روش‌های تفسیری: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }} {{سو...» ایجاد کرد)
 
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  |شاخه فرعی۱ =  
  |شاخه فرعی۱ =
  |شاخه فرعی۲ =  
  |شاخه فرعی۲ =
  |شاخه فرعی۳ =  
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
علاوه بر تبيين روش علمي، روش‌هاي ديگر و ملاك مجزا كردن اين روش با روش‌هاي ديگر چيست؟
علاوه بر تبیین روش علمی، روش‌های دیگر و ملاک مجزا کردن این روش با روش‌های دیگر چیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
دكتر رضايي: در مباحث تفسيري گاهي «روش تفسير» و گاهي «گرايش تفسيري» و، به زبان عربي، «منهج» يا «الوان» گفته مي‌شود.
دکتر رضایی: در مباحث تفسیری گاهی «روش تفسیر» و گاهی «گرایش تفسیری» و، به زبان عربی، «منهج» یا «الوان» گفته می‌شود.


وقتي در تفسير آيات قرآن از ابزار عقل استفاده كنيم و نتايجي به دست آيد و مفهوم و مفاد آيه روشن شود، تفسير عقلي است؛ هم‌چنين اگر با استفاده از روايات پيامبر اكرم(ص) يا ائمه‌ي اطهار(ع) همراه با مباني ويژه‌اي كه در مباحث روايات و حجيّت خبر واحد است، مفاد آيه روشن شود، به اين روش، روش تفسير روايي گويند.
وقتی در تفسیر آیات قرآن از ابزار عقل استفاده کنیم و نتایجی به دست آید و مفهوم و مفاد آیه روشن شود، تفسیر عقلی است؛ هم‌چنین اگر با استفاده از روایات پیامبر اکرم(ص) یا ائمهٔ اطهار(ع) همراه با مبانی ویژه‌ای که در مباحث روایات و حجیّت خبر واحد است، مفاد آیه روشن شود، به این روش، روش تفسیر روایی گویند.


بنابراين، روش عبارت است از: استفاده كردن از ابزارهاي خاصي براي تفسير قرآن، با توجه به مباني خاصي كه نتايج ويژه‌اي را به دنبال داشته باشد.<ref>ر.ك: محمدعلي رضايي اصفهاني، همان، ص۹۰.</ref>
بنابراین، روش عبارت است از: استفاده کردن از ابزارهای خاصی برای تفسیر قرآن، با توجه به مبانی خاصی که نتایج ویژه‌ای را به دنبال داشته باشد.<ref>ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، ص۹۰.</ref>


روش داراي اقسام زيادي است؛ مثل روش تفسير عقلي، تفسير علمي، تفسير روايي و تفسير قرآن به قرآن. در تفسير علمي قرآن از ابزار علوم تجربي استفاده مي‌كنيم؛ يا به تعبير ديگر، استخدام علوم تجربي براي فهم آيات قرآن كه نتايج مشخصي را هم به دنبال دارد؛ اما در گرايش‌هاي تفسيري وقتي كه مفسر به خاطر سليقه و علاقه‌ي خاص يا تخصص ويژه‌اش، از مطالبي هم‌چون فلسفه يا مطالب علمي بيش از حد در تفسيرش استفاده كند، ولو اين‌كه اين‌ها را به عنوان ابزار به كار نبرد، گرايش تفسيري يا لون تفسيري مي‌نامند؛ مثل تفسير طنطاوي<ref>ر.ك: طنطاوي، الجواهر في تفسير القرآن.</ref> كه حجم مطالب علمي آن زياد است؛ و يا تفسير فخر رازي<ref>فخرالدين الرازي، تفسير كبير.</ref> كه رنگ كلامي به خود گرفته است، هرچند ممكن است روش آن روش كلامي نباشد. روش و لون ملازمه‌اي با هم ندارند.
روش دارای اقسام زیادی است؛ مثل روش تفسیر عقلی، تفسیر علمی، تفسیر روایی و تفسیر قرآن به قرآن. در تفسیر علمی قرآن از ابزار علوم تجربی استفاده می‌کنیم؛ یا به تعبیر دیگر، استخدام علوم تجربی برای فهم آیات قرآن که نتایج مشخصی را هم به دنبال دارد؛ اما در گرایش‌های تفسیری وقتی که مفسر به خاطر سلیقه و علاقهٔ خاص یا تخصص ویژه‌اش، از مطالبی هم‌چون فلسفه یا مطالب علمی بیش از حد در تفسیرش استفاده کند، ولو این‌که این‌ها را به عنوان ابزار به کار نبرد، گرایش تفسیری یا لون تفسیری می‌نامند؛ مثل تفسیر طنطاوی<ref>ر. ک. طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن.</ref> که حجم مطالب علمی آن زیاد است؛ یا تفسیر فخر رازی<ref>فخرالدین الرازی، تفسیر کبیر.</ref> که رنگ کلامی به خود گرفته است، هرچند ممکن است روش آن روش کلامی نباشد. روش و لون ملازمه‌ای با هم ندارند.


بنابراين، روش تفسير قرآن يك بحث، و الوان و گرايش‌هاي تفسيري قرآن بحث ديگري است. به عقيده‌ي ما روش تفسير علمي يك روش است نه يك رنگ؛ همان طور كه روش تفسير قرآن به قرآن روش خاصي است، چون نتايج مشخصي را به دنبال دارد.
بنابراین، روش تفسیر قرآن یک بحث، و الوان و گرایش‌های تفسیری قرآن بحث دیگری است. به عقیدهٔ ما روش تفسیر علمی یک روش است نه یک رنگ؛ همان‌طور که روش تفسیر قرآن به قرآن روش خاصی است، چون نتایج مشخصی را به دنبال دارد.


اين روش‌ها نيز تقسيم‌بندي شده‌اند؛ گاهي آن را براساس نوع چينش مفسر، به تفسير ترتيبي يا تفسير موضوعي و گاهي به تفسير نقلي يا تفسير اجتهادي تقسيم كرده و روش تفسير نقلي را نيز به روش تفسير قرآن به قرآن (مانند: الميزان) و روش قرآن به روايات تقسيم نموده‌اند. تفسير قرآن به دو بخش تفسير ناقص و تفسير كامل يا اجتهادي تقسيم مي‌شود و روش ناقص، به روايي و غيرروايي تقسيم مي‌شود كه روش غيرروايي شامل روش عقلي، علمي، عرفاني يا رمزي و امثال آن مي‌شود.<ref>ر.ك: محمدعلي رضايي اصفهاني، همان، فصل روش‌هاي تفسيري، ص۹۰ـ۱۰۳.</ref> البته بعضي قايل‌اند كه مي‌توان روش تفسيري را از جهت اعتبار به معتبر و غيرمعتبر تقسيم نمود؛ در نتيجه، ديدگاه‌هاي مختلف و تقسيمات مختلف بر مبناهاي خاصي وجود دارد.
این روش‌ها نیز تقسیم‌بندی شده‌اند؛ گاهی آن را براساس نوع چینش مفسر، به تفسیر ترتیبی یا تفسیر موضوعی و گاهی به تفسیر نقلی یا تفسیر اجتهادی تقسیم کرده و روش تفسیر نقلی را نیز به روش تفسیر قرآن به قرآن (مانند: المیزان) و روش قرآن به روایات تقسیم نموده‌اند. تفسیر قرآن به دو بخش تفسیر ناقص و تفسیر کامل یا اجتهادی تقسیم می‌شود و روش ناقص، به روایی و غیرروایی تقسیم می‌شود که روش غیرروایی شامل روش عقلی، علمی، عرفانی یا رمزی و امثال آن می‌شود.<ref>ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، فصل روش‌های تفسیری، ص۹۰–۱۰۳.</ref> البته بعضی قایل‌اند که می‌توان روش تفسیری را از جهت اعتبار به معتبر و غیرمعتبر تقسیم نمود؛ در نتیجه، دیدگاه‌های مختلف و تقسیمات مختلف بر مبناهای خاصی وجود دارد.


لطفاً نظر خود را در اين مورد و هم‌چنين درباره‌ي اقسام تفسير بيان كنيد؟
لطفاً نظر خود را در این مورد و هم‌چنین دربارهٔ اقسام تفسیر بیان کنید؟


دكتر رفيعي: بحث دكتر رضايي درباره‌ي روش‌ها كافي بود. به نظر بنده بايد بين روش‌هاي تفسيري و گرايش و به تعبير بعضي از متأخرين، اتّجاهات و اهتمامات تفسيري) تفاوت گذاشت. گاهي مفسّر با روشِ تفسيرِ قرآن به قرآن، يا روش قرآن به حديث، يا تفسيم‌بندي‌هاي عقلي، نقلي و غيره وارد مي‌شود؛ اما صبغه‌اي كه دنبال مي‌كند، صبغه‌ي فلسفي، يا كلامي يا اجتماعي يا اخلاقي است. طبيعي است كه اگر ما اين دو را تفكيك كنيم و روش را شيوه‌اي بدانيم، مفسر بهتر براي فهم و تبيين مراد آيات آن را به كار مي‌برد؛ مثلاً، ابن عباس معتقد است كه تفسير بر چهار وجه است:
دکتر رفیعی: بحث دکتر رضایی دربارهٔ روش‌ها کافی بود. به نظر بنده باید بین روش‌های تفسیری و گرایش و به تعبیر بعضی از متأخرین، اتّجاهات و اهتمامات تفسیری) تفاوت گذاشت. گاهی مفسّر با روشِ تفسیرِ قرآن به قرآن، یا روش قرآن به حدیث، یا تفسیم‌بندی‌های عقلی، نقلی و غیره وارد می‌شود؛ اما صبغه‌ای که دنبال می‌کند، صبغهٔ فلسفی، یا کلامی یا اجتماعی یا اخلاقی است. طبیعی است که اگر ما این دو را تفکیک کنیم و روش را شیوه‌ای بدانیم، مفسر بهتر برای فهم و تبیین مراد آیات آن را به کار می‌برد؛ مثلاً، ابن عباس معتقد است که تفسیر بر چهار وجه است:
# وجهی که عرب آن را می‌فهمد.
# تفسیری که هیچ‌کس نسبت به جهل آن معذور نیست و باید همگان آن را بدانند.
# تفسیری که تنها علما و محققان آن را می‌دانند.
۴. تفسیری که فقط خدا از آن آگاه است.<ref>طبری، جامع البیان، ج۱، ص۳۴.</ref>


۱. وجهي كه عرب آن را مي‌فهمد؛
در شیوهٔ تفسیر هم برخی قایل‌اند که اگر در تمام آیات سریان داشته باشد، طبیعی است که دیگر روش نخواهد بود؛ متأخرین، در تقسیم‌بندی این‌ها را جزء اتجاهات و اهتمامات<ref>مراد مبحثی است که مفسر در تفسیرش به آن اهتمام دارد، گاهی به دنبال توضیح قرآنی از طریق لغت است یا اعراب، یا….</ref> یا گرایش‌ها، یا لون‌ها آورده‌اند.<ref>جمعی از دانشمندان، العدد الاول، رساله القرآن، ص۱۸.</ref>


۲. تفسيري كه هيچ كس نسبت به جهل آن معذور نيست و بايد همگان آن را بدانند؛
اما یک دیدگاه این است که خود روشْ ناقص و کامل دارد؛ گاهی قابل سریان در همهٔ آیات است و گاهی این‌طور نیست؛ کما این‌که در روش تفسیر قرآن به حدیث، شاید ما برای همهٔ آیات حدیث نداشته باشیم، یا در تفسیر قرآن به قرآن برای همهٔ آیات نتوانیم در خود قرآن پشتوانه‌ای بیابیم. بدیهی است که باید بین صبغهٔ نظری مفسر و روش و شیوهٔ او تفاوت گذاشت؛ مثل مرحوم علامه طباطبایی که روش ایشان تفسیر قرآن به قرآن است، ایشان دربارهٔ روش تفسیر قرآن با قرآن می‌فرماید:


۳. تفسيري كه تنها علما و محققان آن را مي‌دانند؛
چه طور می‌توان پذیرفت که قرآن بیان همه چیز باشد، اما بیان خودش نباشد، با این‌که خدا دربارهٔ قرآن فرموده: «هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛<ref>سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۸۷.</ref> چگونه ممکن است قرآن مایهٔ هدایت و میزان سنجش خوب و بد و وسیلهٔ روشنی برای عالمیان باشد، ولی در موضوع فهم خود آیات قرآن که جهانیان احتیاج شدید به آن دارند، آنها را مستغنی نسازد!<ref>محمد حسین طباطبایی، همان، ج۱، ص۱۳.</ref>


۴. تفسيري كه فقط خدا از آن آگاه است.<ref>طبري، جامع البيان، ج۱، ص۳۴.</ref>
ایشان دربارهٔ نقص سایر روش‌های تفسیری می‌فرمایند:


در شيوه‌ي تفسير هم برخي قايل‌اند كه اگر در تمام آيات سريان داشته باشد، طبيعي است كه ديگر روش نخواهد بود؛ متأخرين، در تقسيم‌بندي اين‌ها را جزء اتجاهات و اهتمامات<ref>مراد مبحثي است كه مفسر در تفسيرش به آن اهتمام دارد، گاهي به دنبال توضيح قرآني از طريق لغت است يا اعراب، يا... .</ref> يا گرايش‌ها، يا لون‌ها آورده‌اند.<ref>جمعي از دانشمندان، العدد الاول، رساله القرآن، ص۱۸.</ref>
وقتی درست دقت می‌کنیم می‌بینیم تمام روش‌های تفسیری در این نقیصه مشترک‌اند که نتایج بحث‌های علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته و بر مضمون آیات تحمیل می‌کنند؛ لذا تفسیر آنها سر از تطبیق بیرون آورده است؛ روی همین جهت، بسیاری از حقایق قرآن را مجاز جلوه داده، و آیات را تأویل کرده‌اند؛ لازمهٔ این‌طور تفسیرها این است که قرآنی که خود را «هُدیً لِلْعالَمینَ» و «نُورٌ مٌبینٌ» و «تِبْیانٌ کُلِ شَیْءٍ» معرفی می‌کند از جای دیگر روشنی بگیرد و وسیلهٔ هدایتی از خارج بگیرد و بالاخره محتاج چیزی دیگر باشد. راستی این چیز دیگر چیست و تا چه اندازه‌ای ارزش دارد و اگر اختلافی در آن واقع شد چه باید کرد؟<ref>همان، ج۱، ص۹.</ref>


اما يك ديدگاه اين است كه خود روش‎ْ ناقص و كامل دارد؛ گاهي قابل سريان در همه‌ي آيات است و گاهي اين طور نيست؛ كما اين‌كه در روش تفسير قرآن به حديث، شايد ما براي همه‌ي آيات حديث نداشته باشيم، يا در تفسير قرآن به قرآن براي همه‌ي آيات نتوانيم در خود قرآن پشتوانه‌اي بيابيم. بديهي است كه بايد بين صبغه‌ي نظري مفسر و روش و شيوه‌ي او تفاوت گذاشت؛ مثل مرحوم علامه طباطبايي كه روش ايشان تفسير قرآن به قرآن است،‌ ايشان درباره‌ي روش تفسير قرآن با قرآن مي‌فرمايد:
اما گاهی تفسیر، صبغهٔ فلسفی یا صبغهٔ روایی و کلامی دارد؛ لذا بین این دو (روش و گرایش) باید فرق قایل شویم؛ لکن بعضی از مباحث، تا حدودی به الفاظ بر می‌گردد؛ در واقع آن شیوه‌ها و روش‌ها و الوان راه‌کارهای شخصی‌اند. هرکدام از این‌ها در یک تقسیم‌بندی، بر اساس سلیقه بوده است.


چه طور مي‌توان پذيرفت كه قرآن بيان همه چيز باشد، اما بيان خودش نباشد، با اين‌كه خدا درباره‌ي قرآن فرموده: «هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»؛<ref>سوره‌ي بقره، آيه‌ي ۱۸۷.</ref> چگونه ممكن است قرآن مايه‌ي هدايت و ميزان سنجش خوب و بد و وسيله‌ي روشني براي عالميان باشد، ولي در موضوع فهم خود آيات قرآن كه جهانيان احتياج شديد به آن دارند، آنها را مستغني نسازد!<ref>محمد حسين طباطبايي، همان، ج۱، ص۱۳.</ref>
بنابراین، «روش» گاهی اوقات به خاطر خود معارف قرآن است و معارف قرآن دارای ابعاد مختلفی است؛ مانند بعد عقلی، بعد عرفانی و ابعاد علمی؛ یعنی خود قرآن این تنوع نگاه‌ها و روش‌ها را اقتضا می‌کند، نه این‌که چیزی از بیرون بر قرآن تحمیل شده و همه‌اش دید مفسر باشد، بلکه مقداری از آن هم اقتضائات علوم قرآنی است.
 
ايشان درباره‌ي نقص ساير روش‌هاي تفسيري مي‌فرمايند:
 
وقتي درست دقت مي‌كنيم مي‌بينيم تمام روش‌هاي تفسيري در اين نقيصه مشترك‌اند كه نتايج بحث‌هاي علمي يا فلسفي و غير آن را از خارج گرفته و بر مضمون آيات تحميل مي‌كنند؛ لذا تفسير آنها سر از تطبيق بيرون آورده است؛ روي همين جهت، بسياري از حقايق قرآن را مجاز جلوه داده، و آيات را تأويل كرده‌اند؛ لازمه‌ي اين طور تفسيرها اين است كه قرآني كه خود را « هُدىً لِلْعالَمينَ» و «نُورٌ مٌبينٌ» و «تِبْيانٌ كُلِ شَيْءٍ» معرفي مي‌كند از جاي ديگر روشني بگيرد و وسيله‌ي هدايتي از خارج بگيرد و بالاخره محتاج چيزي ديگر باشد. راستي اين چيز ديگر چيست و تا چه اندازه‌اي ارزش دارد و اگر اختلافي در آن واقع شد چه بايد كرد؟<ref>همان، ج۱، ص۹.</ref>
 
اما گاهي تفسير، صبغه‌ي فلسفي و يا صبغه‌ي روايي و كلامي دارد؛ لذا بين اين دو (روش و گرايش) بايد فرق قايل شويم؛ لكن بعضي از مباحث، تا حدودي به الفاظ بر مي‌گردد؛ در واقع آن شيوه‌ها و روش‌ها و الوان راه‌كارهاي شخصي‌اند. هركدام از اين‌ها در يك تقسيم‌بندي، بر اساس سليقه‌ بوده است.
 
بنابراين، «روش» گاهي اوقات به خاطر خود معارف قرآن است و معارف قرآن داراي ابعاد مختلفي است؛ مانند بعد عقلي، بعد عرفاني و ابعاد علمي؛ يعني خود قرآن اين تنوع نگاه‌ها و روش‌ها را اقتضا مي‌كند، نه اين‌كه چيزي از بيرون بر قرآن تحميل شده و همه‌اش ديد مفسر باشد، بلكه مقداري از آن هم اقتضائات علوم قرآني است.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}


{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۲

سؤال

علاوه بر تبیین روش علمی، روش‌های دیگر و ملاک مجزا کردن این روش با روش‌های دیگر چیست؟


دکتر رضایی: در مباحث تفسیری گاهی «روش تفسیر» و گاهی «گرایش تفسیری» و، به زبان عربی، «منهج» یا «الوان» گفته می‌شود.

وقتی در تفسیر آیات قرآن از ابزار عقل استفاده کنیم و نتایجی به دست آید و مفهوم و مفاد آیه روشن شود، تفسیر عقلی است؛ هم‌چنین اگر با استفاده از روایات پیامبر اکرم(ص) یا ائمهٔ اطهار(ع) همراه با مبانی ویژه‌ای که در مباحث روایات و حجیّت خبر واحد است، مفاد آیه روشن شود، به این روش، روش تفسیر روایی گویند.

بنابراین، روش عبارت است از: استفاده کردن از ابزارهای خاصی برای تفسیر قرآن، با توجه به مبانی خاصی که نتایج ویژه‌ای را به دنبال داشته باشد.[۱]

روش دارای اقسام زیادی است؛ مثل روش تفسیر عقلی، تفسیر علمی، تفسیر روایی و تفسیر قرآن به قرآن. در تفسیر علمی قرآن از ابزار علوم تجربی استفاده می‌کنیم؛ یا به تعبیر دیگر، استخدام علوم تجربی برای فهم آیات قرآن که نتایج مشخصی را هم به دنبال دارد؛ اما در گرایش‌های تفسیری وقتی که مفسر به خاطر سلیقه و علاقهٔ خاص یا تخصص ویژه‌اش، از مطالبی هم‌چون فلسفه یا مطالب علمی بیش از حد در تفسیرش استفاده کند، ولو این‌که این‌ها را به عنوان ابزار به کار نبرد، گرایش تفسیری یا لون تفسیری می‌نامند؛ مثل تفسیر طنطاوی[۲] که حجم مطالب علمی آن زیاد است؛ یا تفسیر فخر رازی[۳] که رنگ کلامی به خود گرفته است، هرچند ممکن است روش آن روش کلامی نباشد. روش و لون ملازمه‌ای با هم ندارند.

بنابراین، روش تفسیر قرآن یک بحث، و الوان و گرایش‌های تفسیری قرآن بحث دیگری است. به عقیدهٔ ما روش تفسیر علمی یک روش است نه یک رنگ؛ همان‌طور که روش تفسیر قرآن به قرآن روش خاصی است، چون نتایج مشخصی را به دنبال دارد.

این روش‌ها نیز تقسیم‌بندی شده‌اند؛ گاهی آن را براساس نوع چینش مفسر، به تفسیر ترتیبی یا تفسیر موضوعی و گاهی به تفسیر نقلی یا تفسیر اجتهادی تقسیم کرده و روش تفسیر نقلی را نیز به روش تفسیر قرآن به قرآن (مانند: المیزان) و روش قرآن به روایات تقسیم نموده‌اند. تفسیر قرآن به دو بخش تفسیر ناقص و تفسیر کامل یا اجتهادی تقسیم می‌شود و روش ناقص، به روایی و غیرروایی تقسیم می‌شود که روش غیرروایی شامل روش عقلی، علمی، عرفانی یا رمزی و امثال آن می‌شود.[۴] البته بعضی قایل‌اند که می‌توان روش تفسیری را از جهت اعتبار به معتبر و غیرمعتبر تقسیم نمود؛ در نتیجه، دیدگاه‌های مختلف و تقسیمات مختلف بر مبناهای خاصی وجود دارد.

لطفاً نظر خود را در این مورد و هم‌چنین دربارهٔ اقسام تفسیر بیان کنید؟

دکتر رفیعی: بحث دکتر رضایی دربارهٔ روش‌ها کافی بود. به نظر بنده باید بین روش‌های تفسیری و گرایش و به تعبیر بعضی از متأخرین، اتّجاهات و اهتمامات تفسیری) تفاوت گذاشت. گاهی مفسّر با روشِ تفسیرِ قرآن به قرآن، یا روش قرآن به حدیث، یا تفسیم‌بندی‌های عقلی، نقلی و غیره وارد می‌شود؛ اما صبغه‌ای که دنبال می‌کند، صبغهٔ فلسفی، یا کلامی یا اجتماعی یا اخلاقی است. طبیعی است که اگر ما این دو را تفکیک کنیم و روش را شیوه‌ای بدانیم، مفسر بهتر برای فهم و تبیین مراد آیات آن را به کار می‌برد؛ مثلاً، ابن عباس معتقد است که تفسیر بر چهار وجه است:

  1. وجهی که عرب آن را می‌فهمد.
  2. تفسیری که هیچ‌کس نسبت به جهل آن معذور نیست و باید همگان آن را بدانند.
  3. تفسیری که تنها علما و محققان آن را می‌دانند.

۴. تفسیری که فقط خدا از آن آگاه است.[۵]

در شیوهٔ تفسیر هم برخی قایل‌اند که اگر در تمام آیات سریان داشته باشد، طبیعی است که دیگر روش نخواهد بود؛ متأخرین، در تقسیم‌بندی این‌ها را جزء اتجاهات و اهتمامات[۶] یا گرایش‌ها، یا لون‌ها آورده‌اند.[۷]

اما یک دیدگاه این است که خود روشْ ناقص و کامل دارد؛ گاهی قابل سریان در همهٔ آیات است و گاهی این‌طور نیست؛ کما این‌که در روش تفسیر قرآن به حدیث، شاید ما برای همهٔ آیات حدیث نداشته باشیم، یا در تفسیر قرآن به قرآن برای همهٔ آیات نتوانیم در خود قرآن پشتوانه‌ای بیابیم. بدیهی است که باید بین صبغهٔ نظری مفسر و روش و شیوهٔ او تفاوت گذاشت؛ مثل مرحوم علامه طباطبایی که روش ایشان تفسیر قرآن به قرآن است، ایشان دربارهٔ روش تفسیر قرآن با قرآن می‌فرماید:

چه طور می‌توان پذیرفت که قرآن بیان همه چیز باشد، اما بیان خودش نباشد، با این‌که خدا دربارهٔ قرآن فرموده: «هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛[۸] چگونه ممکن است قرآن مایهٔ هدایت و میزان سنجش خوب و بد و وسیلهٔ روشنی برای عالمیان باشد، ولی در موضوع فهم خود آیات قرآن که جهانیان احتیاج شدید به آن دارند، آنها را مستغنی نسازد![۹]

ایشان دربارهٔ نقص سایر روش‌های تفسیری می‌فرمایند:

وقتی درست دقت می‌کنیم می‌بینیم تمام روش‌های تفسیری در این نقیصه مشترک‌اند که نتایج بحث‌های علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته و بر مضمون آیات تحمیل می‌کنند؛ لذا تفسیر آنها سر از تطبیق بیرون آورده است؛ روی همین جهت، بسیاری از حقایق قرآن را مجاز جلوه داده، و آیات را تأویل کرده‌اند؛ لازمهٔ این‌طور تفسیرها این است که قرآنی که خود را «هُدیً لِلْعالَمینَ» و «نُورٌ مٌبینٌ» و «تِبْیانٌ کُلِ شَیْءٍ» معرفی می‌کند از جای دیگر روشنی بگیرد و وسیلهٔ هدایتی از خارج بگیرد و بالاخره محتاج چیزی دیگر باشد. راستی این چیز دیگر چیست و تا چه اندازه‌ای ارزش دارد و اگر اختلافی در آن واقع شد چه باید کرد؟[۱۰]

اما گاهی تفسیر، صبغهٔ فلسفی یا صبغهٔ روایی و کلامی دارد؛ لذا بین این دو (روش و گرایش) باید فرق قایل شویم؛ لکن بعضی از مباحث، تا حدودی به الفاظ بر می‌گردد؛ در واقع آن شیوه‌ها و روش‌ها و الوان راه‌کارهای شخصی‌اند. هرکدام از این‌ها در یک تقسیم‌بندی، بر اساس سلیقه بوده است.

بنابراین، «روش» گاهی اوقات به خاطر خود معارف قرآن است و معارف قرآن دارای ابعاد مختلفی است؛ مانند بعد عقلی، بعد عرفانی و ابعاد علمی؛ یعنی خود قرآن این تنوع نگاه‌ها و روش‌ها را اقتضا می‌کند، نه این‌که چیزی از بیرون بر قرآن تحمیل شده و همه‌اش دید مفسر باشد، بلکه مقداری از آن هم اقتضائات علوم قرآنی است.


منابع

  1. ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، ص۹۰.
  2. ر. ک. طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن.
  3. فخرالدین الرازی، تفسیر کبیر.
  4. ر. ک. محمدعلی رضایی اصفهانی، همان، فصل روش‌های تفسیری، ص۹۰–۱۰۳.
  5. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۳۴.
  6. مراد مبحثی است که مفسر در تفسیرش به آن اهتمام دارد، گاهی به دنبال توضیح قرآنی از طریق لغت است یا اعراب، یا….
  7. جمعی از دانشمندان، العدد الاول، رساله القرآن، ص۱۸.
  8. سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۸۷.
  9. محمد حسین طباطبایی، همان، ج۱، ص۱۳.
  10. همان، ج۱، ص۹.