برزخ متصل و برزخ منفصل

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۵ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{سوال}} برزخ متصل و منفصل چيست؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} در پاسخ از پرس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

برزخ متصل و منفصل چيست؟

در پاسخ از پرسش پيشين، روشن شد كه از نظر حكيمان و فيلسوفان، ميان عالم اسماى الهى و عالم ماده، دو عالم (مجرّد و مثال) قرار دارند، از عالم مثال، گاهى به برزخ نزولى، برزخ منفصل و يا مثال منفصل تعبير مى كنند.[۱]

در وجودِ انسان نيز، سه عالم مانند تجرد، مثال و ماده به نام عقل، خيال و بدن خاكى متصور است. خيال را برزخ متصل گويند، چون ميان بدن خاكى و عقل مجرّد قرار گرفته است. خيال آدمى مانند عالم مثال، ماده نيست; ولى آثار ماده، مانند: رنگ، بو و اشكال آن را دارد; از اين رو او را مثال خوانند.[۲]نفس آدمى كه كاملاً مجرّد است، در برابر عالم تجرّد قرار دارد.

اگر به عالم مثال، برزخ مى گويند; به دليل قرار گرفتنش ميان عالم مجردات و مادّيات است. اگر خيال مى گويند، چون اين عالم، خود ماده را ندارد، اما آثار ماده، مانند: رنگ، بو و اَشكال آن را دارد. پس مانند خيال است و با حواسِ ظاهر درك نمى شود.

نتيجه اينكه، عالم ميانى در جهان هستى به مثال، خيال و برزخ نام گذارى شده و خيال انسانى نيز به مثال، خيال و برزخ ناميده شده است. براى اين كه ميان اين دو حقيقت در نام گذارى نيز تفاوتى باشد، از عالم مثال به مثالِ منفصل، خيال منفصل يا برزخ منفصل تعبير مى كنند. به اين دليل منفصل ناميده شده است كه اين عالم، مستقل و جداى از موجود ديگر است و در تحقق خود نيازمند تخيّل كننده و تصوير كننده اى نيست; قائم به خود است و از «نفوس جزئيه ى متخيله»، بى نياز است يا اينكه از جسم و قوه ى مادى انسانى جداست.[۳]

از خيال انسانى، به خيال متصل، مثال متصل و برزخ متصل تعبير كرده اند. علت نام گذارى به متصل اين است كه اين خيال و برزخ، حقيقت مستقل ندارد; بلكه همواره با وجود خيال كننده موجود است. از اين رو برزخ مقيّد و قوى خيال نيز ناميده شده است.[۴]

آنچه انسان در خواب ديده است را نيز مثال منفصل گويند; چون روح و قوه ى خيال، در واقع جداى از بدن سير مى كند.[۵]

سخن آخر: برزخ متصل كه همان صورت هاى موجود در خيال آدمى است، به برزخى كه در بحث معاد مطرح است ربطى ندارد. اگر از اين مرحله به برزخ ياد كرده اند، فقط به دليل اشتراك در لفظِ برزخ است; يعنى ميان بدن خاكى و عقل انسانى واقع شده است.

برزخ منفصل ـ همان موجودات و صورت هاى نورانى كه آثار مادى دارند ـ در چرخه ى نزول جنت حضرت آدم، آنجا بوده است و در چرخه ى صعود، دقيقاً همان برزخ؟، مورد بحث معاد مى شود كه ارواح انسان ها در قالب هاى مثالى لطيف، در آنجا به سر مى برند.

در حقيقت، خيالِ متّصل پس از مرگ كه همان قواى متخيّله است، به خيال منفصل مى پيوندد. بايد دانست كه مراد از خيال، موجودات حقيقى هستند كه از موجودات عالم ماده قوى ترند; زيرا محدوديتى ندارند. پس اين گونه نيست كه مراد از خيال، معناى فارسى آن يعنى اشياى موهوم و غير واقعى باشد. اين اشتباه ناشى از اشتراك لفظى است.[۶]

منابع

  1. جلال الدين آشتيانى، شرح زاد المسافر، ص۴۲۷; و يحيى يثربى، عرفان نظرى، ج۷، ص۳۴۳.
  2. معادشناسى، ج۲، ص۱۹۵ ـ ۱۹۷.
  3. مهدى احمدى، عالم برزخ، ص۸۰.
  4. شرح زاد المسافر، ص۲۲۷; و محمد باقر شريعتى، معاد در نگاه عقل و دين، ص۳۲۸ ـ ۳۳۰.
  5. عالم برزخ، ص۸۱.
  6. معادشناسى، ج۲، ص۱۸۶.