۱۱٬۹۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
پس از گفتار پیامبر در مولی دانستن امام علی(ع) عمر بن خطاب نزد امام علی(ع) رفته و گفت: مبارک باد مبارک باد، ای پسر ابیطالب، مولای من و مولای هر مسلمانی گردیدی.<ref name=":0" /> | پس از گفتار پیامبر در مولی دانستن امام علی(ع) عمر بن خطاب نزد امام علی(ع) رفته و گفت: مبارک باد مبارک باد، ای پسر ابیطالب، مولای من و مولای هر مسلمانی گردیدی.<ref name=":0" /> | ||
'''آیه «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ | '''آیه «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ'''<ref>سوره معارج، آیه۱.</ref>'''»''' | ||
هنگامی که رسول خدا(ص) به غدیرخم رسید و مردم را جمع کرد. دست علی(ع) بلند نمود، و فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. این خبر پخش شد. حارث بن نعمان نزد رسول خدا آمد از شتر خود پیاده شد، و به رسول خدا گفت: ای محمد! ما را به شهادت دادن به توحید و رسالت امر نمودی، قبول کردیم. ما را به نماز پنجگانه، زکات، روزه و حج امر نمودی، همه را پذیرفتیم و قبول کردیم، به این امور اکتفا نکردی و دست پسر عموی خود را بلند کردی و او را بر ما تفضیل دادی و گفتی: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. آیا این عمل از جانب توست یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: قسم به کسی که به جز او خدایی نیست، این عمل از جانب خداوند بوده است. در این هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالی که این گونه زمزمه میکرد: خدایا اگر آنچه محمد میگوید حق است، از آسمان بر ما سنگی ببار یا ما را به عذابی دردناک مبتلا گردان. هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر زمین فرود آمد و او کشته شد. <ref>رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج1، ص651؛ همان، به نقل از الکشف و البیان، ص234.</ref> | هنگامی که رسول خدا(ص) به غدیرخم رسید و مردم را جمع کرد. دست علی(ع) بلند نمود، و فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. این خبر پخش شد. حارث بن نعمان نزد رسول خدا آمد از شتر خود پیاده شد، و به رسول خدا گفت: ای محمد! ما را به شهادت دادن به توحید و رسالت امر نمودی، قبول کردیم. ما را به نماز پنجگانه، زکات، روزه و حج امر نمودی، همه را پذیرفتیم و قبول کردیم، به این امور اکتفا نکردی و دست پسر عموی خود را بلند کردی و او را بر ما تفضیل دادی و گفتی: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. آیا این عمل از جانب توست یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: قسم به کسی که به جز او خدایی نیست، این عمل از جانب خداوند بوده است. در این هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالی که این گونه زمزمه میکرد: خدایا اگر آنچه محمد میگوید حق است، از آسمان بر ما سنگی ببار یا ما را به عذابی دردناک مبتلا گردان. هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر زمین فرود آمد و او کشته شد. <ref>رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج1، ص651؛ همان، به نقل از الکشف و البیان، ص234.</ref> |