trustworthy
۴۱۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
آیا ائمه اطهار(ع) دارای کرامات بودند؟ اگر اینگونه است چرا از آنها در زندگی خویش و در راه گسترش دین استفاده نمیکردند؟ | |||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
== اثبات کرامات در اولیای الهی == | ==اثبات کرامات در اولیای الهی== | ||
در اصل وجود کرامات و کارهای خارقالعاده در زندگی اولیای الهی و ائمه اطهار(ع) جای شک و تردیدی نیست و نمونههای متعدد آن در کتب روایی و تاریخی مشهود است. معجزات و کرامات در اندیشه اسلامی کارکرد یکسانی دارند و تفاوت بین آنها در این است که معجزات از سوی انبیا صادر میشود و کرامات از سوی اولیای الهی. به عبارت دیگر صاحب معجزه ادعای نبوت دارد ولی صاحب کرامت ادعای نبوت نداشته بلکه ادعای منصبی الهی مانند امامت را دارد. | در اصل وجود کرامات و کارهای خارقالعاده در زندگی اولیای الهی و ائمه اطهار(ع) جای شک و تردیدی نیست و نمونههای متعدد آن در کتب روایی و تاریخی مشهود است. معجزات و کرامات در اندیشه اسلامی کارکرد یکسانی دارند و تفاوت بین آنها در این است که معجزات از سوی انبیا صادر میشود و کرامات از سوی اولیای الهی. به عبارت دیگر صاحب معجزه ادعای نبوت دارد ولی صاحب کرامت ادعای نبوت نداشته بلکه ادعای منصبی الهی مانند امامت را دارد. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
حال اگر این شناخت حاصل شده باشد دیگر نیازی به آوردن معجزات و کرامات نیست و حجت برای مردم تمام شده است؛ از این رو است که پیامبران به برخی از درخواستهای مردم مبنی بر آوردن معجزات دست رد میزدند؛ زیرا قبلا برای آنها اتمام حجت شده بوده است؛ بنابراین آوردن معجزات بعد از شناخت معصومین، دین حق، کتاب حق، کاری عبث و تحصیل حاصل است و مصداق لطف نمیباشد. دین حق و آخرین پیامبر، کتاب آسمانی قرآن و معصومین همه توسط معجزات و راهنماییهای هادیان این راه برای مردم مشخص شده است و اگر کسی دنبال حقیقت باشد به راحتی آن را مییابد مخصوصاً با گسترش علم و دانش و وسایل مطالعاتی امروزی. | حال اگر این شناخت حاصل شده باشد دیگر نیازی به آوردن معجزات و کرامات نیست و حجت برای مردم تمام شده است؛ از این رو است که پیامبران به برخی از درخواستهای مردم مبنی بر آوردن معجزات دست رد میزدند؛ زیرا قبلا برای آنها اتمام حجت شده بوده است؛ بنابراین آوردن معجزات بعد از شناخت معصومین، دین حق، کتاب حق، کاری عبث و تحصیل حاصل است و مصداق لطف نمیباشد. دین حق و آخرین پیامبر، کتاب آسمانی قرآن و معصومین همه توسط معجزات و راهنماییهای هادیان این راه برای مردم مشخص شده است و اگر کسی دنبال حقیقت باشد به راحتی آن را مییابد مخصوصاً با گسترش علم و دانش و وسایل مطالعاتی امروزی. | ||
با توجه به مطالبی که بیان شد روشن است که کارکرد معجزات و کرامات در | با توجه به مطالبی که بیان شد روشن است که کارکرد معجزات و کرامات در تشخیص مصداق نبی یا امام معصوم است، نه امر دیگر. بله البته در جایی که بقای اصل دین در گرو انجام معجزه یا کرامتی باشد و مصلحت الهی در انجام آن باشد، این امر رخ میدهد. به یک نمونه از این کرامات که در کتب روایی آمده است اشاره میشود: | ||
از امام باقر(ع) نقل شده است که وقتی حسین بن علیّ(ع) به شهادت رسید، محمّدبنحنفیّه کسی را بدنبال امام سجّاد(ع) فرستاده و به او گفت: ای پسر برادر، تو خود میدانی که رسول خدا(ص) وصیّت و امامت پس از خود را به علیّ بن ابی طالب(ع) نهاد، سپس به حسن(ع)، و بعد هم به حسین(ع)، حال پدرت به شهادت رسیده و بر کسی وصیّت نکره، و من عموی تو و هم ریشه توأم، و من در این سنّ و قدمت از تو در این سنّ جوانی به آن مقام شایستهترم، پس در مسئله وصیّت و امامت با من منازعه و مخالفت مکن. حضرت علیّ بن الحسین(ع) به او گفت: ای عمو، رعایت تقوای الهی را نموده و ادّعای چیزی که حقّ تو نیست را مکن، ... ای عمو، بدرستی که پدرم (ع) پیش از آنکه آهنگ عراق را کند به من وصیّت نمود و ساعتی پیش از شهادت با من در این باره عهد بست، و سلاح رسول خدا(ص) نزد من است، پس متعرّض آن مشو ... خداوند متعال عهد کرده که امامت و وصیّت را فقط در نسل حسین(ع) قرار دهد، اگر قبول نداری بیا برویم نزد حجرالأسود تا از آن طلب حکم کنیم. حضرت سجّاد(ع) به محمّدبنحفیّه گفت: ابتدا شما به درگاه خداوند ناله و ابتهال کرده و بخواه که حجر الأسود را برایت به نطق آورد ... . محمّد چنین کرد ولی هیچ جوابی از حجرالأسود نشنید. حضرت فرمود: ای عمو بیشکّ اگر تو وصیّ و امام بودی حتماً جوابت میداد... پس آن حضرت دست بدرگاه خداوند شد سپس خطاب به حجرالأسود گفت: تو را قسم به آن خدایی که در تو میثاق انبیا و اوصیا و همه مردم را قرار داد که با زبان عربی مبین بگویی وصیّ پس از حسین بن علیّ(ع) کیست؟ پس حجرالأسود آنچنان به جنبش آمد که نزدیک بود از جا کنده شود سپس خداوند آن را به زبان عربیّ مبین گویا فرمود پس گفت: خداوندا بدرستی وصیّت و امامت پس از حسین بن علیّ(ع) به علیّ فرزند حسین پسر علیّ بن أبی طالب؛ و فرزند فاطمه زهرا دخت رسول خدا(ص) میرسد. پس محمّد ابن حنفیّه بازگشته و پس از آن معتقد به ولایت آن حضرت شد.<ref>طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه: جعفری، بهراد، ج2، ص 140 – 142، اسلامیه، چاپ اول، تهران،1381 ش.</ref> | از امام باقر(ع) نقل شده است که وقتی حسین بن علیّ(ع) به شهادت رسید، محمّدبنحنفیّه کسی را بدنبال امام سجّاد(ع) فرستاده و به او گفت: ای پسر برادر، تو خود میدانی که رسول خدا(ص) وصیّت و امامت پس از خود را به علیّ بن ابی طالب(ع) نهاد، سپس به حسن(ع)، و بعد هم به حسین(ع)، حال پدرت به شهادت رسیده و بر کسی وصیّت نکره، و من عموی تو و هم ریشه توأم، و من در این سنّ و قدمت از تو در این سنّ جوانی به آن مقام شایستهترم، پس در مسئله وصیّت و امامت با من منازعه و مخالفت مکن. حضرت علیّ بن الحسین(ع) به او گفت: ای عمو، رعایت تقوای الهی را نموده و ادّعای چیزی که حقّ تو نیست را مکن، ... ای عمو، بدرستی که پدرم (ع) پیش از آنکه آهنگ عراق را کند به من وصیّت نمود و ساعتی پیش از شهادت با من در این باره عهد بست، و سلاح رسول خدا(ص) نزد من است، پس متعرّض آن مشو ... خداوند متعال عهد کرده که امامت و وصیّت را فقط در نسل حسین(ع) قرار دهد، اگر قبول نداری بیا برویم نزد حجرالأسود تا از آن طلب حکم کنیم. حضرت سجّاد(ع) به محمّدبنحفیّه گفت: ابتدا شما به درگاه خداوند ناله و ابتهال کرده و بخواه که حجر الأسود را برایت به نطق آورد ... . محمّد چنین کرد ولی هیچ جوابی از حجرالأسود نشنید. حضرت فرمود: ای عمو بیشکّ اگر تو وصیّ و امام بودی حتماً جوابت میداد... پس آن حضرت دست بدرگاه خداوند شد سپس خطاب به حجرالأسود گفت: تو را قسم به آن خدایی که در تو میثاق انبیا و اوصیا و همه مردم را قرار داد که با زبان عربی مبین بگویی وصیّ پس از حسین بن علیّ(ع) کیست؟ پس حجرالأسود آنچنان به جنبش آمد که نزدیک بود از جا کنده شود سپس خداوند آن را به زبان عربیّ مبین گویا فرمود پس گفت: خداوندا بدرستی وصیّت و امامت پس از حسین بن علیّ(ع) به علیّ فرزند حسین پسر علیّ بن أبی طالب؛ و فرزند فاطمه زهرا دخت رسول خدا(ص) میرسد. پس محمّد ابن حنفیّه بازگشته و پس از آن معتقد به ولایت آن حضرت شد.<ref>طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه: جعفری، بهراد، ج2، ص 140 – 142، اسلامیه، چاپ اول، تهران،1381 ش.</ref> |