پرش به محتوا

امکان اثبات خداوند با ادله عقلی و منطقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بازبینی و ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص')
(بازبینی و ویرایش)
خط ۴: خط ۴:
آیا این ادعا صحیح است که [[خداوند]] را با ادله عقلی و منطقی نمی‌توان اثبات کرد؟
آیا این ادعا صحیح است که [[خداوند]] را با ادله عقلی و منطقی نمی‌توان اثبات کرد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
بحث شناخت خداوند از مهمترین مباحث در [[علم کلام]] می باشد، یکی از مواردی که در این زمینه قابل بحث است، این است که آیا خدای متعال را با ادله عقلی و منطقی می شود اثبات کرد یا خیر، کسانی که پاسخ منفی داده اند دو دلیل عمده برای مدعای خود اقامه کرده اند، اولا بداهت وجود خدای متعال در [[فطرت انسان]] و ثانیا عدم امکان تعریف منطقی از خدای متعال. اما در مقابل پاسخ هایی به این دو دلیل داده شده است، مانند اقامه دلیل بر وجود خداوند در قرآن و روایات و عدم منافات اثبات پذیری با بداهت وجود خداوند و یا اینکه تعریف اقسام مختلفی دارد و به معنای محدودیت نیست.
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
امکان اثبات خداوند با ادله عقلی و منطقی مورد بحث کلامیون قرار گرفته است. عده‌ای بداهت وجود خدای متعال در [[فطرت]] و عدم امکان تعریف منطقی از خدای متعال را دو دلیل برای عدم امکان اثبات خدا با ادله عقلی و منطقی بیان کرده‌اند. در مقابل پاسخ‌هایی به این دو دلیل داده شده است. مانند اقامه دلیل بر وجود خداوند در قرآن و روایات، عدم منافات اثبات پذیری با بداهت وجود خداوند و امکان تعریف برای خداوند.


== دلیل بر عدم امکان اثبات خداوند با ادله عقلی ==
== عدم امکان اثبات خداوند با ادله عقلی ==
برخی بر این باورند که خداوند متعال را با ادله عقلی و منطقی نمی‌شود اثبات کرد، این عده برای مدعای خود دو دلیل اقامه کرده‌اند:
برخی بر این باورند که خداوند متعال را با ادله عقلی و منطقی نمی‌شود اثبات کرد، این عده برای مدعای خود دو دلیل اقامه کرده‌اند:
* در [[قرآن کریم]]، وجود خداوند بدیهی شمرده شده و هر کس در ضمیر خود خدا را می‌یابد و بنابر همین اصل، هیچ‌گاه دلیلی برای [[اثبات خدا]] در قرآن نیامده است.
* در [[قرآن کریم]]، وجود خداوند بدیهی شمرده شده است و هر کس در ضمیر خود خدا را می‌یابد و بنابر همین اصل، هیچ‌گاه دلیلی برای [[اثبات خدا]] در قرآن نیامده است.
* باید برای اثبات هر چیزی، آن را تعریف کرد؛ و تعریف کردن به معنی محدود کردن است، ولی خدا نامحدود است، پس خدا را نمی‌توان تعریف کرد. بنابر این نمی‌توان از راه منطق و فلسفه، خدا را اثبات کرد.<ref>رک: چمران، مصطفی، انسان و خدا، تهران، بنیاد شهید چمران، ۱۳۶۷، ص۵۳–۷۸.</ref>
* باید برای اثبات هر چیزی، آن را تعریف کرد؛ و تعریف کردن به معنی محدود کردن است، ولی خدا نامحدود است، پس خدا را نمی‌توان تعریف کرد. بنابر این نمی‌توان از راه منطق و فلسفه، خدا را اثبات کرد.<ref>رک: چمران، مصطفی، انسان و خدا، تهران، بنیاد شهید چمران، ۱۳۶۷، ص۵۳–۷۸.</ref>


== نقد دلیل اول ==
== نقد دلیل اول: بداهت وجود خدا ==
=== عدم منافات اثبات پذیری با بداهت ===
=== عدم منافات اثبات پذیری با بداهت ===
اولاً: بدیهی بودن وجود خدا، با اثبات پذیر بودن و اقامه دلیل بر آن هیچ منافاتی ندارد. توضیح آن که، بدیهی بودن به دو گونه فهمیده می‌شود، یکی بدیهی بودن در علم حضوری و دیگری بدیهی بودن در اصطلاح علم منطق.
بدیهی بودن وجود خدا، با اثبات پذیر بودن و اقامه دلیل بر آن هیچ منافاتی ندارد. بدیهیات در علم منطق دو گونه‌اند: بدیهیات اولیه و بدیهیات ثانویه، بدیهیات اولیه نه تنها نیازی به اثبات منطقی واستدلال ندارند، بلکه اصولاً اقامه دلیل بر آن‌ها غیرممکن است. چرا که در اثبات آن‌ها نیازمند استفاده از خود آن‌ها خواهیم بود، و به تعبیر دیگر گرفتار دور خواهیم شد؛ ولی بدیهیات ثانویه هرچند نیازی به اثبات ندارند، ولی اثبات آن‌ها غیرممکن نیست؛ و بسیاری از منطقیین برای اثبات خود آن گزاره‌ها(مثل کل از جزء بزرگتر است) و نیز اثبات بداهت آن‌ها استدلال منطقی ارائه کرده‌اند. وجود خداوند نیز اگر بدیهی به اصطلاح منطق باشد، جزو بدیهیات ثانویه است که قابل اثبات می‌باشند.<ref>رک: جوادی آملی، عبدالله، شناخت‌شناسی در قرآن؛ تهران؛ مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۲، ص۲۰۷–۲۱۷.</ref>
 
بدیهیات در علم منطق دو گونه‌اند: بدیهیات اولیه و بدیهیات ثانویه، بدیهیات اولیه نه تنها نیازی به اثبات منطقی واستدلال ندارند، بلکه اصولاً اقامه دلیل بر آن‌ها غیرممکن است. چرا که در اثبات آن‌ها نیازمند استفاده از خود آن‌ها خواهیم بود، و به تعبیر دیگر گرفتار دور خواهیم شد؛ ولی بدیهیات ثانویه هرچند نیازی به اثبات ندارند، ولی اثبات آن‌ها غیرممکن نیست؛ و بسیاری از منطقیین برای اثبات خود آن گزاره‌ها (مثل کل از جزء بزرگتر است) و نیز اثبات بداهت آن‌ها استدلال منطقی ارائه کرده‌اند. وجود خداوند نیز اگر بدیهی به اصطلاح منطق باشد، قطعاً بدیهی اولی نیست بلکه جزو بدیهیات ثانویه است که قابل اثبات می‌باشند.<ref>رک: جوادی آملی، عبدالله، شناخت‌شناسی در قرآن؛ تهران؛ مرکز نشر فرهنگی رجاء، ۱۳۷۲، ص۲۰۷–۲۱۷.</ref>
 
اگر منظور از بداهت این باشد که هر کس در درون خود خدا را می‌یابد و نیازی به استدلال ندارد، خواهیم گفت، اثبات بحثی است ناظر به عالم ذهن، و علم حضوری کاملاً خارج از حیطه برهان و استدلال قرار دارد. اما برای تبیین یافته‌های علم حضوری و انتقال آن به دیگران، باید آن را به علم حصولی تبدیل کرد، و وقتی به علم حصولی تبدیل شود، قابلیت استدلال پیدا خواهد کرد، و باید توجه داشت که علم حضوری علمی است فردی، و اگر کسی در درون خود خدا را بیابد به کار فرد دیگری نخواهد آمد، مگر آن که آن را به علم حصولی تبدیل کند.


پس درست است که اصل وجود خداوند هم از بدیهیات عقل نظری و از فطریات روحی بشر است، اما هدف از ادله منطقی و عقلی که متکلمین و حکما بر اثبات وجود خدا اقامه می‌کنند برای کسب معرفت تفصیلی و تنویر و تقویت اذهان و دفع شبهات معترضان می‌باشد.<ref>ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص۳۴, انتشارات دار الفکر، چاپ اول، قم ۱۳۷۸.</ref>
اگر منظور از بداهت این باشد که هر کس با علم حضوری در درون خود خدا را می‌یابد و نیازی به استدلال ندارد، گفته می‌شود که علم حضوری کاملاً خارج از حیطه برهان و استدلال قرار دارد اما برای تبیین یافته‌های علم حضوری و انتقال آن به دیگران، باید آن را به علم حصولی تبدیل کرد، و وقتی به علم حصولی تبدیل شود، قابلیت استدلال پیدا خواهد کرد.


=== اثبات خداوند در قرآن ===
=== اثبات خداوند در قرآن ===
ثانیاً: بر فرض این‌که در قرآن کریم از استدلال منطقی استفاده نشده باشد، باز هم مانع استدلال نیست، زیرا قرآن استدلال را منع نکرده است و فقط خود از استدلال منطقی استفاده نکرده یا کمتر استفاده کرده است. به علاوه که ما معتقدیم، هم در قرآن استدلال وجود دارد و هم به [[مؤمنین]] توصیه می‌کند که از عقل و علوم عقلی استفاده نمایند. به عنوان نمونه در آیات ۳۵–۳۶ [[سوره طه]]، نوعی قیاس استثنایی برای اثبات وجود خداوند از طریق [[خلقت انسان]] اقامه شده است.<ref>رک: جوادی آملی، عبدالله؛ تبیین براهین اثبات خدا؛ قم؛ نشر اسراء؛ ۱۳۷۸؛ ص۱۲۴–۱۲۸.</ref>
بر فرض این‌که در قرآن کریم از استدلال منطقی برای اثبات خدا استفاده نشده باشد، باز هم مانع استدلال نیست، چرا که قرآن استدلال را منع نکرده است و فقط خود از استدلال استفاده نکرده است. به علاوه اینکه هم در قرآن استدلال وجود دارد و هم به [[مؤمنین]] توصیه می‌کند که از عقل و علوم عقلی استفاده نمایند. به عنوان نمونه در آیات ۳۵–۳۶ [[سوره طه]]، نوعی قیاس استثنایی برای اثبات وجود خداوند از طریق خلقت انسان اقامه شده است.<ref>رک: جوادی آملی، عبدالله؛ تبیین براهین اثبات خدا؛ قم؛ نشر اسراء؛ ۱۳۷۸؛ ص۱۲۴–۱۲۸.</ref>


=== اثبات خداوند در روایات اهل بیت علیهم السلام ===
=== اثبات خداوند در روایات اهل بیت علیهم السلام ===
ثالثاً: حتی اگر بپذیریم که در قرآن کریم استدلال منطقی و فلسفی ذکر نشده است، باز هم مشکلی در راه اثبات خدا با دلایل فلسفی وجود نخواهد داشت، زیرا در روایات [[اهل بیت (ع)]] استدلالات فراوانی برای همین مطلب وجود دارد. مناظرات ائمه با مخالفان فکری و زندیقان در این زمینه، ثبت شده و در جوامع روایی موجود می‌باشند.<ref>در این زمینه رک: الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ تحقیق: سید محمد باقر الخرسان؛ بیروت؛ دار النعمان؛ ص۲۰–۲۴؛ و نیز کلینی؛ محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ تحقیق: علی اکبر غفاری؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیه؛ ۱۳۸۸ ق؛ ص۷۲–۸۲.</ref> و اگر اثبات خدا غیرممکن بود، اهل بیت چنین کاری نمی‌کردند.<ref>با مطالعه خطب توحیدی نهج‌البلاغه این حقیقت به خوبی آشکار خواهد شد این خطبه‌ها سرشار از مفاهیم عقلی و فلسفی درباره خداوندمتعال است.</ref>
در روایات [[اهل بیت (ع)]] استدلالات فراوانی برای اثبات خداوند وجود دارد. مناظرات ائمه با مخالفان فکری و زندیقان در این زمینه، ثبت شده است و در جوامع روایی موجود می‌باشند.<ref>در این زمینه رک: الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ تحقیق: سید محمد باقر الخرسان؛ بیروت؛ دار النعمان؛ ص۲۰–۲۴؛ و نیز کلینی؛ محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ تحقیق: علی اکبر غفاری؛ تهران؛ دار الکتب الاسلامیه؛ ۱۳۸۸ ق؛ ص۷۲–۸۲.</ref> اگر اثبات خدا غیرممکن بود، اهل بیت چنین کاری نمی‌کردند.<ref>با مطالعه خطب توحیدی نهج‌البلاغه این حقیقت به خوبی آشکار خواهد شد این خطبه‌ها سرشار از مفاهیم عقلی و فلسفی درباره خداوندمتعال است.</ref>


== نقد دلیل دوم ==
== نقد دلیل دوم: خداوند تعریف ندارد ==
=== تعریف کردن به معنای محدودیت نیست ===
=== تعریف کردن به معنای محدودیت نیست ===
اولاً؛ تعریف کردن به معنای محدود کردن نیست، بلکه به معنای مشخص کردن و بیان حد و مرز مفاهیم است و برخی اوقات نیز فقط برای اشاره به موضوعی است که در ذهن مخاطب وجود دارد. مثل تعریفات شرح‌اللفظی و شرح الاسمی، که فقط به بیان معنای مفهوم مورد نظر می‌پردازند؛ بنابراین اگر موضوعی حد نداشته باشد، و به تعبیر دیگر نامحدود باشد، ما با لفظ نامحدود به آن اشاره می‌کنیم نه آن‌که مفهوم را محدود کنیم.
تعریف کردن به معنای محدود کردن نیست، بلکه به معنای مشخص کردن و بیان حد و مرز مفاهیم است و گاهی فقط برای اشاره به موضوعی است که در ذهن مخاطب وجود دارد. مثل تعریفات شرح‌اللفظی و شرح الاسمی، که فقط به بیان معنای مفهوم مورد نظر می‌پردازند؛ بنابراین اگر موضوعی حد نداشته باشد، با لفظ نامحدود به آن اشاره می‌شود نه آن‌که مفهوم محدود شود.


=== تصور و فهم اجمالی از خدای متعال ===
=== تصور و فهم اجمالی از خدای متعال ===
ثانیاً: اگر چیزی را تصور نکنیم، اصولاً نمی‌توانیم درباره آن صحبت کنیم یا اینکه حتی شک کنیم، پس همین که ما درباره خدا بحث می‌کنیم خود نشان‌گر آن است که ما مفهومی از خدا در ذهن داریم و اگر این‌طور نبود هیچ‌کس سخن دیگری را درباره خدا نمی‌فهمید، ولی می‌بینیم که در مطالعه آیات قرآن و [[روایات]] و نوشته‌های فلسفی و عقیدتی، ما از مفهوم خدا درک روشنی داریم. بنابر این به نظر می‌رسد قائلین به عدم امکان شناخت خدا، بین شناخت حقیقت و کنه وجود خداوند و بین تصور وجود خدا خلط کرده و نتوانسته‌اند بین آن‌ها تمایز قایل شوند، در حالی که بین این دو تفاوت فراوانی وجود دارد، [[ذات|ذات الهی]] و حقیقت خدا هرگز به ذهن در نمی‌آید، ولی تصور آن قابل بحث و بررسی است. بر همین اساس است که [[امیرالمؤمنین (ع)]] می‌فرمایند؛ خداوند عقل‌ها را از شناخت خویش به اندازه‌ای که واجب است منع نکرده است، هر چند عقل‌ها را به کنه معرفتش و تحدید صفاتش راه نداده است.<ref>نهج‌البلاغه؛ صبحی صالح، خطبه ۴۹.</ref>
تصور مفهوم خدا در ذهن همه انسان‌ها نشان دهنده این است که همه افراد تصور اجمالی از خداوند دارند. بنابر این به نظر می‌رسد قائلین به عدم امکان شناخت خدا، بین [[شناخت ذات خداوند]] و بین تصور وجود خدا، خلط کرده و نتوانسته‌اند بین آن‌ها تمایز قایل شوند، در حالی که بین این دو تفاوت فراوانی وجود دارد. [[ذات|ذات الهی]] و حقیقت خدا هرگز به ذهن در نمی‌آید، ولی تصور آن قابل بحث و بررسی است. بر همین اساس است که [[امیرالمؤمنین (ع)]] می‌فرمایند؛ خداوند عقل‌ها را از شناخت خویش به اندازه‌ای که واجب است منع نکرده است، هر چند عقل‌ها را به کنه معرفتش و تحدید صفاتش راه نداده است.<ref>نهج‌البلاغه؛ صبحی صالح، خطبه ۴۹.</ref>


=== وجود خداوند از قبیل مفاهیم ثانوی فلسفی ===
=== وجود خداوند از قبیل مفاهیم ثانوی فلسفی ===
ثالثاً: نکته دیگر، شیوه درک مفاهیمی است که مابه‌ازاء خارجی قابل مشاهده ندارند، و به اصطلاح مفاهیم ثانوی فلسفی هستند، مفاهیمی مثل بی‌نهایت، نامحدود، وجود، امکان، وجوب، و … که مفهوم واجب الوجود و علت العلل نیز از همین سنخند، و نیز مفاهیم عدمی که اصلاً وجود ندارند، مثل شریک خداوند، که در خارج اصلاً مصداقی ندارد، ولی ما درباره این مفاهیم بحث کرده و استدلال می‌کنیم. برای شناخت فرایند درک این مفاهیم ثانوی در ذهن، باید به بحث معقولات ثانیه در فلسفه یا معرفت‌شناسی مراجعه نمایید، در این بحث روشن می‌شود که ذهن چگونه با چنین مفاهیمی ارتباط برقرار می‌کند.<ref>رک: مطهری، مرتضی؛ شرح مبسوط منظومه، (مجموعه آثار)، تهران؛ انتشارات صدرا؛ ۱۳۸۰؛ ج۹، ص۳۶۱–۴۰۸.</ref>
مفاهیمی که وجود خارجی قابل مشاهده ندارند و به اصطلاح از قبیل مفاهیم ثانوی فلسفی مثل بی‌نهایت، نامحدود، وجود، امکان، وجوب، هستند و یا حتی مفاهیم عدمی که اصلاً وجود ندارند، مثل شریک خداوند، قابل بحث و استدلال هستند. معقولاتی از قبیل واجب الوجود از مفاهیم ثانوی فلسفی است.


نکته پایانی: احتمال دارد منظور افرادی که قائل به این هستند که با دلیل منطقی نمی‌توان خدا را اثبات کرد، این باشد که این دلایل فلسفی و منطقی به اندازه فطرت و خداشناسی حضوری، انسان را قانع نمی‌کنند و اگر کسی بخواهد وجود خدا را به خوبی اثبات کند، باید به درون خود مراجعه کند و الًا در مقابل دلایل فلسفی، همیشه می‌توان اشکال تراشی کرد. در این صورت می‌توان سخن ایشان را تا حدودی پذیرفت؛ زیرا ما نیز معتقدیم که دریافت حضوری و فطری خداوند، بهترین راه شناخت خداست.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


automoderated
۱٬۲۷۴

ویرایش