منشور روحانیت امام خمینی
چرا امام خمینی منشور روحانیت را تدوین کرد؟
منشور روحانیت امام خمینی چکیده تحلیل و دیدگاه وی و نیز حاوی فهرست دغدغهها و نگرانیهایش درباره روحانیت و حوزهها است. منشور روحانیت، در سوم اسفندماه ۱۳۶۷ش، چند ماه پس از پایان جنگ ایران و عراق و چهار ماه قبل از رحلت امام خمینی صادر شده است.
پیام اصلی منشور روحانیت را جایگاه روحانیت در فرایند انقلاب اسلامی میدانند و اینکه بقا و زوال انقلاب اسلامی به نهاد روحانیت و حوزههای علمیه بستگی دارد.
خطوط اصلی منشور روحانیت برشمردن جایگاه علمی و اجتماعی روحانیت، افشا و طرد روحانیان وابسته به قدرتهای طاغوتی و برشمردن آسیبها و چالشها حوزههای علمیه است؛ آسیبهایی چون تقدسنمایی، فضیلتشمردن ظواهر و مظاهر گوشهنشینی، انزوای اجتماعی، نفوذ بیگانگان در جایگاه و فرهنگ حوزهها و پذیرفتن نظریه عدم دخالت روحانیان در سیاست.
جایگاه
منشور روحانیت امام خمینی یکی از مهمترین سندهای برجا مانده از او دانسته شده که درباره جایگاه، نقش و پیشبرد روحانیت حقیقی و انقلابی صحبت میکند. امام خمینی همچنین از جبهه مقابل این طیف سخن به میان میآورد؛ روحانیان متحجر و روحانیان نفوذی در حوزه که میتوانند ضربه شدیدی به انقلاب اسلامی بزنند.[۱] برخی پیام اصلی منشور روحانیت امام خمینی را خود مفهوم روحانیت و جایگاه آن در فرایند انقلاب اسلامی میدانند و اینکه بقا و زوال انقلاب اسلامی به نهاد روحانیت و حوزههای علمیه بستگی دارد.[۲]
منشور روحانیت را چکیده تحلیل و دیدگاه امام خمینی درباره روحانیت و حوزهها و نیز حاوی فهرست دغدغهها و نگرانیهای ایشان درباره این قشر مؤثر جامعه دانستهاند. گفته شده امام خمینی در این پیام آخرین توصیهها و هشدارها را به نسلهای آینده حوزهها و روحانیت ابلاغ میکند. وی حاصل تجربیات طولانی و دشوار خود را در برابر گرایشها و لایههای انحرافی، وابسته، متحجر و مقدسنمای حوزهها در اختیار آنان قرار میدهد.[۳]
منشور روحانیت در اواخر عمر امام خمینی، در سوم اسفندماه ۱۳۶۷ش، چند ماه پس از پایان جنگ ایران و عراق و چهار ماه قبل از رحلت امام خمینی صادر شده است.[۴]
محتوا
خطوط اصلی منشور روحانیت عبارت است از:
- جایگاه و نقش علمی و اجتماعی روحانیت؛
- افشا و طرد روحانیان وابسته به قدرتهای طاغوتی و متحجر؛
- برشمردن آسیبها و چالشهای حوزههای علمیه؛[۵]
آسیبها و چالشها
- غرقشدن حوزهها در احکام فردی و عبادی و غفلت از احکام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اسلام.
- پذیرفتن نظریه عدم دخالت روحانیان در سیاست.
- تلقی منفی درباره زیرکی، کاردانی و سیاسیبودن عالمان و روحانیان.
- تقدسنمایی و فضیلتشمردن ظواهر و مظاهر گوشهنشینی و انزوای اجتماعی.
- فاصلهگرفتن از دانشها و علوم غیر رایج در حوزهها از قبیل فلسفه، عرفان و یادگیری زبانهای خارجی.
- سرایت تفکر اهل جمود به طلاب جوان حوزهها.
- اختلاف در میان روحانیان متعهد و اصیل در قالب جناحبندیهای سیاسی و یا در میان طلاب جوان و روحانیان پرسابقه.
- نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزهها.
- فراموشکردن و غفلت از اهداف کلی و بلندمدت و محصور شدن در امکانات موجود.
- توجه به نتیجه و عدول از تکلیف.
- عدم باور و اعتماد به مسئولان و مردم و نیز تلقی جداشدن مردم از روحانیان متعهد و اصیل و یا ناتوانی مسئولان انقلابی و متعهد.
- فراموشکردن خیانتها و انحرافات فکریِ کسانی که به ظاهر «عقلای قوم» تلقی میشوند و سادهاندیشی درباره جریانها و اشخاص منحرف، که زمینه نفوذ آنان را فراهم خواهد ساخت.
- اعتماد به گروههای سیاسی و لیبرالها که دغدغه احکام و ارزشهای الهی را ندارند.
- تأثیرپذیری از القائات روحانینماها و مقدسمآبها که با بزرگنمایی برخی اشکالات یا شایعات، اصلِ نظام جمهوری اسلامی را زیر سؤال میبرند.
- ترحم بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان اسلام و مخالفان و متخلفان نظام.
- تخلف از فقه سنتی و اجتهاد جواهری.
- بیتوجهی به پرسشها و عدم پاسخ به معضلات جامعه.
- بیتوجهی به علل خارجی مشکلات و دشواریها و برگرداندن همه اشکالات به جبهه خودیی.
- مطلق انگاشتن اصول و قوانین دیپلماسی و عدول از آرمانها به خاطر آن.
- غفلت از نیازها و تحولات آینده.[۶]
متن
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام، مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههای علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات دامت برکاتهم. صلوات و سلام خدا و رسول خدا(ص) بر ارواح طیبه شهیدان، خصوصاً شهدای عزیز حوزهها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت؛ پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نمودهاند. سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و علمیه خود را به دم شهادت و مُرکب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقّه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پارهپاره پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمیرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب، جز عطیه شهادت نخواستهاند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیدهاند. یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگی جز ورق و کتاب منی نمییابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی، سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کتم عدمها بهوجود نیامدهام، چگونه از وصف قافلهسالاران وجود، وصفی بکنم. من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسی میشنویم؛ بگذارم و بگذرم.
تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع، مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسایل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند.
اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی بهعنوان علوم قرآن و اسلام و اهلبیت(ع) به خورد تودهها داده بودند. جمعآوری و نگهداری علوم قرآن و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین(ع) و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را بهکار میگرفتند، کار آسانی نبوده است که بحمدالله امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتی همچون کتب أربعه و کتابهای دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشتههای متنوع علوم، مشاهده میکنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیلالله نگذاریم، چه باید بگذاریم؟
در بعد خدمات علمی حوزههای علمیه، سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمیگنجد. بحمدالله حوزهها از نظر منابع و شیوههای بحث و اجتهاد، غنی و دارای ابتکار است. تصور نمیکنم برای بررسی عمیق همهجانبهٔ علوم اسلامی، طریقهای مناسبتر از شیوهٔ علمای سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزارساله تحقیق و تتبع علمای راستین اسلام، گواه بر ادعای ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیهگاه محرومان بوده است؛ همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شدهاند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند. شهدای روحانیت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند؛ یقیناً رقم شهدای گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند، زیاد است.
در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علمای اسلام اولین کسانی بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت، پیشکسوت شهادت نبودهاند و بر بالای دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است. در ۱۵ خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس میگذاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهای دیگر، زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شدهاند و این رقم نشان میدهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است.
امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی(ص) رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاک باخته است. علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است. و خداوند کسانی را که اینگونه تبلیغ کرده یا چنین فکر میکنند، نمیبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوت آنان برای کسب معارف میکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگواری زیستند.
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سرنیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان؛ بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. مخالفت روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاطآمیز کنند. علمای راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزی اطمینان نمیکردند و ابزاری از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود؛ لذا گاهی حکم به منع استفاده از آنها را میدادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایی چون ایران وسایلی نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون برای بیاعتبار کردن عقاید مذهبی و نادیدهگرفتن آداب و رسوم ملی استفاده نمینمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از اینکه روحانیت با کمی امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستی اگر کسی فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمیکند، سادهاندیشی نیست؟
مسئله کتاب آیات شیطانی کاری حسابشده برای زدن ریشه دین و دینداری و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران میتوانستند، ریشه و نام روحانیت را میسوختند، ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و إن شاء الله از این پس نیز خواهد بود؛ به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته این بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدسمآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند؛ اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسولالله(ص). آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه را برای ضربهزدن انتخاب نمود. یکی راه ارعاب و زور؛ دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد. یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز. ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همهچیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرقشدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. بهزعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاست و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هرکس کج راه میرفت متدینتر بود. یادگرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بهشمار میرفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی، از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند؛ چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود.
علمای دینباور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند؛ و یکی از مسایلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود؛ هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به درمیرفت. ترویج تفکر شاه سایه خداست یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان(ع) باطل است و هزاران إن قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای ۱۵ خرداد رقم خورد. در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود، مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدسمآبی و تحجر بود؛ گلوله زخمزبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند؛ حتی نسبت تارکالصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را بهعهده داشتند، میدادند.
واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت، خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند.
آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است؛ و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین(ع) که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است. شکستخوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگی چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که میتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند، ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر برآوردند؛ باز خدا رسوایشان ساخت. دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد وا اسلاما سر میدهند! دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند در عمل پشت پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجهٔ نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.
از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای به دست دشمنان کار آسانی نیست. با اینکه در کشور ما در اجرای عدالت بین روحانی و غیر آن امتیازی نیست، ولی وقتی با متخلفی از روحانیت خوشسابقه یا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی میشود، فوراً باندها فریاد میزنند که چه نشستهاید، جمهوری اسلامی میخواهد آبروی روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسی مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ میکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا میدهد.
مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوء استفاده نکنند و با موجآفرینی و تبلیغات، اذهان را نسبت به روحانیون متعهد، بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچکس قایل نیست و خدا میداند که شخصاً برای خود ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قایل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند، مهیای مؤاخذهام. حال بحث این است که برای جلوگیری از تکرار آن حوادث تلخ و رسیدن به اطمینان از قطع نفوذ بیگانگان در حوزهها چه باید کرد؟ گرچه کار مشکل است ولی چاره چیست، باید فکری کرد. اولین وظیفهٔ شرعی و الهی آن است که اتحاد و یکپارچگی طلاب و روحانیت انقلاب حفظ شود وگرنه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابی چنین حایل.
امروز هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد که اختلاف سلیقهها و برداشتها و حتی ضعف مدیریتها دلیل بههم خوردن الفت و وحدت طلاب و علمای متعهد گردد. ممکن است هر کس در فضای ذهن و ایدههای خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقههای دیگران و مسؤولین انتقادی داشته باشد، ولی لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعی و ابرقدرتها که همهٔ مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسایل فرعی منحرف کند و خدای ناکرده همهٔ ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسؤولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبی گردد؛ که این عمل کاملاً غیرمنصفانه است و اعتبار مسؤولین نظام را از بین میبرد و زمینه را برای ورود بیتفاوتها و بیدردها به صحنهٔ انقلاب آماده میکند.
من امروز بر این عقیدهام که مقتدرترین افراد در مصاف با آنهمه توطئهها و خصومتها و جنگافروزیهایی که در جهان علیه انقلاب اسلامی است، معلوم نبود موفقیت بیشتری از افراد موجود به دست میآوردند. در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصاً از حوادث دهسال پس از پیروزی، باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینهها مؤفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینهای مغلوب و شکست خورده نیستیم؛ حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آنهمه خسارات چیزی بهدست نیاوردند.
البته اگر همهٔ علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری مینگریستیم و میرسیدیم ولی این بدان معنا نیست که در هدف اساسی خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود، مغلوب خصم شدهایم. هر روز ما در جنگ برکتی داشتهایم که در همهٔ صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم؛ ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم؛ ما در جنگ پرده از چهرهٔ تزویر جهانخواران کنار زدیم؛ ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهایم؛ ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم؛ ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم؛ ما در جنگ ریشههای انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم؛ ما در جنگ حسّ برادری و وطندوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم؛ ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد؛ جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت؛ جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت؛ جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند؛ جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت؛ تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همهٔ اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.
همهٔ اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود؛ همهٔ اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در دهسال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست؛ جنگ ما جنگ فقر و غنا بود؛ جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوتهنظرند آنهایی که خیال میکنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیدهایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بیفایده است! در حالی که صدای اسلامخواهی آفریقا از جنگ هشتسالهٔ ماست؛ علاقه به اسلامشناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشتسالهٔ ماست.
من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان بهخاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم.
راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفهٔ خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظهٔ آخر هم تردید ننمودند؛ آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفهٔ خود عمل کرده است! آیا از این که به وظیفهٔ خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی بهدست نیاورده یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود! تأخیر در رسیدن به همهٔ اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همهٔ ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه. اگر همهٔ انبیا و معصومین علیهمالسلام در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلندمدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامهٔ عمل نپوشیده است، ذکری به میان آورند. در حالی که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینههایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود. ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کردهایم؛ ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زینت بخشیدهایم؛ ما شعار مرگ بر آمریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخیر لانهٔ فساد و جاسوسی آمریکا تماشا کردهایم؛ ما همهٔ شعارهایمان را با عمل محک زدهایم. البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادی بهوجود آمده است که مجبور شدهایم روشها و تاکتیکها را عوض نماییم. ما چرا خودمان و ملت و مسؤولین کشورمان را دستکم بگیریم و همهٔ عقل و تدبیر امور را در تفکر دیگران خلاصه کنیم؟
من به طلاب عزیز هشدار میدهم که علاوه بر این که باید مواظب القائات روحانینماها و مقدسمآبها باشند، از تجربهٔ تلخ روی کار آمدن انقلابینماها و به ظاهر عقلای قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکردهاند، عبرت بگیرند که مبادا گذشتهٔ تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهای بیمورد و سادهاندیشیها سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشتساز نظام شود.
من امروز بعد از دهسال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمهٔ کشور به گروهی که عقیدهٔ خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت بهسوی آمریکا جهانخوار قناعت نمیکنند؛ در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همهٔ کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول؛ که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری میکنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی دادهاید؟ چرا لانهٔ جاسوسی را اشغال کردهایم و صدها چرای دیگر؛ و نکتهٔ مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونهای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمیدانم که معتقدم دشمنان از آن بهره میبرند. من به آنهایی که دستشان به رادیو تلویزیون و مطبوعات میرسد و چه بسا حرفهای دیگران را میزنند، صریحاً اعلام میکنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد؛ تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد؛ تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین ببرند؛ تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد؛ تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینهها کوتاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند؛ که علاوه بر دهها و صدها صحنهٔ اعلام حضور و آمادگی خود، امسال نیز در راهپیمایی ۲۲ بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند که تا کجا حاضر به فداکاریاند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن میدانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم اینهمه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد؛ ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت میکنند سفارش و نصیحت میکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابهجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. مسألهٔ دیگر اینکه امروز مقابله و تجزیهٔ روحانیت انقلابی به سود کیست؟ دشمنان از دیرباز برای اختلافافکنی میان روحانیون آماده شدهاند. غفلت از آن، همهچیز را بر باد میدهد. حال اختلاف به هر شکلی باشد؛ بدبینی شدید نسبت به مسؤولین بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسین حوزهٔ علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمیتوان پیشبینی نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانینماها و متحجرین گردد روحانیت انقلاب جواب خدا و مردم را چه میدهد.
إن شاءالله در بین جامعهٔ مدرسین و طلاب انقلابی اختلافی نیست؛ اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقهها؟ آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزههای علمیه بودهاند نعوذ بالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت کردهاند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه، حکم به غیرقانونی بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتی یک روحانی به ظاهر در منصب هر جمعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفی کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانی ننمودند؟ اگر خدای ناکرده اینها شکسته شوند، چه نیرویی جای آنان را خواهد گرفت و آیا ایادی استکبار، روحانینماهایی را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است، یا فرد دیگری را در حوزهها حاکم نمیکنند؟ یا آنها که در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و دهسال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب، نه غصهٔ مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خوردهاند و نه از شهادت عزیزان متأثر شدهاند و با خیالی راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بودهاند، میتوانند در آینده پشتوانهٔ انقلاب اسلامی باشند؟ راستی شکست هر جناحی از علما و طلاب انقلابی و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعهٔ مدرسین، پیروزی چه جناحی و چه جریانی را تضمین میکند؟ جناحی که پیروز شود، یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستی به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت میرود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلی کوبنده است. وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبههبندی برسند، آغاز باز شدن راه استفادهٔ دشمنان خواهد بود. جبههبندی نهایتاً معارضه پیش میآورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب میکند؛ یکی متهم به طرفداری از سرمایهداری و دیگری متهم به التقاطی میشود که من برای حفظ اعتدال جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینی دادهام؛ چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود میدانم. البته هیچگاه نگران مباحثات تند طلبگی در فروع و اصول فقه نبودهام ولی نگران تقابل و تعارض جناحهای مؤمن به انقلابم که مبادا منتهی به تقویت جناح رفاهطلب بیدرد و نق بزن گردد. نتیجه میگیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابرقدرتها و نوکرانشان مسایل را به نفع خود خاتمه میدهند. جامعهٔ مدرسین باید طلاب عزیز انقلابی و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابی هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیدهٔ احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بیعرضه و فرصتطلب و نق بزن یدِ واحده باشند و خود را برای ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آمادهتر کنند. حال جامعه و مردم طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقاً مردم بیشتر از آنچه که ما فکر میکنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود یا نباشند، مثل زمان معصومین علیهمالسلام. اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعاً تبلیغاتی که علیه روحانیت انجام میپذیرد، به منظور نابودی روحانیت انقلاب است. ایادی شیطان در تنگناها و سختیها به سراغ مردم میروند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارساییهاست. آنهم کدام روحانی؛ روحانی بیدرد و بیمسؤولیت نه، بلکه روحانیتی که در همهٔ حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است. کسی مدعی آن نیست که مردم و پابرهنهها مشکلی ندارند و همهٔ امکانات در اختیار مردم است. مسلم آثار دهسال محاصره و جنگ و انقلاب در همهجا ظاهر میشود و کمبودها و نیازها رخ مینماید ولی من با یقین شهادت میدهم که اگر افرادی غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند، امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمریکا و جهانخواران و جز عدول از همهٔ معتقدات اسلامی و انقلابی چیزی برایمان نمانده بود.
لازم به یادآوری است که ذکر شمهای از وقایع انقلاب و روحانیت به معنای آن نیست که طلاب و روحانیون عزیز در فردای این نوشته، حرکت تند و انقلابی بنمایند؛ بلکه هدف علم و آگاهی به نکتههاست که در انتخاب مسیر با بصیرت حرکت کنند و خطرها و گذرها و کمینگاهها را بهتر بشناسند. اما در مورد روش تحصیل و تحقیق حوزهها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست؛ زمان و مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد و یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است؛ واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسایل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسایل سیاسی اظهارنظر نمیکنم. آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شدهٔ آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهداری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعهٔ بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبّر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفهٔ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است؛ حکومت نشان دهندهٔ جنبهٔ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است؛ فقه تئوری واقعی و کامل ادارهٔ انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.
هدف اساسی این است که ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همهٔ ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبهٔ عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بهوجود آورد. راستی به چه علت است که در پی اعلام حکم شرعی و اسلامی مورد اتفاق همهٔ علما در مورد یک مزدور بیگانه اینقدر جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتادهاند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد علمی مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئههای شوم آنان به هراس افتادهاند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پر حماسه میدانند و از این که فضای شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمیتوانند علیه مقدسات قلمفرسایی کنند، مضطرب شدهاند. من قبلاً نیز گفتهام همهٔ توطئههای جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسایل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ما نباید غفلت بکنیم؛ واقعاً باید به سمتی حرکت نماییم که إن شاءالله تمام رگههای وابستگی کشورمان از چنین دنیای متوحشی قطع شود.
استکبار غرب شاید تصور کرده است از اینکه اسم بازار مشترک و حصر اقتصادی را به میان بیاورد، ما در جا میزنیم و از اجرای حکم خداوند بزرگ صرف نظر مینماییم. خیلی جالب و شگفتانگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتی یک نویسندهٔ مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان و مسلمان را جریحهدار میکند و عدهای در رابطه با آن شهید میشوند برایشان مهم نیست و این فاجعه، عین دموکراسی و تمدن است؛ اما وقتی بحث اجرای حکم و عدالت به میان میآید، نوحهٔ رأفت و انساندوستی سر میدهند. ما کینهٔ دنیای غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکتهها بهدست میآوریم. قضیهٔ آنان قضیهٔ دفاع از یک فرد نیست، قضیهٔ حمایت از جریان ضداسلامی و ضدارزشی است که بنگاههای صهیونیستی و انگلیس و آمریکا به راه انداختهاند و با حماقت و عجلهٔ خود را رو به روی همهٔ جهان اسلام قرار دادهاند. البته ما باید ببینیم که بعض دولتها و حکومتهای اسلامی چگونه با این فاجعهٔ بزرگ برخورد میکنند. اینکه دیگر مسألهٔ عرب و عجم و فارس و ایران نیست؛ بلکه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تاکنون و از امروز تا همیشهٔ تاریخ است و نتیجهٔ نفوذ بیگانگان در فرهنگ مکتب اسلام است که اگر غفلت کنیم، این اول ماجراست و استعمار از این مارهای خطرناک و قلم به دستان اجیر شده در آستین فراوان دارد.
ضرورتی نیست که در چنین شرایطی ما به دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم؛ چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقهمند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام میگذریم. آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند، این یک نمونه است که خدا میخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیافتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهرهٔ واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همهچیز را به حساب و اشتباه و سوء مدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسألهٔ اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است؛ والاّ مسألهٔ فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همهٔ صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.
روحانیون و مردم عزیز حزبالله و خانوادههای محترم شهدا حواسشان را جمع کنند که با این تحلیلها و افکار نادرست خون عزیزانشان پایمال نشود. ترس من این است که تحلیلگران امروز دهسال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؛ و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانتکنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم! خلاصهٔ کلام اینکه ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان درصدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم والاّ مادامی که فقه در کتابها و سینهٔ علما مستور بماند، ضرری متوجه جهانخواران نیست و روحانیت تا در همهٔ مسایل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارهٔ جامعه کافی نیست. حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندهٔ جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکسالعمل مناسب باشند. چه بسا شیوههای رایج ادارهٔ امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسایل جدید اسلام نیاز پیدا کند؛ علمای بزرگوار اسلام از هماکنون باید برای این موضوع فکری کنند.
نکتهٔ آخری که توجه به آن لازم است، اینکه روحانیون و علما و طلاب باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قایل بشوند که در حوزه ننشستهاند بلکه برای اجرای حکم خدا راحتی حوزه را رها کرده و مشغول به کارهای حکومت اسلامی شدهاند. اگر طلبهای منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالی ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانهٔ درس و بحث، مسؤولیت نپذیرد یا دلش را فقط به هوای اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه میشود و هرگز عذر او موجه نیست. ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بیسابقهٔ مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت. امیدوارم از نصایح و تذکرات مشفقانه این پدر پیر و این خدمتگزار حقیر خود دلگیر نشده باشید و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسیه و با دلهای منوّر خود برایم دعا و طلب مغفرت نمایید. من هم از یاد و دعای خیر برای روحانیت اصیل و حوزههای علمی غفلت نمیکنم.
خداوندا! توان علما و روحانیت را در خدمت به دین خود افزون نما. خداوندا! حوزههای علمیه، این سنگرهای پاسداری از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا! شهدای روحانیت و حوزهها را از نعم بیکران و رزق حضور خویش بهرهمند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت کن و به خانوادههای شهدایشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودین و اسرایشان را هرچه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزاری به دین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودانه نما؛ إنّک ولیّ النّعم.
و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
روحالله الموسوی الخمینی
جستارهای وابسته
- جریانهای فکری در حوزه معاصر قم (کتاب)
- حوزه و بایستهها (کتاب)
- روحانیت و تجدد (کتاب)
- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت (کتاب)
منابع
- ↑ رادی، محسن، «منشور روحانیت یکی از مهمترین سندهای برجا مانده از امام راحل است»، تارنمای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب: ۳ اسفند ۱۴۰۰ش، تاریخ بازدید: ۹ مهر ۱۴۰۲ش.
- ↑ رادی، محسن، «منشور روحانیت یکی از مهمترین سندهای برجا مانده از امام راحل است»، تارنمای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب: ۳ اسفند ۱۴۰۰ش، تاریخ بازدید: ۹ مهر ۱۴۰۲ش.
- ↑ «روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی»، تارنمای مباحثات، تاریخ درج مطلب: ۳ اسفند ۱۳۹۹ش، تاریخ بازدید: ۹ مهر ۱۴۰۲ش.
- ↑ موگویی، جواد، خون دل، تهران، انتشارات شهید کاظمی، ۱۳۹۸ش، ص۹.
- ↑ «روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی»، تارنمای مباحثات، تاریخ درج مطلب: ۳ اسفند ۱۳۹۹ش، تاریخ بازدید: ۹ مهر ۱۴۰۲ش.
- ↑ «روحانیت اصیل و آفات آن از نگاه امام خمینی»، تارنمای مباحثات، تاریخ درج مطلب: ۳ اسفند ۱۳۹۹ش، تاریخ بازدید: ۹ مهر ۱۴۰۲ش.