ملا احمد نراقی
این مقاله هماکنون به دست Hosseiney4030 در حال ویرایش است. |
ملا احمد نراقی کیست؟
احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهدهدار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعة، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعادة معروفترین آنها هستند. او در حمله روسها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت.
تولد و تحصیلات
اين فقيه بزرگ سال (1185 هـ . ق) در شهر نراق از توابع شهرستان کاشان ديده به جهان گشود. وي مقدمات و بيشتر دروس متوسط و عالي را در محضر پدر دانشمندش مرحوم ملا محمد مهدي نراقي تحصيل نمود. سال (1205 هـ . ق) که بيست بهار از عمرش مي گذشت همراه پدرش به شهر علم و حکمت نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا مدتي از حوزه درسي عالم بزرگوار وحيد بهبهاني بهره برد؛ اما پس از اندکي در همين سال استاد کل وحيد بهبهاني به رحمت ايزدي پيوست و او همراه پدر خود به زادگاهش نراق بازگشت. تنها چهار سال از رحلت استادش گذشته بود که ملا احمد در سال (1209 هـ . ق) پدرش ملا مهدي را هم از دست داد؛ پدر انديشمندي که وي بيشتر اندوخته هاي علمي خود را از او به ارث برده بود.[1]
ملا احمد نراقي سه سال پس از رحلت پدر در تاريخ (1212 هـ . ق) به قصد زيارت عتبات عاليات بار ديگر عزم سفر نمود و اين بار به تنهايي به نجف اشرف هجرت کرد. در اين شهر علم و حکمت، از حوزه درسي فقيهان بزرگي مانند: سيد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر کاشف الغطا استفاده هاي شاياني برد. اين فقيه فرزانه مدتي هم در کربلا در جوار حرم حسيني ساکن شد و از محضر ميرزا مهدي شهرستاني و آقا سيد علي کربلايي بهره علمي برد.[2] و در علوم و فنون مختلف از جمله: فقه، اصول عقايد، اخلاق، شعر، عرفان، فلسفه، منطق، حساب و هندسه و ... به مراتب عالي رسيد و صاحب نظر شد.
رسالت اجتماعی
ملا احمد نراقي پس از تکميل تحصيل به زادگاه خود بازگشت. وي در شهر کاشان سکونت اختيار کرد و چون از جايگاه مناسب علمي و موقعيت خود مردمي برخوردار بود، به مقام مرجعيت ديني رسيد و همانند پدرش زعامت مذهبي و سياسي مردم آن سامان و نواحي را به عهده گرفت.[3]
او همواره به فکر رفاه و آسايش توده مردم مستضعف بود و در مواقع مختلف به دفاع از حقوق مردم مظلوم منطقه برخاست و با ظالمان و سرکشان به ستيز پرداخت. در ادامه اين ظلم ستيزي با حاکمان ظالم منطقه و حتي با حکومت وقت ايران (فتح علي شاه قاجار) درگير شد. چنان که در کتاب هاي تاريخي آمده است حاکماني که از سوي فتحعلي شاه براي منطقه کاشان گماشته مي شدند چند بار به خاطر رفتار و کردار ستمکارانه شاه نسبت به مردم، توسط ملا احمد نراقي از اين سمت دولتي عزل شدند. اين سبب ناخشنودي شاه شد. بنابر اين آن عالم بزرگ را به تهران فراخواند و او را به اخلال در امر مملکت متهم کرد. ملا احمد نراقي در جواب شاه آستين ها را بالا برد و دست هاي خود را به طرف آسمان گرفت و خطاب به پروردگار عرض کرد:
«... بار خدايا! اين سلطان ظالم، حاکم ظالمي را بر مردم قرار داد و من رفع ظلم کردم و اين ظالم بر من عصباني است ...»[4]
و چون اراده کرد نفرين کند شاه بلند شد، دست هاي او را گرفت و از وي عذرخواهي کرد و با مشورت و موافقت ملا احمد، يک فرد لايقي را براي ولايت کاشان منصوب نمود. از اين قضيه تاريخي علاوه بر نفوذ و قدرت معنوي ملا احمد نراقي در ميان توده مردم مي توان دريافت که فتحلي شاه با آن همه کبر و غرور و جاه و جبروتش به مقام معنوي ملا احمد واقف بوده و به آن اعتقاد داشته است به همين سبب با خواهش و تمنا و پوزش از نفرين او مانع مي شود.
اوضاع سیاسی ایران
دوران ملا احمد نراقي هم زمان با سلطنت پادشاهان زند و قاجار بوده است. هنگام سلطنت کريم خان زند، او ايام کودکي و نوجواني خود را پشت سر مي گذاشت و مهمترين دوران حيات اين فقيه سترگ با حکومت آقا محمد خان و فتحعلي شاه از سلسله قاجار مقارن بوده است. سال (1193 هـ . ق) که ملا احمد هشت ساله بود کريم خان زند پس از نزديک به سي و يک سال سلطنت چشم از جهان فرو بست.[5]
سفر ايشان به عتبات عاليات جهت ادامه و تکميل تحصيل بود. سال (1213 هـ . ق) فتحعلي شاه به حکومت رسيد و تا حدودي توانست موقعيت خود را تثبيت کند و بر اوضاع مسلط شود.
حکم جهاد
چند سال بعد، هنگامي که ملا احمد نراقي از نجف به وطن خود کاشان بازگشت و مرجعيت، رهبري و هدايت مردم را بر دوش گرفت، حوادث سرنوشت سازي به وقوع پيوست که يکي از مهمترين آن ها جنگ هاي ايران و روس بود. فقيه مجاهد ملا احمد نراقي در اين جنگ نابرابر بيدرنگ وارد عرصه پيکار شد و همراه ساير فقيهان و عالمان شيعه به صدور حکم جهاد بر ضد تجاوزات دولت روسيه اقدام کرد و مردم را به مبارزه و پيکار با دشمن غاصب فراخواند.
در سنگر جهاد
در اين هنگام فقيهان عظام شيعه و دانشوران نجف و کاظمين مانند آيه الله سيد علي طباطبايي و شيخ جعفر کاشف الغطا اعلام جهاد کردند. آيه الله سيد محمد طباطبايي، معروف به مجاهد، عالمان بلاد را از موضوع آگاه ساخت و همه شخصيت هاي مذهبي را در صدور فتواي جهاد بر ضد دولت تجاوز گر روسيه متحد نمود. بعد با ارسال نامه هايي به فتحعلي شاه تأکيد کرد که مانع از ظلم و جور ايادي دولت روس شود؛ در غير اين صورت خود اين مسئوليت را بر دوش خواهد گرفت.[6]
فتحعلي شاه که در مقابل تصميم قاطعانه عالمان ديني چاره اي جز تسليم نداشت با درخواست آنان موافقت کرد. آيه الله سيد محمد مجاهد با عده اي از دانشوران وارد ايران شد و در تهران جلوس کرد و همه عالمان برجسته ايران را به تهران فراخواند. به دنبال آن اغلب فقيهان بزرگ شهرها از جمله ملااحمد نراقي به اين ندا، لبيک گفتند و به جمع فقيهان مجاهد پيوستند. و حتي در جبهه جنگ نيز حاضر شدند. يکي از مورخان که از نزديک اين رخداد را تعقيب کرده، در اين باره چنين مي نويسد:
« ... و روز شنبه هيجدهم (ذيقعهده سال 1241) جناب حاجي ملا احمد نراقي کاشاني که از تمامت علماي اثنا عشريه فضيلتش زيادت بود به اتفاق حاجي ملا عبدالوهاب قزويني و جماعتي ديگر از علماء و حاجي ملا محمد پسر حاجي ملا احمد نراقي که او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه برسيد. تمامت شاهزادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز به استقبال بيرون شتافتند و جنابش را تکبير و تهليل و مکانت و محلي جليل فرود آوردند و اين جمله مجتهدين که انجمن بودند به اتفاق فتوا راندند که هر کس از جهاد با روسيان بازنشيند از اطاعت يزدان سربرتافته، متابعت شيطان کرده باشد ...»[7]
جالب اين که وقتي ميرزا عبدالوهاب معتمد الدوله و ميرزا ابوالحسن خان، وزير امور خارجه با اين تصميم به مخالفت برخاستند، علما در جواب آن ها پيامهايي دادند و نوشتند که: «همانا شما را در عقيدت و کيش خود فتوري است و اگر نه چگونه جهاد با کافران را مکروه مي شماريد؟» در اين حال آن ها ساکت شدند. يا هنگامي که سفير روس در ايران با ترفندهايي در تکاپو بود تا علما را از اين انديشه باز دارد، آنان با صراحت اعلام کردند که: «در شريعت ما با کفار از در مهر و حفاوت سخن کردن گناهي بزرگ باشد. اگر چه روسيان از حدود ايران بيرون شوند هم جهاد با ايشان را واجب دانيم.»[8]
ملا احمد نراقي، تنها به صدور حکم جهاد بسنده نکرد، بلکه همراه ساير عالمان و فقيهان بزرگ از تهران خارج شد و به سوي آذربايجان، خط مقدم جبهه جنگ حرکت کرد و با حضور خود در شهر تبريز و مناطق مختلف آذربايجان مردم را بر ضد اشغالگران روسي، بسيج و روشنگري نمود.[9]
در جبهه فرهنگي
دوران زعامت و مرجعيت ملا احمد نراقي و حضور او در شهر کاشان را مي توان يکي از بحراني ترين مقاطع تاريخي ايران و جهان ناميد. در اين برهه از تاريخ ميان قدرتهاي بزرگ جهاني تکاپوي عميقي در جهت دست يابي به منابع کشور هاي آسيايي و آفريقايي آغاز شده بود که به «سياست مستعمراتي» معروف شده بود. در اين ميان، کشور ايران به خاطر موقعيت استراتژي و ارتباط ديرينه اي که با کشور هند داشت از اهميت ويژه اي برخوردار بود و در آغاز عصر اين سياست، ايران جزء اولين کشورهاي مورد نظر و رقابت استعمارگران بود. اين سياست استعماري در آن مقطع در ابعاد و عرصه هاي گوناگون اعمال و تعقيب مي شد که تهاجم در عرصه فرهنگي و شکستن سنگرهاي اعتقادي مردم ايران، يکي از برنامه هاي اين دسيسه استعماري به شمار مي آمد.
دشمنان اسلام به ويژه سردمداران دولت انگليس که همواره به دنبال غارت منافع ملي و مذهبي ملتهاي مسلمان بودند، پيش از اين در عصر صفوي به خوبي تجربه کرده بودند که حضور اسلام و روحانيت شيعه، بزرگ ترين مانع تحقق اهداف شوم آن ها در اين سرزمين است و هيچ چيزي به اندازه اسلام و روحانيت براي آنان شکننده نيست. لذا براي درهم شکستن اين دو نيروي معنوي به طور همه جانبه سرمايه گذاري مي کردند.
يکي از اين اقدامات شوم، فعاليت هاي جسورانه فردي به نام «هنري مارتين» از گروه «پادريان» در ايران بود. او به عنوان يک کشيش و مبلغ مسيحي در طول يازده ماه اقامت خود در ايران علاوه بر ترجمه انجيل و عهد جديد، کتابي به نام «ميزان الحق» در حقانيت دين مسيح و در آيين مقدس اسلام و رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و نفي وحي و قرآن نگاشت و با پشتکار و جسارت عجيبي با عالمان اسلام به مشاجره و مناظره پرداخت. هنري مارتين با ترفندهايي که آموخته بود در شبهه افکني و ايجاد ترديد ميان جوانان بسيار ماهر بود چنان که توانست در اين زمينه به موفقيت هايي هم دست يابد. مأموريت او در سال 1227 هـ. ش در ايران به پايان رسيد و عازم کشور ترکيه شد و در همان سال درگذشت؛ اما ساليان دراز شبهات او در ميان محافل علمي و عمومي مردم باقي و مطرح بود.[10]
در آن ايام پاسخ هاي بسياري در نفي نظرها و شبهه هاي مارتين پادري نوشته شد؛ اما چون اغلب نويسندگان آن از مايه علمي لازم و کافي بهره مند نبودند، نه تنها نتوانستند از عمق تأثيرات آن بکاهند؛ بلکه خود باعث تحکيم اين جبهه شوم فرهنگي شدند. در اين ميان فقط سه نگارش از استحکام و برهان قاطعي برخوردار بود که بارزترين آن کتاب «سيف الامه و برهان المله» نوشته ملا احمد نراقي بود که توضيح آن در بخش آثار خواهد آمد. اين فقيه پرتلاش در پويايي، رسايي و گويا کردن محتواي اين کتاب سنگ تمام گذاشت و در تکميل آن با ده نفر از شخصيت هاي يهود به مذاکره علمي نشست.[11]
در اين کتاب غيرت ديني، احساس مسئووليت اجتماعي، شجاعت و شهامت علمي ملا احمد نراقي به وضوح مشاهده مي شود. اين کتاب در سال (1233 هـ . ق) پنج سال بعد از فوت مارتين نگارش يافت و در مهار افکار و انديشه هاي انحرافي و رفع شبهات ساختگي او تأثير بسزايي گذاشت و اين تنها رد بر شخص مارتين نبود؛ بلکه در واقع ملا احمد نراقي با اين تلاش و تحقيق در برابر يک تهاجم همه جانبه فرهنگي قد علم کرد که در پشت پرده از جانب دولت وقت انگليس تغذيه و هدايت مي شد.
شاگردان
اين فقيه فرزانه پس از رحلت جانگداز پدر بزرگوارش، مديريت و مسووليت اداره حوزه علميه کاشان را بر دوش گرفت و با گسترش حوزه درس و بحث و پرورش شخصيت هاي سرشناس، به حوزه کاشان و روحانيت شيعه رونق بيشتري بخشيد. در اين بخش به معرفي چند تن از شاگردان او مي پردازيم.
1. شيخ مرتضي انصاري (1281 - 1214 هـ . ق) يکي از امتيازات نراقي اين است که در حوزه درسي وي شخصتي سترگي همچون شيخ مرتضي انصاري پرورش يافته است.
2. ملا مهدي نراقي (1268 - 1209 هـ.ق)
وي معروف به «آقا کوچک» است و چهل روز پس از رحلت مرحوم پدرش يعني ملا محمد مهدي نراقي به دنيا آمد به همين سبب نام وي را بر او نهادند و سپس به «آقا کوچک» ملقب کردند که بعد ها از سوي فتحعلي شاه به «آقا بزرگ» شهرت يافت.[12]
3. ميرزا ابوالقاسم نراقي (متوفا 1256 هـ . ق)
وي دومين فرزند پدرش ملا مهدي نراقي بود که در محضر برادرش ملا احمد نراقي علوم و معارف ديني را آموخت و به درجه اجتهاد رسيد.
4. ملا محمد جواد نراقي (متوفاي 1278 هـ . ق.)
وي فرزند کوچک ملا احمد نراقي است.
5. ميرزا محمد نصير نراقي، نصير الدين (متوفاي 1273 هـ . ق.)
6. ملا محمد نراقي. (متوفاي 1397 هـ . ق.)
او ملقب به عبدالصاحب و فرزند بزرگ ملا احمد نراقي بود که در سال (1215 هـ . ق) چشم به جهان گشود.
شخصيت هاي بزرگي مانند:
7. سيد محمد تقي کاشاني (1258 هـ . ق)
8. ملا علي مدد ساوجي کاشاني (1270 هـ . ق)
9. ميرزا ابوتراب نطنزي کاشاني (1261 هـ . ق)
10. ملا احمد نطنزي کاشاني.
11. ملا محمد حسن جاسبي قمي.
12. ميرزا حبيب الله کاشاني.
13. سيد شفيع جاپلقي بروجردي (1280 هـ . ق)
14. ملا محمد کزازي قمي.
15. شيخ محمد جزفادقاني (1264 هـ . ق)
16. ميرزا احمد حسيني ساوجي (1305 هـ . ق)
17. سيد علي بن خليفه احساني نجفي (1233 هـ . ق)
18. ملا محمد علي آراني کاشاني (1250 هـ . ق)
19. علامه شيخ محمد ميثمي.
20. شيخ علي محمد خان نظام الدوله صدر اصفهاني (1276 هـ . ق)
21. حاج ملا علي خليلي (1297 هـ . ق)
22. شيخ محمد علي هزار جريبي مازندراني[13] (1245 هـ . ق)
23. ملا غلامرضا آراني کاشاني.[14]
نيز از شاگردان ملا احمد به شمار مي آيند.
آثار
1. مستند الشيعه في احکام الشريعه.
اين اثر جاويد در ميان فقيهان بزرگ شيعه يکي از کتابهاي دقيق فقهي به شمار مي آيد که به سبک استدلال و متقن نگارش يافته و داراي فروع متنوع و موضوعات مبتلا به فقهي است. اين کتاب طي دو قرن گذشته همواره در حوزه هاي علميه مورد توجه، استناد و استفاده عالمان و فقيهان سترگي مانند آيه الله سيد محمد کاظم يزدي صاحب (عروه الوثقي) قرار مي گرفته است.[15]
کتاب فوق قبلا دوبار که مرحله دوم آن در سال 1325 ش. بود در ايران در دو جلد بزرگ رحلي، تهيه، تنظيم و چاپ شده است.[16] اخيراً با تلاش و تحقيق دست اندرکاران و محققان موسسه آل البيت در قم، در 19 جلد تهيه و تنظيم يافته و به مرحله چاپ رسيده است.
2. هدايه الشيعه الي احکام الشريعه.
اين کتاب شامل فتاواي ملا احمد نراقي پيرامون مسائل فقهي است که بر خلاف «مستند الشيعه» استدلالي نگارش نيافته است و بيشتر به رساله عمليه مي ماند.[17]
3. وسيله النجاه
اين کتاب نيز پيرامون فقه در دو مجلد تدوين شده است که جلد اول آن به مسائل مهم «طهارت و نماز» و جلد دوم آن به فروع مهم: «روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، خوردني ها و آشاميدني ها، ذبح و شکار حيوانات اختصاص دارد.[18]
4. تذکره الاحباب
اين کتاب هم به سبک رساله عمليه نوشته شده است که ملا احمد نراقي در آن بر کتاب «تحفه الرضوه» پدر بزرگوارش حاشيه زده و سپس مسائل: زکات، خمس و صوم را بر آن اضافه نموده است.
5. خلاصه المسائل[19]
6. مناسک حج[20]
7. رساله در عصير عنبي[21]
اصول فقه
8. مناهج الاحکام في الاصول
9. اساس الاحکام.
10. مفتاح الاحکام.
11. عين الاصول.
12. حجيه المظنه.[22]
فقه و اصول
13. عوائد الايام
اين کتاب مجموعه اي از مسائل و قواعد فقه و اصول است و آن گونه که خود مؤلف در آغاز تذکر مي دهد اين نوشتار جهت حضور ذهن و با هدف يادداشت يافته هاي مؤلف از فقه و اصول و به مرور زمان نگارش يافته است. کتاب فوق داراي 88 عائده است به همين خاطر نام «عوائد الايام» بر آن نهاده شده است. ملا احمد نراقي در يکي از عائده هاي آن به طور مستقل به بحث ولايت فقيه مي پردازد که تا آن وقت هيچ يک از فقيهان عظام به اين سبک از آن بحث نکرده بودند. توضيح پيرامون اين موضوع مهم در بخش انديشه خواهد آمد.
کلام
14. سيف الامه و برهان المله
اين کتاب ارزشمند شامل مباحث دقيق کلامي و اعتقادي است. همان طوري که قبلا اشاره شد، ملا احمد نراقي آن را در جواب شبهات فرد مسيحي به نام «هنري مارتين پادري» نگاشته است و در آن ضمن بهره برداري کامل از برهان هاي عقلي و نقلي با تتبع و تفحص لازم و کافي آن را به اتمام رسانده است. کتاب سيف الامه در 3 باب تنظيم يافته که باب اول آن پيرامون مسائل و موضوعاتي است که مؤلف دانستن آن را پيش از ورود به موضوع اصلي براي مخاطبان لازم مي شمارد. باب دوم در اثبات رسالت و نبوت پيامبر بزرگ اسلام ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ است. در باب سوم، اين انديشمند توانا با استدلال عميق و برهان دقيق به نقل و دفع شبهات هنري مارتين مي پردازد.[23]
اخلاق
15. معراج السعاده.
اين کتاب از زمان نگارش آن تا به امروز يکي از بهترين کتابهاي فارسي در اخلاق به شمار مي آيد. همان طوري که از مقدمه مؤلف استنباط مي شود کتاب معراج السعاده در ادامه و تکميل راه پدر و کتاب «جامع السعادات» او نگاشته شده است. چون جامع السعادات به زبان عربي نگاشته شده بود و عموم مردم نمي توانستند از محتواي آن بهره مند شوند. ملا احمد نراقي در واقع آن را تلخيص و ترجمه کرده و با اضافاتي بديع، تحت عنوان «معراج السعاده» در اختيار جامعه اسلامي فارسي زبانان قرار داده است. از جمله مباحث ارزشمند اين کتاب، موضوع عدالت اجتماعي و عدالت پادشاهان است که در نوع خود کم نظير و پويا است. اين کتاب از پنج فصل تشکيل يافته که باب اول آن به «مقدمات نافعه» اختصاص دارد، در باب دوم در شناسايي قواي نفس و اخلاق ناپسند انسان بحث مي شود. در باب سوم بحث از مراقبت اخلاق حميده از لغزشهاست. در باب چهارم شناسايي اخلاق حميده و فضايل آن و چگونگي اکتساب آن مطرح مي شود و در باب پنجم سخن از اسرار و آداب عبادات است. و البته هر کدام اين ابواب خود، داراي فصول و زير مجموعه هاي مقتضي و مناسب است.
متفرقات
16. حاشيه اکرثاوذوسيوس. (رياضي).
17. شرح محصل الهيئه (هيئت)
18. جامع المواعظ. (پند نامه) [24]
19. رسائل و مسائل في حل غوامض المسائل.
اين کتاب حاوي موضوعات مختلف فقهي، اصولي، حديثي و اعتقادي است که از سوي مردم از ساحت مقدس ملا احمد نراقي استفاده شده و آن عالم سخت کوش نيز به همه آن ها پاسخ داده است. سپس مجموعه اين سوالها و جواب ها توسط يکي از شاگردان مرحوم نراقي به نام محمد بن محمد يوسف ميمه اي جوشقاني در 2 مجلد جمع آوري و تنظيم شده است. جلد اول آن به مسائل فقهي اختصاص دارد و جلد دوم پيرامون اصول فقه، اعتقادات و متفرقات است. يک نسخه از آن در کتابخانه آيه الله گلپايگاني به شماره هاي: جلد اول 9/25، جلد دوم 117/26 موجود است که چندان کامل نيست، اما نسخه کامل آن در کتابخه مدرسه سلطاني (امام) کاشان نگهداري مي شود و توسط محقق ارجمند حجه الاسلام طيار مراغه اي شناسايي و فهرست شده است. چنان که قطعات پراکنده اي از آن در کتابخانه مجلس و همچنين يک نسخه از جلد اول آن به شماره 7146 در کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي موجود است.[25]
اين کتاب اخيرا توسط کنگره فاضلين نراقي به کوشش آيه الله رضا استادي تحقيق و تصحيح شده و در مرحله چاپ و نشر قرار گرفته است.
20. الخزائن.
اين کتاب به گونه ي «کشکول» پيرامون مسائل متفرقه از قبيل: حکايات، مطايبات، قواعد کلي علوم گوناگون و فوايد ديگر نگارش يافته و همان طوري که از مقدمه آن بر مي آيد که فاضل نراقي آن را در تکميل محتواي کتاب پدرش «مشکلات العلوم» به رشته تحرير در آورده است. اثر حاضر با تحقيق، تصحيح و تعليق علامه حسن زاده آملي در سال 1378 ش. توسط انتشارات قيام در قم به زيور طبع آراسته شده است.
21. ديوان طاقديس
اين اثر ادبي با بيش از چهار صد صفحه، مجموعه اشعار و قصيده هاي نفيس ملا احمد نراقي در پند و اندرز حاکمان و پادشاهان و ساير مردم است که به نمونه اي از آن اشاره شد. چنان که بخشي از آن شامل نکته هاي ظريف ا خلاقي، عرفاني و بخش ديگرش هم حاوي سروده هايي در مصيبت امام حسين ـ عليه السلام ـ و ياران شهيد آن حضرت است. در اين وادي نيز ملا احمد نراقي تحت تأثير ديوان «طائر قدسي» پدر واقع گشته و راه او را پي گرفته است.
پويايي در انديشه
ملا احمد نراقي در حلقه نوراني آن سلسله از فقيهان شيعه قرار دارد که در طول تاريخ با افکار و انديشه هاي نو و پويا، انقلاب بزرگ فقهي و فرهنگي ايجاد کردند و کارآمدي فقه شيعه و کارآيي اسلام و تشيع را براي هميشه تضمين نمودند و به اثبات رساندند و به همين سبب نيز خود در تاريخ زنده و جاويد به يادگار ماندند. در اين بخش به چند نمونه از افکار و انديشه هاي اين عالم بزرگ نظر مي افکنيم:
ولايت مطلقه فقيه
از مسائل مهمي که ملا احمد نراقي را از ساير فقيهان متمايز مي سازد، بحث مبسوط و شفاف وي پيرامون «ولايت همه جانبه فقيه» جامع الشرايط است که او اين موضوع سرنوشت ساز را براي نخستين بار به طور منسجم، مستدل و جامع در عائده 54 از کتاب «عوائد الايام» خويش مطرح کرده است. البته اين هرگز بدان معنا نيست که اين بحث در آثار فقيهان پيشين عنوان نشده و مورد غفلت آنان قرار گرفته باشد بلکه بر خلاف اين توهم باطل بحث فوق همواره در کتابهاي فقهي شيعه و در محافل علمي حوزه ها به طور پراکنده وجود داشته و مطرح شده است. چنان که خود مرحوم ملا احمد نراقي به اين نکته توجه داشته و در آغاز اين بحث چنين مي نويسد:
« ... به تحقيق، من فقها و نويسندگان کتب فقهي را ديدم که در زمان غيبت، بسياري از اموري را به حاکم وقت ارجاع مي دهند و ولايت او را در اکثر کارها امضا مي کنند. اما در اين خصوص هيچ دليلي ارائه نمي دهند، اگر هم بعضي دليل آوردند، دليلشان ناتمام مي باشد. از طرفي با اين که اين مسأله خيلي مهم و سرنوشت ساز است ولي متأسفانه منقح نشده است.»[26]
بنابر اين هنر ملا احمد نراقي در اين بود که با تيزبيني و شجاعت کم نظير و با يک بينش نوين حکومتي وارد عرصه پرمخاطره اجتهاد و فقاهت شد و اين موضوع ريشه دار و اصيل را از پراکندگي رهانيد و بدان انسجام، استحکام و پويايي بخشيد. او با تلاش فقيهانه، مقوله «ولايت فقيه» را از لابلاي متون فقهي، اصولي و کلامي استنباط کرد و بيرون کشيد و آن را براي اولين بار به شکل يک اصل، مبنا، پايه و قاعده، درآورد و به جامعه اسلامي تحويل داد. فاضل نراقي در اين باب با استناد به نوزده روايت از امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ به تحليل عقلي اين احاديث مي پردازد و مي نويسد:
« ... براستي از مسائل آشکاري که هر عامي و عالمي آن را مي فهمد و به آن حکم مي کند، اين است که: هرگاه پيامبري، هنگام سفر يا مرگ بگويد: فلاني وارث من، مانند من، در جاي و مقام من است، جانشين، امين و حجت من است، از جانب من بر شما حق حاکميت دارد و در همه رخدادها به او مراجعه کنيد، گردش امور و قانونگزاري به دست اوست و او سرپرست رعيت من مي باشد، هر ولايتي که در اداره امور مردم بر پيامبر بود، براي او نيز هست. به طوري که هيچ کس در کلام پيامبر شک نمي کند و اين مطلب از آن گفتار فوري به ذهن تبادر مي کند ...»[27]
آن گاه در بخش ديگر از اين بحث اين گونه به ولايت مطلقه فقيه اشاره مي کند:
« ... کلما ان للنبي ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و الامام الذينهم سلاطين الانام و حصون الاسلام، فيه الولايه و کان لهم فللفقيه ايضاً ذلک الا ما اخرجه الدليل من اجماع اونص او غيرهما ...»[28]
هر امري که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ در آن ولايت دارند از اين جهت که حاکم و حافظ جامعه اسلامي بودند، امروز در زمان غيبت تمام آن ولايت با همه ابعادش، به مجتهد و حاکم جامع الشرايط انتقال مي يابد، چرا که آن حکومت و حفاظت را امروز اينان بر دوش گرفته اند.
زهد مثبت
گويند درويشي، نام ملا احمد نراقي و تعريف کتاب معراج السعاده ي او را شنيده و به توهم اين که اين فقيه بزرگ، فردي منزوي و زاهد (به معناي منفي) است، به شدت مريد و شيفته وي شده بود. زيرا در مسلک درويشان و صوفيان، گوشه نشيني و بي تفاوتي نسبت به امور و مشکلات مردم، ارزش و زهد تلقي مي گردد و مسئووليت داشتن و از طريق آن به گرفتاري هاي مردم رسيدگي کردن دنيا و ضد ارزش به شمار مي آيد. به همين سبب روزي درويش به قصد زيارت ملا احمد نراقي وارد شهر کاشان مي شود و چون دستگاه رياست، رفت و آمد و مراجعه مردم را به وي مي بيند، اندکي از ارادتش نسبت به او کاسته مي شود. از سوي ديگر ملا احمد نراقي هم در ديدارهايي که با درويش انجام مي دهد متوجه اين موضوع مي گردد. روز سوم درويش مي گويد که تصميم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب مي گويد: چه بهتر که من هم چنين قصدي داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنيم. در اين جا درويش مي پرسد، چند روز بايد صبر کنم تا شما آماده شويد؟ جواب مي شنود: همين الان مهيا هستم. اين سخن باعث شگفتي درويش شده، پرسش را دوباره تکرار مي کند و جواب را به همان ترتيب دريافت مي نمايد. سپس با هم اين سفر را آغاز مي کنند. وقتي به چند فرسخي قم مي رسند به خاطر رفع خستگي در کنار چشمه اي اتراق مي کنند. در اين حال درويش به نظر ناراحت مي رسد و به فکر فرو مي رود. ملا احمد نراقي علت را مي پرسد، درويش مي گويد: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته ام. نراقي مي فرمايد: اين که چيزي نيست وقتي از سفر بازگشتيم، آن را تحويل مي گيري. او قبول نمي کند و مي گويد: من به اين کشکول خيلي علاقه مندم. ملا احمد سوال مي کنم: آيا نمي تواني مدتي بدون کشکول باشي؟ او جواب مي دهد: من تبرزين خودم را مي خواهم و آماده بازگشت به کاشان مي شود. در اين هنگام آن فقيه زاهد و پارسا مي فرمايد: اي دروش! من به آن رياست و مقام و منزلتي که در کاشان دارم، اينقدر وابسته نيستم که تو، به اين کشکول خود وابسته اي؟![29]
رحلت
در سال هاي (1245 و 1244 هـ . ق) بيماري وبا فراگير شده و بسياري از مردم را به کام مرگ کشيده بود. بدين ترتيب ملا احمد نراقي هم در اين ايام دچار اين بيماري شد و چشم از جهان فرو بست و به ديار ابدي شتافت. پيکرش از کاشان به نجف اشرف انتقال يافت و در کنار پدرش ملا محمد مهدي نراقي به خاک سپرده شد. تاريخ دقيق رحلت اين عالم بزرگ چندان روشن نيست. اغلب محققان مانند: شيخ عباس قمي.[30] شيخ آقا بزرگ تهراني،[31] خوانساري[32] محمد رضا مظفر، علي اکبر دهخدا[33] و ... آن را سال (1244 هـ . ق) نوشتند، برخي هم مثل: سيد محسن امين[34] و مدرس تبريزي[35] ميان (1245 ـ 1244 هـ . ق) و بين 23 ربيع الثاني (1244 هـ . ق) و اوائل (1245 هـ . ق) به شيخ انصاري و در ذيقعده همين سال به برادرش ملا محمد مهدي معروف به (آقا بزرگ) اجازه روايت داده و در ربيع الاول (1245 هـ . ق) کتاب «قضا و شهادت» از مستند الشيعه را نگارش کرده است.[36] چنين نتيجه گرفته که تاريخ رحلت آن فقيه فرزانه روز 23 ربيع الثاني (1245 هـ . ق) منحصر مي شود.[37] در حالي که اين قول هم مجرد احتمال است و نظر قطعي نمي تواند به شمار آيد.
(ترديد کرده اند، بعضي ديگر نيز با توجه به اين که ملا احمد نراقي در شوال (1244 هـ . ق))