حق‌الله و حق‌الناس و حق‌النفس در رساله حقوق امام سجاد(ع)

از ویکی پاسخ
سؤال

با توجه به رساله حقوق امام سجاد(ع) در مورد حق الله، حق الناس و حق النفس توضیح دهید؟


حق‌الله

اولین حق که در رساله حقوق امام سجاد(ع) بیان شده حق الله است. حق الله خاستگاه و منشأ سایر حقوق است. حق الله مطلق است و در ازای ادای این حقوق، بندگان هیچ حقی نسبت به خداوند ندارند. اما در سایر حقوق، ادای تکلیف کاملاً متقابل و دو سویه است.[۱]

خداوند حقوق فراوان بر بندگانش دارد که اعتقاد و ایمان آوردن به او و عمل به دستورات او و انجام بندگی، بخشی از حقوق الهی بر انسان است. در رساله حقوق امام سجاد(ع) درباره حق الله آمده «بزرگترین حق خداوند این است که او را بپرستی و چیزی را شریکش ندانی، و چون از روی اخلاص این کار را کردی خدا بر عهده گرفته است که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از آن بخواهی برایت نگاه دارد».[۲]

به‌طور کلی «حق الله» آن امور و تکالیفی دانسته شده که فقط مربوط به خود انسان و خدای خویش است و فرد دیگری در میان نباشد. انجام عبادات واجب که خدا دستور داده، اجتناب از نجاسات و محرماتی که خدا آن‌ها را نهی کرده مانند خوردن چیزهای حرام، دروغ گفتن و ریا از جمله این موارد هستند.

حق‌الناس

اولاً باید در تعریف حق الناس گفت که حق الناس عبارت است از حقوق متقابل، این حقوق روابط انسان‌ها و جوامع را در مناسبات گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فردی، فرهنگی، مذهبی، حکومتی، بین‌المللی قانون مند می‌کند. این حقوق را که خداوند واجب گردانده برای تأمین آسایش فردی و اجتماعی و اصلاح امور و جامعه انسانی است.[۳]

مسئله حق الناس در محورهای مختلف مطرح است؛ مانند حقوق والدین، حق فرزند به والدین، حقوق زن و شوهر (حقوق خانوادگی) حقوق برادری، حقوق اجتماعی، حقوق همسایه‌داری و موارد متعدد دیگر و چون این حقوق زیباتر از هر جا در کلام امام سجاد بازگو شده لذا به نمونه‌هایی از کلمات نورانی آن حضرت اشاره می‌شود تا در دل‌ها نفوذ نموده و مفید و مؤثر باشد؛ اما قبل از طرح آن کلمات نورانی باید اشاره شود که حقوق گاهی جنبه فقهی دارد، یعنی باید ادا شود و گاهی جنبه اخلاقی و تربیتی دارد، گرچه واجب نیست اداء شود، اما بهتر است ادا شود. اما در مجموع آنچه مفید و آموزنده است، جنبه اخلاقی و تربیتی قضیّه است و نه جنبه علمی حقوق. اما بخش‌هایی از کلام امام سجاد(ع) در این باره:

  1. حق پدر علمی تو و استادت تعظیم او و احترام مجلس اوست که خوب به او گوش کنی و به او روکنی و با او یاری دهی تا آنچه را نیاز داری به تو بیاموزد؛ به این صورت که عقل خود را خاص او سازی و فهم و هوشت را با او بپردازی و دل خود را بدو دهی و خوب چشمت را به او اندازی، به سبب ترک لذت و صرف نظر کردن و کم کردن از شهوات.
  2. حقوق همسر به انسان آن است که هر کدام از دو طرف باید توجه داشته باشد که خدا او را آرامش جان و راحت باش و انیس و نگاهدار همسرش ساخته و نیز هر کدام از زن و شوهر باید به نعمت وجود همسرش، حمد کند و بداند که این نعمت خداست که به او داده و لازم است که با نعمت خدا خوش رفتاری کند و آن را گرامی دارد و با او بسازد.
  3. حق مادرت این است که بدانی او تو را در درون خود برداشته که احدی کسی را در آن راه ندهد و از میوه دلش به تو خورانیده که احدی از آن به دیگری نخوراند و او است که ترا با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و سراپایش و همه اعضایش نگاهداری کرده …
  4. حق پدرت، باید بدانی که او ریشه تو است و تو شاخه او هستی و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری خدا را سپاس‌گزار و شکر نما.
  5. حق فرزندت بدان که او از توست و در این دنیا به تو وابسته است خوب باشد یا بد، تو مسؤولی از سرپرستی او با پرورش خوب و رهنمائی او به پروردگارش و کمک او به طاعت وی درباره خودت و درباره خودش و بر عمل او ثواب بری و در صورت تقصیر کیفر شوی، پس درباره او کاری کنی که در دنیا حسن داشته باشد.
  6. و اما حق برادرت، بدان که او دست توست که با آن کار می‌کنی و پشت تو است که به او پناه می‌بری و عزت تو است که به او اعتماد داری و نیروی تو است که با آن یورش بری. مبادا او را ساز و برگ نافرمانی خدا بدانی و نیز وسیله ظلم بحق خدا و او را درباره خودش یار باش و در برابر دشمنش کمک‌کار.
  7. اما حق همسایه حفظ اوست، هر گاه در خانه نباشد و احترام اوست در حضور و یاری و کمک به او است در هر حال عیبی از او وارسی نکنی و از بدی او کاوش منما که بفهمی و اگر بدی او را بدون تجسس و قصد فهمیدی باید برای آنچه فهمیدی چون قلعه محکم و چون پرده ضخیمی باشی، در سختی او را رها مکن و در نعمت بر او حسد مبر، و از لغزشش در گذر و از گناهش صرف نظر کن و اگر بر تو نادانی کرد بردباری کن و به مسالمت با او رفتار کن و زبان به دشنام از او بگردان.

در این بخش حضرت، به حقوق دیگری از جمله حق دولت، حق مشاور، حق شاگرد، و … اشاره کرده‌اند، می‌توانید با مراجعه به منابع معرفی شده آن‌ها را مطالعه فرمایید.

حقوق‌النفس

در ابتداء اختصاراً باید یادآوری شود که این نوع حقوق یعنی حق نفس و اعضاء انسان به انسان بدین معناست که اگر انسان بدان‌ها توجه نکند، در واقع به خود ظلم کرده و ضررش به خودش بر می‌گردد.

یکی از حقوق که در آن رساله نورانی آمده و برای همگان آموزنده و مفید است جریان حقوق نفس است که به چند نمونه از آن حقوق اشاره می‌شود حضرت فرمود:

حق نفست بر تو این است که کاملاً او را در اطاعت خدا بگماری به زبانت حقش را بپردازی و بگوشت حقش را بپردازی و هم چنین سایر اعضایت، بعد فرمود:

  1. حق زبانت آن است که آن را از دشنام حفظ نمایی و به سخن خوب عادتش بدهی و مؤدبش داری و آن را نگاهداری مگر در جایی که نیاز به گفتن باشد و سخن گفتن برای دنیا یا دین شما مفید باشد. و آن را از پرگویی و یاوه سرائی کم فایده حفظ کنی، زبان گواه خرد و دلیل عقل است و آراستگی انسان به زیور عقل و خوشی زبان اوست.
  2. حق گوش پاک داشتن اوست از شنیدن هر چیزی مگر خبر خوبی که در دلت خیر پدیدآورد. اخلاق نیک نصیبت نماید، گوش دروازه دل است هر نوع معنی خوب یا بدی را به آن می‌رساند.
  3. حق چشمت این است که از هر چه روا نیست آن را بپوشانی و مبتذلش نسازی مگر بدان محل عبرت آوری که از آن بینا شوی یا دانشی بدست آوری زیرا دیده وسیله عبرت است.
  4. حق دو پایت این است که با آنها به جایی که روا نیست نروی و آن‌ها را به راهی که باعث سبکی راه رونده است نکشانی زیرا آنها تو را حمل می‌کنند و ترا به راه دین می‌برند و پیش می‌اندازند.
  5. حق دست تو این است که آن را به ناروا دراز نکنی تا بدست اندازی بدان گرفتار عقوبت آخرت خدا شوی و گرفتار سرزنش مردم در دنیا و آن را از کاری که به تو واجب کرده نبندی ولی آن را احترام کنی با این که از محرمات بسیارش بسنده و بسیاری از آنچه هم که بر او واجب نیست، به کار اندازی و چون دست تو در این دنیا از حرام بازایستاد و خود را شریف داشت یا با عقل و شرافت به کار رفت در آخرت ثواب خوب دارد.

۶. حق شکمت این است که آن را ظرف کم یا بیش از حرام نکنی و از حلال هم باندازه اش بدهی و از حد تقویت به حد شکم خوارگی و بی مروتی نرسانی، و هر گاه گرفتار گرسنگی و تشنگی شد، او را ضبط کنی زیرا سیری بی‌اندازه شکم را بیاشوبد و کسالت آورد که مایه بازماندن و دور شدن از هر کار نیک و ارجمند است.[۴]


منابع

  1. دائره المعارف تشیع، ج۶، ص۴۰۴.
  2. ابن شعبه حرانی، حسن، تحف المعقول، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران، نشر کتاب‌خانه اسلامیه، ص۲۶۱.
  3. دائره المعارف تشیع، ج۶، ص۴۰۴.
  4. ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، همان، ص۳۶۱–۲۷۸.