ویژگی‌های جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
(ابرابزار)
خط ۲: خط ۲:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
ويژگي‌هاي جنگ و جهاد از ديدگاه امام علي
ویژگی‌های جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
خط ۸: خط ۸:


== جنگ و جهاد در راه خدا ==
== جنگ و جهاد در راه خدا ==
از ديدگاه امام علي(ع)، جنگ و جهادي ارزش و اهميت دارد که با انگيزه‌اي الهي و يا به عبارتي «في سبيل‌الله» باشد.<ref>همان‌گونه که در اسلام نيز تنها جنگ و جهادي ارزش دارد که «در راه خدا» باشد. «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ کفَرُوا يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ کيْدَ الشَّيْطانِ کانَ ضَعيفاً»، نساء/ ۷۶، «مَنْ يُقاتِلْ في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيما»، نساء/ ۷۴.</ref> و هدف از آن اعتلاي «کلمه الله» و پست شدن کلمه‌ي کافران باشد.<ref>ناصرمکارم شيرازي، قواعد الفقهيه، ج۱، ص۱۹۵؛ شيخ طوسي، التبيان، ج۳، ص۳۰۰.</ref>
از دیدگاه امام علی(ع)، جنگ و جهادی ارزش و اهمیت دارد که با انگیزه‌ای الهی یا به عبارتی «فی سبیل‌الله» باشد.<ref>همان‌گونه که در اسلام نیز تنها جنگ و جهادی ارزش دارد که «در راه خدا» باشد. «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»، نساء/ ۷۶، «مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْراً عَظیما»، نساء/ ۷۴.</ref> و هدف از آن اعتلای «کلمه الله» و پست شدن کلمهٔ کافران باشد.<ref>ناصرمکارم شیرازی، قواعد الفقهیه، ج۱، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۳۰۰.</ref>
ايشان، در خطبه ۱۹۷ نهج‌البلاغه مي‌فرمايد:
«فانفذوا علي بصائرکم و لتصدق نياتکم في جهاد عدّوکم...»؛<ref>نهج‌البلاغه، همان، خطبه‌ي ۱۹۷، ص۴۱۲.</ref>
با دل بينا حرکت کنيد و نيت خويش را در جهاد با دشمن صاف کنيد!
«عبدالرحمن بن ابي ليلي» نقل مي‌کند: در آن زماني که ما با شاميان (در صفّين) روبرو شديم، حضرت عليA، فرمود: اي مؤمنان! هر کسي تجاوزي را بنگرد و شاهد دعوت به منکري باشد...؛ اگر با شمشير به انکار برخيزد تا کلام خدا، بلند و گفتار ستم‌گران، پست گردد، راه رستگاري را يافته و نور يقين به دلش تابيده است.<ref>«أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَي عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکراً يُدْعَي إِلَيْهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَکونَ کلِمَه اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ کلِمَه الظَّالِمِينَ السُّفْلَي فَذَلِک الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَي وَ قَامَ عَلَي الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِين‌« همان، حکمت۳۷۳، ص۷۱۹. و عزّالدين ابن‌اثير، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلي، ج۱۳، ص۸۲؛ محمدبن‌جرير طبري، همان، ج۸، ص۳۷۰۶ـ ۳۷۰۵.</ref>
توصيه‌ي حضرت عليA، به ياران خويش اين بود که به خاطر عقده‌هاي شخصي با دشمن نبرد نکنند بلکه جنگ آنان، در راه خداوند باشد. آن حضرت به «معقل بن قيس» ـ يکي از فرماندهان نظامي خويش ـ فرمود: ... مواظب باش پيش از آن‌که دشمن را به صلح و راه خدا دعوت کني و راه عذرشان را در پيشگاه خدا ببندي، به خاطر عدوات شخصي، باآن‌ها پيکار نکني.<ref>همان، نامه ۱۲، ص۴۹۳؛ نصربن‌مزاحم منقري، همان، ص۲۰۵.</ref>
آن حضرت در آخرين لحظات عمر شريفشان، در وصاياي خويش به امام حسن و امام حسينC فرمود:
«الله الله في الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم في سبيل الله...»؛<ref>همان، نامه ۴۷، ص۵۵۹؛ فتال نيشابوري، همان، ص۱۳۶؛ موفق‌بن‌احمد خوارزمي، المناقب، ص۳۸۵.</ref> خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال، جانها و زبان‌هاي خويش «در راه خدا»، فراموش نکنيد.!
بنابراين حضرت جهاد «في سبيل الله» را داراي ارزش مي‌داند و در نظر ايشان مرگ در راه خدا گرامي‌ترين مرگ‌هاست. عليA مي‌فرمايد: پربرکت‌ترين و شرافت‌مندانه‌ترين و باشکوه‌ترين مرگ‌ها، کشته شدن در راه خداست، سوگند به خدايي که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسان‌تر از آن است که در بسترم بميرم، در حالي که در مسير انجام فرمان خدا نباشم.<ref>«اِنَّْ اکرم الموت القتل و الذي نفس ابن ابيطالب بيده لالف ضربه بالسيفِ اهونُ عليّ من ميته، علي الفراش في غير طاعه الله» همان، خطبه‌ي ۱۲۳، ص۲۳۴؛ مجلسي، همان، ج۳۳، ص۴۵۵.</ref>


== جنگ، آخرين راهکار ==
ایشان، در خطبه ۱۹۷ نهج‌البلاغه می‌فرماید:
حضرت عليA، همواره جنگ را آخرين راه‌ مي‌دانست و تا مجبور نمي‌شد، اقدام به جنگ نمي‌کرد. آن حضرت، سعي داشت با نصيحت و خيرخواهي از بروز جنگ جلوگيري کند و بعد او اتمام حجت، جنگ را آغاز مي‌نمود. ايشان طبق آموزه‌هاي الهي، صلح را از جنگ ستوده‌تر و بهتر معرفي مي‌کند. و به مالک اشتر چنين سفارش مي‌کند: ... در ميدان نبرد، بسيار اتفاق افتد که نيروي دشمن، سفره‌ي صلح اندازد و پرچم دوستي و آشنايي برفرازد، همين که مطابق آزمايش‌هاي سياسي، به راستي گفتار دشمن اعتماد کردي و رضاي خدا و مصلحت کشور را در صلح يافتي، بي‌درنگ صلح کن؛ زيرا صلح هر چه باشد از جنگ ستوده‌تر و بهتر است... .<ref>نهج‌البلاغه، همان، نامه ۵۳، ص۵۸۶؛ ابن‌شعبه حراني، تحف العقول، ص۱۴۵؛ شيخ محمدباقر محمودي، نهج السعاده، ج۵، ص۱۱۳.</ref>
 
«فانفذوا علی بصائرکم و لتصدق نیاتکم فی جهاد عدّوکم…»؛<ref>نهج‌البلاغه، همان، خطبهٔ ۱۹۷، ص۴۱۲.</ref>
قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: ... ما اميد صلح داريم، اگر آن‌ها اجابت کنند و بپذيرند؛ و اگر نپذيرند، «فان آخر الدواء الکي»؛<ref>آخرین دوا، داغ کردن است. در قديم جراحات را به جاي پانسمان (که در عصر حاضر متداول است)، داغ مي‌کردند. ابن‌خلدون، العبر، ترجمه‌ي محمد پروين گنابادي، ج۲، ص۸۱۹؛ محمدبن‌يوسف صالحي شامي، سبل الهدي، ج۱۲، ص۱۶۰.</ref> بايد به آخرين علاج يعني (جنگ)، اقدام نمود<ref>طبري، همان، ج۶، ص۲۴۱۸؛ سيف‌بن‌عمر الضبي الاسدي، الفتنه و وقعه الجمل، ص۱۵۰.</ref> از منظر امام عليA، جنگ و جهاد، نه ذاتي و قاعده، که امري عَرَضي و اضطراري است؛ حضرت، اين ديدگاه را، به شخص پيامبر اکرمn، نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد: پيامبر، مانند طبيبي سيار بود که نخست، مرهم و داروهاي عادّي را براي درمان زخم و مريض خود به کار مي‌بست و در صورت نياز و ضرورت، به داغ کردن زخم مي‌پرداخت.<ref>«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَي مَوَاسِمَهُ، يَضَعُ مِنْ ذَلِک حَيْثُ الْحَاجَه إِلَيْه»، نهج‌البلاغه، همان، خطبه‌ي ۱۰۷.</ref>
 
با دل بینا حرکت کنید و نیت خویش را در جهاد با دشمن صاف کنید!
امام عليA معتقد بودند اگر شيوه‌هاي سياسي مناسب براي جلوگيري از جنگ کارساز نبود، و به جنگ منجر شد، بايد از هر فرصتي براي اتمام جنگ و بازگرداندن صلح استفاده نمود. حضرت در نامه‌اي به يکي از فرماندهان خويش، در مورد گروهي از ياغيان نوشت:
 
«عبدالرحمن بن ابی لیلی» نقل می‌کند: در آن زمانی که ما با شامیان (در صفّین) روبرو شدیم، حضرت علیA، فرمود: ای مؤمنان! هر کسی تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد…؛ اگر با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا، بلند و گفتار ستم‌گران، پست گردد، راه رستگاری را یافته و نور یقین به دلش تابیده است.<ref>«أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَی عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکراً یُدْعَی إِلَیْهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکونَ کلِمَه اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ کلِمَه الظَّالِمِینَ السُّفْلَی فَذَلِک الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَی وَ قَامَ عَلَی الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِین «همان، حکمت۳۷۳، ص۷۱۹. و عزّالدین ابن‌اثیر، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۳، ص۸۲؛ محمدبن‌جریر طبری، همان، ج۸، ص۳۷۰۶–۳۷۰۵.</ref>
اگر آن پيمان شکنان، به سايه‌ي فرمانبرداري بازگردند، دل خواه همين است و چنان‌چه بر نفاق‌افکني و سرکشي، پاي فشاري کردند، آن‌گاه با کمک فرمانبرداران، با سرکشان پيکار کن!<ref>«فَإِنْ عَادُوا إِلَي ظِلِّ الطَّاعَه فَذَاک الَّذِي نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَي الشِّقَاقِ وَ الْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَک إِلَي مَنْ عَصَاک» ‌همان، نامه‌ي ۴، ص۴۸۴.</ref>
 
توصیهٔ حضرت علیA، به یاران خویش این بود که به خاطر عقده‌های شخصی با دشمن نبرد نکنند بلکه جنگ آنان، در راه خداوند باشد. آن حضرت به «معقل بن قیس» ـ یکی از فرماندهان نظامی خویش ـ فرمود: … مواظب باش پیش از آن‌که دشمن را به صلح و راه خدا دعوت کنی و راه عذرشان را در پیشگاه خدا ببندی، به خاطر عدوات شخصی، باآن‌ها پیکار نکنی.<ref>همان، نامه ۱۲، ص۴۹۳؛ نصربن‌مزاحم منقری، همان، ص۲۰۵.</ref>
ایشان عجله برای شروع جنگ را ناپسند دانسته و معتقد بود براي شروع جنگ نبايد عجله کرد، بايد با نرمش و شکيبايي دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجّت را بر او تمام کرد.
 
آن حضرت در آخرین لحظات عمر شریفشان، در وصایای خویش به امام حسن و امام حسینC فرمود:
در جنگ جمل، بعد از اينکه نيروهاي کوفي، جهت همراهي با حضرت، براي مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: « شما بايد در موافقت من، به بصره آئيد که در آنجا بنگريم، خيال ايشان چيست؟! ابتدا ايشان را نصيحت کنيم، باشد که رشد خويش باز يابند. و اگر روي به جنگ آرند، ما نيز در اطفاء نايره (آتش) سعي نمائيم تا حکم و تقدير حق سبحانه در چيست؟<ref>«نستظهر باللّه عليهم...» محمّد‌بن‌محمّدبن‌نعمان، (شيخ مفيد)، الجمل والنصره لسيد العتره في حرب البصره، ص۳۳۹؛ ابن اعثم کوفي، همان، ص۴۱۵.</ref>  
 
«الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله…»؛<ref>همان، نامه ۴۷، ص۵۵۹؛ فتال نیشابوری، همان، ص۱۳۶؛ موفق‌بن‌احمد خوارزمی، المناقب، ص۳۸۵.</ref> خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال، جانها و زبان‌های خویش «در راه خدا»، فراموش نکنید.
هنگامي که عليA به ربذه رسيد، «رفاعه بن رافع» به پا خواست و چنين گفت: اي امير مؤمنان برچه کاري تصميم گرفته‌اي و ما را کجا خواهي برد؟ حضرت عليA فرمود: آنچه نيت کرده‌ام و تصميم بر انجامش دارم اصلاح است. اگر از ما بپذيرند و به آن پاسخ مثبت دهند! رفاعه گفت: اگر نپذيرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا مي‌خوانيم و ازحق، به اندازه‌اي به آنان مي‌بخشيم که اميد داريم، راضي شوند؛ رفاعه گفت: اگر راضي نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتي که آنان ما را به خود واگذارند، آن‌ها را به حال خود واگذار مي‌کنيم؛ رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نکنند؟ عليA فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع مي‌کنيم؛ رفاعه گفت: نيکو تصميمي است.<ref>«امّا الذي نريد و ننوي، فَإصلاح، اِن قَبَلوا مِنَّا و اجابوا اليه...» ابن‌ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۷ج؛ محمدبن‌جريرطبري، همان، ج۳، ص۲۳۹۵ـ۲۳۹۶ و عزالدين ابن‌اثير، الکامل، همان، ج۹، ص۳۶۹.</ref>
 
بنابراین حضرت جهاد «فی سبیل الله» را دارای ارزش می‌داند و در نظر ایشان مرگ در راه خدا گرامی‌ترین مرگ‌هاست. علیA می‌فرماید: پربرکت‌ترین و شرافت‌مندانه‌ترین و باشکوه‌ترین مرگ‌ها، کشته شدن در راه خداست، سوگند به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر از آن است که در بسترم بمیرم، در حالی که در مسیر انجام فرمان خدا نباشم.<ref>«اِنَّْ اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیفِ اهونُ علیّ من میته، علی الفراش فی غیر طاعه الله» همان، خطبهٔ ۱۲۳، ص۲۳۴؛ مجلسی، همان، ج۳۳، ص۴۵۵.</ref>
در جنگ صفين نيز، وقتي حضرت عليA، «جرير بن عبدالله بجلّي» را نزد معاويه فرستاد و طي نامه‌اي معاويه را به بيعت و به رسميت شناختن حکومت شرعي خويش. دعوت نمود، ياران امام اشاره نمودند که، بايد براي جنگ با اهل شام، آماده شد؛ حضرت فرمود: جنگ با اهل شام، بازداشتن آنان از رسيدن به رستگاري و طاعت الهي است، در صورتي که خواهان آن باشند... من چاره‌ي کار را در نرمش و شکيبايي مي‌بينيم»؛<ref>«أَنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَکنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لَا يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاه» نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۴۳، ص۹۶. و ابن‌قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ترجمه‌ي سيدناصر طباطبائي، ص۱۲۵.</ref> در صفين، بعد از آن‌که دو لشکر روبروي هم قرار گرفتند، ياران حضرت نارضايتي خود را از تأخير در جنگيدن با شاميان، ابراز داشتند و برخي از افراد نادان گمان مي‌کردند، اين تأخير شايد به اين جهت باشد که حضرت، از مرگ مي‌ترسد؛ حضرت به آنان فرمود: اما اين‌که شما مي‌پرسيد: آيا اين همه تأخير به خاطر ناگواري مرگ است؟ به خدا سوگند که هيچ باک ندارم که من به سوي مرگ روم يا مرگ به سويم آيد! اما اين‌که مي‌گوييد در جنگيدن با اهل شام، دو دل هستم، به خدا يک روز هم جنگ را به تاخير نينداختم، مگر به اين اميد که گروهي از آنان، به من بپيوندند و به دست من هدايت يابند و در پرتو روشنايي من رستگار شوند.<ref>«فَوَالله ما دفعت الحرب...». همان، خطبه ۵۵، ص۱۰۶؛ ابن‌اعثم کوفي، همان، ص۱۰۲۳؛ ابوجعفر اسکافي، المعيار والموازنه، ص۲۰۱.</ref>
 
== جنگ، آخرین راهکار ==
حضرت علیA، همواره جنگ را آخرین راه می‌دانست و تا مجبور نمی‌شد، اقدام به جنگ نمی‌کرد. آن حضرت، سعی داشت با نصیحت و خیرخواهی از بروز جنگ جلوگیری کند و بعد او اتمام حجت، جنگ را آغاز می‌نمود. ایشان طبق آموزه‌های الهی، صلح را از جنگ ستوده‌تر و بهتر معرفی می‌کند. و به مالک اشتر چنین سفارش می‌کند: در میدان نبرد، بسیار اتفاق افتد که نیروی دشمن، سفرهٔ صلح اندازد و پرچم دوستی و آشنایی برفرازد، همین که مطابق آزمایش‌های سیاسی، به راستی گفتار دشمن اعتماد کردی و رضای خدا و مصلحت کشور را در صلح یافتی، بی‌درنگ صلح کن؛ زیرا صلح هر چه باشد از جنگ ستوده‌تر و بهتر است….<ref>نهج‌البلاغه، همان، نامه ۵۳، ص۵۸۶؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۴۵؛ شیخ محمدباقر محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۱۳.</ref>
 
قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: ما امید صلح داریم، اگر آن‌ها اجابت کنند و بپذیرند؛ و اگر نپذیرند، «فان آخر الدواء الکی»؛<ref>آخرین دوا، داغ کردن است. در قدیم جراحات را به جای پانسمان (که در عصر حاضر متداول است)، داغ می‌کردند. ابن‌خلدون، العبر، ترجمهٔ محمد پروین گنابادی، ج۲، ص۸۱۹؛ محمدبن‌یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱۲، ص۱۶۰.</ref> باید به آخرین علاج یعنی (جنگ)، اقدام نمود<ref>طبری، همان، ج۶، ص۲۴۱۸؛ سیف‌بن‌عمر الضبی الاسدی، الفتنه و وقعه الجمل، ص۱۵۰.</ref> از منظر امام علیA، جنگ و جهاد، نه ذاتی و قاعده، که امری عَرَضی و اضطراری است؛ حضرت، این دیدگاه را، به شخص پیامبر اکرمn، نسبت می‌دهد و می‌فرماید: پیامبر، مانند طبیبی سیار بود که نخست، مرهم و داروهای عادّی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می‌بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن زخم می‌پرداخت.<ref>«طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذَلِک حَیْثُ الْحَاجَه إِلَیْه»، نهج‌البلاغه، همان، خطبهٔ ۱۰۷.</ref>
 
امام علیA معتقد بودند اگر شیوه‌های سیاسی مناسب برای جلوگیری از جنگ کارساز نبود، و به جنگ منجر شد، باید از هر فرصتی برای اتمام جنگ و بازگرداندن صلح استفاده نمود. حضرت در نامه‌ای به یکی از فرماندهان خویش، در مورد گروهی از یاغیان نوشت:
 
اگر آن پیمان شکنان، به سایهٔ فرمانبرداری بازگردند، دل‌خواه همین است و چنان‌چه بر نفاق‌افکنی و سرکشی، پای فشاری کردند، آن‌گاه با کمک فرمانبرداران، با سرکشان پیکار کن!<ref>«فَإِنْ عَادُوا إِلَی ظِلِّ الطَّاعَه فَذَاک الَّذِی نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَی الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَک إِلَی مَنْ عَصَاک» همان، نامهٔ ۴، ص۴۸۴.</ref>
 
ایشان عجله برای شروع جنگ را ناپسند دانسته و معتقد بود برای شروع جنگ نباید عجله کرد، باید با نرمش و شکیبایی دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجّت را بر او تمام کرد.
 
در جنگ جمل، بعد از اینکه نیروهای کوفی، جهت همراهی با حضرت، برای مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: «شما باید در موافقت من، به بصره آئید که در آنجا بنگریم، خیال ایشان چیست؟! ابتدا ایشان را نصیحت کنیم، باشد که رشد خویش بازیابند. و اگر روی به جنگ آرند، ما نیز در اطفاء نایره (آتش) سعی نمائیم تا حکم و تقدیر حق سبحانه در چیست؟<ref>«نستظهر باللّه علیهم…» محمّدبن‌محمّدبن‌نعمان، (شیخ مفید)، الجمل والنصره لسید العتره فی حرب البصره، ص۳۳۹؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص۴۱۵.</ref>
 
هنگامی که علیA به ربذه رسید، «رفاعه بن رافع» به پا خواست و چنین گفت: ای امیر مؤمنان برچه کاری تصمیم گرفته‌ای و ما را کجا خواهی برد؟ حضرت علیA فرمود: آنچه نیت کرده‌ام و تصمیم بر انجامش دارم اصلاح است. اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند! رفاعه گفت: اگر نپذیرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا می‌خوانیم و ازحق، به اندازه‌ای به آنان می‌بخشیم که امید داریم، راضی شوند؛ رفاعه گفت: اگر راضی نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آن‌ها را به حال خود واگذار می‌کنیم؛ رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نکنند؟ علیA فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع می‌کنیم؛ رفاعه گفت: نیکو تصمیمی است.<ref>«امّا الذی نرید و ننوی، فَإصلاح، اِن قَبَلوا مِنَّا و اجابوا الیه…» ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۷ج؛ محمدبن‌جریرطبری، همان، ج۳، ص۲۳۹۵–۲۳۹۶ و عزالدین ابن‌اثیر، الکامل، همان، ج۹، ص۳۶۹.</ref>
 
در جنگ صفین نیز، وقتی حضرت علیA، «جریر بن عبدالله بجلّی» را نزد معاویه فرستاد و طی نامه‌ای معاویه را به بیعت و به رسمیت شناختن حکومت شرعی خویش. دعوت نمود، یاران امام اشاره نمودند که، باید برای جنگ با اهل شام، آماده شد؛ حضرت فرمود: جنگ با اهل شام، بازداشتن آنان از رسیدن به رستگاری و طاعت الهی است، در صورتی که خواهان آن باشند… من چارهٔ کار را در نرمش و شکیبایی می‌بینیم»؛<ref>«أَنَّ اسْتِعْدَادِی لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَکنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتاً لَا یُقِیمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِیاً وَ الرَّأْیُ عِنْدِی مَعَ الْأَنَاه» نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۴۳، ص۹۶. و ابن‌قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمهٔ سیدناصر طباطبائی، ص۱۲۵.</ref> در صفین، بعد از آن‌که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، یاران حضرت نارضایتی خود را از تأخیر در جنگیدن با شامیان، ابراز داشتند و برخی از افراد نادان گمان می‌کردند، این تأخیر شاید به این جهت باشد که حضرت، از مرگ می‌ترسد؛ حضرت به آنان فرمود: اما این‌که شما می‌پرسید: آیا این همه تأخیر به خاطر ناگواری مرگ است؟ به خدا سوگند که هیچ باک ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سویم آید! اما این‌که می‌گویید در جنگیدن با اهل شام، دو دل هستم، به خدا یک روز هم جنگ را به تأخیر نینداختم، مگر به این امید که گروهی از آنان، به من بپیوندند و به دست من هدایت یابند و در پرتو روشنایی من رستگار شوند.<ref>«فَوَالله ما دفعت الحرب…». همان، خطبه ۵۵، ص۱۰۶؛ ابن‌اعثم کوفی، همان، ص۱۰۲۳؛ ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنه، ص۲۰۱.</ref>


== جلوگیری از جنگ بدون اتمام حجت ==
== جلوگیری از جنگ بدون اتمام حجت ==
اميرمؤمنانA، هيچ گاه بدون اتمام حُجت بر دشمن، جنگ را آغاز نمي‌کرد. شيخ مفيدw، در مورد جنگ جمل مي‌نويسد:
امیرمؤمنانA، هیچ‌گاه بدون اتمام حُجت بر دشمن، جنگ را آغاز نمی‌کرد. شیخ مفیدw، در مورد جنگ جمل می‌نویسد:
 
حضرت عليA، بامداد پنج شنبه ـ دهم جمادي‌الاولي ـ به سوي دشمن حرکت کرد. چون به اردوگاه رسيد توقف نمود و خطاب به مردم اظهار داشت: «براي شروع جنگ شتاب مکنيد! تا حجت را بر اين قوم تمام کنم. سپس عبدالله‌بن عبّاس را احضار کرد و قرآني به او داد و فرمود: (اين قرآن را، پيش طلحه و زبير و عايشه ببر و آنان را به احکام قرآن، فرا خوان و به طلحه و زبير بگو: علي مي‌گويد: مگر شما به اختيار خود با من بيعت نکرديد؟ اکنون چه انگيزه‌اي شما را به شکستن بيعت من وا داشته است و اين کتاب خدا، ميان من و شماست!<ref>«ودعا عبدالله‌بن‌العباس رضي‌الله عنه فاعطاه المصحف و قال امض بهذا المصحف الي طلحه و الزبير و عائشه وادعهم الي ما فيه». شيخ مفيد، الجمل، همان، ص۳۳۶.</ref>
حضرت علیA، بامداد پنج شنبه ـ دهم جمادی‌الاولی ـ به سوی دشمن حرکت کرد. چون به اردوگاه رسید توقف نمود و خطاب به مردم اظهار داشت: «برای شروع جنگ شتاب مکنید! تا حجت را بر این قوم تمام کنم. سپس عبدالله‌بن عبّاس را احضار کرد و قرآنی به او داد و فرمود: (این قرآن را، پیش طلحه و زبیر و عایشه ببر و آنان را به احکام قرآن، فرا خوان و به طلحه و زبیر بگو: علی می‌گوید: مگر شما به اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است و این کتاب خدا، میان من و شماست!<ref>«ودعا عبدالله‌بن‌العباس رضی‌الله عنه فاعطاه المصحف و قال امض بهذا المصحف الی طلحه و الزبیر و عائشه وادعهم الی ما فیه». شیخ مفید، الجمل، همان، ص۳۳۶.</ref>
 
ابن‌عبّاس نزد دشمن رفت، پس از برگشت، گفت: اين قوم، تنها، خواستار جنگ مي‌باشند. حضرت فرمود: ما براي پيروزي بر آنان، به خداوند تکيه داريم.<ref>«نستظهر بالله عليهم»، همان، ص۳۳۹.</ref> ابن‌عبّاس مي‌گويد: هنوز از جايم حرکت نکرده بودم که تيراندازان دشمن، شروع به تيرباران ما کردند. گفتم: اي اميرالمؤمنين چه مي‌انديشي؟ تا چه هنگام اين قوم، هر کار مي‌خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را کنار بزنيم! حضرت فرمود: تا يک بار ديگر حجّت برايشان تمام کنم؛ سپس فرمود: چه کسي اين قرآن را از من مي‌گيرد و بر آنان، عرضه مي‌دارد و ايشان را به احکام قرآن، فرا مي‌خواند؟ و بايد بداند که کشته خواهد شد!<ref>همان، ص۳۳۹. مَن يَأخذُ هذا المُصحَف فَيَدعُوهُم اليهِ و هُو المقتول و أنَا ضامنُ لد علي الله الجنه؟ و قاضي‌نعمان، شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار، ج۱، ص۳۹۴؛ طبراني، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۲۸؛ ابن‌ابي‌الحديد، همان، ج۹، ص۱۱۲؛ طبري، همان، ج۶، ص۲۴۳۸.</ref>
ابن‌عبّاس نزد دشمن رفت، پس از برگشت، گفت: این قوم، تنها، خواستار جنگ می‌باشند. حضرت فرمود: ما برای پیروزی بر آنان، به خداوند تکیه داریم.<ref>«نستظهر بالله علیهم»، همان، ص۳۳۹.</ref> ابن‌عبّاس می‌گوید: هنوز از جایم حرکت نکرده بودم که تیراندازان دشمن، شروع به تیرباران ما کردند. گفتم: ای امیرالمؤمنین چه می‌اندیشی؟ تا چه هنگام این قوم، هر کار می‌خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را کنار بزنیم! حضرت فرمود: تا یک بار دیگر حجّت برایشان تمام کنم؛ سپس فرمود: چه کسی این قرآن را از من می‌گیرد و بر آنان، عرضه می‌دارد و ایشان را به احکام قرآن، فرا می‌خواند؟ و باید بداند که کشته خواهد شد!<ref>همان، ص۳۳۹. مَن یَأخذُ هذا المُصحَف فَیَدعُوهُم الیهِ و هُو المقتول و أنَا ضامنُ لد علی الله الجنه؟ و قاضی‌نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج۱، ص۳۹۴؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۲۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، همان، ج۹، ص۱۱۲؛ طبری، همان، ج۶، ص۲۴۳۸.</ref>
 
تمام اين جريانات تاريخي، حکايت از اين دارند که هدف حضرت، صرف جنگ و نابود کردن دشمن نبوده است، بلکه هدف اصلي ايشان، در حقيقت، هدايت دشمن بوده است؛ هدايتي که سبب شود، دشمن از راه گمراهي خويش باز گردد و به حق رو آورد. بنابراين حضرت از هرگونه تلاشي، در جهت عدم شروع جنگ دريغ نمي‌کرد.  
تمام این جریانات تاریخی، حکایت از این دارند که هدف حضرت، صرف جنگ و نابود کردن دشمن نبوده است، بلکه هدف اصلی ایشان، در حقیقت، هدایت دشمن بوده است؛ هدایتی که سبب شود، دشمن از راه گمراهی خویش بازگردد و به حق رو آورد؛ بنابراین حضرت از هرگونه تلاشی، در جهت عدم شروع جنگ دریغ نمی‌کرد.
 
==پیوند به بیرون==
== پیوند به بیرون ==
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سيره نظامي اميرالمؤمنين» نوشته «يدالله حاجي‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ۱۳۹۲ش.
این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.
==منابع==
 
<references />
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}


{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۶

سؤال

ویژگی‌های جنگ و جهاد از دیدگاه امام علی

درگاه‌ها
درگاه غدیر.png
حکومت دینی.png


جنگ و جهاد در راه خدا

از دیدگاه امام علی(ع)، جنگ و جهادی ارزش و اهمیت دارد که با انگیزه‌ای الهی یا به عبارتی «فی سبیل‌الله» باشد.[۱] و هدف از آن اعتلای «کلمه الله» و پست شدن کلمهٔ کافران باشد.[۲]

ایشان، در خطبه ۱۹۷ نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«فانفذوا علی بصائرکم و لتصدق نیاتکم فی جهاد عدّوکم…»؛[۳]

با دل بینا حرکت کنید و نیت خویش را در جهاد با دشمن صاف کنید!

«عبدالرحمن بن ابی لیلی» نقل می‌کند: در آن زمانی که ما با شامیان (در صفّین) روبرو شدیم، حضرت علیA، فرمود: ای مؤمنان! هر کسی تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد…؛ اگر با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا، بلند و گفتار ستم‌گران، پست گردد، راه رستگاری را یافته و نور یقین به دلش تابیده است.[۴]

توصیهٔ حضرت علیA، به یاران خویش این بود که به خاطر عقده‌های شخصی با دشمن نبرد نکنند بلکه جنگ آنان، در راه خداوند باشد. آن حضرت به «معقل بن قیس» ـ یکی از فرماندهان نظامی خویش ـ فرمود: … مواظب باش پیش از آن‌که دشمن را به صلح و راه خدا دعوت کنی و راه عذرشان را در پیشگاه خدا ببندی، به خاطر عدوات شخصی، باآن‌ها پیکار نکنی.[۵]

آن حضرت در آخرین لحظات عمر شریفشان، در وصایای خویش به امام حسن و امام حسینC فرمود:

«الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله…»؛[۶] خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال، جانها و زبان‌های خویش «در راه خدا»، فراموش نکنید.

بنابراین حضرت جهاد «فی سبیل الله» را دارای ارزش می‌داند و در نظر ایشان مرگ در راه خدا گرامی‌ترین مرگ‌هاست. علیA می‌فرماید: پربرکت‌ترین و شرافت‌مندانه‌ترین و باشکوه‌ترین مرگ‌ها، کشته شدن در راه خداست، سوگند به خدایی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر از آن است که در بسترم بمیرم، در حالی که در مسیر انجام فرمان خدا نباشم.[۷]

جنگ، آخرین راهکار

حضرت علیA، همواره جنگ را آخرین راه می‌دانست و تا مجبور نمی‌شد، اقدام به جنگ نمی‌کرد. آن حضرت، سعی داشت با نصیحت و خیرخواهی از بروز جنگ جلوگیری کند و بعد او اتمام حجت، جنگ را آغاز می‌نمود. ایشان طبق آموزه‌های الهی، صلح را از جنگ ستوده‌تر و بهتر معرفی می‌کند. و به مالک اشتر چنین سفارش می‌کند: … در میدان نبرد، بسیار اتفاق افتد که نیروی دشمن، سفرهٔ صلح اندازد و پرچم دوستی و آشنایی برفرازد، همین که مطابق آزمایش‌های سیاسی، به راستی گفتار دشمن اعتماد کردی و رضای خدا و مصلحت کشور را در صلح یافتی، بی‌درنگ صلح کن؛ زیرا صلح هر چه باشد از جنگ ستوده‌تر و بهتر است….[۸]

قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: … ما امید صلح داریم، اگر آن‌ها اجابت کنند و بپذیرند؛ و اگر نپذیرند، «فان آخر الدواء الکی»؛[۹] باید به آخرین علاج یعنی (جنگ)، اقدام نمود[۱۰] از منظر امام علیA، جنگ و جهاد، نه ذاتی و قاعده، که امری عَرَضی و اضطراری است؛ حضرت، این دیدگاه را، به شخص پیامبر اکرمn، نسبت می‌دهد و می‌فرماید: پیامبر، مانند طبیبی سیار بود که نخست، مرهم و داروهای عادّی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می‌بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن زخم می‌پرداخت.[۱۱]

امام علیA معتقد بودند اگر شیوه‌های سیاسی مناسب برای جلوگیری از جنگ کارساز نبود، و به جنگ منجر شد، باید از هر فرصتی برای اتمام جنگ و بازگرداندن صلح استفاده نمود. حضرت در نامه‌ای به یکی از فرماندهان خویش، در مورد گروهی از یاغیان نوشت:

اگر آن پیمان شکنان، به سایهٔ فرمانبرداری بازگردند، دل‌خواه همین است و چنان‌چه بر نفاق‌افکنی و سرکشی، پای فشاری کردند، آن‌گاه با کمک فرمانبرداران، با سرکشان پیکار کن![۱۲]

ایشان عجله برای شروع جنگ را ناپسند دانسته و معتقد بود برای شروع جنگ نباید عجله کرد، باید با نرمش و شکیبایی دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجّت را بر او تمام کرد.

در جنگ جمل، بعد از اینکه نیروهای کوفی، جهت همراهی با حضرت، برای مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: «شما باید در موافقت من، به بصره آئید که در آنجا بنگریم، خیال ایشان چیست؟! ابتدا ایشان را نصیحت کنیم، باشد که رشد خویش بازیابند. و اگر روی به جنگ آرند، ما نیز در اطفاء نایره (آتش) سعی نمائیم تا حکم و تقدیر حق سبحانه در چیست؟[۱۳]

هنگامی که علیA به ربذه رسید، «رفاعه بن رافع» به پا خواست و چنین گفت: ای امیر مؤمنان برچه کاری تصمیم گرفته‌ای و ما را کجا خواهی برد؟ حضرت علیA فرمود: آنچه نیت کرده‌ام و تصمیم بر انجامش دارم اصلاح است. اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند! رفاعه گفت: اگر نپذیرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا می‌خوانیم و ازحق، به اندازه‌ای به آنان می‌بخشیم که امید داریم، راضی شوند؛ رفاعه گفت: اگر راضی نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آن‌ها را به حال خود واگذار می‌کنیم؛ رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نکنند؟ علیA فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع می‌کنیم؛ رفاعه گفت: نیکو تصمیمی است.[۱۴]

در جنگ صفین نیز، وقتی حضرت علیA، «جریر بن عبدالله بجلّی» را نزد معاویه فرستاد و طی نامه‌ای معاویه را به بیعت و به رسمیت شناختن حکومت شرعی خویش. دعوت نمود، یاران امام اشاره نمودند که، باید برای جنگ با اهل شام، آماده شد؛ حضرت فرمود: جنگ با اهل شام، بازداشتن آنان از رسیدن به رستگاری و طاعت الهی است، در صورتی که خواهان آن باشند… من چارهٔ کار را در نرمش و شکیبایی می‌بینیم»؛[۱۵] در صفین، بعد از آن‌که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، یاران حضرت نارضایتی خود را از تأخیر در جنگیدن با شامیان، ابراز داشتند و برخی از افراد نادان گمان می‌کردند، این تأخیر شاید به این جهت باشد که حضرت، از مرگ می‌ترسد؛ حضرت به آنان فرمود: اما این‌که شما می‌پرسید: آیا این همه تأخیر به خاطر ناگواری مرگ است؟ به خدا سوگند که هیچ باک ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سویم آید! اما این‌که می‌گویید در جنگیدن با اهل شام، دو دل هستم، به خدا یک روز هم جنگ را به تأخیر نینداختم، مگر به این امید که گروهی از آنان، به من بپیوندند و به دست من هدایت یابند و در پرتو روشنایی من رستگار شوند.[۱۶]

جلوگیری از جنگ بدون اتمام حجت

امیرمؤمنانA، هیچ‌گاه بدون اتمام حُجت بر دشمن، جنگ را آغاز نمی‌کرد. شیخ مفیدw، در مورد جنگ جمل می‌نویسد:

حضرت علیA، بامداد پنج شنبه ـ دهم جمادی‌الاولی ـ به سوی دشمن حرکت کرد. چون به اردوگاه رسید توقف نمود و خطاب به مردم اظهار داشت: «برای شروع جنگ شتاب مکنید! تا حجت را بر این قوم تمام کنم. سپس عبدالله‌بن عبّاس را احضار کرد و قرآنی به او داد و فرمود: (این قرآن را، پیش طلحه و زبیر و عایشه ببر و آنان را به احکام قرآن، فرا خوان و به طلحه و زبیر بگو: علی می‌گوید: مگر شما به اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است و این کتاب خدا، میان من و شماست![۱۷]

ابن‌عبّاس نزد دشمن رفت، پس از برگشت، گفت: این قوم، تنها، خواستار جنگ می‌باشند. حضرت فرمود: ما برای پیروزی بر آنان، به خداوند تکیه داریم.[۱۸] ابن‌عبّاس می‌گوید: هنوز از جایم حرکت نکرده بودم که تیراندازان دشمن، شروع به تیرباران ما کردند. گفتم: ای امیرالمؤمنین چه می‌اندیشی؟ تا چه هنگام این قوم، هر کار می‌خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را کنار بزنیم! حضرت فرمود: تا یک بار دیگر حجّت برایشان تمام کنم؛ سپس فرمود: چه کسی این قرآن را از من می‌گیرد و بر آنان، عرضه می‌دارد و ایشان را به احکام قرآن، فرا می‌خواند؟ و باید بداند که کشته خواهد شد![۱۹]

تمام این جریانات تاریخی، حکایت از این دارند که هدف حضرت، صرف جنگ و نابود کردن دشمن نبوده است، بلکه هدف اصلی ایشان، در حقیقت، هدایت دشمن بوده است؛ هدایتی که سبب شود، دشمن از راه گمراهی خویش بازگردد و به حق رو آورد؛ بنابراین حضرت از هرگونه تلاشی، در جهت عدم شروع جنگ دریغ نمی‌کرد.

پیوند به بیرون

این مدخل برگرفته شده از کتاب «سیره نظامی امیرالمؤمنین» نوشته «یدالله حاجی‌زاده» قم مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه، ۱۳۹۲ش.

منابع

  1. همان‌گونه که در اسلام نیز تنها جنگ و جهادی ارزش دارد که «در راه خدا» باشد. «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»، نساء/ ۷۶، «مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أَجْراً عَظیما»، نساء/ ۷۴.
  2. ناصرمکارم شیرازی، قواعد الفقهیه، ج۱، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۳، ص۳۰۰.
  3. نهج‌البلاغه، همان، خطبهٔ ۱۹۷، ص۴۱۲.
  4. «أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَی عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکراً یُدْعَی إِلَیْهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکونَ کلِمَه اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ کلِمَه الظَّالِمِینَ السُّفْلَی فَذَلِک الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَی وَ قَامَ عَلَی الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِین «همان، حکمت۳۷۳، ص۷۱۹. و عزّالدین ابن‌اثیر، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج۱۳، ص۸۲؛ محمدبن‌جریر طبری، همان، ج۸، ص۳۷۰۶–۳۷۰۵.
  5. همان، نامه ۱۲، ص۴۹۳؛ نصربن‌مزاحم منقری، همان، ص۲۰۵.
  6. همان، نامه ۴۷، ص۵۵۹؛ فتال نیشابوری، همان، ص۱۳۶؛ موفق‌بن‌احمد خوارزمی، المناقب، ص۳۸۵.
  7. «اِنَّْ اکرم الموت القتل و الذی نفس ابن ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیفِ اهونُ علیّ من میته، علی الفراش فی غیر طاعه الله» همان، خطبهٔ ۱۲۳، ص۲۳۴؛ مجلسی، همان، ج۳۳، ص۴۵۵.
  8. نهج‌البلاغه، همان، نامه ۵۳، ص۵۸۶؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۴۵؛ شیخ محمدباقر محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۱۳.
  9. آخرین دوا، داغ کردن است. در قدیم جراحات را به جای پانسمان (که در عصر حاضر متداول است)، داغ می‌کردند. ابن‌خلدون، العبر، ترجمهٔ محمد پروین گنابادی، ج۲، ص۸۱۹؛ محمدبن‌یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱۲، ص۱۶۰.
  10. طبری، همان، ج۶، ص۲۴۱۸؛ سیف‌بن‌عمر الضبی الاسدی، الفتنه و وقعه الجمل، ص۱۵۰.
  11. «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذَلِک حَیْثُ الْحَاجَه إِلَیْه»، نهج‌البلاغه، همان، خطبهٔ ۱۰۷.
  12. «فَإِنْ عَادُوا إِلَی ظِلِّ الطَّاعَه فَذَاک الَّذِی نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَی الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَک إِلَی مَنْ عَصَاک» همان، نامهٔ ۴، ص۴۸۴.
  13. «نستظهر باللّه علیهم…» محمّدبن‌محمّدبن‌نعمان، (شیخ مفید)، الجمل والنصره لسید العتره فی حرب البصره، ص۳۳۹؛ ابن اعثم کوفی، همان، ص۴۱۵.
  14. «امّا الذی نرید و ننوی، فَإصلاح، اِن قَبَلوا مِنَّا و اجابوا الیه…» ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۷ج؛ محمدبن‌جریرطبری، همان، ج۳، ص۲۳۹۵–۲۳۹۶ و عزالدین ابن‌اثیر، الکامل، همان، ج۹، ص۳۶۹.
  15. «أَنَّ اسْتِعْدَادِی لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلَاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ وَ لَکنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتاً لَا یُقِیمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِیاً وَ الرَّأْیُ عِنْدِی مَعَ الْأَنَاه» نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۴۳، ص۹۶. و ابن‌قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمهٔ سیدناصر طباطبائی، ص۱۲۵.
  16. «فَوَالله ما دفعت الحرب…». همان، خطبه ۵۵، ص۱۰۶؛ ابن‌اعثم کوفی، همان، ص۱۰۲۳؛ ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنه، ص۲۰۱.
  17. «ودعا عبدالله‌بن‌العباس رضی‌الله عنه فاعطاه المصحف و قال امض بهذا المصحف الی طلحه و الزبیر و عائشه وادعهم الی ما فیه». شیخ مفید، الجمل، همان، ص۳۳۶.
  18. «نستظهر بالله علیهم»، همان، ص۳۳۹.
  19. همان، ص۳۳۹. مَن یَأخذُ هذا المُصحَف فَیَدعُوهُم الیهِ و هُو المقتول و أنَا ضامنُ لد علی الله الجنه؟ و قاضی‌نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج۱، ص۳۹۴؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۲۸؛ ابن‌ابی‌الحدید، همان، ج۹، ص۱۱۲؛ طبری، همان، ج۶، ص۲۴۳۸.