موانع ایمان به خدا
آیا در قرآن اشارهای به موانع ایمان شده است؟
در قرآن اموري ذكر شده كه مانع تحقق يا تشديد ايمان است؛ از قبيل:
ختم قلب: خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَه؛[۱] «مهر نهاد خدا بر دلهاي ايشان و بر گوششان، و بر چشمهايشان پردهاي است…».
مرض قلب: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً؛[۲] «در دلهاي ايشان مرضي است. پس خداوند مرضي بر دلهايشان افزود …»
مرحوم علامه در بخش مستقلي به تحليل معناي «مرض قلب» در قرآن پرداختهاند و بعد از بررسي آيات به اين نتيجه رسيدهاند كه مرض قلب چيزي جز شك، دو دلي، ريب و تزلزل، كه در محدودهي درك و معرفت پيدا ميشود، نيست: فالظاهر أن مرض القلب في عرف القرآن هو الشك و الريب المستولى علي ادراك الانسان فيما يتعلق بالله و آياته، و عدم تمكن القلب من العقد علي عقيده دينيه.[۳]
در برابر، سلامت قلب آن است كه دل و جان آدمي از انواع آسيبهاي معرفت كه «شك و خلاء معرفتي» در رأس آن است در امان باشد. درمان قلب مريض، توبه است و توبهي او تفكر صحيح و عمل صالح و در نهايت، پديد آمدن شعلههاي نوراني ايمان در قلب است: وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ أَوَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّه أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ؛[۴] و اما آنان كه دلهاشان به مرض (شك و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتي آنان خبائث افروده گرديد تا در حال كفر جان دادند».
نتيجهاي كه از اين بخش به دست ميآيد اين كه ايمان «امري معرفتي» است؛ بدين معنا كه معرفت شرط لازم براي ايمان است، از اين روي ايمان با معرفتي هرچند ساده و ناچيز آغاز ميشود و معنا ندارد كه ايمان با شك و شكاكيت قابل جمع باشد. مگر ميشود انساني كه در انتخاب يك دوست يا به سامان رساندن يك كار ساده، دقت فراوان به خرج ميدهد و تا آن امر براي او وضوح نيابد به آن اقدام نميكند، در مسئله ايمان كه با سرنوشت و تمام وجود انسان گره خورده است، شك روا دارد و كار خود را در يك «خلأ معرفتي» صورت دهد؟ به اين بحث باز خواهيم گشت.