حدیث «فاطمه پاره تن من است»
برسی روایت از منابع شیعه
در منابع شیعه، تنها، شیخ صدوق در علل الشرایع یک روایت با مضمون داستان خواستگاری علی از دختر ابوجهل نقل کرده که براساس آن، با تکذیب خواستگاری از سوی امام علی(ع)، سوءتفاهم ایجادشده، برطرف شده است.[۱] البته شیخ صدوق در کتاب دیگرش امالی بهنقل از امام صادق، این روایت را تهمت معرفی کرده است.
علی بن احمد نقل میکند که ابوالعباس احمد بن محمد بن یحیی از عمرو بن ابی المقدام و زیاد بن عبدالله روایت کردهاند که: فردی شقی به نزد فاطمه، دختر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) آمد و به او گفت: "آیا میدانی که علی (علیهالسلام) از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است؟" فاطمه پرسید: "آیا حقیقت را میگویی؟" آن مرد سه بار تأکید کرد که آنچه میگوید حقیقت است.این خبر غیرت فاطمه را برانگیخت و او نتوانست احساسات خود را کنترل کند. اندوه فاطمه از این موضوع بیشتر شد و او در فکر بود تا اینکه شب شد و شبانه به خانه پدرش رفت.علی (علیهالسلام) وارد خانه شد و فاطمه (سلاماللهعلیها) را ندید و به شدت ناراحت شد و بر او گران آمد، در حالی که نمیدانست چه اتفاقی افتاده است. او از اینکه فاطمه را از خانه پدرش صدا بزند، خجالت میکشید، بنابراین به مسجد رفت و به تعدادی که خدا میخواست نماز خواند و سپس مقداری از ریگهای مسجد را جمع کرد و بر آن تکیه داد.وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اندوه فاطمه را دید، مقداری آب به او داد. سپس لباسش را پوشید و وارد مسجد شد. او همچنان نماز میخواند و در حال رکوع و سجود بود و هر بار که دو رکعت نماز میخواند، از خدا میخواست که اندوه فاطمه را برطرف کند، زیرا وقتی از پیش او بیرون آمد، بسیار ناراحت بود.پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فاطمه را دید که خواب به چشمش نمیرود و آرام و قرار ندارد. به او گفت: "دخترم، برخیز." او برخاست و پیامبر حسن را برداشت و فاطمه حسین را برداشت و دست امکلثوم را گرفت تا به علی (علیهالسلام) برسند.پیامبر پای خود را روی پای علی گذاشت و او را بیدار کرد و گفت: "برخیز ای ابوتراب، که دل آرامی را بیقرار ساختهای." پیامبر از علی خواست که ابوبکر، عمر و طلحه را صدا بزند. علی (علیهالسلام) بیرون رفت و آنها را از منزلهایشان صدا زد و همگی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) گرد آمدند.پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به علی گفت: "آیا نمیدانی که فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر کس او را آزار دهد، مرا آزار داده و هر کس مرا آزار دهد، خدا را آزار داده است. هر کس او را پس از مرگ من آزار دهد، مانند این است که در حال حیات من آزارش داده است و هر کس او را در حال حیات من آزار دهد، مانند این است که او را پس از مرگ من آزار داده است."علی (علیهالسلام) گفت: "آری، ای پیامبر خدا." پیامبر فرمود: "پس چه چیزی باعث شد که آن کار را کردی؟" علی گفت: "سوگند به کسی که تو را به حق به پیامبری برگزید، آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتی فکر آن را هم به خود راه ندادهام."پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: "راست گفتی، راست گفتی." پس فاطمه (سلاماللهعلیها) خوشحال شد و تبسمی کرد به طوری که دندانهایش نمایان شد.[۲]