کاربر:Hosseiney4030

Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
سؤال
فلسفه چیست؟


مقدمه

علم فلسفه از علومیست که مورد مناقشات زیادی قرار گرفته و در کنار موافقان و طرفدارانی که دارد، مخالفانی را هم به دنبال خود دوانده است که همین مورد، موجب اختلافاتی نه چندان کم در بین اهالی علم شده است. همانگونه که در کتب منطقی همیشه ذکر شده است، اغلب مناقشاتی که در بین مردم رخ میدهد به دلیل اختلاف تعاریف است؛ برای مثال در آن زمان با شعار آزادی انقلاب کردند و اینک عده ای را می بینیم که با همین شعار ، آزادی را طالب اند در حالی که تعاریف هر دو گروه از آزادی متفاوت است؛ عده ای مرادشان از آزدی، رهایی از ظلم و جور و ذلت است و عده ای دیگر مرادشان، رهایی از هر قید و بندیست و برهنگی را پیشه خواهند.

حال برای حل این مناقشات مهم و پر سر و صدا در علم فلسفه، ناچار به بررسی و ارائه ی تعریف صحیحی از فلسفه هستیم اما ابتداء در سدد بررسی تعریف این علم و به تبع آن برطرف کردن اختلاف نظر و مناقشاتی که از اختلاف تعاریف نشأت گرفته، می باشیم.

اولین موضوعی که درمورد فلسفه باید بررسی شود، چیستی آن است؛ اما لازم است که قبل از پاسخ به این سوال، به مقدماتی مهم و موثر پرداخته شود تا به واسطه ی آنها، به تعریفی صحیح و جامع از فلسفه رسید. ابتدئا باید تاریخچه ای کلی در مورد این علم و طریقه ی پیدایشش دانسته و بعد با دیدی صحیح تر به سراغ تعریف این علم رفته شود.

تاریخچه

هر علمی دارای تاریخچه ایست که پشتوانه و طریقه ی پیدایش آن علم را به تصویر میکشد و به مخاطب، تصویری کامل تر و جامع تر اهدا میکند و کمک میکند که با دیدی باز تر به مطالعه آن علم بنشیند؛ علم فلسفه نیز دارای تاریخچه ای بسیار جذاب است که هر خواننده ای را میخکوب می نشاند و او را مجاب به خواندن میکند. تاریخچه این علم نیز به چند بخش تقسیم میشود:

  • آغاز تفکر فلسفی
  • دنیای اساطیر
  • پیدایش سوفیسم و شک گرایی
  • دوران شکوفایی فلسفه
دنیای اساطیر

آغاز تفکر فلسفی

در تاریخ، اطلاعات دقیقی از نحوه ی پیدایش تفکر فلسفی نداریم، اما با تأملی بیشتر میتوان پی برد که آغاز تفکر انسان ها همزمان بوده با آفرینش آنها. از آن زمان تا به حال هر انسانی که زندگی میکرد، جدای از فکر و اندیشه نبوده و تفکر همیشه با او همراه بوده است؛ اما در میان تمامی اندیشه های بشری، آنچه مربوط به شناخت این هستی بیکران و آغاز و پیدایش آن است توأم با اعتقادات مذهبی بوده.[۱] آنگونه که در تاریخ ذکر شده است، قدیمی ترین تفکرات فلسفی مربوط به حکمای یونان است که حدود شش قرن قبل از میلاد مسیح می زیستند؛ هرچند که اندیشه هایشان ترتیب خاصی را نداشته و صرفا به مرحله ی بیان رسیده اند.

دنیای اساطیر

فلسفه، شیوه ی اندیشیدن جدیدی ست که تقریبا 600 سال قبل از میلاد مسیح در یونان آغاز شد؛ اما قبل از آن مذاهب مختلفی در جهان سعی میکردند پرسش های بشر را پاسخ دهند؛ پرسش هایی از قبیل:

  • مهمترین کار در زندگی چیست؟
  • معنای زندگی چیست؟
  • من کیستم؟
  • جهان کی و چه زمان بوجود آمد؟
  • دنیا چگونه خلق شده است؟
  • آیا اراده و هدفی پشت این اتفاقات وجود دارد؟
  • آیا حیاتی پس از مرگ خواهد بود؟

اما پاسخ های دینی، اکثرشان همراه با افسانه و اسطوره از نسلی به نسل دیگر منتقل شد؛ اسطوره، قصه ای درمورد خدایان است. مثلا یکی از مهم ترین خدایان شمال اروپا ثور نام داشت، در دوران قدیم مردم سرزمین اسکاندیناوی معتقد بودند که ثور در آسمان سوار بر ارابه ایست که دو بز نر آن را میکشند. وقتی ثور گرز خود را در آسمان تکان میدهد رعد و برق شکل میگیرد و اهمیت ثور به این دلیل بود که کشاورزان اروپایی و وایکینگی معتقد بودند که اگر خدای رعد و برق یا همان ثور نباشد، همه ما از بی غذایی خواهمی مرد و تمام زندگانی ما مدیون به اوست.

و یا خدای دیگری به نام هرمس که در میان دیگر خدایان طبیعت، زیرک و چابک و جسور بود و بدین سبب در نقش پیام رسان خدایان را داشت و قادر به رفت آمد در بین جهان انسان ها و جهان خدایان بود.و یا خدای نور و روشنایی که آپولو نام داشت؛ خدایی که هیچ سیاهی و تاریکی در او نیست که به خدای زرین مو نیز او را لقب داده اند و یا الهه ی عشق و زیبایی که الهام بخش شعر و سخنان شور انگیز بود، کسی بود که همه را فریب می‌داد و هیچ کس در برابرش تاب ایستادگی نداشت و او آفرودیت نام داشت که می‌توانست مخالفان خود را به اجسام جان بخشد و یا اجسام را به انسان تبدیل کند. و کلی افسانه دیگر از اساطیر و خدایان که در آن دوران بی شمار بود.[۲]

در آن زمان، انسان ها سعی میکردند در هنگام مشکلات و بلایای طبیعی از قبیل خشکسالی و بیماری ها، به مبازه با نیروهای شیطانی و پلید بپردازند و این کار را هم از طریق نذر و نیاز انجام میدادند؛ نذر نیاز یکی از مهمترین کارهایی بود که مردم آن زمان به آن پایبند بودند. آنها میگفتند که نذر و نیاز بر قدرت خدایان می افزارید، انسان ها باید چیز هایی را پیش کش خدایان کنند تا آنها قدرت یابند و بر قوای پلیدی ها، چیره شوند و از این قبیل کارها.[۳]

سوفیسم و شک گرایی

در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح، اندیشمندانی بودند که به زبان یونانی «سوفیست» نامیده میشدند که به معنای حکیم و دانشور بود. آنها بسیار عالم بودند و در اصل جزء عالمان زمان خودشان به حساب می آمدند و محل رجوع بوند؛ اما در کنار این حد از معلومات، به حقائق ثابت این عالم باور نداشتند و حتی هیچ چیز را قابل شناخت یقینی و صد در صد نمیدانستند.[۴] همانطور که در بالا گفته شد، آنها معلمانی و وکلای حرفه ای بودند که با واسطه ی فن خطابه قوی شان و مناظرات سفسفته انگیزشان، بازار گرمی برای خودشان برپا کرده بودند. وکیل بودنشان اقتضا میکرد که بتوانند هر چیزی را اعم از صحیح و یا نا صحیح به مرحله ی اثبات برسانند و همین امر موجب شد که کم کم انی فکر در وجودشان بارور شود که اساسا حقیقتی ورای اندیشه انسان وجود ندارد!

داستان آن شخص را شنیده اید که به شوخی میگفت: «در فلان خانه حلوای مجانی میدهند. عده ای از روی ساده لوحی به سوی خانه ی مزبور شتافتند و جلو آن ازدحام کردند، کم کم خود گوینده هم به شک افتاد و برای اینکه از حلوای مجانی، محروم نشود به صف ایشان پیوست.»[۵]

و حکایت سوفیستان هم اینگونه شد و رفته رفته به انحراف رفتند.

واژه سوفیست که به معنای حکیم و اهل علم بود، به سبب اینکه لقب شده بود برای همچین افرادی، کم کم از معنای اصلی خود فاصله گرفت و علامتی شد برای شیوه استدلال مغالطه آمیز. این واژه در زبان عرب به سوفسطی در آمد و واژه ی سفسطه هم از همان ریشه گرفته شد.

دوران شکوفایی فلسفه

رفته رفته این طرز تفکر سوفیستانه ادامه پیدا کرد و کمتر کسی میتوانست جلوی آنها قد علم کند، آنها به راحتی واقعیت را انکار میکردند و میتوانستند با طرفند های مختلف خود، اعتقادات غلط انگیز را به کرسی حق نشانند و سری در میان سرها بالا آورند.

اما معروف ترین شخصی که در مقابل سوفیست ها قیام کرد و جلوی آنها را گرفت، سقراط بود. او در ابتدا برای خود لقبی انتخاب کرد که مردم او را با این نام بشناسند؛ وی خود را «فیلاسوفوس» نامید؛ یعنی دوستدار علم و دانش. شایان ذکر است که کلمه ی «فیلسوف» که در زبان عربی آمده است، از همین کلمه بوده و کلمه ی فیلسوف از آن گرفته شده است. بعد از سقراط، یکی از بهترین و فرهیخته ترین شاگردانش جای او را گرفت و پا بر جای استاد نهاد؛ وی کسی نبود جز افلاطون. افلاطون کار بزرگی در حق فلسفه کرد و در همان ابتدای کار، شروع به تحکیم مبانی فلسفه نمود و سپس شاگرد وی ارسطو، فلسفه را به اوج شکوفایی رساند و تقریبا هرچه باید برای فلسفه انجام میداد را انجام داد.[۶]

اما نکته ی حائز اهمیت این است که سقراط خود را در زمان حیاتش، فیلسوف نامید و همه چیز از اینجا شروع شد. علامه مصباح این اتفاق عجیب را به زیبایی بیان میفرمایند:

«هنگامی که سقراط خود را فیلسوف نامید واژه ی فلسفه همواره در برابر واژه سفسطه به کار میرفت و همه دانشهای حقیقی مانند فیزیک، شیمی، طب، هیأت، ریاضیات و الهیات را در بر میگرفت[۷] و تنها معلومات قراردادی مانند لغت، صرف و نحو و دستور زبان، از قلمرو فلسفه، خارج بود. بدین ترتیب، فلسفه اسم عامی برای همه علوم حقیقی، تلقی میشد...»

در ادامه، این مطلب بیشتر مورد بررسی و توضیح قرار گرفته و علوم حقیقی بیشتر شرح داده شده میشود.

تعریف لفظی

حال در تعریف فلسفه، با نگاهی جامع تر میتوان پیش رفت؛ چون که میدانیم این علم از کجا آمده و به چه دلیل پیش رفته اما در ابتدای تعریف لفظی این علم، باید گفت که تعریف لفظی چیست.

هر گاه از معنای لغوی یک لفظ سؤال شود، آنچه در جواب این سؤال بیان می‌شود «تعریف لفظی» نام دارد؛ مانند سؤال از معنای لغوی غضنفر که در جواب آن، اسد گفته می‌شود؛[۸] تعریف لفظی یا در لغت است یا در اصطلاح که در ادامه به بررسی این دو میپردازیم.

لغت فلسفه

لغت فلسفه در اصل یک پشتوانه ی یونانی دارد و ریشه اش از آنجاست. این لغت را اگر ریشه یابی کنیم، خواهیم دید که فلسفه مصدر جعلی کلمه «فیلوسوفیا» است.  شهید مطهری به خوبی به این موضوع پرداخته است :

«کلمه فیلوسوفیا[۹] مرکب است از دو کلمه فیلو[۱۰] و سوفیا[۱۱]؛ کلمه فیلو به معنی دوستداری و کلمه سوفیا به معنی دانایی است. پس کلمه فیلوسوفیا به معنی دوستداری دانایی است؛ و افلاطون، سقراط را فیلوسوفس[۱۲] یعنی دوستدار دانایی معرفی میکند . علی هذا کلمه فلسفه که مصدر جعلی عربی است به معنی فیلسوفی گری است.»

علمایی که با زبان یونانی و تاریخ علمی یونان آشنایی دارند ذکر کرده اند :

«قبل از سقراط گروهی پدید آمدند که خود را سوفیست یعنی دانشمند می نامیدند. این گروه ادراک انسان را مقیاس حقیقیت و واقعیت می گرفتند و در استدلال های خود مغالطه به کار می بردند. تدریجا لغت سوفیست مفهوم اصلی خود را از دست داد و مفهوم مغالطه کار به خود گرفت و سوفیست گری مرادف شد با مغالطه کاری.»

سقراط به دلیل اینکه خود را با سوفیست ها آمیخته نکند[۱۳]، دوست نداشت که خود را سوفیست معرفی کند و از این رو خود را فیلسوف یعنی دوستدار دانش نامید.

اصطلاح فلسفه

تعریف معنوی

منابع

  1. رک: آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح، ج1، ص26
  2. رک: دنیای صوفی، یوسین گردر، ص64
  3. رک: آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح، ج1،ص25
  4. رک: آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح، ج1، ص 24
  5. آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، ج1، ص24
  6. رک : آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، ج1، ص26
  7. هنوز هم در بسیاری از کتابخانه های معتبر جهان، کتب فیزیک و شیمی تحت عنوان فلسفه رده بندی میشود.
  8. المنطق، محمدرضا مظفر، ص 111
  9. philosophia
  10. philo
  11. sophia
  12. philosophes
  13. برخی ذکر کرده اند که سقراط به دلیل تواضع و فروتنی که داشت، اسم خود را فیلسوف قرار داد.