فرقههای شیخیه
فرقههای مختلف شیخیه و موقعیت اجتماعی و جغرافیایی امروزی آنان را توضیح دهید؟
شیخیه به گروهی از شیعیان گفته میشود که بر اساس تعالیم شیخ احمد احسائی، فقیه شیعه امامی در دورهٔ قاجار به وجود آمدند و هنوز هم حضور اجتماعی و مذهبی در میان شیعیان دارند. مؤسس واقعی این فرقه شاگرد شیخ احمد احسائی، سید کاظم رشتی است. اساس عقاید شیخیه مبتنی بر ترکیبی از تعبیرات فلسفهٔ اشراق و برداشتی غلوآمیز از اخبار اهلبیت(ع) است. امروزه شیخیه در کشورهای ایران، بحرین، کویت، هند و پاکستان حضور دارند. جمعیت شیخیه را بین پنجاه تا دویست هزار نفر تخمین میزنند.
فرقههای شیخیه شیخیهٔ کریمخانیه، شیخیهٔ باقریه و شیخیهٔ آذربایجان هستند که عموماً پس از مرگ سید کاظم رشتی و به موجب اختلاف شاگردان او بر سر جانشینش بهجود آمدند. شیخیه در تاریخ خود دچار انشعابات قابل توجه شده است؛ چنان که شیخیهٔ باقریه خود انشعابی از شیخیهٔ کریمخانیه است و شیخیهٔ آذربایجان خود به سه شاخهٔ حجةالاسلامیه، ثقةالاسلامیه و اِحقاقیّه تقسیم میشود.
شیخیهٔ کرمانیه یا کریمخانیه یکی از فرق اصلی شیخیه است که توسط حاج محمدکریمخان قاجار در کرمان به وجود آمد. حاج محمدکریمخان یکی از مدعیان اصلی جانشینی سید کاظم رشتی بود که با سایر مدعیان جانشینی سید، از جمله شیخیهٔ آذربایجان، در رقابت بود. یکی از تفاوتهای شیخیه کرمان و آذربایجان این است که، بر خلاف شیخیه کرمان، شیخیهٔ آذربایجان در اصول عقاید پیرو شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بودند، ولی در فروع پیروان خود را به تقلید از مراجع بزرگ مذهب جعفری میخواندند.
ماهیت و تاریخچه
شیخیه یا پایینسری[یادداشت ۱] به گروهی از شیعیان گفته میشود که بر اساس تعالیم شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ق)[۱]، فقیه شیعه امامی، در دوران قاجاریه (نیمه اول قرن سیزدهم) به وجود آمدند و تاکنون در جهان اسلام حضور دارند. امروزه شیخیه در شهرهای کرمان، جندق، مشهد، بصره، حله، کربلا و قطیف و کشورهای بحرین، کویت، هند و پاکستان حضور دارند. جمعیت شیخیه را بین پنجاه تا دویست هزار نفر تخمین میزنند که از میان آنها تخمیناً پنجاه هزار نفر در ایران و بیشتر در کرمان زندگی میکنند.[۲]
نام دیگر این گروه کشفیه است؛ کشفیه کنایه از کشف و الهامی است که رهبران این فرقه برای خود قائل بودند.[۳] اساس عقاید شیخیه مبتنی بر ترکیبی از تعبیرات فلسفهٔ اشراق و برداشتی غالیانه از اخبار اهلبیت(ع) است. شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل توحید، نبوت، امامت و رکن رابع (رکن چهارم) می دانند. به عقیدهٔ ایشان رکن رابع دین شناختن شیعه کامل است که همان مبلغ و ناطق اول باشد. او واسطه بین شیعیان و امام غایب(ع) است و احکام را بدون واسطه از او میگیرد و ابلاغ میکند. آموزههای شیخیه، غیر از آنکه مایهٔ انشعابات داخلی فرقه شیخیه شد، زمینهٔ پیدایش دو فرقهٔ بابیت و بهائیت را نیز ایجاد کرد و تحولاتی را در تاریخ شیعهٔ امامیه از قرن سیزدهم قمری موجب شد.[۴]
مؤسس واقعی این فرقه شاگرد شیخ احمد احسائی، سید کاظم رشتی (در گذشتهٔ ۱۲۵۹ق)[۵]، است. دورهٔ توسعه و تشخّص مذهبی شیخیه از سایر فرق شیعه در دوران ریاست هجدهسالهٔ سید کاظم رشتی رخ داد.[۶] سید کاظم رشتی بالغ بر ۱۵۰ کتاب و رساله نوشت که با زبانی رمزآلود و نامفهوم نوشته شدهاند. این آثار در کنار آثار پرتعداد شیخ احمد احسائی منابع عقیدتی این فرقه را تشکیل میدهند.[۷]
سید کاظم رشتی به هنگام مرگ برای خود جانشینی انتخاب نکرد و ظهور امام زمان(ع) را نزدیک دانست. این اظهارات موجب شد تا عدهای از شاگردانش به انتظار ظهور در مسجد سهله معتکف شوند. عدم ظهور امام زمان موجب شد تا تعدادی از شاگردان سید کاظم رشتی ادعا کنند که شیعهٔ کامل هستند. نتیجه این رخدادها این شد که از میان شاگردان سید کاظم ۳۸ نفر مدعی نیابت از او شدند.[۸][یادداشت ۲] مهمترین مدعیان در سه منطقهٔ عتبات، آذربایجان و کرمان تبلیغ میکردند. به همین دلیل، شاخههای مختلف شیخیه در این سه شهر تمرکز یافت. در ادامه شاخههای کرمان و آذربایجان نیز دچار انشعاب شدند.[۹]
شیخیهٔ کریمخانیه
بعد از سید کاظم رشتی شاگرد او حاج محمدکریمخان قاجار (۱۲۲۵–۱۲۸۸ق)، که از نوادگان فتحعلیشاه قاجار بود، جانشین او شد. حاج محمدکریمخان فرزند والی خراسان و کرمان بود. پدرش یکی از ارادتمندان شیخ احمد احسائی بود که شیخ احمد احسائی را به دیدار فتحعلیشاه تشویق کرد.[۱۰]
حاج محمدکریمخان مؤسس فرقهٔ شیخیهٔ کرمانیه یا کریمخانیه است. او یکی از علمای بزرگ زمان خود بود و بالغ بر ۲۶۰ رساله و کتاب تألیف کرد. او مرکز شیخیهٔ کریمخانیه در زمان محمدکریمخان شهر کرمان بود. او مبلغانی را برای تبلیغ مرام شیخیه به شهرهای مختلف میفرستاد. محمدکریمخان با همهٔ کسانی که بعد از سید کاظم رشتی ادعای جانشینی او را کردند از در مخالفت درآمد و خود را یگانه جانشین بر حق سید بر شمرد. در جریان این مخالفت، بابیه مهمترین جریانی بود که محمدکریمخان از در مخالفت با آنان در آمد؛ به طوری که اولین ردیهٔ بر باب و بابیه را او بهنگارش درآورد. مبارزات علمی و عملی حاج محمدکریمخان با بابیه مورد حمایت همهجانبه سلطنت قاجار بود و حکومت او را از همه جهت تأیید و تقویت میکرد.[۱۱]
پس از مرگ حاج محمدکریمخان در سال ۱۲۸۸ق شیخیهٔ کریمخانیه دچار انشعاب شد. عدهای گرد حاج محمدخان (۱۲۶۳–۱۳۲۴ق)، پسر دوم و وصی حاج محمدکریمخان، گرد آمدند و شیخیهٔ کرمانیهٔ ناطقیه را ایجاد کردند و عدهای دیگر به رهبری حاج میرزا محمدباقر همدانی گردن نهادند و از کرمان خارج شدند و شیخیهٔ باقریه را ایجاد کردند.[۱۲]
پس از مرگ محمدخان برادرش زینالعابدینخان (۱۲۶۰–۱۳۷۶ق) به رهبری انتخاب شد. پس از او حاج ابوالقاسمخان ابراهیمی (۱۳۱۴-۱۳۸۹ق) و سپس عبدالرضاخان (۱۳۰۰-۱۳۵۸ش) به ریاست شیخیهٔ کرمانیه برگزیده شدند. عبدالرضاخان در سال اول پس از انقلاب اسلامی ایران بهدست گروه توحیدی الفتح ترور شد و درگذشت. پس از عبدالرضاخان، شاگرد او سید علی بن عبدالله موسوی (درگذشتهٔ ۱۳۹۳ش)، از طایفهٔ بنیعامر در جنوب عراق، به ریاست شیخیهٔ کرمانیه رسید. پیشوای فعلی شیخیهٔ کرمانیه، زینالعابدینخان ابراهیمی فرزند عبدالرضاخان است. او متولد ۱۳۳۱ش و ساکن کرمان است. سایتهای الابرار، مکارم الابرار و شبکهٔ ماهوارهای عربی قناة مسجد الموسوی الکبیر زیر نظر او اداره میشود.[۱۳]
شیخیهٔ باقریه
فرقهٔ شیخیهٔ باقریه پیروان میرزا محمدباقر خندقآبادی دُرچهای (۱۲۰۱-۱۳۱۹ق) هستند که بعداً به میرزا باقر همدانی معروف شد. او از شاگردان حاج محمدکریمخان کرمانی بود و سمت نمایندگی او را در شهرهای مختلف ایران از جمله همدان داشت. با مرگ حاج محمدکریمخان، میرزا محمدباقر خندقآبادی دعوی جانشینی او را کرد و سرانجام فرقهٔ شیخیهٔ باقریه را در همدان تشکیل دارد.[۱۴]
یکی از حوادث مهم پیرامون شیخیهٔ باقریه نزاع شدید میان شیخیه (پایینسری) با متشرعان (بالاسری)[یادداشت ۳] در همدان در سال ۱۳۱۵ق بود. در این واقعه عدهای بیگناه کشته شدند و غارت، خرابی و خسارات مالی فراوانی بهجای گذاشته شد. این رخداد موجب اخراج میرزا محمدباقر از همدان شد.[۱۵] برخی منابع او را مسبب برانگیختهشدن این نزاع دانستهاند.[۱۶] بعد از اخراج میرزا محمدباقر از همدان او به جندق رفت و در آنجا به تبلیغ مرام خود پرداخت. فعالیتهای تبلیغی میرزا محمدباقر در همدان و جندق موجب شد تا او در جندق، همدان، نائین، اصفهان، بیابانک، مشهد و تهران مقلدانی پیدا کند.[۱۷]
شیخیهٔ باقریه به مدت نزدیک به شصت سال دچار انشعاب نشد، ولی پس از مجادلاتی میان برخی سران این فرقه باقریه به چند دسته تقسیم شد که مهمترین آنان باقریهٔ حسینیهای و باقریهٔ اتاقدرسی است.[۱۸]
شیخیهٔ آذربایجان
عالمان بزرگی در آذربایجان پیرو شیخ احمد احسائی شدند و مرام او را تبلیغ و ترویج میکردند؛ از جمله سه طایفهٔ بزرگ حجةالاسلام، ثقةالاسلام و خاندان احقاقی.[۱۹] شاگردان بزرگ شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در آذربایجان و سرزمینهای عربی مشرب خاصی داشتند که با مشرب شیخیهٔ کرمان متفاوت بود: آنان در اصول عقاید پیرو شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بودند، ولی در فروع احکام مذهبی پیروان خود را به تقلید از مراجع بزرگ مذهب جعفری هدایت میکردند.[۲۰] شیخیهٔ آذربایجان و شیخیهٔ کرمان دشمنی آشکاری با یکدیگر داشتند؛ به طوری که شیخیهٔ آذربایجان شیخیهٔ کرمان را گمراه میخواندند و بر نظرات و افکار آنان ردیه مینوشتند.[۲۱]
شیخیهٔ حجةالاسلامیه
آنان پیروان میرزا محمد مامقانی، ملقب به حجةالاسلام، هستند. میرزا محمد مامقانی از شاگردان سید کاظم رشتی و اولین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان بود. او یکی از تکفیرکنندگان سید علیمحمد باب و از محکومکنندگان او به مرگ در تبریز بود.[۲۲] مامقانی پس از مرگ سید کاظم رشتی مدعی نیابت او شد و موجب شد تا جمع کثیری از علمای شیخیه در تبریز و سایر بلاد آذربایجان از او پیروی کنند. مامقانی در آذربایجان شهرت و مقبولیت فراوان یافت و رجال دولتی و تجار بزرگ از او تقلید میکردند. او در سال ۱۲۶۹ق درگذشت.[۲۳]
جانشین مامقانی پسر بزرگ او میرزا محمدحسین حجةالاسلام بود که خود از شاگردان سید کاظم رشتی بود. او شخصیتی دانشمند، بلیغ و شجاع بود و در جریان رقابتی که میان او و یکی از مخالفانش از فقهای متشرعه در گرفت، کار به فراخواندهشدن آنان به دربار در تهران کشید. ناصرالدینشاه از این دو رقیب خواست تا عقاید خود را ابراز کنند تا میان آنان داوری شود.[۲۴] میرزا محمدحسین با نگارش کتاب علم المحجة بهخوبی از عهدهٔ دفاع از عقاید خود برآمد و امر را به نفع خود بهپایان رساند. او در سال ۱۳۰۳ق در گذشت.[۲۵]
پس از میرزا محمدحسین، برادرش میرزا محمدتقی نیّر تبریزی (درگذشتهٔ ۱۳۱۲ق) جانشین او شد و پس از نیر تبریزی میرزا محمد اسماعیل، فرزند سوم میرزا محمد مامقانی به ریاست شیخیهٔ حجةالاسلامیه رسید. پس از درگذشت میرزا محمداسماعیل در سال ۱۳۱۷ق، فرزند میرزا محمدحسین به نام میرزا ابوالقاسم ریاست شیخیهٔ حجةالاسلامیه را بر عهده گرفت. او آخرین فرد از خاندان حجةالاسلام است و با مرگ او در سال ۱۳۶۲ق شیخیهٔ حجةالاسلامیه دچار افول شد.[۲۶]
شیخیهٔ ثقةالاسلامیه
این گروه از حاج میرزا شفیع ثقةالاسلام تبریزی (۱۲۱۸-۱۳۰۱ق)، که از شاگردان شیخ احمد احسائی بود، پیروی میکردند.[۲۷] پس از سید کاظم رشتی حاج میرزا شفیع ادعا کرد که سید در هنگام مرگ او را به جانشینی خود انتخاب کرده است. این ادعا موجب شد تا بسیاری از شیخیه به او بپیوندند و در مقابل عدهای او را تکذیب و از حاج محمدکریمخان کرمانی پیروی کنند.[۲۸]
با مرگ میرزا شفیع پسرش میرزا موسی جانشین او شد. با مرگ میرزا موسی در سال ۱۳۱۹ق، فرزندش میرزا علی مشهور به ثقةالاسلام دوم و شهید جانشین او شد.[۲۹] میرزا علی ثقةالاسلام به جرم مشروطهخواهی بهدست سپاه متجاوز روسهای تزاری در عاشورای سال ۱۳۳۰ق به دار آویخته شد. پس از این رخداد، برادرش میرزا محمد به ریاست شیخیهٔ ثقةالاسلامیه رسید.[۳۰]
شیخیهٔ اِحقاقیّه
شیخیهٔ احقاقیه یا احقاقی از پیروان میرزا محمدباقر اسکویی (۱۲۳۰–۱۳۰۱ق) هستند. او از علمای شیخیه در کربلا بود و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ق) بود. پسران سید کاظم رشتی نزد او درس میخواندند. او پس از مرگ سید کاظم دعوی جانشینی او را کرد. از آنجا که اسکویی کتابی به نام احقاق الحق و ابطال الباطل در رد حاج محمدکریمخان کرمانی نوشت، او و فرزندانش به اِحقاقی شهرت یافت.[۳۱] میرزا محمدباقر اسکویی در دوران حیات خود به جایگاه مرجعیت دینی دست یافت و گروه انبوهی از شیعیان کربلا و حومه آن، کویت، احساء، بحرین، آذربایجان، قفقاز، خراسان و ترکستان و بهخصوص مناطق اطراف تبریز و اسکو از او تقلید میکردند. به همین دلیل، رسالهٔ عملیه او بارها به عربی و فارسی بهطبع رسید.[۳۲]
جانشینان میرزا محمدباقر اسکویی، میرزا موسی احقاقی (۱۲۷۹-۱۳۶۴ق) بود. پس از او میرزا علی احقاقی حائری (۱۳۰۵-۱۳۸۶ق) و پس از میرزا علی فرزندش میرزا حسن احقاقی (۱۳۱۸-۱۴۲۱ق) به رهبری شیخیهٔ احقاقیه رسیدند. پس از مرگ میرزا حسن فرزند او میرزا عبدالرسول احقاقی (۱۳۰۷-۱۳۸۲ش) به رهبری شیخیه رسید. پس از او میرزا عبدالله احقاقی اسکوئی (متولد ۱۳۴۱ش) امور را در دست گرفت.[۳۳] از نظر برخی، انتخاب میرزا عبدالله فرزند غیر معمم میرزا عبدالرسول به رهبری احقاقیه میتواند نشان از فرقهگرایی این گروه باشد؛ زیرا این شخص تحصیلات و دانش دینی لازم را ندارد و این شائبه به وجود میآید که صرفاً وارث جسمانی خاندان احقاقی است.[۳۴] شیخیهٔ احقاقیه غالباً در آذربایجان، کربلا و کویت زندگی میکنند. امروزه مرکز شیخیهٔ احقاقیه کشور کویت است.[۳۵] جمعیت احقاقیه در جهان ۱۵ هزار نفر تخمین زده میشود که از این تعداد ۴ هزار نفر از آنان در ایران زندگی میکنند.[۳۶]
مطالعه بیشتر
- الشیخیه (نشأتها و تطورها و مصادر دراستها)، سید محمدحسن آل الطالقانی، الآمال للمطبوعات.
- المدرسة الشيخية، محمد زکی ابراهیم، دارالمهجة البیضاء.
منابع
- ↑ برای اطلاع مفصل از زندگی و حیات علمی و اجتماعی او ن.ک: آلالطالقانی، السید محمدحسن، الشیخیة (نشأتها و تطورها و مصادر دراستها)، بیروت، الآمال للمطبوعات، ۱۴۲۰ق، ص۵۳-۱۱۳.
- ↑ فرمانیان، مهدی و محمدحسن بهشتی، مذاهب در ایران، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۴۰۰ش، ص۲۳۷-۲۳۸.
- ↑ امین سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دار العارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۸۹.
- ↑ مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷، ص۲۶۶-۲۷۰؛ نیز: برای اطلاع از باورها و اندیشههای شیخیه ن.ک: فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۳-۲۴۷.
- ↑ برای اطلاع مفصل از زندگی و جایگاه او در برآمدن شیخیه ن.ک: آلالطالقانی، الشیخیة، ص۱۱۵-۱۷۳.
- ↑ مدرسی چهاردهی، مرتضی، شيخیگری، بابیگری از نظر فلسفه تاريخ اجتماع، تهران، انتشارات فروغ، ۱۳۵۱ش، ص۱۳۹.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۲.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۷.
- ↑ مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۷.
- ↑ مدرسی چهاردهی، شيخیگری، بابیگری از نظر فلسفه تاريخ اجتماع، ص۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۵۱.
- ↑ مشکور، محمد جواد، همان، ص۲۶۸.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۹۷.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۵۶.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۹۷.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۵۶.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۵۷-۲۵۸.
- ↑ برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، قم، مؤسسهٔ فرهنگی طه، ۱۳۸۱، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ مدرسی چهاردهی، شيخیگری، بابیگری از نظر فلسفه تاريخ اجتماع، ص۱۷۵.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۸-۲۶۹.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۵۹.
- ↑ مدرسی چهاردهی، شيخیگری، بابیگری از نظر فلسفه تاريخ اجتماع، ص۱۷۷.
- ↑ برای اطلاع مفصل دربارهٔ این واقعه و نیز دسترسی به متن کتاب علم المحجة ن.ک: ممقانی تبریزی، محمدحسین، علم المحجة (منازعات فکری و فرقه ای شیخیه و متشرعه در تبریز)، بهکوشش رسول جعفریان، قم، نشر مورخ، ۱۳۹۶ش.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۰-۲۶۱.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۸.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۲.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۸.
- ↑ آلالطالقانی، الشیخیة، ص۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۹.
- ↑ آلالطالقانی، الشیخیة، ص۱۹۶-۱۹۷؛ نیز: فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۳.
- ↑ آلالطالقانی، الشیخیة، ص۱۹۷-۲۰۱؛ نیز: فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۴-۲۶۶.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۶.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از این خاندان و فعالیتهای آنان ن.ک: احقاقی اسکوئی، عبدالرسول بن حسن، قرنان من الاجتهاد و المرجعیة فی ٲسرة الاحقاقی، کویت ، مکتبة الامام الصادق (ع)، بیتا؛ نیز: برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص۱۷۵–۱۷۸.
- ↑ فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۶۴.
- ↑ در مقابل بالاسریه، شیخیه هستند که در هنگام نماز در حرم پیامبر(ص) یا ائمه(ع) برای رعایت ادب و احترام طوری میایستند که قبر معصوم(ع) میان ایشان و قبله قرار گیرد و عملاً پشت سر قبر معصوم(ع) میایستند. گفته میشود زمانی که شیخ احمد احسائی در کربلا زندگی میکرد برای رعایت حرمت امام(ع) پشت سر قبر امام(ع) نماز میخواند. شیخیه روایتی هم در این باب از امام زمان(ع) در کتابهای خود نقل کردهاند. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۹.
- ↑ یکی از این افراد سید علیمحمد شیرازی بود. او در نوزدهسالگی در کربلا به مجلس سید کاظم رشتی راه یافت و یکسال پس از درگذشت استادش، در بیست و چهار سالگی، مدعی شد که باب و واسطهٔ امام زمان(ع) در میان مردم است. پس از این ادعا، در مدت پنج ماه، هجده تن از پیروان شیخیه به او گرویدند. به همین دلیل، نخستین گروندگان به بابیه از پیروان شیخیه بودند. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۸۸.
- ↑ در مقابل پایینسری، همان متشرعه هستند که نماز خواندن بالای سر معصوم را جایز میدانند. آنان عمل پایینسریها (شیخیه) را نوعی غلو میدانند و معتقدند که کار شیخیه نوعی قبله قرار دادن معصوم(ع) است و شرکآلود است. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۹۸.