ویژگی‌های جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی(ع)

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۹ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

ويژگي‌هاي جنگ و جهاد از ديدگاه امام علي

جنگ و جهاد در راه خدا

از ديدگاه امام علي(ع)، جنگ و جهادي ارزش و اهميت دارد که با انگيزه‌اي الهي و يا به عبارتي «في سبيل‌الله» باشد.[۱] و هدف از آن اعتلاي «کلمه الله» و پست شدن کلمه‌ي کافران باشد.[۲]

ايشان، در خطبه ۱۹۷ نهج‌البلاغه مي‌فرمايد:

«فانفذوا علي بصائرکم و لتصدق نياتکم في جهاد عدّوکم...»؛[۳]

با دل بينا حرکت کنيد و نيت خويش را در جهاد با دشمن صاف کنيد!

«عبدالرحمن بن ابي ليلي» نقل مي‌کند: در آن زماني که ما با شاميان (در صفّين) روبرو شديم، حضرت عليA، فرمود: اي مؤمنان! هر کسي تجاوزي را بنگرد و شاهد دعوت به منکري باشد...؛ اگر با شمشير به انکار برخيزد تا کلام خدا، بلند و گفتار ستم‌گران، پست گردد، راه رستگاري را يافته و نور يقين به دلش تابيده است.[۴]

توصيه‌ي حضرت عليA، به ياران خويش اين بود که به خاطر عقده‌هاي شخصي با دشمن نبرد نکنند بلکه جنگ آنان، در راه خداوند باشد. آن حضرت به «معقل بن قيس» ـ يکي از فرماندهان نظامي خويش ـ فرمود: ... مواظب باش پيش از آن‌که دشمن را به صلح و راه خدا دعوت کني و راه عذرشان را در پيشگاه خدا ببندي، به خاطر عدوات شخصي، باآن‌ها پيکار نکني.[۵]

آن حضرت در آخرين لحظات عمر شريفشان، در وصاياي خويش به امام حسن و امام حسينC فرمود:

«الله الله في الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم في سبيل الله...»؛[۶] خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال، جانها و زبان‌هاي خويش «در راه خدا»، فراموش نکنيد.!

بنابراين حضرت جهاد «في سبيل الله» را داراي ارزش مي‌داند و در نظر ايشان مرگ در راه خدا گرامي‌ترين مرگ‌هاست. عليA مي‌فرمايد: پربرکت‌ترين و شرافت‌مندانه‌ترين و باشکوه‌ترين مرگ‌ها، کشته شدن در راه خداست، سوگند به خدايي که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسان‌تر از آن است که در بسترم بميرم، در حالي که در مسير انجام فرمان خدا نباشم.[۷]

۲. جنگ، آخرين راهکار

حضرت عليA، همواره جنگ را آخرين راه‌ مي‌دانست و تا مجبور نمي‌شد، اقدام به جنگ نمي‌کرد. آن حضرت، سعي داشت با نصيحت و خيرخواهي از بروز جنگ جلوگيري کند و بعد او اتمام حجت، جنگ را آغاز مي‌نمود. ايشان طبق آموزه‌هاي الهي، صلح را از جنگ ستوده‌تر و بهتر معرفي مي‌کند. و به مالک اشتر چنين سفارش مي‌کند: ... در ميدان نبرد، بسيار اتفاق افتد که نيروي دشمن، سفره‌ي صلح اندازد و پرچم دوستي و آشنايي برفرازد، همين که مطابق آزمايش‌هاي سياسي، به راستي گفتار دشمن اعتماد کردي و رضاي خدا و مصلحت کشور را در صلح يافتي، بي‌درنگ صلح کن؛ زيرا صلح هر چه باشد از جنگ ستوده‌تر و بهتر است... .[۸]

قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: ... ما اميد صلح داريم، اگر آن‌ها اجابت کنند و بپذيرند؛ و اگر نپذيرند، «فان آخر الدواء الکي»؛[۹] بايد به آخرين علاج يعني (جنگ)، اقدام نمود[۱۰] از منظر امام عليA، جنگ و جهاد، نه ذاتي و قاعده، که امري عَرَضي و اضطراري است؛ حضرت، اين ديدگاه را، به شخص پيامبر اکرمn، نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد: پيامبر، مانند طبيبي سيار بود که نخست، مرهم و داروهاي عادّي را براي درمان زخم و مريض خود به کار مي‌بست و در صورت نياز و ضرورت، به داغ کردن زخم مي‌پرداخت.[۱۱]

امام عليA معتقد بودند اگر شيوه‌هاي سياسي مناسب براي جلوگيري از جنگ کارساز نبود، و به جنگ منجر شد، بايد از هر فرصتي براي اتمام جنگ و بازگرداندن صلح استفاده نمود. حضرت در نامه‌اي به يکي از فرماندهان خويش، در مورد گروهي از ياغيان نوشت:

اگر آن پيمان شکنان، به سايه‌ي فرمانبرداري بازگردند، دل خواه همين است و چنان‌چه بر نفاق‌افکني و سرکشي، پاي فشاري کردند، آن‌گاه با کمک فرمانبرداران، با سرکشان پيکار کن![۱۲]

ایشان عجله برای شروع جنگ را ناپسند دانسته و معتقد بود براي شروع جنگ نبايد عجله کرد، بايد با نرمش و شکيبايي دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجّت را بر او تمام کرد.

در جنگ جمل، بعد از اينکه نيروهاي کوفي، جهت همراهي با حضرت، براي مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: « شما بايد در موافقت من، به بصره آئيد که در آنجا بنگريم، خيال ايشان چيست؟! ابتدا ايشان را نصيحت کنيم، باشد که رشد خويش باز يابند. و اگر روي به جنگ آرند، ما نيز در اطفاء نايره (آتش) سعي نمائيم تا حکم و تقدير حق سبحانه در چيست؟[۱۳]

هنگامي که عليA به ربذه رسيد، «رفاعه بن رافع» به پا خواست و چنين گفت: اي امير مؤمنان برچه کاري تصميم گرفته‌اي و ما را کجا خواهي برد؟ حضرت عليA فرمود: آنچه نيت کرده‌ام و تصميم بر انجامش دارم اصلاح است. اگر از ما بپذيرند و به آن پاسخ مثبت دهند! رفاعه گفت: اگر نپذيرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا مي‌خوانيم و ازحق، به اندازه‌اي به آنان مي‌بخشيم که اميد داريم، راضي شوند؛ رفاعه گفت: اگر راضي نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتي که آنان ما را به خود واگذارند، آن‌ها را به حال خود واگذار مي‌کنيم؛ رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نکنند؟ عليA فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع مي‌کنيم؛ رفاعه گفت: نيکو تصميمي است.[۱۴]

در جنگ صفين نيز، وقتي حضرت عليA، «جرير بن عبدالله بجلّي» را نزد معاويه فرستاد و طي نامه‌اي معاويه را به بيعت و به رسميت شناختن حکومت شرعي خويش. دعوت نمود، ياران امام اشاره نمودند که، بايد براي جنگ با اهل شام، آماده شد؛ حضرت فرمود: جنگ با اهل شام، بازداشتن آنان از رسيدن به رستگاري و طاعت الهي است، در صورتي که خواهان آن باشند... من چاره‌ي کار را در نرمش و شکيبايي مي‌بينيم»؛[۱۵] در صفين، بعد از آن‌که دو لشکر روبروي هم قرار گرفتند، ياران حضرت نارضايتي خود را از تأخير در جنگيدن با شاميان، ابراز داشتند و برخي از افراد نادان گمان مي‌کردند، اين تأخير شايد به اين جهت باشد که حضرت، از مرگ مي‌ترسد؛ حضرت به آنان فرمود: اما اين‌که شما مي‌پرسيد: آيا اين همه تأخير به خاطر ناگواري مرگ است؟ به خدا سوگند که هيچ باک ندارم که من به سوي مرگ روم يا مرگ به سويم آيد! اما اين‌که مي‌گوييد در جنگيدن با اهل شام، دو دل هستم، به خدا يک روز هم جنگ را به تاخير نينداختم، مگر به اين اميد که گروهي از آنان، به من بپيوندند و به دست من هدايت يابند و در پرتو روشنايي من رستگار شوند.[۱۶]

اميرمؤمنانA، هيچ گاه بدون اتمام حُجت بر دشمن، جنگ را آغاز نمي‌کرد. شيخ مفيدw، در مورد جنگ جمل مي‌نويسد:

حضرت عليA، بامداد پنج شنبه ـ دهم جمادي‌الاولي ـ به سوي دشمن حرکت کرد. چون به اردوگاه رسيد توقف نمود و خطاب به مردم اظهار داشت: «براي شروع جنگ شتاب مکنيد! تا حجت را بر اين قوم تمام کنم. سپس عبدالله‌بن عبّاس را احضار کرد و قرآني به او داد و فرمود: (اين قرآن را، پيش طلحه و زبير و عايشه ببر و آنان را به احکام قرآن، فرا خوان و به طلحه و زبير بگو: علي مي‌گويد: مگر شما به اختيار خود با من بيعت نکرديد؟ اکنون چه انگيزه‌اي شما را به شکستن بيعت من وا داشته است و اين کتاب خدا، ميان من و شماست![۱۷]

ابن‌عبّاس نزد دشمن رفت، پس از برگشت، گفت: اين قوم، تنها، خواستار جنگ مي‌باشند. حضرت فرمود: ما براي پيروزي بر آنان، به خداوند تکيه داريم.[۱۸] ابن‌عبّاس مي‌گويد: هنوز از جايم حرکت نکرده بودم که تيراندازان دشمن، شروع به تيرباران ما کردند. گفتم: اي اميرالمؤمنين چه مي‌انديشي؟ تا چه هنگام اين قوم، هر کار مي‌خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را کنار بزنيم! حضرت فرمود: تا يک بار ديگر حجّت برايشان تمام کنم؛ سپس فرمود: چه کسي اين قرآن را از من مي‌گيرد و بر آنان، عرضه مي‌دارد و ايشان را به احکام قرآن، فرا مي‌خواند؟ و بايد بداند که کشته خواهد شد![۱۹]

تمام اين جريانات تاريخي، حکايت از اين دارند که هدف حضرت، صرف جنگ و نابود کردن دشمن نبوده است، بلکه هدف اصلي ايشان، در حقيقت، هدايت دشمن بوده است؛ هدايتي که سبب شود، دشمن از راه گمراهي خويش باز گردد و به حق رو آورد. بنابراين حضرت از هرگونه تلاشي، در جهت عدم شروع جنگ دريغ نمي‌کرد.

در اين خصوص در بحث «اخلاق در جنگ» نیز به مناسبت، سخن خواهيم گفت.

منابع

این مدخل برگرفته شده از کتاب «سيره نظامي اميرالمؤمنين» نوشته «يدالله حاجي‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ۱۳۹۲ش.

  1. همان‌گونه که در اسلام نيز تنها جنگ و جهادي ارزش دارد که «در راه خدا» باشد. «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ کفَرُوا يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ کيْدَ الشَّيْطانِ کانَ ضَعيفاً»، نساء/ ۷۶، «مَنْ يُقاتِلْ في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيما»، نساء/ ۷۴.
  2. ناصرمکارم شيرازي، قواعد الفقهيه، ج۱، ص۱۹۵؛ شيخ طوسي، التبيان، ج۳، ص۳۰۰.
  3. نهج‌البلاغه، همان، خطبه‌ي ۱۹۷، ص۴۱۲.
  4. «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَي عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکراً يُدْعَي إِلَيْهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَکونَ کلِمَه اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ کلِمَه الظَّالِمِينَ السُّفْلَي فَذَلِک الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَي وَ قَامَ عَلَي الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِين‌« همان، حکمت۳۷۳، ص۷۱۹. و عزّالدين ابن‌اثير، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلي، ج۱۳، ص۸۲؛ محمدبن‌جرير طبري، همان، ج۸، ص۳۷۰۶ـ ۳۷۰۵.
  5. همان، نامه ۱۲، ص۴۹۳؛ نصربن‌مزاحم منقري، همان، ص۲۰۵.
  6. همان، نامه ۴۷، ص۵۵۹؛ فتال نيشابوري، همان، ص۱۳۶؛ موفق‌بن‌احمد خوارزمي، المناقب، ص۳۸۵.
  7. «اِنَّْ اکرم الموت القتل و الذي نفس ابن ابيطالب بيده لالف ضربه بالسيفِ اهونُ عليّ من ميته، علي الفراش في غير طاعه الله» همان، خطبه‌ي ۱۲۳، ص۲۳۴؛ مجلسي، همان، ج۳۳، ص۴۵۵.
  8. نهج‌البلاغه، همان، نامه ۵۳، ص۵۸۶؛ ابن‌شعبه حراني، تحف العقول، ص۱۴۵؛ شيخ محمدباقر محمودي، نهج السعاده، ج۵، ص۱۱۳.
  9. آخرین دوا، داغ کردن است. در قديم جراحات را به جاي پانسمان (که در عصر حاضر متداول است)، داغ مي‌کردند. ابن‌خلدون، العبر، ترجمه‌ي محمد پروين گنابادي، ج۲، ص۸۱۹؛ محمدبن‌يوسف صالحي شامي، سبل الهدي، ج۱۲، ص۱۶۰.
  10. طبري، همان، ج۶، ص۲۴۱۸؛ سيف‌بن‌عمر الضبي الاسدي، الفتنه و وقعه الجمل، ص۱۵۰.
  11. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَي مَوَاسِمَهُ، يَضَعُ مِنْ ذَلِک حَيْثُ الْحَاجَه إِلَيْه»، نهج‌البلاغه، همان، خطبه‌ي ۱۰۷.
  12. «فَإِنْ عَادُوا إِلَي ظِلِّ الطَّاعَه فَذَاک الَّذِي نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَي الشِّقَاقِ وَ الْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَک إِلَي مَنْ عَصَاک» ‌همان، نامه‌ي ۴، ص۴۸۴.
  13. «نستظهر باللّه عليهم...» محمّد‌بن‌محمّدبن‌نعمان، (شيخ مفيد)، الجمل والنصره لسيد العتره في حرب البصره، ص۳۳۹؛ ابن اعثم کوفي، همان، ص۴۱۵.
  14. «امّا الذي نريد و ننوي، فَإصلاح، اِن قَبَلوا مِنَّا و اجابوا اليه...» ابن‌ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۷ج؛ محمدبن‌جريرطبري، همان، ج۳، ص۲۳۹۵ـ۲۳۹۶ و عزالدين ابن‌اثير، الکامل، همان، ج۹، ص۳۶۹.
  15. «أَنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَکنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لَا يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاه» نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۴۳، ص۹۶. و ابن‌قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ترجمه‌ي سيدناصر طباطبائي، ص۱۲۵.
  16. «فَوَالله ما دفعت الحرب...». همان، خطبه ۵۵، ص۱۰۶؛ ابن‌اعثم کوفي، همان، ص۱۰۲۳؛ ابوجعفر اسکافي، المعيار والموازنه، ص۲۰۱.
  17. «ودعا عبدالله‌بن‌العباس رضي‌الله عنه فاعطاه المصحف و قال امض بهذا المصحف الي طلحه و الزبير و عائشه وادعهم الي ما فيه». شيخ مفيد، الجمل، همان، ص۳۳۶.
  18. «نستظهر بالله عليهم»، همان، ص۳۳۹.
  19. همان، ص۳۳۹. مَن يَأخذُ هذا المُصحَف فَيَدعُوهُم اليهِ و هُو المقتول و أنَا ضامنُ لد علي الله الجنه؟ و قاضي‌نعمان، شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار، ج۱، ص۳۹۴؛ طبراني، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۲۸؛ ابن‌ابي‌الحديد، همان، ج۹، ص۱۱۲؛ طبري، همان، ج۶، ص۲۴۳۸.