تجربه دینی بودن وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «تجربه ى دينى بودنِ وحى به چه معنا است؟ آيا اين مطلب با عصمت انبيا سازگار است؟...» ایجاد کرد)
 
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
تجربه ى دينى بودنِ وحى به چه معنا است؟ آيا اين مطلب با عصمت انبيا سازگار است؟
{{شروع متن}}
«تجربه ى دينى» هر چند اصطلاح جديدى است و از پيدايش آن بيش از دو قرن نمى گذرد،  اما محتواى آن، كه تقريباً برابر با الهام و شهود است ، پيشينه اى ديرينه دارد و با تاريخ بشر آميخته است. در جهان غرب پس از آن كه براهين عقلى اثبات وجود خدا، با اشكالاتى جدّى روبه رو گشت و تلاش نظام هاى فلسفى براى دفاع عقلانى از دين به شكست انجاميد، مسئله ى تجربه ى دينى مورد توجه قرار گرفت و پناه گاهى براى حراست از ايمان مذهبى به شمار آمد. شلاير ماخر (1834 - 1768.م)، فيلسوف و متكلم آلمانى  و اولين كسى كه اين اصطلاح را به كار گرفت، بر اين باور بود كه مبناى ديانت، نه تعاليم وحيانى است و نه عقل معرفت آموز، بلكه آگاهى دينى (تجربه ى دينى) است. وى از يك سو برخى از آموزه هاى كتاب مقدس مسيحيان را در تضاد با عقل و فهم بشرى مى يافت و از سوى ديگر، بى اعتنايى به دين را نمى پسنديد، از اين رو مكتب خود را بر پايه ى تجربه ى دينى بنا نهاد و چنين ادعا كرد:
{{سوال}}
گوهر دين، احساس و توجه باطنى به بى نهايت است و اساساً دين از مقوله ى احساس و شور و شوق به موجود نامتناهى است و افكار و عقايد و اعمال دينى جنبه ى ثانوى داشته و در واقع، چيزى جز تجلى احساسات دينى نيستند. ... هويت دين عقايد و مناسك دينى نيست، بلكه احساس درونى و امرى قلبى است.  
تجربهٔ دینی بودنِ وحی به چه معنا است؟ آیا این مطلب با عصمت انبیا سازگار است؟
پس از شلاير ماخر، مسئله ى تجربه ى دينى مورد توجه بسيارى از انديشمندان غربى قرار گرفت و امروزه در غرب يكى از رايج ترين برهان هاى اثبات وجود خدا به شمار مى رود. به طور ساده مى توان گفت مقصود از تجربه ى دينى آن است كه همه ى انسان ها كم و بيش به «امرى متعالى» آگاهى دارند و در تجربه هاى درونى خود، آن را مى يابند;  هر چند در تفسير آن امر متعالى يك سان عمل نمى كنند.
{{پایان سوال}}
به هر حال، برخى از انديشمندان جهان اسلام نيز از اين روى كرد جانب دارى نموده، بر اين باورند كه بايد الگوهاى سنّتى را كنار بگذاريم و به همه ى امور دينى، هم چون وحى، از چشم انداز تجربه نظر اندازيم.
 
در طول تاريخ اديان وحيانى، پيروان اين اديان وقتى خواستند بفهمند وحى چيست، آن را با پارادايم هاى معرفتى كه در دست داشتند، مورد تفسير قرار دادند. در ميان يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، مدل معرفتى مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسئله نزديك مى شده اند. امروز اگر مدل معرفتى ديگرى پذيرفته شود، مثل مدل تجربه ى دينى، در اين صورت با اين پارادايم بايد به وحى نزديك شد و تمام مسائل را از اين زاويه ديد.  
{{پاسخ}}
بر اساس اين ديدگاه، آنچه با تجربه ى دينى دريافت مى شود، معانى و حقايقى است كه نيازمند تعبير است و «وقتى تجربه در تعبير مى آيد، از فرهنگ متأثر است و چهار محدوديت انسان، يعنى محدوديت تاريخى، محدوديت زبانى، محدوديت اجتماعى و محدوديت جسمانى در تجربه او اثر مى گذارد» . تجربه ى دينى پيامبران نيز تافته ى جدا بافته اى نيست و هم چون ديگر تجربه ها، در زندان محدوديت هاى انسانى گرفتار است و راه گريزى از خطا ندارد.
«تجربهٔ دینی» هر چند اصطلاح جدیدی است و از پیدایش آن بیش از دو قرن نمی‌گذرد، اما محتوای آن، که تقریباً برابر با الهام و شهود است، پیشینه ای دیرینه دارد و با تاریخ بشر آمیخته است. در جهان غرب پس از آن که براهین عقلی اثبات وجود خدا، با اشکالاتی جدّی روبه رو گشت و تلاش نظام‌های فلسفی برای دفاع عقلانی از دین به شکست انجامید، مسئلهٔ تجربهٔ دینی مورد توجه قرار گرفت و پناه گاهی برای حراست از ایمان مذهبی به شمار آمد. شلایر ماخر (۱۸۳۴–۱۷۶۸. م)، فیلسوف و متکلم آلمانی و اولین کسی که این اصطلاح را به کار گرفت، بر این باور بود که مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است و نه عقل معرفت آموز، بلکه آگاهی دینی (تجربهٔ دینی) است. وی از یک سو برخی از آموزه‌های کتاب مقدس مسیحیان را در تضاد با عقل و فهم بشری می‌یافت و از سوی دیگر، بی اعتنایی به دین را نمی‌پسندید، از این رو مکتب خود را بر پایهٔ تجربهٔ دینی بنا نهاد و چنین ادعا کرد:
اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطى ناپذير و خطا ناپذيرى القا كند... وحى الوهى و واكنش انسانى، همواره در هم تنيده بوده است. يك مواجهه كه به مشيّت و مبادرت الهى بوده، توسط بشر جايز الخطا، تجربه، تعبير و توصيف شده است.  
گوهر دین، احساس و توجه باطنی به بی‌نهایت است و اساساً دین از مقولهٔ احساس و شور و شوق به موجود نامتناهی است و افکار و عقاید و اعمال دینی جنبهٔ ثانوی داشته و در واقع، چیزی جز تجلی احساسات دینی نیستند. … هویت دین عقاید و مناسک دینی نیست، بلکه احساس درونی و امری قلبی است.
برخى از روشن فكران مسلمان، پا را از اين نيز فراتر نهاده، تفسير تجربه ى دينى پيامبر اسلام را به دست آدميان طول تاريخ سپرده اند. بر اساس اين ديدگاه، راز خاتميّت دين اسلام در اين نكته نهفته است كه وحى اسلامى به گونه اى تعبير نشده، در اختيار همگان قرار گرفته تا در هر دورانى، تعبيرى مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه اى از دين، فراهم آيد; يعنى بر خلاف پيامبران ديگر كه برداشت خود از تجربه ى باطنى شان را پيش كش امّت ها مى كردند، در باره ى رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) تقدير الهى بر اين قرار گرفته است كه «عين تجربه ى باطنى پيامبر، بدون تفسير، در اختيار مردم قرار گيرد... گويى كه آن تجربه براى ما و براى هر نسلى در هر عصرى تكرار مى شود» .
پس از شلایر ماخر، مسئلهٔ تجربهٔ دینی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان غربی قرار گرفت و امروزه در غرب یکی از رایج‌ترین برهان‌های اثبات وجود خدا به شمار می‌رود. به‌طور ساده می‌توان گفت مقصود از تجربهٔ دینی آن است که همهٔ انسان‌ها کم و بیش به «امری متعالی» آگاهی دارند و در تجربه‌های درونی خود، آن را می‌یابند؛ هر چند در تفسیر آن امر متعالی یک سان عمل نمی‌کنند.
نقد و بررسى
به هر حال، برخی از اندیشمندان جهان اسلام نیز از این روی کرد جانب داری نموده، بر این باورند که باید الگوهای سنّتی را کنار بگذاریم و به همهٔ امور دینی، هم چون وحی، از چشم‌انداز تجربه نظر اندازیم.
1. توجه به تجربه ى دينى هر چند با انگيزه اى خير خواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از حريم ديانت صورت گرفته است، اما نبايد به كنار گذاشته شدن عقل و برهان بينجامد. معارف اسلامى هر كدام از عقل و الهام را در جاى گاه شايسته ى خويش مى نشانند و دادِ هر يك را از راه بى حرمتى به ديگرى نمى ستانند و بدين وسيله، هم آهنگى خود را با توانايى ها و نيازهاى واقعى انسان به خوبى مى نمايانند.
در طول تاریخ ادیان وحیانی، پیروان این ادیان وقتی خواستند بفهمند وحی چیست، آن را با پارادایم‌های معرفتی که در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند. در میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، مدل معرفتی مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسئله نزدیک می‌شده‌اند. امروز اگر مدل معرفتی دیگری پذیرفته شود، مثل مدل تجربهٔ دینی، در این صورت با این پارادایم باید به وحی نزدیک شد و تمام مسائل را از این زاویه دید.
2. تفسير وحى به تجربه ى دينى پيامبر و نيازمندى تجربه به تعبير و گرفتار بودن تعبير در دام محدوديت هاى بشرى، چنان كه انديشمندان غربى و هواداران شرقى آنان نيز تصريح نموده اند، عصمت پيامبران در ابلاغ وحى را زير سؤال مى برد;  در حالى كه اين بُعد از عصمت، هيچ گونه ترديدى را بر نمى تابد و انكار آن به برچيده شدن بساط نبوّت مى انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمى، خود دست خوش تغيير و خطا گردد و بازتابى از محيط اجتماعى و فرهنگى باشد، ارمغان بعثت پيامبران براى بشر چه خواهد بود؟
بر اساس این دیدگاه، آنچه با تجربهٔ دینی دریافت می‌شود، معانی و حقایقی است که نیازمند تعبیر است و «وقتی تجربه در تعبیر می‌آید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان، یعنی محدودیت تاریخی، محدودیت زبانی، محدودیت اجتماعی و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر می‌گذارد». تجربهٔ دینی پیامبران نیز تافتهٔ جدا بافته‌ای نیست و هم چون دیگر تجربه‌ها، در زندان محدودیت‌های انسانی گرفتار است و راه گریزی از خطا ندارد.
3. يكى از انگيزه هايى كه برخى را به پذيرفتن اين ديدگاه واداشته، برقرارى آشتى ميان ثبات وحى و تغيير و تحوّل زندگى بشر بوده است. به گمان اينان، آنچه وحى الهى را بانيازهاى هر زمان متناسب مى سازد، نقشى است كه پيامبر در تعبير از اين تجربه ى درونى بر عهده مى گيرد; در حالى كه مى توان گفت فرستنده ى وحى، خود به مصالح جامعه هاى گوناگون آگاه تر است و نيازى نيست كه اين تناسب سازى را به گيرنده ى وحى (پيامبر) واگذارد.
اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطی ناپذیر و خطا ناپذیری القا کند… وحی الوهی و واکنش انسانی، همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیّت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایز الخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است.
4. وحى الهى پديده اى خردگريز، غير متعارف و به تعبير كارل بارث «سخنى به كلى ديگر» است. از اين رو، بِه ترين راه آشنايى با آن، بهره گيرى از سخنان كسانى است كه خود به اين منبع معرفت دست يافته اند. امام صادق(عليه السلام)كه پرورش يافته ى مكتب پيامبر است، در پاسخ به اين پرسش كه «چگونه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)بيم آن نداشت كه آنچه به عنوان وحى الهى بر او نازل مى شود، از القائات شيطان باشد» فرمودند: «ان اللّه اذا اتّخَذَ عَبداً رَسولا انزَل عَلَيه السكينَة وَ الوِقار، فَكانَ يَأتيه مِن قَبل اللّه عَزّوَجَل مثل الذى يراه بعينه» ; وقتى خداوند شخصى را به رسالت بر مى گزيند، آرامش و اطمينانى به او مى بخشد (كه هر گونه دغدغه ى خاطرى را از او مى زدايد) و در نتيجه، آنچه كه از جانب خدا بر وى نازل مى شود، چنان است كه گويا آن را مى بيند.
برخی از روشن فکران مسلمان، پا را از این نیز فراتر نهاده، تفسیر تجربهٔ دینی پیامبر اسلام را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده‌اند. بر اساس این دیدگاه، راز خاتمیّت دین اسلام در این نکته نهفته است که وحی اسلامی به گونه ای تعبیر نشده، در اختیار همگان قرار گرفته تا در هر دورانی، تعبیری مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه ای از دین، فراهم آید؛ یعنی بر خلاف پیامبران دیگر که برداشت خود از تجربهٔ باطنی شان را پیش کش امّت‌ها می‌کردند، در بارهٔ رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) تقدیر الهی بر این قرار گرفته است که «عین تجربهٔ باطنی پیامبر، بدون تفسیر، در اختیار مردم قرار گیرد… گویی که آن تجربه برای ما و برای هر نسلی در هر عصری تکرار می‌شود».
هم چنين، گيرندگان وحى، نه تنها معانى، بلكه الفاظ را نيز از جانب خدا مى دانستند و خود را پيام رسان و واسطه اى بيش نمى شمردند. اعجاز لفظى قرآن كه الهى بودن اين كتاب را ترديدناپذير مى سازد، بر اساس همين ديدگاه معنا مى يابد. در نتيجه، تجربه ى تعبير نشده اى در كار نيست تا پيامبر از پيشِ خود، آن را به قالب الفاظ درآورد و در اين ميان، محدوديت هاى انسانى اش، حقيقت الهى را پوشيده دارد
نقد و بررسی
# توجه به تجربهٔ دینی هر چند با انگیزه ای خیر خواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از حریم دیانت صورت گرفته است، اما نباید به کنار گذاشته شدن عقل و برهان بینجامد. معارف اسلامی هر کدام از عقل و الهام را در جای گاه شایستهٔ خویش می‌نشانند و دادِ هر یک را از راه بی حرمتی به دیگری نمی‌ستانند و بدین وسیله، هم آهنگی خود را با توانایی‌ها و نیازهای واقعی انسان به خوبی می‌نمایانند.
# تفسیر وحی به تجربهٔ دینی پیامبر و نیازمندی تجربه به تعبیر و گرفتار بودن تعبیر در دام محدودیت‌های بشری، چنان‌که اندیشمندان غربی و هواداران شرقی آنان نیز تصریح نموده‌اند، عصمت پیامبران در ابلاغ وحی را زیر سؤال می‌برد؛ در حالی که این بُعد از عصمت، هیچ گونه تردیدی را برنمی‌تابد و انکار آن به برچیده شدن بساط نبوّت می‌انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمی، خود دست‌خوش تغییر و خطا گردد و بازتابی از محیط اجتماعی و فرهنگی باشد، ارمغان بعثت پیامبران برای بشر چه خواهد بود؟
# یکی از انگیزه‌هایی که برخی را به پذیرفتن این دیدگاه واداشته، برقراری آشتی میان ثبات وحی و تغییر و تحوّل زندگی بشر بوده است. به گمان اینان، آنچه وحی الهی را بانیازهای هر زمان متناسب می‌سازد، نقشی است که پیامبر در تعبیر از این تجربهٔ درونی بر عهده می‌گیرد؛ در حالی که می‌توان گفت فرستندهٔ وحی، خود به مصالح جامعه‌های گوناگون آگاه تر است و نیازی نیست که این تناسب سازی را به گیرندهٔ وحی (پیامبر) واگذارد.
# وحی الهی پدیده ای خردگریز، غیر متعارف و به تعبیر کارل بارث «سخنی به کلی دیگر» است. از این رو، بِه‌ترین راه آشنایی با آن، بهره‌گیری از سخنان کسانی است که خود به این منبع معرفت دست یافته‌اند. امام صادق (علیه السلام) که پرورش یافتهٔ مکتب پیامبر است، در پاسخ به این پرسش که «چگونه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل می‌شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند: «ان اللّه اذا اتّخَذَ عَبداً رَسولا انزَل عَلَیه السکینَة وَ الوِقار، فَکانَ یَأتیه مِن قَبل اللّه عَزّوَجَل مثل الذی یراه بعینه» ; وقتی خداوند شخصی را به رسالت برمی‌گزیند، آرامش و اطمینانی به او می‌بخشد (که هر گونه دغدغهٔ خاطری را از او می‌زداید) و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر وی نازل می‌شود، چنان است که گویا آن را می‌بیند.
هم چنین، گیرندگان وحی، نه تنها معانی، بلکه الفاظ را نیز از جانب خدا می‌دانستند و خود را پیام رسان و واسطه ای بیش نمی‌شمردند. اعجاز لفظی قرآن که الهی بودن این کتاب را تردیدناپذیر می‌سازد، بر اساس همین دیدگاه معنا می‌یابد. در نتیجه، تجربهٔ تعبیر نشده‌ای در کار نیست تا پیامبر از پیشِ خود، آن را به قالب الفاظ درآورد و در این میان، محدودیت‌های انسانی اش، حقیقت الهی را پوشیده دارد.
 
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بیشتر==
 
{{پایان مطالعه بیشتر}}
 
==منابع==
{{پانویس}}
 
{{شاخه
| شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =
}}
 
{{تکمیل مقاله
| شناسه =
| تیترها =
| ویرایش =
| لینک‌دهی =
| ناوبری =
| نمایه =
| تغییر مسیر =
| بازبینی =
| ارجاعات =
| تکمیل =
| اولویت =
| کیفیت =
}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۶

سؤال

تجربهٔ دینی بودنِ وحی به چه معنا است؟ آیا این مطلب با عصمت انبیا سازگار است؟


«تجربهٔ دینی» هر چند اصطلاح جدیدی است و از پیدایش آن بیش از دو قرن نمی‌گذرد، اما محتوای آن، که تقریباً برابر با الهام و شهود است، پیشینه ای دیرینه دارد و با تاریخ بشر آمیخته است. در جهان غرب پس از آن که براهین عقلی اثبات وجود خدا، با اشکالاتی جدّی روبه رو گشت و تلاش نظام‌های فلسفی برای دفاع عقلانی از دین به شکست انجامید، مسئلهٔ تجربهٔ دینی مورد توجه قرار گرفت و پناه گاهی برای حراست از ایمان مذهبی به شمار آمد. شلایر ماخر (۱۸۳۴–۱۷۶۸. م)، فیلسوف و متکلم آلمانی و اولین کسی که این اصطلاح را به کار گرفت، بر این باور بود که مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است و نه عقل معرفت آموز، بلکه آگاهی دینی (تجربهٔ دینی) است. وی از یک سو برخی از آموزه‌های کتاب مقدس مسیحیان را در تضاد با عقل و فهم بشری می‌یافت و از سوی دیگر، بی اعتنایی به دین را نمی‌پسندید، از این رو مکتب خود را بر پایهٔ تجربهٔ دینی بنا نهاد و چنین ادعا کرد: گوهر دین، احساس و توجه باطنی به بی‌نهایت است و اساساً دین از مقولهٔ احساس و شور و شوق به موجود نامتناهی است و افکار و عقاید و اعمال دینی جنبهٔ ثانوی داشته و در واقع، چیزی جز تجلی احساسات دینی نیستند. … هویت دین عقاید و مناسک دینی نیست، بلکه احساس درونی و امری قلبی است. پس از شلایر ماخر، مسئلهٔ تجربهٔ دینی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان غربی قرار گرفت و امروزه در غرب یکی از رایج‌ترین برهان‌های اثبات وجود خدا به شمار می‌رود. به‌طور ساده می‌توان گفت مقصود از تجربهٔ دینی آن است که همهٔ انسان‌ها کم و بیش به «امری متعالی» آگاهی دارند و در تجربه‌های درونی خود، آن را می‌یابند؛ هر چند در تفسیر آن امر متعالی یک سان عمل نمی‌کنند. به هر حال، برخی از اندیشمندان جهان اسلام نیز از این روی کرد جانب داری نموده، بر این باورند که باید الگوهای سنّتی را کنار بگذاریم و به همهٔ امور دینی، هم چون وحی، از چشم‌انداز تجربه نظر اندازیم. در طول تاریخ ادیان وحیانی، پیروان این ادیان وقتی خواستند بفهمند وحی چیست، آن را با پارادایم‌های معرفتی که در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند. در میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، مدل معرفتی مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسئله نزدیک می‌شده‌اند. امروز اگر مدل معرفتی دیگری پذیرفته شود، مثل مدل تجربهٔ دینی، در این صورت با این پارادایم باید به وحی نزدیک شد و تمام مسائل را از این زاویه دید. بر اساس این دیدگاه، آنچه با تجربهٔ دینی دریافت می‌شود، معانی و حقایقی است که نیازمند تعبیر است و «وقتی تجربه در تعبیر می‌آید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان، یعنی محدودیت تاریخی، محدودیت زبانی، محدودیت اجتماعی و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر می‌گذارد». تجربهٔ دینی پیامبران نیز تافتهٔ جدا بافته‌ای نیست و هم چون دیگر تجربه‌ها، در زندان محدودیت‌های انسانی گرفتار است و راه گریزی از خطا ندارد. اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطی ناپذیر و خطا ناپذیری القا کند… وحی الوهی و واکنش انسانی، همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیّت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایز الخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است. برخی از روشن فکران مسلمان، پا را از این نیز فراتر نهاده، تفسیر تجربهٔ دینی پیامبر اسلام را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده‌اند. بر اساس این دیدگاه، راز خاتمیّت دین اسلام در این نکته نهفته است که وحی اسلامی به گونه ای تعبیر نشده، در اختیار همگان قرار گرفته تا در هر دورانی، تعبیری مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه ای از دین، فراهم آید؛ یعنی بر خلاف پیامبران دیگر که برداشت خود از تجربهٔ باطنی شان را پیش کش امّت‌ها می‌کردند، در بارهٔ رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) تقدیر الهی بر این قرار گرفته است که «عین تجربهٔ باطنی پیامبر، بدون تفسیر، در اختیار مردم قرار گیرد… گویی که آن تجربه برای ما و برای هر نسلی در هر عصری تکرار می‌شود». نقد و بررسی

  1. توجه به تجربهٔ دینی هر چند با انگیزه ای خیر خواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از حریم دیانت صورت گرفته است، اما نباید به کنار گذاشته شدن عقل و برهان بینجامد. معارف اسلامی هر کدام از عقل و الهام را در جای گاه شایستهٔ خویش می‌نشانند و دادِ هر یک را از راه بی حرمتی به دیگری نمی‌ستانند و بدین وسیله، هم آهنگی خود را با توانایی‌ها و نیازهای واقعی انسان به خوبی می‌نمایانند.
  2. تفسیر وحی به تجربهٔ دینی پیامبر و نیازمندی تجربه به تعبیر و گرفتار بودن تعبیر در دام محدودیت‌های بشری، چنان‌که اندیشمندان غربی و هواداران شرقی آنان نیز تصریح نموده‌اند، عصمت پیامبران در ابلاغ وحی را زیر سؤال می‌برد؛ در حالی که این بُعد از عصمت، هیچ گونه تردیدی را برنمی‌تابد و انکار آن به برچیده شدن بساط نبوّت می‌انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمی، خود دست‌خوش تغییر و خطا گردد و بازتابی از محیط اجتماعی و فرهنگی باشد، ارمغان بعثت پیامبران برای بشر چه خواهد بود؟
  3. یکی از انگیزه‌هایی که برخی را به پذیرفتن این دیدگاه واداشته، برقراری آشتی میان ثبات وحی و تغییر و تحوّل زندگی بشر بوده است. به گمان اینان، آنچه وحی الهی را بانیازهای هر زمان متناسب می‌سازد، نقشی است که پیامبر در تعبیر از این تجربهٔ درونی بر عهده می‌گیرد؛ در حالی که می‌توان گفت فرستندهٔ وحی، خود به مصالح جامعه‌های گوناگون آگاه تر است و نیازی نیست که این تناسب سازی را به گیرندهٔ وحی (پیامبر) واگذارد.
  4. وحی الهی پدیده ای خردگریز، غیر متعارف و به تعبیر کارل بارث «سخنی به کلی دیگر» است. از این رو، بِه‌ترین راه آشنایی با آن، بهره‌گیری از سخنان کسانی است که خود به این منبع معرفت دست یافته‌اند. امام صادق (علیه السلام) که پرورش یافتهٔ مکتب پیامبر است، در پاسخ به این پرسش که «چگونه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل می‌شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند: «ان اللّه اذا اتّخَذَ عَبداً رَسولا انزَل عَلَیه السکینَة وَ الوِقار، فَکانَ یَأتیه مِن قَبل اللّه عَزّوَجَل مثل الذی یراه بعینه» ; وقتی خداوند شخصی را به رسالت برمی‌گزیند، آرامش و اطمینانی به او می‌بخشد (که هر گونه دغدغهٔ خاطری را از او می‌زداید) و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر وی نازل می‌شود، چنان است که گویا آن را می‌بیند.

هم چنین، گیرندگان وحی، نه تنها معانی، بلکه الفاظ را نیز از جانب خدا می‌دانستند و خود را پیام رسان و واسطه ای بیش نمی‌شمردند. اعجاز لفظی قرآن که الهی بودن این کتاب را تردیدناپذیر می‌سازد، بر اساس همین دیدگاه معنا می‌یابد. در نتیجه، تجربهٔ تعبیر نشده‌ای در کار نیست تا پیامبر از پیشِ خود، آن را به قالب الفاظ درآورد و در این میان، محدودیت‌های انسانی اش، حقیقت الهی را پوشیده دارد.


مطالعه بیشتر


منابع