تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه
سؤال: درباره « انفعال علي در برابر خلفا و سختي اش در مقابل معاويه»، تضاد رفتاري دیده می شود؛ جواب خوب بدهيد .
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامي! از اينكه با مركز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علميه قم مكاتبه نمودهايد، صميمانه تشكر ميكنيم؛ اميد آن كه تحقيق و پاسخ ارايه شده، رهگشاي انديشه پويشگرتان باشد.
پاسخ اجمالی
هرگز حضرت منفعل نبود در مقابل حوادث ورفتار خلفا اگر منفعل بود نامی از راه علی(ع) وعدالت او وصدای حق جویانه او وراه آن حضرت ومسیر درست اسلام چیزی نمانده بود ؛ بنابراین انفعال ادعای پوچی است وقتی علی(ع) وراه ورسم او همچنان زنده است ؛ بنابراین علی(ع) کاملا فعال ومقابل تمام نابسامانی ها و انحرافات را روشن نمود ودرمقابل همه اینها موضع حق را بیان کرد وگرنه راه رسول الله ودین اسلام با راه امویان مختلط و قرآن وهمه دین از میان رفته بود.
علی(ع) روشی در پیش گرفت که اصل اسلام در آغاز راه صدمه نبیند از حکومت ظاهری محرومش کردند اما تکلیف الهی را هرگز رها نکرد به همان علت و انگیزه که درکنار رسول الله اولین مجاهد راه حق بود و اگر نبود ایثار وجهاد او دین مستقر نمی شد پس از رسول الله نیز نقش علی همین است و به همان روش از اصل اسلام با مواضع وتاکتیک های گوناگون دفاع کرد تا دین باقی ماند.
پاسخ تفصیلی
الف) تاکتیک حفظ دین به روش امیر مومنین
حضرت علي(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) در رابطه با مسئله رهبري در دو راهي سرنوشتساز قرار گرفتند. ايشان يا ميبايست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقهمندان راستين خويش كه حكومت جديد را مشروع و قانوني نميدانستند، بپاخيزد و با توسل به قدرت، خلافت و حكومت را قبضه كند و يا آن كه وضع موجود را تحمل كرده و در حدود امكان به حل مشكلات و انجام وظائف خود بپردازد.
امير المؤمنين(ع) در خطبه شقشقيه از اين دو راهي دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنين ياد ميكند:
«... من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي به رنج واميدارد.
عاقبت ديدم بردباري و صبر، به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايي ورزيدم، ولي به كسي ميماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود ميديدم ميراثم را به غارت ميبرند»![۱]
حضرت امير(ع) بردباري و صبر در مقابل مسئله رهبري را به عقل و خرد نزديكتر ميداند. البته بايد دانست كه سكوت در اين جا به معناي عدم قيام در مقابل ابوبكر است و الا همه ميدانستند كه رهبري و حكومت ظاهر به مسلمين همچنان حكومت باطني تنها و تنها حق علي(ع) است و تنها از عهده ايشان بر ميآيد.
حال ،بايد ديد چه عواملي باعث شد كه حضرت امير صبر و بردباري در مقابل اين مسئله را به عقل نزديكتر بداند. البته ما از درك كامل شرايط آن زمان عاجزيم، ليكن آنچه قابل درك است، وجود پنج عامل مهم است:
۱. اختلاف گریزی
اختلاف شکننده ترین عنصر برای مجموعه ها و اجتماعات است که مایه نفوذ دشمن واسباب برادر کشی ها را فراهم آورده و خانمان براندازترین مولفه است .
لذا امام با هوشمندی خاص به این مسائل وارد نشد واز اختلاف به شدت دوری کرد در شرایطی که اسلام در آغاز راه است ورهبر اسلام وپیامبر(ص) امت رخت از دنیا برکنده است ؛ اگر امام((ع))، با توسل به قدرت و قيام مسلحانه درصدد قبضه حكومت و خلافت بر ميآمد، بسياري از عزيزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند، از دست ميداد. علاوه بر اينها گروه بسياري از صحابه پيامبر(صلی الله علیه و آله)، كه به خلافت امام((ع)) راضي نبودند، كشته ميشدند. اين گروه، هر چند در مسئله رهبري در نقطه مقابل امام((ع)) موضع گرفته بودند و روي كينهها و عقدههايي كه داشتند، راضي نبودند زمام امور در دست علي(ع) قرار بگيرد، ولي در امور ديگر اختلافي با امام نداشتند، و با كشته شدن اين عده كه به هر حال قدرتي در برابر شرك و بتپرستي و مسيحيگري و يهوديگري به شمار ميرفتند، قدرت مسلمانان در مركز به ضعف ميگراييد.
۲. برگشت از دین
پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف دلسرد از دین شده وبه عللی مایوس واز دین برگشتند ؛ امام علي(ع) در يكي از نامههاي خود كه به مردم مصر نوشته، به اين نكته اشاره ميكنند و ميفرمايند:
«... به خدا سوگند! هرگز فكر نميكردم و به خاطرم خطور نميكرد كه عرب بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله)، امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چيزي كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم در اطراف فلاني (ابوبكر) بود كه با او بيعت كنند. (وقتي كه چنين وضعي پيش آمد) دست نگه داشتم تا اين كه با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و ميخواهند دين محمد(ص) را نابود كنند. (در اين جا بود) كه ترسيدم، اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم، بايد شاهد نابودي و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براي من، از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود، چرا كه اين بهره دوران چند روزه دنيا است كه زائل و تمام ميشود، همان طور كه سراب تمام ميشود و يا ابرها از هم ميپاشند، پس در اين پيش آمدها به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.»[۲]
و در جايي ديگر در روزهاي نخستين زمامداري خود ميفرمايند:
«هان اي مردم! آگاه باشيد، روزي كه پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله)، از ميان ما رخت بربست، فكر می كرديم، كسي با ما درباره حكومتي كه او پي افكنده بود، نزاع و رقابت نميكند، و به حق ما چشم طمع نميدوزد؛ زيرا ما وارث و ولي و عترت او بوديم. امّا برخلاف انتظار، گروهي از قوم ما به حق ما تجاوز كرده و خلافت را از ما سلب كردند و حكومت به دست ديگران افتاد.
... به خدا سوگند! اگر ترس از ايجاد شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نميرفت كه بار ديگر كفر و بتپرستي به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه ديگري رفتار ميكرديم.»[۳]
۳.خطر پیامبران دروغین
عامل سوم، مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مُسَيلمه»، «طُلَيحه»، «سجاح» بودند كه در صحنه، ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آورده بودند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خورد.
۴. اسلام در معرض حمله روم وایران
دوامپراطوری بزرگ روم ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند ؛ رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند وجنگ تبوک به همین سبب رخ داد ؛ بنابراین خطر حمله احتمالي روميان نيز مايه نگراني ديگري براي جبهه مسلمين بود، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با روميان رو در رو درگير شده بودند و روميان، مسلمانان را براي خود خطري جدي تلقّي ميكردند و در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند.
امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحوی ممکن با جریان اسلام مقابله نماید ؛ خبر رحلت پیامبر(ص) آنان را بیشتر متجری می نمود ؛ از اینروی امیر مومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت ، لذا از آغاز جنگ داخلی واختلاف به شدت دوری نمود.
۵ . حفظ خاندان رسول الله
حفظ عترت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، كه وارثان اصلي حضرت، حاميان راستين دين، همتاي قرآن، و مفسران شريعت بودند و اسلام ناب و اصيل را پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله)، به مردم نشان می دادند، نابودي آنان ضربهاي جبرانناپذير بود. امير مؤمنان ميفرمايد: «... پس انديشه كردم، ديدم در آن هنگام به غير از اهل بيتِ خود ياوري ندارم، راضي نشدم كه آنها كشته شوند.»[۴]
حال، كاملاً مشخص است كه سكوت حضرت امير(ع) (البته به معناي عدم قيام در مقابل ابوبكر) معلول چه علتهايي است؛ حضرت امير در طي اين ۲۵ سال چشم پر از خار و خاشاك خود را بسته و با گلوي استخوان گير كرده خود، تلخي حوادث و وقايع روزگار را به جان خريد، امّا به نفع مصلحت دين به اتمام رساند؛ تحمل رنج و درد حضرت امير(ع) و سكوت ايشان مهمترين عامل در حفظ اسلام در آن دوران بوده است.
از این رو، قابل درك است كه سكوت ايشان نه تنها بيعت و موافقت با خلافت ابوبكر، عمر و عثمان نبوده، بلكه سكوت ايشان نشانه شناخت درست شرايط زماني و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.
ب) برخورد قاطع با معاویه
امام در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع واورا به مدینه فرا خواند بدان جهت که نمی خواست چنین جریانی در اسلام وبه نام دین اسلام رسمیت داشته باشد ؛ چون می دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است ؛ چنان که بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و بدین سان، باب «موروثی کردنِ» خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه های دینی کاملاً مغایرت دارد.
از این رو، ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده ای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شکل «دائمی» و یا به شکل «موقت» تفکیک کرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینک، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی می شود:
اول آن که، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. «ابن ابی الحدید» (۵۸۶- ۶۵۶ ق) که احتمال مزبور را با قوت مطرح کرده ، بر این باور است که تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق الذکر می پردازد.[۵]
بی گمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع) ، معاویه را به شکل دائمی به امارت می گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین جا بود، و علی(ع) هیچ گاه به خود اجازه نمی داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.[۶]
بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می کند و با احکام دین مخالفت می ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه بر شمرد.[۷] بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) «فاسق» بود، و اساسی ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.[۸]
سومین و مهم ترین جنبه این بود که معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع) ، کمابیش به گونه ای «خودمختار» امارت می کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که زعیم امویان به شمار می آمد.[۹] اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.[۱۰] بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می انجامید.[۱۱]
همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.[۱۲]
معرفی منابع برای مطالعه بيشتر:
۱. فروغ ولايت، آيت الله سبحانی.
۳.حيات فکری وسياسی امامان شيعه(ع)، رسول جعفريان.
۴.قرآن ومعصومان درآینه علوی ،امیر علی حسنلو.
۴. سایت ویکی پاسخ.
۵. سایت اندیشه قم .
پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد:
«اگر مردم در محبت علي(ع) يکدل بودند، خداوند آتش جهنم را خلق نمي کرد».[۱۳]
منابع
- ↑ نهج البلاغه، دشتي، محمد، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، دشتي، محمد، نامه ۶۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، تصحيح: محمد ابوالفضل ابراهيم، چ اول، قاهره، دار احياء التراث العربيه، ۱۳۷۸ هـ .ق، ج۱، ص۳۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه ۲۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲- ۲۳۳.
- ↑ اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه های خود، گواه بر این امر است. ر. ک: نصربن مزاحم منقری، همان، ص۸۱.
- ↑ ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷ .
- ↑ همان.
- ↑ ر. ک: عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدوله الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶ م، ص۱۱۳
- ↑ ر. ک: ابن عساکر، همان، ج۶۲، ص۹۱
- ↑ ر. ک: ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲.
- ↑ قسمت دوم این نوشتار(عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.
- ↑ مجلسی ، بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۶۷.