مذهب شاه نعمتالله ولی
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
شاه نعمتالله ولی چه مذهبی داشت؟
زندگینامه
...
مذهب
در مورد مذهب شاه نعمتالله باید یادآور شد که او به گواه اشعار فراوانی که خود سروده و نیز همراهی با استاد خویش شیخ عبدالله یافعی، از اهل سنت بوده است، که به پاره ای از این دلایل اشاره میشود:
۱- به تصریح خود شاه ولی، سلسله مشایخ وی و خرقه او به شیخ احمد غزالی و حسن بصری میرسد که تمامی مورخان و صاحبان تراجم آنان را سنّی میدانند.[۱]
۲- شیخ عبدالله یافعی که او را استاد اقباد حنفی و شافعی شمردهاند در میان اهل سنت از تکریم فراوانی برخوردار است و امکان ندارد که مریدی صادق و عاشق مثل شاه ولی با استاد خویش هم مرام نباشد با اینکه با القاب و عناوین بزرگی او را ستوده است.[۲]
۳- اشعاری که بر تسنن خود تصریح کرده است: مثلاً او در دوستاری خلفاء را شدین چنین گفته است:
چهار یار رسولند دوستان خدا
به دوستی یکی دوست دارشان هرچار[۳]
ره سنّی گزین که مذهب ماست
ورنه گم گشتهای و در خللی[۴]
هم چنین در رساله مراتب الالهیه میگوید: «از نبی بر چهار رکن نبوت که ابوبکر و عمر و عثمان و امیرالمؤمنین علی است، ابوبکر صورت قلب است و عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و علی صورت نفس و از ایشان بر چهار امام که ایشان چهار رکنند از ارکان الهی و آن، مالک است و احمد و (ابو) حنیفه و شافعی.»[۵]
او در باب حقانیت مذهب تسنن و برتری آن بر سایر مذاهب میگوید: «نزد ارباب بصائر مقرر است که اقرب طرق و انور سبل، طریق اهل سنت و جماعت است … امام حق بعد از رسول(ص) … امیرالمؤمنین ابابکر است …»[۶]
البته گفتنی است شاه نعمتالله همچنان به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد آن حضرت هم ابراز ارادت نموده و از آنان به نیکی یاد نموده امّا چونان شیعیان به امامت آن بزگواران اعتقادی نداشته است ولی از خوارج که بر حضرت علی شوریدند نیز بیزاری جسته است. چنانچه میگوید:
و دمبدم دم از ولای مرتضی باید زدن
دلت دل در دامن آل عبا باید زدن[۷]
ظاهراً در زمان حیات شاه نعمتالله نیز مذهب او مورد تردید و پرسش معاصرانش قرار میگرفته است. چنانچه با لحن تندی در جواب این سؤالات چنین گفته است:
پرسند زمن چه کیش داری
ای بی خبران چه کیش دارم
از شافعی و ابوحنیفه
آئینه خویش بیش دارم
در علم نبوت و ولایت
از جمله کمال بیش دارم[۸]
از سوی دیگر شاه نعمتالله ولی در تعریف از خویش و ادعای کمالات بزرگی که دیگران فاقد آن هستند، خودداری نکرده و در موارد بسیاری به خودستایی پرداخته و گفته است:
نعمتالله رسید تا جایی
که به جز جان اولیا نرسد[۹]
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم[۱۰]
در مجمع انبیاء حریفیم
سر حلقه جمله اولیاییم[۱۱]
امّا او از خودستایی قدم فراتر نهاده و به انحصار طلبی و خودمنشی روی آورده و پیروی از هر مرشد دیگری را مایه گمراهی و ضلالت دانسته و بی پرده گفته:
جز طریق نعمتالله در جهان راهی نرو
ورروی راه دگر می دان که سرگردان شوی[۱۲]
نعمتالله را مشو منکر
ور شوی کافری و در خللی[۱۳]
منابع
- ↑ حمید فرزام، نشریه دانشکده ادبیات اصفهان، مقاله: اختلاف جامی با شاه ولی، ۱۳۴۲، ش ۲، ص۱۰.
- ↑ السُبُکی، طبقات الشافعیه، مصر، ۱۳۲۴ هـ. ق، ج۶، ص۱۰۳.
- ↑ دیوان، ص۳۲۱.
- ↑ دیوان، ص۵۵۰.
- ↑ رسایل شاه نعمتالله ولی، به مساعی عبدالحسین ذوالریاستین، مطبعه ارمغان، ۱۳۱۱، ص۹۰.
- ↑ فرزام، حمید، پیشین، ص۵۹۶.
- ↑ دیوان شاه نعمتالله ولی، ص۳۰.
- ↑ دیوان، ص۵۷۹.
- ↑ همان، ص۲۸۲.
- ↑ همان، ص۴۳۶.
- ↑ همان، ص۴۳۲.
- ↑ همان، ص۵۵۱.
- ↑ همان، ص۵۴۹.