گناه سکوت امام علی(ع) در مسئله غصب خلافت

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۵ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

با توجه به داستان غدیر و ولایت حضرت علي(ع) آيا عدم اهتمام آن حضرت پس از پيامبر(ص) در باز گرداندن خلافت و امامت از غاصبان غفلت ورزيدن در انجام واجبي كه ترك آن روا نيست به حساب نمي آيد؟ اگر بگوييد او بر انجام اين كار ناتوان بود چرا عذر خود را آشكار نكرد؟

رفتار سياسي امام علی(ع) در دوران سخت و طاقت فرساي حكومت ۲۵ ساله خلفاء(۱۱-۳۵هـ) نشان از هوشياري و تقواي الهي دارد. هر چند برخي از مخالفان اسلام از جمله ابوسفيان در صدد برآمدند تا از شرايط بوجود آمده بهره جسته و كينه خود را از اسلام و مسلمين باز ستانند، ولي امام دست ردّ بر سينه آنها زد.[۱] امام به دليل رعايت حفظ وحدت مسلمين و جلوگيري از تزلزل عقيدتي تازه مسلمانها، راه سكوت بلكه مداراي با خلفاء را در پيش گرفت، تا آنجا كه گمان شد امام(ع) از عمل آنها راضي است.[۲] سكوت امام نه از سر ترس و عافيت طلبي بود كه همه مي دانستند انس وي به مرگ بيش از علاقه نوزاد به پستان مادر است.[۳] بلكه از آن رو بود كه قيام و شهادت در آن شرايط خاص، تنها به زيان اسلام بود. امام در دفاع از روش خردمندانه اش مي گويد:

ديدم صبر بر آن بهتر از تفرقه ميان مسلمين و ريختن خونشان است مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشكي كه تكان داده مي شود، كوچكترين سستي آن را تباه مي كند و كوچكترين فردي آن را وارونه مي نمايد.[۴]

امام و اعتراض در برابر غصب خلافت

سياست سكوت و مداراي امام، مانع از آن نبود كه اعتراض خود را به صورتهاي گوناگون نشان دهد برخي از شيوه هاي امام در اين مبارزه عبارتند از:

الف: بيان دلايل برتري خويش؛ امام(ع) پس از آن كه برخي با ابوبكر در سقيفه بني ساعده بيعت نمود ، به بيان حق مسلم خود درباره خلافت و نكوهش بيعت آنها پرداخت.[۵] و فضايل خود را براي اَحقّ بودن نسبت به خلافت برشمرد.[۶] در نهج البلاغه درباره اولويت امام براي خلافت به سه اصل استدلال شده است: اوّل وصيت و نص رسول خدا (در خطبه شماره ۲)، دوّم شايستگي علي(ع) و اينكه جامه خلافت تنها زيبنده اندام اوست (در خطبه شماره ۳ معروف به شقشقيه) سوم روابط نزديك نسبي و روحي آن حضرت با رسول خدا(ص) (در خطبه ۱۹۵).[۷]

ب: خودداري از بيعت داوطلبانه؛ امام پس از افشاگري نسبت به عدم صلاحيت ابوبكر براي خلافت، از بيعت با وي امتناع نمود. و در پاسخ عمر كه وي را تهديد به بيعت نمود، پاسخ داد: (از شتر خلافت) شيري را بدوش كه براي تو نيز سهمي از آن است، امروز براي ابوبكر خلافتش را محكم كن تا فردا به تو بازگرداند.[۸] بيشتر متفكران بر اين باورند كه بيعت اجباري امام با ابوبكر، پس از شهادت حضرت زهراء(س) بوده كه تقريباً شش ماه از زمان خلافت وي گذشته بوده است.[۹] امام در پاسخ نامه اي از معاويه، چگونگي بيعت تحميلي خود را شرح مي دهد: گفتي مرا چون شتري بيني، مهار كرده مي راندند تا بيعت كنم، به خدا كه خواستي نكوهش كني، ستودي، و خواستی رسوا سازي ولی خود را رسوا نمودي. مسلمان را چه نقصان كه مظلوم باشد و در دين خود بي گمان؟ يقينش استوار و از دو دلي به كنار؟[۱۰]

ج: انتقاد از عملكرد خلفا؛ انتقادهاي امام از خلفا به دو صورت كلي و مشخص بوده است. انتقاد مشخص از ابوبكر، در دو جمله خلاصه شده يكي اينكه ابوبكر با وجود شايستگي امام، لباس خلافت را بر تن نموده است. و ديگر اينكه چرا در همان حال كه خود را شايسته خلافت نمي دانسته، زمينه خلافت عمر را فراهم نموده است.[۱۱] در جاي ديگر از همين خطبه دو خصوصيت اخلاقي عمر را مورد انتقاد قرار مي دهد، يكي خشونت و سخت گيري عمر و ديگري اشتباه و پوزش طلبي وي.[۱۲] درباره عثمان نيز مجموعاً شانزده بار از وي سخن به ميان آمده كه بيشتر آنها درباره حادثه قتل عثمان است.

د: اتمام حجت با انصار و مهاجرين؛ امام جهت بازگرداندن خلافت به مسير اصلي و احقاق حق خود، با بهره گيري از شخصيت والاي حضرت زهرا همراه وي شبانه به در خانه مهاجران و انصار رفته و پس از جلب نظرشان، از آنها مي خواست تا سرهاي خود را به نشانه بيعت و از جان گذشتگي تراشيده و سحرگاهان آمادگي خود را آشكار نمايند، امّا جز چند نفر انگشت شمار، كسي به پيمان خود وفا نكرد.[۱۳]

مطالعه بیشتر

  • سيري در نهج البلاغه، استاد شهيد مرتضي مطهري، بخش پنجم اهل بيت و خلافت، صدرا.
  • تلخيص الشافي، شيخ طوسي، ج۳، ص۷۲-۸۶، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۹۴ق.

منابع

  1. ر.ك: الارشاد، شيخ مفيد، ج۱، ص۱۹۰، مؤسسه آل البيت(ع) داراحياء التراث، ۱۴۱۳، هـ و نيز انساب الاشراف، بلا ذري، ج۲، ص۲۷۱، دارالفكر، بيروت، ۱۴۱۷هـ.
  2. تصنيف نهج البلاغه، لبيب بيضون، چ۱، ص۳۲۵، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، دوم، ۱۴۰۸.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۵.
  4. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج۱، ص۳۰۸، داراحياء التراث العربي، بيروت دوم، ۱۳۸۵ هـ.
  5. مروج الذهب، مسعودي، ج۲، ص۳۰۷، دارالمعرفه، بيروت، ۱۴۰۳.
  6. الامامه و السياسه، ابن قتييه، ج۱، ص۲۹، انتشارات شريف الرضي، قم، ۱۳۷۱ش.
  7. ر.ك: سيري در نهج البلاغه، شهيد مطهري، ص۱۴۶، صدرا، تهران.
  8. الامامه و السياسه، ابن قتييه، ج۱، ص۲۹.
  9. همان، ص۳۱-۳۲، و نيز مروج الذهب، مسعودي، ج۲، ص۳۰۸-۳۰۹، و الكامل في التاريخ، ابن اثير، چ ۲، ص۱۰ و ۱۴.
  10. نهج البلاغه، نامه ۲۸.
  11. همان، خطبه سوم معروف به شقشقيه.
  12. همان.
  13. ر.ك: كتاب سليم بن قيس هلالي، به تحقيق علماء الدين موسوي، مؤسسه البعثه، ۱۴۰۷ هـ و اين واقعه با اندكي تفاوت در تاريخ يعقوبي، ج۲، ص۱۱ و الامامه و السياسه،ابن قتييه، ج۱، ص۱۲، آورده است.