مهمترین نگرانی پیامبراسلام(ص) در پایان عمر

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۷ توسط Golpoor (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد مدخل)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

مهمترین دغدغه و نگراني پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم در آخر عمر مبارکشان چه بود؟

آخرين روزهاي زندگاني پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم از فصول بسيار حساس و دقيق تاريخ اسلام مي باشد. اسلام و مسلمانان در آن روزها، ساعات و لحظه هاي دردناکي را مي گذراندند.

مخالفت علني برخي از صحابه (عمر، ابوبکر و ابو عبيده جرّاح) و سرپيچي آنان از شرکت در سپاه اسامه بن زيد، حاکي از يک سلسله فعاليت هاي زير زميني و تصميم جدي آنان بود که پس از درگذشت پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم حکومت و فرمانروايي و امور سياسي اسلام را قبضه کنند و جانشين رسمي پيامبر(ص) را که در غديرخم، تعيين شده بود، از حق مسلم خود محرم کنند.

پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز از منويات آنان، آگاه بود. و بر خنثي کردن فعاليت آنان، اصرار مي ورزيد. تمام سران صحابه در سپاه اسامه بن زيد[۱]شرکت کنند و هرچه زود تر سرزمين مدينه را به قصد نبرد با روميان ترک نمايند. ولي بازيگران صحنه سياست (عمر، ابوبکر و ابوعبيده جرّاح)، براي اجراي نقشه هاي خود به بهانه هاي واهي از شرکت در سپاه اسامه خودداري کرده و حتي سپاه را از حرکت بازداشتند. روزي که پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم درگذشت آنها پس از ۱۶روز توقف ومعطلي، براثر انتشار وفات پيامبر، به مدينه باز گشتند.

آنچه منظور پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم بود که در روز وفات وي به سرزمين مدينه از رجال سياسي و مزاحم که ممکن است بر ضّد جانشين بلا فصل وي علي عليه السلام دست به تحريکاتي بزنند-خالي باشد، جامه ي عمل نپوشيد. آنان نه تنها مدينه را ترک نگفتند، بلکه کوشش کردند که جلو هر نوع فعاليت و کاري را که مربوط به تحکيم موقعيت اميرالمومنين علي عليه السلام وصي بلافصل وي باشد، بگيرند و به عناوين مختلفي پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم را از مذاکره و گفتگو پيرامون اين موضوع، منصرف سازند.

پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ از حرکت هاي زننده و فعاليت هاي سري برخي از دختران آنان که از همسران خود وي به شمار مي رفتند ـ آگاه شد و با تبي شديد، وارد مسجد گرديد و در کنار منبر ايستاد و با صداي بلند، به طوري که صداي وي از بيرون مسجد شنيده مي شد، رو به مردم کرد و فرمود: «اي مردم! آتش (فتنه) برافروخته شده، و فتنه مانند پاره هاي شب تاريک، روي آورده و شما هيچ نوع دستاويزي بر ضدّ من نداريد. من حلال نکردم مگر آنچه را که قرآن حلال نموده و تحريم ننمودم، مگر آنچه را که قرآن تحريم نموده است».[۲]

اين جمله حاکي از نگراني شديد پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم از آينده و سرنوشت اسلام، پس از درگذشت وي بود. مقصود از آتشي که مي فرمايد: «شعله ور شد»، کدام آتش است؟! آيا جز آتش فتنه و افتراق و دو دستگي است که در کمين مسلمانان قرار گرفته بود و پس از درگذشت پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم شعله ور گرديد و زبانه کشيد و هنوز که هنوز است، شعله هاي آن، خاموش نگشته و در حال اشتعال است؟![۳]

نتيجه گيري:

تنها دغدغه و نگراني پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم در آخر عمر مبارکشان اين بود که جريان نفاق، علي عليه السلام را خانه نشين کند و با غصب خلافت، قرآن را مهجور نمايد. آن حضرت تلاش زيادی کردند که جلوي تحرکات مرموز جريان نفاق را بگيرند. اما در نهايت، شرايط به گونه اي شد که اين جريان پس از رحلت پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم امور سياسي را قبضه کرد و خليفه بر حق پيامبر را خانه نشين نمود و در حق فاطمه زهرا سلام الله عليها ظلم هاي بي شماري روا داشت. جريان شوم سقيفه باعث شد، ۲۵ سال، اميرالمومنين علي عليه السلام خانه نشين شود. خلفاي سه گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) بدعت هاي بسياري در دين پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله وسلّم به جا گذاشتند.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ـ سيره رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ رسول جعفريان.

۲ـ فروغ ابديت، آيت الله جعفر سبحاني، جلد دوم.

۳ـ فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني.


منابع

  1. جمعي از نويسندگان، دايره المعارف تشيع، تهران، سازمان دايره المعارف تشيع، چاپ اول، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص۹۱و۹۲.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، داربيروت للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۲۱۷ و ۲۱۸؛ ابن هشام، السيره النبويه، تهران، انتشارات ايران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۴، ص۳۰۴؛ آيت الله سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، نشر دانش اسلامي، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۹۱ و ۴۹۲.
  3. سبحاني، همان، ص۴۹۲.