ابوحیان اندلسی

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۲۱ توسط Shamloo (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

نویسنده تفسیر ادبی البحر المحیط، را معرفی کنید؟

محمد بن یوسف بن علی بن یوسف ابن حیان الغرناطی اندلسی معروف به ابوحیان النحوی (۶۵۴–۷۴۵ق)، از بزرگان علماست که در زمینه تفسیر، حدیث و تراجم و لغات استاد بوده است. وی در سال ۶۵۴ در غرناطه، از شهرهای اندلس، متولد شد و برای کسب علم و دانش بعد از سپری کردن ایام طفولیت به مالقه سفر کرد و از آنجا هم به قاهره نقل مکان نمود و تا پایان عمرش در شهر قاهره سکنی گزید. او در ۹۰ سالگی بینائی خود را از دست دادو در سال ۷۴۵ در قاهره دار فانی را وداع گفت. آثار و تألیفات وی در زمینه‌های مختلف شهرت فراوان داشته است.

از مهم‌ترین آثار وی می‌توان به «البحر المحیط» در تفسیر قرآن اشاره کرد که هشت جلد می‌باشد. کتاب «النهر» خلاصه بحر المحیط از آثار دیگر این مؤلف است.

کتاب «هجانی العصر» در مورد شرح حال رجال معاصر وی بوده است که این حجر از آن یاد کرده است.

از دیگر آثار وی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.

«طبقات نحاه الاندلس»، «زهو الملک فی نحو الرک»، «الادراک للسان الاتراک»، «منطق الخرس فی لسان الفرس»، «نور الغبش فی لسان الحبش»، «تحفه الاریب» در غرایب قرآن، «منهج السالک فی الکلام علی الفیه ابن مالک»، «التذییل و التکمیل»، «عقد اللآلی» در مورد قراءات مختلف، «الحلل الحالیه فی اسانید القرآن العالیه»، «التقریب»، «المبدع» در تصریف، «النضار» که شرح حال اساتید وی می‌باشد.

«ارتشاف الضرب من لسان العرب»، «اللمحه البدریه فی علم العربیه» و «دیوان شعر».[۱] از مجموع آثار وی برخی به طبع رسیده و برخی به صورت خطی است و در کتابخانه‌های مختلف جهان اسلام موجود می‌باشد و از برخی هم فقط اسمی باقی مانده است. برخی دیگر از آثار وی عبارتند از: ۱. «النیر الجلی فی قرائه زید بن علی»، ۲. «التقریب النائی فی قرائه الکسائی»، ۳. «الروض الباسم فی قرائه عاصم»، ۴. «غایه الاحسان» در نحو ۵. «غایه المطلوب فی قرائه یعقوب»، ۶. «المزن الهامر فی قرائه ابن عامر»، ۷. «مسلک المشرد فی تجرید مسائل نهایه ابن رشد»، ۸. «المورد الغمر فی قرائه ابی عمرو»، ۹. «النافع فی قرائه نافع»، ۱۰. «التذکره فی العربیه»، ۱۱. «الاعلام بأرکان الاسلام»، ۱۲. «الاثیر فی قرائه ابن کثیر».[۲]

ابن العماد محل تولد وی را مطخلشارش، شهری از شهرهای منطقه غرناطه می‌داند که در آخر شوال ۶۵۴ق متولد شده است. سپس می‌نویسد: «ابوحیان به «النفزی» نیز مشهور است و این شهرت به خاطر انتسابش به نفزه، قبیله ای از بربر است… ابوحیان در مدت حیات خود به شهرهای مختلف سفر کرده و نزد بزرگان علمی دوره خودش، شاگردی نموده است و تعداد اساتید وی حدود ۴۵۰ نفر بوده است. ابن العماد آثار دیگری نیز از وی نام می‌برد از جمله «الابیات الوافیه فی علم القافیه» «الوهّاج فی اختصار المنهاج» «التنحیل» خلاصه ای از شرح تسهیل. «الاسفار».[۳]

سرگیس می‌نویسد: ابوحیان از بزرگانی هم چون تقی الدین سبکی و جمال اسنوی که از بزرگان شافعی هستند علم آموخت و تصنیفاتش به پنجاه کتاب می‌رسد.

«هدایه النحو» از جمله تألیفات وی می‌باشد.[۴]

ابوحیان تمامی اوقات را در افاده و استفاده و تعلیم و تعلم و تألیف سپری می‌کرد.

به خاطر تبحری که در نحو و ادبیات داشت به ابوحیان نحوی و شیخ النحاه معروف بود.

و نیز به جهت داشتن دانش حدیثی، به شیخ المحدثین و رئیس العلما موصوف بود.[۵]

همان‌طور که از اسم برخی تألیفات وی بر می‌آید، به قواعد زبان فارس، ترک و حبش و زبان‌های دیگر آشنائی داشته که از این جهت جالب توجه است.

ابوحیان که شافعی مذهب بود، به محبت حضرت امیر المؤمنین علی(ع) بسیار راغب بود و به استناد حدیث شریف نبوی(ص) که درباره آن حضرت فرموده: «یا علی لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق» ای علی جز مؤمن تو را دوست نمی‌دارد و جز منافق کسی با تو بغض و کینه نمی‌ورزد، از قاتلین آن حضرت اظهار تبری می‌نموده است.

وقتی ابوحیان از بدرالدین ابن جماعه، صحت این حدیث را پرسید، و او نیز تصدیق کرد. ابوحیان گفت: پس کسانی که با حضرت علی(ع) مقابله کرده و به جنگ پرداختند و شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، محب آن حضرت بودند یا مبغض آن حضرت؟ در این حال ابن جماعه چیزی نگفت.


منابع

  1. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۱۵۲.
  2. همان، ص۸۲ و ۸۳.
  3. ر. ک. حنبلی، ابن العماد، شذرات الذهب، بیروت، دارابن کثیر، ۱۴۰۶ق، ج۸. ص ۲۵۱.
  4. ر. ک. الیان سرگیس، یوسف، معجم المطبوعات العربیه، قم، بهمن، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰۸.
  5. مدرس تبریزی، محمد علی، ریحانه الادب، تهران، کتاب فروشی خیام، ۱۳۶۹ش. ج۷. ص ۸۲.