خست و دیوانگی آمیخته شود، چنین خواهد شد. *** تو، ای پیشوای دین، اگر به کمک ملت برنخیزی و آنها را جمع نکنی و کشور را با قدرت خود از چنگ این گناهکار بیرون نیاوری، طولی نخواهد کشید که مملکت اسلامی زیر اقتدار بیگانگان درمیآید، آنوقت است که هرچه می‌خواهند میکنند و هر حکمی دلشان خواست می‌دهند. اگر این فرصت از دست برود و این معاهده‌ها در حیات تو صورت بگیرد، در صفحه روزگار و صفحات تاریخ نام نیکی نخواهی داشت. تو میدانی علمای ایران هم، سینه‌هایشان تنگ شده و منتظر شنیدن یک کلمه از تو هستند (کلمه‌ایکه سعادت و نجات‌شان در آن می‌باشد) چطور جایز است کسی که خدا این قدرت را باو داده، کشور و ملت را باین حال بگذارد؟. باز بنام یکنفر مطلع، به حجةالاسلام می‌گویم: دولت عثمانی هم از قیام تو خوش‌حال شده و در مبارزه با این تبه‌کار بتو کمک خواهد کرد، زیرا دولت عثمانی می‌داند مداخله فرنگیان در نقاط ایران و نفوذشان در این کشور، بزیان کشور او نیز خواهد بود. از طرف دیگر وزراء و فرماندهان ایرانی هم با این نهضت موافق بوده و خوش‌حال می‌شوند، زیرا طبعاً آنها نیز از این مقاولاتی که جدیداً بناست صورت بگیرد ناراضی هستند، با نهضت تو فرصتی خواهند یافت که این مقاوله‌ها را بهم بزنند. علماء اگرچه از فشار این مرد احمق خائن بشدت انتقاد کرده‌اند، ولی وضع طوری نیست که بتوانند در یک آن مقاصد خود را یکی کنند، و چون این‌ها از حیث مایه علمی و ریاست و وجهه بین مردم در یک درجه هستند، حاضر نمی‌شوند بعضی با بعض دیگر پیوسته و باهم هم‌آهنگ شوند، تا یک اتحاد حقیقی و قدرت اجتماعی که بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و کشور را حفظ نماید تولید گردد، هرکس به محور خودش می‌چرخد! و به تنهائی یا باهم مبارزه می‌کنند، این تشتت آراء علت اصلی عدم قدرت بر مقاومت و موجب پیشرفت کارهای نامشروع می‌باشد. ولی تو نظر بتوانائی و نفوذ کلمه‌ای که داری، در همه آنها مؤثر خواهی بود، دلهای پراکنده آنها را متحد خواهی کرد، این اختلاف کلمه را از میان برخواهی داشت و بواسطه تو قدرت‌های اندک جمع خواهد شد. یک کلمه تو سبب ایجاد وحدتی می‌شود که این بلاهای محیط به کشور را برطرف سازد و دین اسلام را حفظ نموده و جامعه دینی را نگاه بدارد، پس همه طبقات با تو هستند و تو نزد خدا و مردم مسئول خواهی بود. بازمی‌گویم: علماء و پرهیزکاران درنتیجه دفاع منفردی که از دین نمودند، از این مرد سرکش سختی‌هائی کشیدند که در تاریخ نظیر ندارد، چون می‌خواستند بلاد مسلمین را از شر اجانب حفظ کنند، هرگونه تحقیر و رسوائی را متحمل شدند. مسلماً پیشوای مذهب از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاران مشرکین با دانشمند پرهیزکار واعظ حاجی ملافیض‌اللَّه دربندی نمودند، مطلع است و قریباً هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد و نیکوکاری حاجی سیدعلی‌اکبر شیرازی مرتکب شده‌اند مطلع می‌شود، هم‌چنین از کتک و حبس و کشتار پیشوایان ملت آگاه خواهی شد که از جمله آنها جوان پاکدامن میرزامحمد رضای کرمانی است، و این مرد خارج از دین، او را در زندان تا پای مرگ برد. و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجی سیاح و میرزا فروغی و میرزا محمدعلیخان و فاضل قانون‌گذار اعتمادالسلطنه می‌باشد. *** اما فجایعی که این پست‌فطرت نسبت بخودم مرتکب شده طوری است که جگرهای اهل ایمان را پاره ساخته و دل‌هایشان را قطعه‌قطعه می‌کند و حتی موجب وحشت کفار و بت‌پرستان می‌گردد. این مرد پست‌فطرت موقعیکه من با حالت بیماری در حضرت عبدالعظیم پناهنده بودم، دستور زندانی نمودنم را داد، از حضرت عبدالعظیم تا طهران مرا روی برف (با اهانتی که مافوق آن متصور نیست) حرکت دادند و البته این‌ها پس از غارت اموالم بود (اناللَّه و اناالیه راجعون). از طهران هم باز یکدسته از کوچک ابدال‌های دربار، مرا سوار اسب بارکشی کرده و خودشان سوار اسب‌های راهوار، من بیمار را در زمستان سخت با این حال تا خانقین حرکت دادند و از … والی درخواست کردند مرا به‌بصره تبعید نماید، زیرا می‌دانست اگر مرا در عراق آزاد و بحال خود بگذارد، نزد تو رئیس مذهب خواهم آمد و گزارش او و اوضاع کشور را بتو گفته و بدبختی‌هائی را که این مرد زندیق برای ملت ایران آماده کرده شرح خواهم داد، و تو را بکمک دین و فریادرسی مسلمانان خواهم خواند. او می‌دانست اگر من و تو یک جلسه باهم مصاحبه کنیم، دیگر نمی‌تواند وزارت ملت‌کش خراب کن خود را نگاهداری نموده و کفر را ترویج کند. باز از جمله کارهائیکه کرد و بر پست‌فطرتی و دنائت خود افزود، اینکه برای فرونشاندن هیجان احساسات عمومی، من و هواخواهانم را که فقط روی غیرت دینی (بقدر استطاعت) درمقام مدافعه از کشور و حقوق مردم برآمده بودیم، به طایفه بابی‌ها نسبت داد! همچنانکه زبان بریده ابتدا شهرت داد که من ختنه نشده‌ام، وااسلاما- این ناتوانی چیست، این سستی برای چه؟، چگونه ممکن است دزد بی‌سروپا و فرومایه‌ای مسلمین و کشور اسلام را به اندک بهائی بفروشد و به دانشمندان و سادات اعتنا نکند و به فرزندان مرتضی بهتان بزرگی ببندد و یکدست قوی نباشد تا برای تسکین‌خاطر مؤمنین این ریشه گندیده را کنده و انتقام آل پیغمبر را بگیرد؟. بعلت اینکه از شما دور هستم، مفصلًا شکایت نمی‌کنم و چون مجتهد و عالم حاجی سیدعلی اکبر عازم بصره بود، بمن گفت نامه‌ای برئیس مذهب بنویسم و این مقاصد را متذکر شوم. من هم گفته او را پذیرفتم و این نامه را می‌نویسم و می‌دانم خدا بدست تو گشایشی خواهد داد.


والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاتة
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاتة


جمال‌الدين الحسينى‌
جمال‌الدین الحسینی


== منابع ==
== منابع ==
۶٬۸۵۳

ویرایش