اختیار انسان‌ها در به‌دست آوردن کفر یا ایمان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:


== تولد انسان با اختیار ==
== تولد انسان با اختیار ==
خداوند انسان را می‌آفریند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبیعت به وسیله پدر و مادر نطفه ای منعقد شد، سرانجام انسانی متولد می‌شود و این انسان با توجه به افعالی که خود انجام می‌دهد یا کافر می‌شود یا مؤمن، که این دو صفت اموری عارضی هستند که بر شخص عارض می‌شوند و شخص قدرت بر این را دارد که هر یک را جایگزین دیگری کند و این مانند فرزندی است که در خانواده عرب زبان به دنیا بیاید حال آیا این شخص نمی‌تواند زبان‌های دیگر را فرا بگیرد و باید حکم کنیم که او حتماً باید عرب زبان بماند، درحالی که نحوه تکلم به زبانی خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابلیت عوض شدن دارد این امور دقیقاً مصداق خلقت ـ حکیمانه و قضا و قدر الهی که هر کس به آن ایمان نداشته باشد مؤمن نیست.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.</ref>
خداوند انسان را می‌آفریند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبیعت به وسیله پدر و مادر نطفه ای منعقد شد، سرانجام انسانی متولد می‌شود و این انسان با توجه به افعالی که خود انجام می‌دهد یا کافر می‌شود یا مؤمن، که این دو صفت اموری عارضی هستند که بر شخص عارض می‌شوند و شخص قدرت بر این را دارد که هر یک را جایگزین دیگری کند.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.</ref>


== علت تامه کفر کافران ==
== علت تامه کفر کافران ==
علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.</ref> مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.
علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را به اراده خداوند برگشت دهیم. کافر و مومن هر دو به صورت انسان آفریده شده‌اند و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.</ref> مختار هستند. انسان‌ها با اختیار خود یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.


== تفاوت قضا و قدر تکوینی با قضا و قدر تشریعی ==
== تفاوت قضا و قدر تکوینی با قضا و قدر تشریعی ==
۱۱٬۸۷۷

ویرایش