automoderated، دیوانسالاران، مدیران
۷٬۲۳۰
ویرایش
جز (←بررسی و نقد) |
|||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همه اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هر کاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همه کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمیشود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۱۷۹.</ref> | علم الهی در مرتبه ذات، از مقوله علم به علت است؛ یعنی از آنجا که خداوند علم به خود دارد و خود نیز علت همه اشیا است، علم به تمام اشیا دارد؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۱۷۷، ربانی گلپایگانی؛ علی، عقاید استدلالی، مرکز نشر هاجر، چاپ چهارم، ۱۳۹۱ هـ ش، ج۱، ص۱۱۵.</ref>بدیهی است که هر کاملی، مراتب وجودی ناقص را هم دارد؛ بنابراین خداوند، همه کمالات وجودی را، که موجودات به صورت کثرت و تعدد دارند، به صورت وحدت و بساطت دارد!<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۲۷۲ و ۲۷۳.</ref> (آنچه خوبان همه دارند او یک جا دارد!) پس علم ذاتی خداوند به موجودات، علم اجمالی است؛ یعنی بسیط و واحد است و پس از موجود شدن اشیاء، چیزی بر علم او افزوده نمیشود؛ زیرا در مقام ذات او هیچ تغییری راه ندارد؛ از این نظر علم ازلی الهی به موجودات، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۶، ص۱۷۹.</ref> | ||
====تناقض اختیار و علم ذاتی==== | |||
طبق معنای اول و معانی سوم تا پنجم برای اختیار، هیچ منافاتی وجود ندارد؛ اما میان اختیار به معنای قدرت الهی و علم ذاتی، این سؤال مطرح میشود که خداوند که علم تام به همه جزئیات عالم، قبل از ایجاد دارد و بنابر فرض، قادر مطلق هم هست، میتواند متعلق قدرت خود را خلاف علم خود قرار دهد؟ اگر چنین کند آیا خلاف علم خود رفتار نکرده است؟! و اگر نمیتواند، آیا این امر نشان از محدودیت قدرت او نیست؟! | |||
هریک از صفات ذاتی، عین دیگری، از لحاظ مصداق، و غیر دیگری، از لحاظ مفهوم است و عینیت آنها با ذات و با یکدیگر، از لحاظ مصداق، منافاتی با مغایرت مفهومی آنها ندارد؛ یعنی اشکالی ندارد که مفاهیمی مثل علم و قدرت را به ذات الهی نسبت دهیم، اما مصداق این مفاهیمِ کثیر، یک واحد بسیط باشد؛ همین معنا، یعنی عینیّت ذات و صفات و نفی تمایز مصداقی میان ذات و صفات، همان احدیت ذات باری تعالی است؛ پس مفاهیمِ صفات، زائد بر ذات، ولی حقایق آنها، عین ذات لایزال الهی است؛<ref>طباطبایی محمد حسین، مجموعه رسائل، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۷، ج۱، ص: ۳۲.</ref> | |||
حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در اینجا این فرض اصلاً مطرح نمیشود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبه ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود! | حال از آنجا که قدرت، از صفات ذات است، با علم ذاتی الهی هیچگونه تعارضی ندارد؛ بلکه عین یکدیگرند! اینگونه نیست که خداوند، علمی جدا از ذات داشته باشد، آنگاه تصمیم بگیرد و سپس اراده کند و آنگاه قدرت او فعلی را محقق سازد! بنابراین در اینجا این فرض اصلاً مطرح نمیشود که متعلق قدرت خداوند، خلاف علم او باشد! زیرا در مرتبه ذات، اصلاً هیچ کثرتی وجود ندارد تا موجب تعارض شود و کسی بخواهد با استفاده از اصل امتناع اجتماع متناقضین، منکر وجود خداوند شود! | ||
خط ۶۶: | خط ۶۹: | ||
علم فعلی، همان علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد است؛ به عبارت دیگر، علم به موجودات است در مقام فعل، که البته علمی تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات نیست؛ زیرا فرض این است که علم در مقام فعل است و فعل هم خارج از ذات است؛ یعنی واقعیت موجودات در عین اینکه فعل خداوند است، علم خداوند نیز هست! درست مانند صورتهای ذهنی انسان که هم علم انسانند و در نفس او حاضرند و هم فعل انسان و معلول او هستند!<ref>سبحانی؛ جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ هـ ق، ص۱۰۰.</ref> | علم فعلی، همان علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد است؛ به عبارت دیگر، علم به موجودات است در مقام فعل، که البته علمی تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات نیست؛ زیرا فرض این است که علم در مقام فعل است و فعل هم خارج از ذات است؛ یعنی واقعیت موجودات در عین اینکه فعل خداوند است، علم خداوند نیز هست! درست مانند صورتهای ذهنی انسان که هم علم انسانند و در نفس او حاضرند و هم فعل انسان و معلول او هستند!<ref>سبحانی؛ جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، ۱۴۲۸ هـ ق، ص۱۰۰.</ref> | ||
====تناقض اختیار و علم ذاتی==== | |||
آیا میتوان این فرض را مطرح کرد که علم الهی منافاتی با اختیار و قدرت الهی داشته باشد؟ این فرض در اینجا هم غلط است؛ زیرا علم در مرتبه فعل، همان خود فعل است و تحقق فعل، منوط به قدرت الهی است؛ بنابر این به هیچیک از معانی اختیار، علم فعلی الهی منافاتی با اختیار ندارد! و همین که خداوند چیزی را خلق کرد، دال بر قدرت و اراده و اختیار او در خلق ان چیز است و این که مخلوقی، دارای نظام و حکمت است، خود نشانه علم خالق است و از این رو، فعل الهی دال بر قدرت و علم او در مقام ذات است! | |||
نسبت زمان با علم و قدرت و فعل الهی | ==نسبت زمان با علم و قدرت و فعل الهی== | ||
از دیگر اشتباهاتی که درک نادرست از صفات الهی را در پی دارد، بحث زمان است؛ ذهن انسان از درک بیزمانی قاصر است؛ و از این رو افعال | از دیگر اشتباهاتی که درک نادرست از صفات الهی را در پی دارد، بحث زمان است؛ ذهن انسان از درک بیزمانی قاصر است؛ و از این رو افعال و صفات خداوند را همزمانی درک و تحلیل میکند؛ در صورتی که زمان، مخصوص عالم ماده است؛ زیرا حرکت تنها در این عالم رخ میدهد؛<ref>برای فهمیدن معنای زمان و اقوال در این زمینه، رجوع شود به: حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات حکمت، جلد دوم.</ref>اساساً زمانمندی در عالم مجردات مطرح نمیشود؛ ذات الهی و به تبع آن، صفات ذاتی او، از قید هرگونه زمان آزاد است؛<ref>مطهری، مرتضی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج۲، ص۲۲۱–۲۲۲.</ref> افعال خداوند نیز زمانی نیست و فیض او دائماً در هستی جاری است؛ قادربودن منافاتی با دوام فعل ندارد؛ یعنی اینکه خداوند دائم الفیض است و فیض او هرگز قطع نمیشود، نشانه مجبور بودن او به فیاضیت نیست و معیار قدرت، همان مبدأیت برای فعل و اختیار و علم است؛<ref>جوادی آملی؛ عبداله، تفسیر موضوعی قرآن (توحید در قرآن)، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۳ هـ. ش، ج۲، ص۳۳۸.</ref> | ||
در افعال الهی، خود فعل، در زمان رخ نمیدهد اما ظهور آن ممکن است زمانی باشد! به عبارت دیگر، خلقت الهی دفعی است نه تدریجی؛ یعنی همین که هستشدن چیزی متعلق اراده خدا قرار گرفت، بدون درنگ لباس هستی میپوشد اما در عالم خلق (ماده) به تدریج ظهور پیدا میکند؛<ref>طباطبایی؛ محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ هـ ش، ج۱۷، ص۱۷۳.</ref> خلقت زمانبردار نیست؛ بلکه زمان هم خود ناشی از خلقت خداست؛ این مخلوقاتاند که به علت ضعف قابلیت، برای هست شدن، مشمول زمان میگردند؛ از این رو اینگونه نیست که علم خداوند به حال و آینده و گذشته است و هرگاه که زمان فعلی رسید، قدرت او بر آن تعلق بگیرد؛ بلکه قدرت و علم و اراده او بر خلقت، دفعتاً آمده است؛ اما این قبلیت و بعدیتِ حدوث برخی از مخلوقات نسبت به مخلوقات دیگر، ناشی از تدریجیبودن دریافت فیض از مبدأ فیاض است، نه ارسال فیض تدریجی از ان مبدأ! زیرا ماده برای دریافت فیض، نیاز به تغییر و حرکت دارد و این حرکت، قبلیت و بعدیت را پیش میآورد و در این جاست که زمان معنا پیدا میکند؛<ref>شیرازی؛ صدر الدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م، ج۴، ص۲۲۰.</ref> پس به این معنا هیچ اشکالی ندارد بگوییم که فعل خداوند در زمان انجام میشود؛ به عبارت دیگر علم فعلی الهی در این معنا، زمانی است و در زمان محقق میشود.<ref>خرازی؛ سید محسن، بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ هـ ق، ج۱، ص۴۷.</ref> | |||
==نقد مسئله بر اساس درک شبههگر== | |||
اگر بر مذاق ایرادگر شبهه پیش برویم و اختیار و علم الهی را به همان نحوی که او فهمیده است، بفهیمیم، بازهم هیچ تناقضی میان علم و اختیار خداوند وجود ندارد. به طور مثال انسان عاقلی را در نظر بگیرید که از پیش میداند اگر کنار درهای برود خود را به پایین دره پرتاب نمیکند؛ حال اگر کنار دره رفت و خود را به پایین نینداخت، آیا مجبور بوده است که چنین نکند؟! آیا کسی هست که او را بدین معنا، مجبور بداند؛ هیچ عاقلی چنین حکمی نمیکند؛ بلکه دستکم پارهای از افعال انسان هست که با علم پیشین و اطمینان درباره آن انجام میشود و هیچکس هم او را مجبور نمیداند؛ بنابر این میتوان گفت اصلاً تصور ایرادگرشبهه درباره مسأله علم و اختیار، حتی در مورد انسان هم، غلط است! | |||
بر اساس دلایل | بر اساس دلایل عقلی و برهانی، خداوند قادر و عالم علی الاطلاق است و هیچ گونه تعارضی میان صفات او وجود ندارد؛ تأکیدی که بر تسبیح و تقدیس ذات الهی در آیات قرآن و روایات رفته است، گویای این حقیقت است که انسان باید او را متصف به صفات کمال بشناسد اما در عین حال از هرگونه نقص و کاستی هم، که مخصوص مخلوقات است، پیراسته بداند! نیز روشن شد که زمانیبودن، دلیل محدودبودن است و حال آنکه هیچگونه محدودیتی در ذات و صفات و افعال الهی، از آن جهت که از خداوند صادر میشود، وجود ندارد! | ||
== منابع == | == منابع == |