اصول دین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
{{پاسخ}}توحید، نبوت و معاد از اصول دین شناخته می‌شوند.
{{پاسخ}}توحید، نبوت و معاد از اصول دین شناخته می‌شوند.


== تاریخچه ==
== تاریخچه اصطلاح ==
اصطلاح‌ «اصول‌ اعتقادی‌» در قرآن‌ نیامده‌ است‌ و در مجموعه‌های‌ حدیثی‌ چون‌ صحاح‌ سته‌ و بحار الانوار - با توجه‌ به‌ فهرستهایی‌ كه‌ از واژگان‌ این‌ كتابها نوشته‌ شده‌ - این‌ اصطلاح‌ به‌ چشم ‌نمی‌خورد. این‌ امر نشان‌ می‌دهد كه‌ چنین‌ تعبیری‌ در دستگاههای‌ كلامی‌ دهها سال‌ پس‌ از عصر پیامبر(ص‌) كه در صدد تبیین‌ دین‌ اسلام‌ در یك‌ دستگاه‌ فكری‌ منسجم‌ بودند، پدید آمده‌ است‌. به‌ هر روی‌، اصطلاح‌ اصول‌ اعتقادی‌ تعبیر دقیقی‌ از ماهیت‌ دین‌ و دینداری‌ در اسلام‌ است‌ و دینداری‌ بدون‌ وجود هر یك‌ از این‌ مفاهیم‌، معنای‌ خود را از دست‌ می‌دهد.<ref>جمعی از نویسندگان، «اسلام»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ذیل مدخل.</ref>
اصطلاح‌ «اصول‌ اعتقادی‌» در قرآن‌ نیامده‌ است‌ و در مجموعه‌های‌ حدیثی‌ چون‌ صحاح‌ سته‌ و بحار الانوار - با توجه‌ به‌ فهرستهایی‌ كه‌ از واژگان‌ این‌ كتابها نوشته‌ شده‌ - این‌ اصطلاح‌ به‌ چشم ‌نمی‌خورد. این‌ امر نشان‌ می‌دهد كه‌ چنین‌ تعبیری‌ در دستگاههای‌ كلامی‌ دهها سال‌ پس‌ از عصر پیامبر(ص‌) كه در صدد تبیین‌ دین‌ اسلام‌ در یك‌ دستگاه‌ فكری‌ منسجم‌ بودند، پدید آمده‌ است‌. به‌ هر روی‌، اصطلاح‌ اصول‌ اعتقادی‌ تعبیر دقیقی‌ از ماهیت‌ دین‌ و دینداری‌ در اسلام‌ است‌ و دینداری‌ بدون‌ وجود هر یك‌ از این‌ مفاهیم‌، معنای‌ خود را از دست‌ می‌دهد.<ref>جمعی از نویسندگان، «اسلام»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ذیل مدخل.</ref>
با آنکه این اصطلاح شهرت بسیاری دارد و در تاریخ اندیشه‌های دینی در اسلام نقش برجسته‌ای ایفا کرده است، اما در ''قرآن'' کریم و نیز در احادیث شیعه و اهل سنت، چیزی به‌عنوان تقسیم‌بندی معارف دینی به‌صورت اصول و فروع وجود ندارد و این امر نشان می‌دهد که این دو اصطلاح را برخی از متکلمان وضع کرده‌اند.  برخی از دانشمندان مسلمان مانند ابن‌تیمیه (د ۷۲۸ ق / ۱۳۲۸ م) که اساساً علم کلام و علوم عقلی و فلسفی را مخالف دین و دینداری می‌انگارند و در این زمینه دیدگاهی بسیار افراطی دارند، به این دلیل که اصول دین تعبیری قرآنی یا حدیثی نیست، وضع چنین اصطلاحی را مخالف با تعالیم پیامبر(ص) می‌دانند. به هر حال، مشخص نیست که اصطلاح اصول دین از چه زمانی متداول شده، و چه کسی آن را وضع کرده است. ابن‌ندیم نیز رساله‌ای با نام ''اصول الدین'' به ابوموسى مردار نسبت داده است (ص ۲۰۷) و این امر نشان می‌دهد که این اصطلاح در اوایل قرن ۳ ق / ۹ م تعبیری آشنا و جاافتاده بوده است.<ref>گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.</ref>


== جایگاه ==
== جایگاه ==
خط ۱۵: خط ۱۷:


بسيارى از عالمان اسلامى بر اين باورند كه در اصول دين تقليد جايز نيست ، و يقين يا اطمينان معتبر در اصول دين بايد مبتنى بر دليل باشد بر اين مطلب ادعاى اجماع نيز شده است. گروهى ديگر كه ابوحنيفه ، سفيان ثورى ، اوزاعى ، مالك ، شافعى ، احمد بن حنبل و اهل حديث از آن جمله اند معتقدند اگر چه استدلال بر اصول اعتقادى واجب است، و ترك آن معصيت به شمار مى رود، ولى ايمان حاصل از تقليد پذيرفته است.<ref>جمعی از محققین، «اصول دین»، دانشنامه کلام اسلامی، ص۵۱.</ref>
بسيارى از عالمان اسلامى بر اين باورند كه در اصول دين تقليد جايز نيست ، و يقين يا اطمينان معتبر در اصول دين بايد مبتنى بر دليل باشد بر اين مطلب ادعاى اجماع نيز شده است. گروهى ديگر كه ابوحنيفه ، سفيان ثورى ، اوزاعى ، مالك ، شافعى ، احمد بن حنبل و اهل حديث از آن جمله اند معتقدند اگر چه استدلال بر اصول اعتقادى واجب است، و ترك آن معصيت به شمار مى رود، ولى ايمان حاصل از تقليد پذيرفته است.<ref>جمعی از محققین، «اصول دین»، دانشنامه کلام اسلامی، ص۵۱.</ref>
اصول دین در مقابل فروع دین، اصطلاحی کلامی که به نظر بسیاری از دانشمندان دینی مسلمان به مجموعه باورهایی گفته می‌شود که اساس دین اسلام را تشکیل می‌دهد و مسلمانی بدون آنها میسر نیست و انکار هر یک از آنها موجب کفر و استحقاق عذاب است. واضعان این اصطلاح از این‌رو این اعتقادات را اصول دین نامیده‌اند که به نظر ایشان علوم دینی مثل حدیث، فقه و تفسیر مبتنی بر آنها ست؛ به عبارت دیگر، علوم دینی متوقف بر صدق پیامبر (ص)، و صدق آن حضرت متوقف بر شناخت این اصول است (علامۀ حلی، ۴، ۶). اینان دین را همچون درختی می‌دانند که ریشه‌هایی دارد (اصول دین) که حیات درخت منوط به وجود آنها ست و نیز شاخ و برگهایی دارد (فروع دین) که نبودن یا کم و زیاد شدن آنها لطمه‌ای به حیات درخت نمی‌زند.<ref>گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.</ref>
برخی تقلید در اصول دین را جایز می‌دانند و برخی ازجمله بیشتر امامیه، بر این باورند که اعتقاد به اصول دین می‌باید با دلیل و تعقل باشد. متکلمان امامیه در اینکه شمار اصول دین چند است و شامل چه موضوعاتی می‌شود، اختلاف نظر دارند. عقیدۀ مشهور این است که اصول دین شامل ۳ موضوع است: توحید، نبوت و معاد؛ اما باید عدل و امامت را نیز به‌عنوان اصول مذهب، به آن ۳ افزود. به عبارت دیگر، بنابر این عقیده، اگر کسی منکر یکی از اصول دین شود، کافر است؛ اما اگر اقرار به آن ۳ اصل داشته باشد، ولی منکر عدل یا امامت شود، کافر نیست، ولی شیعه هم نیست.<ref>گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.</ref>
== مصادیق اصول دین ==
== مصادیق اصول دین ==



نسخهٔ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۵۹

سؤال

اصول دین چیست؟

توحید، نبوت و معاد از اصول دین شناخته می‌شوند.

تاریخچه اصطلاح

اصطلاح‌ «اصول‌ اعتقادی‌» در قرآن‌ نیامده‌ است‌ و در مجموعه‌های‌ حدیثی‌ چون‌ صحاح‌ سته‌ و بحار الانوار - با توجه‌ به‌ فهرستهایی‌ كه‌ از واژگان‌ این‌ كتابها نوشته‌ شده‌ - این‌ اصطلاح‌ به‌ چشم ‌نمی‌خورد. این‌ امر نشان‌ می‌دهد كه‌ چنین‌ تعبیری‌ در دستگاههای‌ كلامی‌ دهها سال‌ پس‌ از عصر پیامبر(ص‌) كه در صدد تبیین‌ دین‌ اسلام‌ در یك‌ دستگاه‌ فكری‌ منسجم‌ بودند، پدید آمده‌ است‌. به‌ هر روی‌، اصطلاح‌ اصول‌ اعتقادی‌ تعبیر دقیقی‌ از ماهیت‌ دین‌ و دینداری‌ در اسلام‌ است‌ و دینداری‌ بدون‌ وجود هر یك‌ از این‌ مفاهیم‌، معنای‌ خود را از دست‌ می‌دهد.[۱]

با آنکه این اصطلاح شهرت بسیاری دارد و در تاریخ اندیشه‌های دینی در اسلام نقش برجسته‌ای ایفا کرده است، اما در قرآن کریم و نیز در احادیث شیعه و اهل سنت، چیزی به‌عنوان تقسیم‌بندی معارف دینی به‌صورت اصول و فروع وجود ندارد و این امر نشان می‌دهد که این دو اصطلاح را برخی از متکلمان وضع کرده‌اند. برخی از دانشمندان مسلمان مانند ابن‌تیمیه (د ۷۲۸ ق / ۱۳۲۸ م) که اساساً علم کلام و علوم عقلی و فلسفی را مخالف دین و دینداری می‌انگارند و در این زمینه دیدگاهی بسیار افراطی دارند، به این دلیل که اصول دین تعبیری قرآنی یا حدیثی نیست، وضع چنین اصطلاحی را مخالف با تعالیم پیامبر(ص) می‌دانند. به هر حال، مشخص نیست که اصطلاح اصول دین از چه زمانی متداول شده، و چه کسی آن را وضع کرده است. ابن‌ندیم نیز رساله‌ای با نام اصول الدین به ابوموسى مردار نسبت داده است (ص ۲۰۷) و این امر نشان می‌دهد که این اصطلاح در اوایل قرن ۳ ق / ۹ م تعبیری آشنا و جاافتاده بوده است.[۲]

جایگاه

اصول‌ اعتقادی‌ اسلام‌ یعنی‌ ایمان‌ و اعتقاد به‌ توحید، نبوت‌ و معاد است. این‌ ۳ اصل‌ در واقع‌ شالودۀ دیانت‌ اسلام‌ را تشكیل‌ می‌دهند، به‌ گونه‌ای‌ كه‌ كلیۀ گزاره‌های‌ خبری‌ و انشایی‌ كه در این‌ آیین‌ آمده‌، معنابخشی‌ خود را وامدار یكی‌ از این‌ اصلها یا هر سۀ آنهاست‌. بدین‌قرار، همۀ افرادی‌ كه‌ به دین‌ اسلام‌ گرویده‌اند، با آنكه‌ اختلاف‌ نظرهای‌ بسیار چشم‌گیر و گاه‌ كاملاً متعارضی‌ دربارۀ جزئیات‌ و تفسیر این‌ باورها دارند، اما همگی‌ به‌ این‌ اصلها معتقد و پای‌ بندند و تردیدی‌ در این‌ ندارند.[۳]

آن به سه يا پنج اصل اعتقادى اختصاص دارد كه عبارتند از: توحيد ،عدل ، نبوت ، امامت و معاد. البته ، غالباً: از سه اصل: توحيد ، نبوت و معاد به عنوان اصول دين ، و از دو اصل عدل و امامت به عنوان اصول مذهب (مذهب شيعه اماميه) ياد مى شود. عدم شناخت و اعتقاد به اصول دین انسان را از اسلام خارج مى سازد ، و عدم شناخت و اعتقاد به اصول مذهب او را از مذهب تشيع بيرون مى‌كند.[۴]

بسيارى از عالمان اسلامى بر اين باورند كه در اصول دين تقليد جايز نيست ، و يقين يا اطمينان معتبر در اصول دين بايد مبتنى بر دليل باشد بر اين مطلب ادعاى اجماع نيز شده است. گروهى ديگر كه ابوحنيفه ، سفيان ثورى ، اوزاعى ، مالك ، شافعى ، احمد بن حنبل و اهل حديث از آن جمله اند معتقدند اگر چه استدلال بر اصول اعتقادى واجب است، و ترك آن معصيت به شمار مى رود، ولى ايمان حاصل از تقليد پذيرفته است.[۵]

اصول دین در مقابل فروع دین، اصطلاحی کلامی که به نظر بسیاری از دانشمندان دینی مسلمان به مجموعه باورهایی گفته می‌شود که اساس دین اسلام را تشکیل می‌دهد و مسلمانی بدون آنها میسر نیست و انکار هر یک از آنها موجب کفر و استحقاق عذاب است. واضعان این اصطلاح از این‌رو این اعتقادات را اصول دین نامیده‌اند که به نظر ایشان علوم دینی مثل حدیث، فقه و تفسیر مبتنی بر آنها ست؛ به عبارت دیگر، علوم دینی متوقف بر صدق پیامبر (ص)، و صدق آن حضرت متوقف بر شناخت این اصول است (علامۀ حلی، ۴، ۶). اینان دین را همچون درختی می‌دانند که ریشه‌هایی دارد (اصول دین) که حیات درخت منوط به وجود آنها ست و نیز شاخ و برگهایی دارد (فروع دین) که نبودن یا کم و زیاد شدن آنها لطمه‌ای به حیات درخت نمی‌زند.[۶]

برخی تقلید در اصول دین را جایز می‌دانند و برخی ازجمله بیشتر امامیه، بر این باورند که اعتقاد به اصول دین می‌باید با دلیل و تعقل باشد. متکلمان امامیه در اینکه شمار اصول دین چند است و شامل چه موضوعاتی می‌شود، اختلاف نظر دارند. عقیدۀ مشهور این است که اصول دین شامل ۳ موضوع است: توحید، نبوت و معاد؛ اما باید عدل و امامت را نیز به‌عنوان اصول مذهب، به آن ۳ افزود. به عبارت دیگر، بنابر این عقیده، اگر کسی منکر یکی از اصول دین شود، کافر است؛ اما اگر اقرار به آن ۳ اصل داشته باشد، ولی منکر عدل یا امامت شود، کافر نیست، ولی شیعه هم نیست.[۷]

مصادیق اصول دین

توحید

توحید یعنی خداوند تعالی‌ آفرینندۀ جهان‌ بوده‌ و هست‌ و در ذات‌، صفات‌ و افعال‌ یگانه‌ است‌ و هیچ‌ كس‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ همكار و انباز او نیست‌.

معاد

باور به معاد یعنی معاد یا روز قیامت‌ بدون شک رخ‌ خواهد داد و در پیشگاه‌ محكمۀ الهی‌ به‌ خوب‌ و بد كردارها و انگاشته‌های‌ مردم‌ رسیدگی‌ خواهد شد و سرانجام‌، نیكان‌ به‌ بهشت‌، و بدكاران‌ به دوزخ‌ خواهند رفت‌.

نبوت

باور به نبوت به این معناست که حضرت‌ محمد (ص‌) پیام‌ آور و فرستادۀ خداست‌ و به دنبال‌ زنجیره‌ای‌ از پیامبران‌ و به‌ عنوان‌ واپسین‌ آنها از سوی‌ خداوند برگزیده‌ شده‌ است‌. قرآن‌ كریم‌ مجموعه‌ای‌ از گفتارهای‌ خداوند است‌ كه‌ به‌ او وحی‌ گردیده‌ است‌.[۸]

جستارهای وابسته

منابع

  1. جمعی از نویسندگان، «اسلام»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ذیل مدخل.
  2. گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.
  3. جمعی از نویسندگان، «اسلام»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ذیل مدخل.
  4. جمعی از محققین، «اصول دین»، دانشنامه کلام اسلامی، ص۵۱.
  5. جمعی از محققین، «اصول دین»، دانشنامه کلام اسلامی، ص۵۱.
  6. گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.
  7. گذشته، ناصر، «اصول دین»،‌ دانشنامه ایران، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ذیل مدخل.
  8. جمعی از نویسندگان، «اسلام»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ذیل مدخل.