trustworthy
۷٬۳۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
با این حال، اگر برای مدتی، که از يک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به يک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان میشود و دلهاشان از بیم بلرزه در میآید و پایه ایمانشان سست میگردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثباتقدمی کە طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفهای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمیگردد و از راه راست منحرف میشود. | با این حال، اگر برای مدتی، که از يک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به يک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان میشود و دلهاشان از بیم بلرزه در میآید و پایه ایمانشان سست میگردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثباتقدمی کە طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفهای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمیگردد و از راه راست منحرف میشود. | ||
پس از این مقدمات متذکر میشوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و میبینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده داری به یاری آنها برنمیخیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمیداند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست میرود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد. | پس از این مقدمات متذکر میشوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و میبینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده داری به یاری آنها برنمیخیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمیداند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست میرود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد. | ||
ايرانيان همگى مات و مبهوت مانده، از هم ميپرسند: چرا حضرت حجتالاسلام در مقابل اين حوادث سكوت نموده؛ كدام پيشآمد ايشان را از يارى دين بازداشته، چرا از انجام وظيفه شانه خالى ميكند؛ چه شده كه دين و اهل دين را از نظر انداخته و آنها را زير دست كفار رها نموده تا هرطور كه دلخواهشان هست با آنها بازى كنند و به هر چه میخواهند فرمان دهند. برخى مردم سست عقيده درباره شما نيز بدگمان شده، خيال ميكنند هرچه بآنها گفتهاند دروغ بوده، و دين افسانههاى بهم آميخته و دامگستردهايست كه مردم دانا بوسيله آن نادانان را صيد ميكنند!، چرا؟ چون آنها مىبينند (و همين است) همه مردم دربرابر تو تسليماند، همه فرمانبردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هيچكس در مقابل حُكمت گردنفرازى نميكند، اگر بخواهى، ميتوانى با يك كلمه (كلمهاى كه از دل مرد حقيقت بيرون آمده و بر سينه اهل حقيقت مىنشيند) افراد پراكنده را جمع كنى و با متفق ساختن آنها، دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانى و شر كفار را از سرشان برطرف نمائى و اين رنج و مشقتى را كه دامنگيرشان شده است از آنها دور كنى و از اين زندگانى سخت نجاتشان داده بزندگانى گوارا و دلپذيرى نائل سازى، تا دين در نظر اهل دين بزرگ و ارجمند جلوه نموده و اسلام با داشتن چنين پيشوائى در ديده ملت محبوب گشته و مقام شامخى داشته باشد. حق را بايد گفت: تو رئيس فرقه شيعه هستى، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دميدهاى، هيچكس جز در پناه تو نميتواند براى نجات ملت برخيزد و آنها نيز به غير از تو بكسى اطمينان ندارند. اگر براى گرفتن حق قيام كنى، همه به پشتيبانى تو برخاسته؛ آنگاه افتخار و سربلندى نصيبشان خواهد شد، ولى اگر بجاى خود بنشينى مسلمانان هم متوقف شده و زيردست و زبون ميشوند، ممكن است وقتى كار باين صورت بماند و مسلمانان رئيس خود را خاموش ديده و ببينند وى آنها را چون گله بدون شبان و حيوان بىسرپرست رها كرده اين خاموشى را براى خود عذرى پندارند، بخصوص وقتى مشاهده كنند كه رئيس مذهب در يك اقدامى كه همه مسلمانان آنرا واجب دانسته و خطر حتمى در پرهيزش ميدانند سستى مينمايد، (حفظ دين، دينى كه آوازه آن تا دورترين نقاط رفته و نام نيكش بگوش همه رسيده)- آيا چه كسى براى اين كار سزاوارتر از مردى است كه خدا در قرن چهاردهم از ميان همه او را انتخاب كرده و | |||
برهان دين، و حجت بر مردمان قرار داده؟*** پيشواى بزرگ! پادشاه ايران سست عنصر و بدسيرت گشته، مشاعرش ضعيف شده، بدرفتارى را پيش گرفته، خودش از اداره كشور و حفظ منافع عمومى عاجز است، لذا زمان كار را بدست مرد پليد بدكردار پستى داده كه در مجمع عمومى به پيغمبران بد ميگويد، بمردم پرهيزكار تهمت ميزند، بهسادات بزرگوار توهين مينمايد، با وعاظ مثل مردم پست رفتار ميكند، از اروپا كه برگشته، پرده شرم را پاره كرده و خودسرى را پيش گرفته بىپرده بادهگسارى مينمايد، با كفار دوستى ميورزد، با مردم نيكوكار دشمنى ميكند. اين كارهاى خصوصى اوست ... اما آنچه بزيان مسلمانان انجام داده اين است كه قسمت عمده كشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته كه به تفصيل عبارت است از: 1- كانها و راههائيكه به كانها منتهى ميشود و همچنين خطوطى كه از معادن به نقاط مهم كشور متصل است. 2- كاروانسراهائيكه در اطراف خطوط شوسه بنا ميشود (در تمام كشور) بانضمام مزارع و باغستانهائيكه در اطراف اين راهها واقع است. 3- رود كارون و مسافرخانههائيكه در دو طرف اين رود (تا منتهىاليه آن) ساخته ميشود و همچنين مراتعى كه تابع اين رودخانه است. 4- راه از اهواز تا طهران و آنچه از ساختمانها و مسافرخانهها و باغستانها و مزارع در اطراف آن واقع است. 5- تنباكو و آنچه لازمه اين محصول است (از مراكز كشتزارها، خانههاى نگاهبانان و متصديان حمل و نقل و فروشندهها، هر كجا واقع شده و هرجا ساخته شود). 6- جمعآورى انگور بمنظور ساختن شراب و هر چه از دكان و كارخانه لازم دارد (در تمام كشور). 7- صابون، شمع و شكر و كارخانههائيكه لازم آنهاست.8- بانك (چه ميدانى بانك چيست؟) بانك عبارت از اين است كه زمام ملت را يكجا بدست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقائى كفار را بر آنها بپذيرند. آنوقت اين خائن احمق براى اينكه ملت را راضى نمايد، دليل پوچى براى كردار زشت خود اقامه كرده و ميگويد اينها معاهده موقتى است كه مدتش از صدسال! تجاوز نخواهد كرد! چه برهانى براى رسوائى خيانتكاران از اين بهتر؟ نصف ديگر مملكت را هم بهعنوان حقالسكوت بدولت روسيه داده (اگر ساكت شود) آنهم عبارت است از: 1- مرداب رشت و راه انزلى تا خراسان و آنچه از خانها و مسافرخانهها و باغستانها تابع اين راه است. ولى دولت روسيه به دماغش! خورده و اين هديه را نپذيرفته، او درصدد است اگر اين معاهدهاى كه به تسليم كشور منتهى ميشود بهم نخورد، خراسان را مستعمره خود كرده و بر آذربايجان و مازندران نيز دست بياندازد. اين اولين نتيجهاى است كه بر سياست اين احمق مترتب ميشود. خلاصه: اين مرد تبهكار كشور ايران را اينطور بمزايده گذاشته و خانهاى محمد صلىاللَّه عليه وآله و سلم و ممالك اسلامى را باجنبى ميفروشد، ولى از پستفطرتى و فرومايگى كه دارد، به قيمتى كم و وجه اندك حاضر بفروش ميشود. بله وقتى پستفطرتى و حرص با خست و ديوانگى آميخته شود، چنين خواهد شد.*** تو، اى پيشواى دين، اگر به كمك ملت برنخيزى و آنها را جمع نكنى و كشور را با قدرت خود از چنگ اين گناهكار بيرون نياورى، طولى نخواهد كشيد كه مملكت اسلامى زير اقتدار بيگانگان درميآيد، آنوقت است كه هرچه ميخواهند ميكنند و هر حكمى دلشان خواست ميدهند. اگر اين فرصت از دست برود و اين معاهدهها در حيات تو صورت بگيرد، در صفحه روزگار و صفحات تاريخ نام نيكى نخواهى داشت. تو ميدانى علماى ايران هم، سينههايشان تنگ شده و منتظر شنيدن يك كلمه از تو هستند (كلمهايكه سعادت و نجاتشان در آن ميباشد) چطور جايز است كسى كه خدا اين قدرت را باو داده، كشور و ملت را باين حال بگذارد؟. باز بنام يكنفر مطلع، به حجةالاسلام ميگويم: دولت عثمانى هم از قيام تو خوشحال شده و در مبارزه با اين تبهكار بتو كمك خواهد كرد، زيرا دولت عثمانى ميداند مداخله فرنگيان در نقاط ايران و نفوذشان در اين كشور، بزيان كشور او نيز خواهد بود. از طرف ديگر وزراء و فرماندهان ايرانى هم با اين نهضت موافق بوده و خوشحال مىشوند، زيرا طبعاً آنها نيز از اين مقاولاتى كه جديداً بناست صورت بگيرد ناراضى هستند، با نهضت تو فرصتى خواهند يافت كه اين مقاولهها را بهم بزنند. علماء اگرچه از فشار اين مرد احمق خائن بشدت انتقاد كردهاند، ولى وضع طورى نيست كه بتوانند در يك آن مقاصد خود را يكى كنند، و چون اينها از حيث مايه علمى و رياست و وجهه بين مردم در يك درجه هستند، حاضر نميشوند بعضى با بعض ديگر پيوسته و باهم همآهنگ شوند، تا يك اتحاد حقيقى و قدرت اجتماعى كه بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و كشور را حفظ نمايد توليد گردد، هركس به محور خودش ميچرخد! و به تنهائى يا باهم مبارزه ميكنند، اين تشتت آراء علت اصلى عدم قدرت بر مقاومت و موجب پيشرفت كارهاى نامشروع ميباشد. ولى تو نظر بتوانائى و نفوذ كلمهاى كه دارى، در همه آنها مؤثر خواهى بود، دلهاى پراكنده آنها را متحد خواهى كرد، اين اختلاف كلمه را از ميان برخواهى داشت و بواسطه تو قدرتهاى اندك جمع خواهد شد. يك كلمه تو سبب ايجاد وحدتى ميشود كه اين بلاهاى محيط به كشور را برطرف سازد و دين اسلام را حفظ نموده و جامعه دينى را نگاه بدارد، پس همه طبقات با تو هستند و تو نزد خدا و مردم مسئول خواهى بود. باز ميگويم: علماء و پرهيزكاران درنتيجه دفاع منفردى كه از دين نمودند، از اين مرد سركش سختىهائى كشيدند كه در تاريخ نظير ندارد، چون ميخواستند بلاد مسلمين را از شر اجانب حفظ كنند، هرگونه تحقير و رسوائى را متحمل شدند. مسلماً پيشواى مذهب از رفتار زشتى كه جاسوسان كفر و ياران مشركين با دانشمند پرهيزكار واعظ حاجى ملافيضاللَّه دربندى نمودند، مطلع است و قريباً هم از بدرفتارى كه نسبت به دانشمند مجتهد و نيكوكارى حاجى سيدعلىاكبر شيرازى مرتكب شدهاند مطلع ميشود، همچنين از كتك و حبس و كشتار پيشوايان ملت آگاه خواهى شد كه از جمله آنها جوان پاكدامن ميرزامحمد رضاى كرمانى است، و اين مرد خارج از دين، او را در زندان تا پاى مرگ برد. و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجى سياح و ميرزا فروغى و ميرزا محمدعليخان و فاضل قانونگذار اعتمادالسلطنه ميباشد.*** اما فجايعى كه اين پستفطرت نسبت بخودم مرتكب شده طورى است كه جگرهاى اهل ايمان را پاره ساخته و دلهايشان را قطعهقطعه ميكند و حتى موجب وحشت كفار و بتپرستان مىگردد. اين مرد پستفطرت موقعيكه من با حالت بيمارى در حضرت عبدالعظيم پناهنده بودم، دستور زندانى نمودنم را داد، از حضرت عبدالعظيم تا طهران مرا روى برف (با اهانتى كه مافوق آن متصور نيست) حركت دادند و البته اينها پس از غارت اموالم بود (اناللَّه و انااليه راجعون). از طهران هم باز يكدسته از كوچك ابدالهاى دربار، مرا سوار اسب باركشى كرده و خودشان سوار اسبهاى راهوار، من بيمار را در زمستان سخت با اين حال تا خانقين حركت دادند و از ... والى درخواست كردند مرا بهبصره تبعيد نمايد، زيرا ميدانست اگر مرا در عراق آزاد و بحال خود بگذارد، نزد تو رئيس مذهب خواهم آمد و گزارش او و اوضاع كشور را بتو گفته و بدبختىهائى را كه اين مرد زنديق براى ملت ايران آماده كرده شرح خواهم داد، و تو را بكمك دين و فريادرسى مسلمانان خواهم خواند. او ميدانست اگر من و تو يك جلسه باهم مصاحبه كنيم، ديگر نمىتواند وزارت ملتكش خراب كن خود را نگاهدارى نموده و كفر را ترويج كند. باز از جمله كارهائيكه كرد و بر پستفطرتى و دنائت خود افزود، اينكه براى فرونشاندن هيجان احساسات عمومى، من و هواخواهانم را كه فقط روى غيرت دينى (بقدر استطاعت) درمقام مدافعه از كشور و حقوق مردم برآمده بوديم، به طايفه بابىها نسبت داد! همچنانكه زبان بريده ابتدا شهرت داد كه من ختنه نشدهام،- وااسلاما- اين ناتوانى چيست، اين سستى براى چه؟، چگونه ممكن است دزد بىسروپا و فرومايهاى مسلمين و كشور اسلام را به اندك بهائى بفروشد و به دانشمندان و سادات اعتنا نكند و به فرزندان مرتضى بهتان بزرگى ببندد و يكدست قوى نباشد تا براى تسكينخاطر مؤمنين اين ريشه گنديده را كنده و انتقام آل پيغمبر را بگيرد؟. بعلت اينكه از شما دور هستم، مفصلًا شكايت نميكنم و چون مجتهد و عالم حاجى سيدعلى اكبر عازم بصره بود، بمن گفت نامهاى برئيس مذهب بنويسم و اين مقاصد را متذكر شوم. من هم گفته او را پذيرفتم و اين نامه را مينويسم و ميدانم خدا بدست تو گشايشى خواهد داد. | |||
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاتة | |||
جمالالدين الحسينى | |||
== منابع == | == منابع == |