صلح حدیبیه

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۷ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

محمد(ص) صلح حدیبیه را با شرایط سنگین و دشواری که از طرف کفار قریش قرار داده شد، بر خلاف نظر مسلمانان با وحی الهی می‌پذیرد. اینجا شبهه این است که چرا پیامبر اسلام(ص) با زور شمشیر به میان آمد و مانند عیسی(ع) و بودا باصلح و آرامی پیش نرفت؟

برای پاسخ به این سئوال ابتدا سیره و روش رسول خدا(ص) در دعوت مردم به دین حق را تبیین کرده و سپس با توجه به این سیره قضیه صلح حدیبیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در آخر نیز به تحلیل و بررسی عملکرد بودا و حضرت عیسی(ع) پرداخته خواهد شد.

در سیره عملی رسول خدا(ص) بر پایه آیات فراوانی از قرآن می‌توان چند روش مشخص را در دعوت مردم بازشناسی کرد. نخستین و اصیل‌ترین شیوه بر اساس «هدایت فکری» مردم از طریق استدلال و تقویت روح تفکر و تعمق در مردم بود. پیامبر در تمام دوران (۱۳ سال) مکه با قوت از این شیوه استفاده کردند و تا آخر نیز دعوت مکرر قرآن به تأمل و تدبر و نیز توصیه به رسول خدا(ص) برای «دعوت به حکمت و موعظه» نشان آن بود که این راه ادامه دارد، و پیامبر(ص) با همین شیوه توانست تعداد زیادی را به اسلام فراخواند که از جمله آن‌ها ایمان آوردن مردم مدینه بود.}}[۱]

اما همیشه عده ای هستند که منطق در آنها کارگر نیست، و با عقاید و رفتار فاسد و باطلی که دارند موجبات ظلم و تعدی بر دیگران شده و از راه هدایت سر باز می‌زنند. با شناختی که از روحیه مفسدین در تاریخ گذشته و حال در دست داریم بسیار ساده لوحانه است که گمان کنیم با سخن گفتن می‌توانیم آنها را وادار کنیم تا دست از تجاوز بردارند، از دیدگاه قرآن این چنین کسانی تنها با جنگ و نه با عهد و پیمان گرفتن، دست از تجاوز و ایجاد فساد خواهند برداشت.[۲]

صلح جویی به معنای دوری از هر گونه شدت عمل به نحو مطلق و صد در صد، خود به معنای نقص برای دارنده آن است چرا که گاهی بدون شدت عمل و برخورد نمی‌توان حقوق از دست رفته را به صاحبان حق بازگرداند و کوتاه آمدن و به نصیحت و موعظه بسنده کردن در مورد کسانی که موعظه در آنها اثری ندارد به معنای دادن آزادی عمل برای ادامه روش نادرست آنهاست.

اسلام قصد ایجاد آرامش کاذب را که در پناه سکوت، مظلوم از احقاق حق خودش بازماند، ندارد؛ بنابراین با وجود آیات بیشماری که درباره فلسفه جهاد در قرآن آمده و جنگ را برای اهداف کاملاً دینی و انسانی روا شمرده، این بی انصافی است که کسی تجویز جنگ در اسلام را برای اهداف کاملاً جنگ طلبانه بداند. مفهوم جهاد دینی، رهایی انسان‌ها از یوغ ستم، و به دست آوردن حقوق حقه یا از بین بردن تجاوز، در کنار امر به عدم تعدی و تجاوز است.[۳]

با توضیحاتی که داده شد چنین به دست می‌آید که اسلام در طبیعت خود، صلح طلب و اهل مسالمت است اما هیچ‌گاه نمی‌کوشد تا نظر خویش را درباره جهاد و دفاع پنهان کند و نوعی صلح غیر واقعی را پیشنهاد کند که نتیجه آن راضی شدن به ظلم و تعدی به حقوق دیگران باشد.[۴]

بنابراین روش اصلی و اولیه پیامبر اسلام بلکه تمام انبیاء الهی برای دعوت بر طریق هدایت و کمال، روش مسالمت آمیز و مدارا است و نمونه‌های بسیاری از تاریخ زندگانی پیامبر اسلام(ص) گواه این مطلب است و آیات بسیاری در قرآن نیز بر این مطلب اشاره دارد مانند آیه ۵۹ سوره آل عمران: ﴿فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ …[۵]؛ «رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوی گردانید، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از پیرامون تو متفرق می‌شدند، پس چون امت به نادانی درباره تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن…».

اما صلح حدیبیه چنین بوده است که پیامبر(ص) بنابر مصلحت آنروز جامعه مسلمین آنرا پذیرفت چرا که پذیرش آن به معنای به وجود آمدن دوره آرامشی بود که در آن می‌شد با تمرکز بر تبلیغ دین و رساندن پیام الهی بر همگان قدم‌های مؤثرتری در این راه برداشت اگر چه ظاهر صلح نامه به نفع کفار بود و بعضی از مسلمین نیز از آن راضی نبودند اما با گذشت زمان درستی تصمیم پیامبر بر همگان آشکار گردید و اثرات مثبت آن در جذب مردم به سوی راه حق نمایان شد.

و حتی زهری که از رجال معروف تابعین است در این مورد می‌گوید، فتحی عظیم تر از صلح حدیبیه صورت نگرفت، چرا که مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمی اسلام آوردند و جمعیت مسلمانان با آنها رو به فزونی گرفت.[۶] بنابراین عمل پیامبر و اقدام به صلح در همان راستای هدایت و آگاهی بخشیدن به جامعه آنروز بوده است و نه صرفاً یک عمل مسالمت آمیز و صلح جویانه آن هم در شرایط سخت و همراه با ظلم پذیری.

اما این مطلب که چرا سیره حضرت مسیح یا بودا با پیامبر اسلام متفاوت است؛ در مورد بودا باید گفت که برخی از دین شناسان معتقدند که اساساً بودا در صدد تدوین و پایه‌گذاری یک دین و آیین کامل که بتواند جامعه بشری را اداره کند نبوده است تا بتواند ملاک قضاوت ما قرار گیرد.[۷]

آیین و مسلک بودا پیش از این که به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است، ولی پیروان او تدریجاً آیین او را به صورت یک آیین مذهبی درآوردند و خود او را که منکر پرستش خدا بود تا حد معبود بالا بردند، معبد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفته‌های او را پس از خودش گرد آوردند.[۸]

بنابراین از آنجا که او در پی تشکیل جامعه آرمانی و داشتن برنامه کامل زندگی و به همین ترتیب فراهم آوردن سعادت دنیوی و اخروی انسانها نبوده است بلکه آوردهٔ او بیشتر یک مکتب فلسفی به‌شمار می‌رود لذا عملکرد وی نمی‌تواند ملاک قضاوت صحیح و مقایسه ما قرار گیرد. مضاف بر اینکه بر فرض اگر آموزه‌های او یک آیین کامل و دارای صَلاح نیز به حساب آید با توجه به مطالب گفته شده در صورت دارا بودن قدرت و نیروی کافی برای مبارزه عملی با طغیان گران و مستکبران و کسانی که به هیچ وجه پذیرای حق نیستند و کوتاهی در آن اشکالات زیادی بر روش وی وارد خواهد بود.

اما در مورد عیسی(ع) باید گفت آنچه در مورد ایشان در اذهان شکل گرفته است تفکری نادرست و خالی از حقیقت است. عیسی(ع) نیز مانند پیامبر اسلام مأمور به هدایت و اصلاح جامعه بشری بوده است و در این راه از تمام ابزار و وسایل موجود در حد امکان بهره می‌گرفته است.

مبارزه عیسای مسیح با طغیانگران بنی اسرائیل، بخشی از رسالت الهی آن حضرت بوده است و چنین نبوده است که مسیح فقط به موعظه بسنده کند… قرآن کریم، پاسخ مثبت حواریون به حضرت مسیح برای نبرد با کافران، و نیز برخورداری آنان از امداد و تأیید الهی در مبارزه پیروزمندانه شان را چنین نقل می‌کند: {{قرآن|یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ کمَا قَالَ عِیسی ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیِّنَ مَنْ أَنصَارِی إِلی اللَّهِ قَالَ الحَوَارِیُّونَ نحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَامَنَت طَّائفَه مِّن بَنی إِسْرَ ءِیلَ وَ کفَرَت طَّائفَه فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِینَ[۹]؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یاوران خدا باشید، هم چنان‌که عیسی بن مریم به حواریان گفت: چه کسانی یاوران من در راه خدایند؟ حواریان گفتند: ما یاوران خدا هستیم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. ما کسانی را که ایمان آورده بودند بر ضد دشمنانشان مدد کردیم تا پیروز شدند.».

این آیه بیانگر آن است که اصل نبرد در دین مسیحیت یک اصل مسلم بود، زیرا خدای سبحان به مسلمانان می‌گوید: ای مؤمنان در یاری دین خدا و مبارزه با کفر؛ مانند حواریان عیسی باشید بنابراین مسیحیت در رهبانیت خلاصه نمی‌شد.[۱۰]

همچنین از نظر کتاب مقدس حضرت عیسی(ع) شخصیتی انقلابی است که برای نجات محرومان از سلطه ستمکاران ظهور کرده و مبارزه مسلحانه یکی از راهبردهایی است که برای تحقق هدف انقلابی اش برگزیده است[۱۱] که به دو نمونه اشاره می‌کنیم:

«هر کس که در زمره یاران اوست باید آماده جهاد و شهادت باشد». (انجیل لوقا ـ ۲۶:۱۴)

هنگامی که تعقیب و دستگیری حضرت مسیح(ع) قطعی و نزدیک شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهند کرد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدی نشنید:[۱۲]

«پس به ایشان گفت: … کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته، آن را بخرد است». (لوقا ۲۲:۳۶)

اما اینکه چرا این جنبه در سیره حضرت مسیح برجستگی چندانی ندارد می‌تواند معلول چند علت باشد: اول اینکه مدت رسالت حضرت عیسی(ع) کوتاه بوده و فرصت اقدامات عملی موثرتری نبود. و دوم اینکه قدرت کافی برای اقدام نظامی مؤثر بر علیه ظالمان و ستمگران پیدا نشد چنان‌که ما این مطلب را در سیره نبوی نیز می‌یابیم که حضرت ۱۳ سال در مکه در تحت بدترین آزارها و اذیت‌ها قرار گرفتند ولی قدرت کافی برای مبارزه عملی بر علیه آنها نیافتند لذا صبر پیشه کرده و به یاران خود نیز صبر را توصیه نمودند.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

۱ـ تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان.

۲ـ شناخت ادیان، گروه عقاید حوزه.

۳ـ پرسش‌ها و پاسخ‌ها درباره مسیحیت، سید محمد آل ادیب.


منابع

  1. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام ـ سیره رسول خدا(ص)، قم، نشر الهادی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش، ص۴۴۷.
  2. همان، ص۴۵۵.
  3. همان، ص۴۵۶.
  4. همان.
  5. آل عمران/۱۵۹.
  6. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، ۱۳۸۷ش، ص۶۳۳.
  7. گروه عقاید، شناخت ادیان، سازمان حوزه‌ها و مدارس خارج از کشور، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۴.
  8. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران ـ مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۳ش، ج۱۴، ص۱۷۸.
  9. صف / ۱۴.
  10. جوادی آملی، عبدالله، تنفسیر موضوعی قرآن، ج۷ و سیره پیامبران در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش، ص۳۶۹ و ۳۷۰.
  11. آل ادیب، سید محمد، پرسش‌ها و پاسخ‌ها درباره مسیحیت، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ اول، ۱۳۸۵ش، ص۲۹.
  12. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ش، ص۱۱۷.