ویژگی‌های رهبر اسلامی از دیدگاه امام علی(ع)

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
سؤال

از دیدگاه حضرت علی(ع) رهبر اسلامی چه ویژگی‌هایی دارد؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png


حضرت علی(ع) برای رهبر و حاکم اسلامی ویژگی‌هایی را برشمرده‌اند:

۱. داشتن قدرت و آگاهی لازم: «إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ؛ «سزاوارترین افراد به حکومت آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد».[۱]

بر این اساس انسان ضعیف و نادان نمی‌تواند مسئولیت رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد، «... الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ».[۲] سزاوار نیست که حاکم اسلامی نادان باشد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند.

۲. حاکم اسلامی یاور ستمدیدگان و دشمن ستمکاران است «وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ؛ سوگند به خدا که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگیرم».[۳]

۳. ساده زیستی و پرهیز از تجمّل گرایی: «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکونَ أُسْوَه لَهُمْ فِی جُشُوبَه الْعَیْشِ؛ آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخی‌های روزگار با مردم شریک نباشم و در سختی‌های زندگی الگوی آنان نگردم».[۴] «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ؛ آگاه باشید امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است».[۵]

۴. مهربانی و محبت با مردم و پرهیز از روحیه درنده خوئی: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَه لِلرَّعِیَّه وَ الْمَحَبَّه لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً؛ مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی».[۶]

۵. حاکم اسلامی نباید بخیل، نادان و ظالم باشد و باید از تبعیض و حیف و میل بیت المال پرهیز کند و سنت پیامبر اکرم(ص) را ضایع نکند. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکونَ الْوَالِی عَلَی الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکامِ وَ إِمَامَه الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ فَتَکونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْم وَ لَا الْمُرْتَشِی فِی الْحُکمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ یَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّه فَیُهْلِک الْأُمَّه؛ همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس و جان و غنیمت‌ها و احکام مسلمین، ولایت و رهبری یابد و امامت مسلمین را عهده‌دار شود، تا در اموال آنها حریص گردد و نادان نیز لیاقت رهبری ندارد تا با نادانی خود مسلمانان را به گمراهی کشاند و ستمکار نیز نمی‌تواند رهبر مردم باشد که با ستم حق مردم را غصب و عطاهای آنان را قطع کند و نه کسی که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد، زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل می‌کند و گروهی را بر گروهی مقدم می‌دارد و رشوه خوار در قضاوت نمی‌تواند امام باشد زیرا که برای داوری با رشوه گرفتن حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبان آن نمی‌رساند و آن کس که سنّت پیامبر اکرم(ص) را ضایع می‌کند، لیاقت رهبری ندارد، زیرا که امت اسلامی را به هلاکت می‌کشاند».[۷]

۶. رهبر اسلامی باید به مردم راست بگوید و راه عقل را بپیماید و از فرزندان آخرت باشد. «فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیَکنْ مِنْ أَبْنَاءِ الآخِرَه؛ پس باید امام و راهنمای مردم به مردم راست بگوید و راه خرد پیماید و از فرزندان آخرت باشد».[۸]

۷. خودسازی حاکم اسلامی و برخورداری از تربیت اسلامی. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ؛ کسی که خود را رهبر مردم قرار داد باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد».[۹]


منابع

  1. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، محمد، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)، انتشارات حضور، ۱۳۸۱ش، ص۲۴۰، خطبه ۱۷۳.
  2. همان، ص۱۸۲، خطبه ۱۳۱.
  3. همان، ص۱۸۸، خطبه ۱۳۶.
  4. همان، ص۴۰۲، نامه ۴۵.
  5. همان، ص۴۰۲، نامه ۴۵.
  6. همان، ص۴۱۰، نامه ۵۳.
  7. همان، ص۱۸۲، خطبه ۱۳۱.
  8. همان، ص۲۱۰، خطبه ۱۵۴.
  9. همان، ص۴۶۲، حکمت ۷۳.