دخالت روحانیت در سیاست و تجربه مسیحیت در قرون وسطی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} آيا ايجاد حكومت ديني و دخالت روحانيت در سياست،...» ایجاد کرد)
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا ايجاد حكومت ديني و دخالت روحانيت در سياست، تكرار تجربه مسيحيت در قرون وسطي نيست؟
آیا ایجاد حکومت دینی و دخالت روحانیت در سیاست، تکرار تجربه مسیحیت در قرون وسطی نیست؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
تفاوت ماهیت اسلام با آموزه های مسیحیت تحریف شده و جایگاه و عملکرد متفاوت روحانیت و کلیسا همسان انگاری این دو پدیده را نادرست می نماید. تجربه مسیحیت قرون وسطایی که منجر به دوران رنسانس وگریز مردم از دین به دنیاگرایی شد ناشی از عواملی بود که این عوامل در اسلام، حکومت دینی و روحانیت وجود ندارند؛ مهم ترین این عوامل عبارت بودند از:
{{درگاه|حکومت دینی|حوزه و روحانیت}}
تفاوت ماهیت اسلام با آموزه‌های مسیحیتِ تحریف شده و جایگاه و عملکرد متفاوت روحانیت و کشیش‌ها، همسان‌انگاری دو پدیده اسلام و مسیحیت را نادرست می‌نماید. تجربه مسیحیت قرون وسطایی که منجر به دوران رنسانس و گریز مردم از دین به دنیاگرایی شد، ناشی از عواملی بود که این عوامل در اسلام، حکومت دینی و روحانیت وجود ندارند.
آموزه های تحریف شده مسیحیت و تفسیر به رأی آن
 
تفسير به رأي ها، بدعت ها، زمینه ساز تحريف انجيل و گسترش خود محوري و قدرت طلبي در ميان ارباب كليسا گرديد به دليل همين تحريفات و تفسير به رأي ها بود كه عقايد و باورهاي نادرست و خرافه آميزي مانند اعتقاد به تثليث و اقاليم ثلاثه، كفاره، گناه جبلي، نقصان ذاتي عقل آدمي در نيل به حقيقت و... توسط ارباب كليسا رواج يافت كه به دليل غيرعقلاني بودن، زمينه گريز از كليسا و ارباب آن را در ميان مردم دامن زد. «کلیسا نقش مهمی در سوق دادن‌ مردم به ضد خدایی دارد که از نارسایی مفاهیم الهی کلیسایی بسی مؤثرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاص مذهبی و علمی کلیسا به صورت‌ اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده در این دو قسمت است . كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبي، يك سلسله اصول علمي مربوط به جهان و انسان را كه غالباً ريشه هاي فلسفي يوناني و غير يوناني داشت و تدريجاً مورد قبول علماي بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود را در رديف اصول عقايد مذهبي قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمي» را جايز نمي شمرد، بلكه به شدت با مخالفان آن عقايد مبارزه مي كرد.»<ref>مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: صدرا، ۱۳۷۸، ص۶۷ و ۶۶.</ref>
در اسلام، زمینه‌ها و عوامل انحراف در مسیحیت همچون تحریف شدن، فاقد شریعت بودن، در بردارنده عقاید و باورهای نادرست و خرافه آمیز، وجود ندارد. همچنین اسلام برخلاف مسیحیت با علم و پیشرفت مخالفتی نداشته بلکه تأکید بر یادگیری آن داشته است.
 
خطای عمده کلیسا در دو جهت دیگر بود : یکی اینکه کلیسا پاره‌ای‌ معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف‌ اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست ، دیگر اینکه حاضر نبود صرفا به ظهور ارتداد اکتفا کند و هر کس که ثابت و محقق‌ شد مرتد است ، او را از جامعه مسیحیت طرد کند ، بلکه با نوعی رژیم‌ پلیسی خشن در جستجوی عقاید و مافی الضمیر افراد بود و با لطائف الحیل‌ کوشش می‌کرد کوچکترین نشانه‌ای از مخالفت با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی‌ پیدا کند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد . این بود که دانشمندان و محققان جرأت نداشتند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می‌داند بیندیشند ، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می‌اندیشد .<ref>همان، ص۶۸-۶۷</ref>
مشروعیت حاکم اسلامی و ولایت او در نظام اسلامی، در گرو عمل براساس مبانی اسلام است و اگر بر خلاف آن گام بردارد، مشروعیت خویش را از دست خواهد داد. امام خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران معتقد بود آنچه حکومت می‌کند، شخص نیست، قانون اسلامی است که حکومت می‌کند، فرد در چارچوب قانون اسلام است که حکومتش یک مشروعیتی پیدا می‌کند و در خارج از این چارچوب، هیچ قدرتی ندارد و او هم چون دیگر افراد تحت قانون است و قانون بر او حاکم است، اگر خلاف قانون حرکت کرد، از مشروعیت می اُفتد، همان گونه که از مقبولیت عمومی می‌افتد.<ref>صحیفه نور، ج۹، ص۴۲</ref>
 
عمده ترين زمينه‌ ظهور و بروز سكولاريسم در غرب را بايد در ناتواني و تحريف كلام مسيحي ارزيابي كرد چرا كه كلام مسيحي در همان قرون وسطي و بلكه پيش از آن از همان ابتداء نوزادي بود كه ناقص الخلقه و مخلوط با بدعت و خرافه به دنيا آمد و درگير هزاران تحريف و آلوده به خرافه هاي مشركين و اساطير يهودي و اغراض دنياطلبان شد، توحيدش، تثليث و نبوتش توام با اخبار غلط در مورد تولد و مرگ پيامبرش شد و الهيات تحريف شده و مُغلَقِ آن نيز با زور بزرگاني چون «قديس توماس آكويناس» نه عقلاني، بلكه معقول هم نشد.<ref>فاطمي، رضا، مقاله مروري بر تاريخچه سكولاريسم، نشريه عاشورا، ۱۳۷۷آبان .</ref>  
== انتساب عملکرد ارباب کلیسا به دین و القاء تقابل بین علم و دین ==
عملکرد بشری و خطاپذیر بزرگان کلیسا از یک سو و انتساب آن به الوهیت و دین از سوی دیگر باعث بروز بدبینی‌هایی نسبت به اصل دین شد. ظهور هر چه بیشتر کاستی‌ها، استبداد و دنیا طلبی‌های سردمداران کلیسا به نام دین، ضربه‌ای مهلک بر پیکر مسیحیت وارد آورد. در دوره قرون وسطی، معیار درستی و نادرستی تئوری‌ها و نظریه‌های علمی، بر مبنای تفسیری بود که ارباب کلیسا از متون تحریف شده انجیل ارائه می‌دادند. این تفاسیر بشری منقطع از وحی پس از مدتی تبدیل به سد راهی برای پیشرفت علمی شدند. این تقابل خود ساخته بین علم و دین، سرانجام بشر غربی را مجبور به منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین از دانش نمود.
۲. الهيات جزمی و فقدان شريعت:
 
بی‌اعتباری مسیحیت و مخالفت آن با دستاوردهای علمی و رشد صنعت و تکنولوژی، هم‌زمان با رشد علم گرایی، موجب گردید تا مردم تصوّر کنند که دین با علم مخالف است و تعالیم دینی مانعی بر سر راه صنعت و تکنولوژی است. «اختلاف بر سر گناهِ نخستین، در فرانسه به جدایی کامل دین و فلسفه انجامید و غرابت این آموزه، با تکامل علوم تجربی و زیست شناختی، مخصوصاً با فرضیه داروین به اوج خود رسید.»<ref>باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران: مرزک نشر دانشگاهی، ۱۳۹۴، ص۱۲۵</ref>
«در قرون وسطا، بحث علمى و حکمتى تقریباً به آنچه در مدارس دیر و کلیسا مى‏گذشت، منحصر بود.»<ref>فروغى، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، تهران: هرمس، ۱۳۶۸، ص۸۰۹.</ref>
 
== منابع ==
برخلاف دين اسلام، مسيحيت فاقد اصول و نظامات فردي و اجتماعي برگرفته از وحي بود و اربابان كليسا نيز همواره به عنوان مشاوراني امين و صادق و نه افرادي داراي برنامه حاكميت و حكمراني مطرح بودند، بنابراين؛ اين ديني که سران كليسا از مسيحيت ارائه مي كردند، فاقد نظامات و شريعت فردي و اجتماعي برگرفته از وحي بود كه اين امر ميداني براي ظهور و جولان عقل تجربي و اعتقاد به آن بوجود آورد.
{{پانویس|۲}}
۳. انتساب عملكرد ارباب كليسا به دين و القاء تقابل بين علم و دين:
عملكرد بشري و خطا پذير ارباب كليسا از يك سو و انتساب آن به الوهيت و دين از سوي ديگر باعث بروز بدبيني هايي نسبت به اصل دين در ميان باور عمومي مردم شد و ظهور هر چه بيشتر كجي ها و كاستي ها و استبداد و دنيا طلبي هاي سردمداران كليسا به نام دين ضربه اي مهلك بر پيكر مسيحيت وارد آورد در دوره‌ قرون وسطي، معيار درستي و نادرستي تئوري ها و نظريه هاي علمي بر مبناي تفسيري بود كه ارباب كليسا از متون تحريف شده انجيل ارائه مي دادند و اين تفاسير بشري منقطع از وحي پس از مدتي تبديل به عقال عقل و سد راهي براي پيشرفت علمي شدند اين تقابل خود ساخته بين علم و دين، سرانجام بشر غربي را مجبور به منزوي ساختن دين و جداسازي حساب دين از دانش نمود.
روشن شدن بطلان برخى تعاليم مسيحيت (مانند زمين مركزى) و وجود پاره اى از آموزه هاى خردستيز در انجيل (مانند تثليث) و ظهور انديشه هاى نو در مسيحيّت، بسترى را فراهم كرده بود كه اعتبار تعاليم مسيحيّت را از بين مى برد و آنچه به معيار علم و عقل درنمى آمد، كنار نهاده مى شد و امور علمى و عقلى اعتبار مى يافت.
بى اعتبارى مسيحيت و مخالفت آن با دستاوردهاى علمى و رشد صنعت و تكنولوژى، هم زمان با رشد علم گرايى، موجب گرديد تا مردم تصوّر كنند كه دين با علم مخالف است و تعاليم دينى مانعى بر سر راه صنعت و تكنولوژى است. «اختلاف بر سر گناهِ نخستين، در فرانسه به جدايى كامل دين و فلسفه انجاميد و غرابت اين آموزه، با تكامل علوم تجربى و زيست شناختى، مخصوصاً با فرضيه داروين به اوج خود رسيد.»<ref>باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران: مرزک نشر دانشگاهی ، ۱۳۹۴، ص۱۲۵</ref>
۵. نارسايي مفاهيم كليسايي در خصوص خدا و ما بعد الطبيعه:
در قرون وسطي كه مساله خدا به دست كشيش ها افتاد، يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه منطبق با حقيقت نبود و طبعاً افراد باهوش و روشنفكر را نه تنها قانع نمي كرد بلكه متنفر مي ساخت و بر ضد مكتب الهي برمي انگيخت<ref>فاطمي، رضا، مقاله مروري بر تاريخچه سكولاريسم، نشريه عاشورا، ۱۳۷۷آبان .</ref>
با توجه به چنين خصيصه هايي بود كه زمينه هاي دين گريزي در مردم مغرب زمين بوجود آمد و پيام آوران سكولاري همچون اگوست كنت، دوركيم و جان لاك و... ظهور مي كنند و مدعي رسالتي نوين و مدرن براي بشريت شده و دين و آيين و ايدئولوژي ايشان كه همانا مستغني ساختن انسان از خدا و به تعبير نيچه (اعلام مرگ خدايان) بود را به جهانيان عرضه نمودند.
اما در اسلام هیچکدام از زمینه و عوامل یاد شده در مسیحیت وجود ندارد. نه اسلام همچون مسیحیت تحریف شده، فاقد شریعت بوده و با علم و دانش مخالفت نموده و نه در بردارنده عقايد و باورهاي نادرست و خرافه آميز و بر خلاف منطق است و نه روحانیت همچون کشیشان در مسیحیت خود را مجاز به تنظیم قوانین بر خلاف قوانین الهی دانسته و گرفتار خشونت و بد رفتاری شده اند.
اسلام دینی است که دارای جامعیت و اتقان بوده و بر پایه منطق و عقلانیت استوار است و همچون مسیحیت، تحریف نشده است و متضمن شریعت و برنامه مشخص و قوانین الهی است و با علم و پیشرفت مخالف نیست.
در حکومت دینی و نظام سیاسی اسلام ، راهکارهایی اندیشه شده است تا از ابزاری شدن دین و تفسیرها و برداشت های نادرست جلوگیری شود . از جمله اینکه حاکم اسلامی در عصر غیبت بر اساس ادله عقلی و نقلی متقن باید برخوردار از فقاهت و آشنایی کامل با مبانی دین و عدالت و تقوا و توانایی و شایستگی لازم برای اداره امور جامعه باشد . وجود این ویژگی های برجسته در حاکم اسلامی از هر گونه انحراف علمی و عملی در او جلوگیری می کند و ضامن محوریت دین و ارزش های دینی در جامعه اسلامی می باشد و در حقیقت بازگشت حاکمیت چنین فردی ، به حاکمیت ارزش ها و اصول اسلامی است.
اشراف کامل ولی فقیه به مبانی و احکام اسلامی از یک سو و برخورداری از عدالت و تقوا در او از سوی دیگر مانع از تفسیر و برداشت نادرست از دین یا استفاده ابزاری از آن خواهد شد .
همچنین مشروعیت حاکم اسلامی و ولایت او در نظام اسلامی از ناحیه خداوند بوده و ولی فقیه موظف است بر طبق مبانی اسلام عمل کند و اگر بر خلاف آن گام بردارد ، مشروعیت خویش را از دست خواهد داد. از این رو حضرت امام فرمودند: آنچه حکومت می کند ، شخص نیست ، ولی فقیه به عنوان یک شخص نیست ، ولایت فقیه حکومت می کند، قانون اسلامی است که حکومت می کند، فرد در چارچوب قانون اسلام است که حکومتش یک مشروعیتی پیدا می کند و در خارج از این چارچوب ، هیچ قدرتی ندارد و او هم چون دیگر افراد تحت قانون است و قانون بر او حاکم است، اگر خلاف قانون حرکت کرد، از مشروعیت می اُفتد ، همان گونه که از مقبولیت عمومی می افتد .<ref>صحیفه نور ، ج۹، ص۴۲</ref>
روحانیت نیز به عنوان کارشناسان دین به ترویج فرهنگ دینی در جامعه و آگاهی بخشی به جامعه می پردازند و جایگاهی همچون کلیسا و کشیشان برای خود قائل نبوده و برآمده از مردم و همراه با مردم بوده و هستند و دخل و تصرف در قوانین الهی ندارند و تنها به تبیین و تشریح آن می پردازند.
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی = سیاست
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ = حکومت اسلامی
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۱

سؤال

آیا ایجاد حکومت دینی و دخالت روحانیت در سیاست، تکرار تجربه مسیحیت در قرون وسطی نیست؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png
حوزه-و-روحانیت.png


تفاوت ماهیت اسلام با آموزه‌های مسیحیتِ تحریف شده و جایگاه و عملکرد متفاوت روحانیت و کشیش‌ها، همسان‌انگاری دو پدیده اسلام و مسیحیت را نادرست می‌نماید. تجربه مسیحیت قرون وسطایی که منجر به دوران رنسانس و گریز مردم از دین به دنیاگرایی شد، ناشی از عواملی بود که این عوامل در اسلام، حکومت دینی و روحانیت وجود ندارند.

در اسلام، زمینه‌ها و عوامل انحراف در مسیحیت همچون تحریف شدن، فاقد شریعت بودن، در بردارنده عقاید و باورهای نادرست و خرافه آمیز، وجود ندارد. همچنین اسلام برخلاف مسیحیت با علم و پیشرفت مخالفتی نداشته بلکه تأکید بر یادگیری آن داشته است.

مشروعیت حاکم اسلامی و ولایت او در نظام اسلامی، در گرو عمل براساس مبانی اسلام است و اگر بر خلاف آن گام بردارد، مشروعیت خویش را از دست خواهد داد. امام خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران معتقد بود آنچه حکومت می‌کند، شخص نیست، قانون اسلامی است که حکومت می‌کند، فرد در چارچوب قانون اسلام است که حکومتش یک مشروعیتی پیدا می‌کند و در خارج از این چارچوب، هیچ قدرتی ندارد و او هم چون دیگر افراد تحت قانون است و قانون بر او حاکم است، اگر خلاف قانون حرکت کرد، از مشروعیت می اُفتد، همان گونه که از مقبولیت عمومی می‌افتد.[۱]

انتساب عملکرد ارباب کلیسا به دین و القاء تقابل بین علم و دین

عملکرد بشری و خطاپذیر بزرگان کلیسا از یک سو و انتساب آن به الوهیت و دین از سوی دیگر باعث بروز بدبینی‌هایی نسبت به اصل دین شد. ظهور هر چه بیشتر کاستی‌ها، استبداد و دنیا طلبی‌های سردمداران کلیسا به نام دین، ضربه‌ای مهلک بر پیکر مسیحیت وارد آورد. در دوره قرون وسطی، معیار درستی و نادرستی تئوری‌ها و نظریه‌های علمی، بر مبنای تفسیری بود که ارباب کلیسا از متون تحریف شده انجیل ارائه می‌دادند. این تفاسیر بشری منقطع از وحی پس از مدتی تبدیل به سد راهی برای پیشرفت علمی شدند. این تقابل خود ساخته بین علم و دین، سرانجام بشر غربی را مجبور به منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین از دانش نمود.

بی‌اعتباری مسیحیت و مخالفت آن با دستاوردهای علمی و رشد صنعت و تکنولوژی، هم‌زمان با رشد علم گرایی، موجب گردید تا مردم تصوّر کنند که دین با علم مخالف است و تعالیم دینی مانعی بر سر راه صنعت و تکنولوژی است. «اختلاف بر سر گناهِ نخستین، در فرانسه به جدایی کامل دین و فلسفه انجامید و غرابت این آموزه، با تکامل علوم تجربی و زیست شناختی، مخصوصاً با فرضیه داروین به اوج خود رسید.»[۲]

منابع

  1. صحیفه نور، ج۹، ص۴۲
  2. باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران: مرزک نشر دانشگاهی، ۱۳۹۴، ص۱۲۵